پیام و پیمان
از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزلسرایی که به سرودن شعر نو نیز میپرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیتهای سیاسیاش چهرهای شناختهشده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیاناندیش» که گفتوگوی ششساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بیپرده درباره چهرههای مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیبهایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبههایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیتهای سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداختهایم.
افسانۀ ملکم خان
در میان مشروطهخواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظمالدوله از جایگاه ویژهای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناسترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانونخواهی و مشروطهطلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانونخواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور میدید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهمتر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعیتری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند.
جوی خون و جدایی دربار از ملت
وضعیت آشفته اقتصادی از یکسو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینههای بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماههای ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحرانها و وقایع مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیتهها و گروههایی که به سازماندهی اعتراضات میپرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.
کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات
در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبلالمتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامهنگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبلالمتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیتهایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریهای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد.
راهی در ظلمات
احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهرههای سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو و سپید خود را بهعنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر میسرود. با اینکه احمدی در زمینههای مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه بهواسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز بهعنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته میشد.
سفر شاه به آلمان
خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیسجمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علیرغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که میرفت دانشجویان معترض سایهبهسایهاش تظاهرات میکردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبشهای چپ 1968 هم دیده میشود. از عکس و فیلمهایی که از آن روز منتشر شده، لباسشخصیها و چماقبدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده میشوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.
نبرد با سیاست
باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88 سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله میگرفت، اصرار میورزید. او مترجم و پژوهشگری تماموقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، همچنین کتابهایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ بهجامانده از او است. پرهام دانشآموخته دکترای جامعهشناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر بهعنوان مهمترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد میکنند.
از زندان به گورستان
سازمان فداییان خلق ایران در آغاز چهار نظریهپرداز داشت که هریک در متونی جداگانه به استدلال درباره مبارزه مسلحانه پرداختهاند. یکی از اینها، حسن ضیاءظریفی است که به همراه بیژن جزنی به نسل اول روشنفکران انقلابی مارکسیستی تعلق دارد که رویکرد مبارزه مسلحانه را در مبارزه با استبداد شاه برگزیدند. پژوهشهای تازه میگویند نویسنده جزوهای که با عنوان «تز گروه جزنی» در سال 1351 منتشر شد ضیاءظریفی بوده است. او و دیگر روشنفکران انقلابی همعصرش، به نسلی تعلق دارند که در بستر اجتماعی و سیاسی پس از کودتای 28 مرداد 32 به عرصه رسیدند و شاهد و درگیر شکستها و بنبستهای مبارزه مدنی و سیاسی از طریق حزب توده و جبهه ملی بودند. حسن ضیاءظریفی ده سال از عمر کوتاه سی و شش سالهاش را در زندانهای شاه گذراند و در نهایت در روز 29 فروردین 1354 در یکی از هولناکترین جنایات حکومت شاه چشم و دست بسته به همراه تعداد دیگری از زندانیان بیدفاع در تپههای اوین تیرباران شد.
من یک معلمم
اردیبهشت را میتوان ماه معلمان نامید چرا که این ماه با نام سه چهره درخشان آموزش نوین در ایران و همچنین مبارزات معلمان در ایران معاصر پیوند خورده است. یازدهم اردیبهشت سالروز درگذشت محمد بهمنبیگی، بنیانگذار آموزش عشایری و برنده جایزه یونسکو برای فعالیتهایش در این زمینه است، دوازدهم اردیبهشت سالروز کشته شدن ابوالحسن خانعلی در تجمع اعتراضی معلمان مقابل مجلس در سال 1340 است و نوزدهم اردیبهشت نیز زادروز جبار باغچهبان است که اگرچه بیشتر با آموزش ناشنوایان به یاد آورده میشود اما او همچنین معلمی پیشرو در جهت حمایت از حقوق معلمان هم بود. آموزش ناشنوایان در ایران در سال 1305 شمسی توسط جبار باغچهبان پایهگذاری شد. جبار باغچهبان با نام اصلی جبار عسگرزاده در نوزدهم اردیبهشت سال 1264 شمسی در ایروان متولد شد و در آذر 1345 از دنیا رفت. او در طول عمرش کارهای مهم و مختلفی انجام داد اما در وهله اول معلم بود، معلمی که همواره برای عقایدش مبارزه کرد و چهرهای جاودان در تاریخ معاصر ایران شد.
مخالفت با وضع موجود
«اگر حدود صد سال پیش که نجف دریابندری هنوز به دنیا نیامده بود، پدر بوشهریاش در بصره پیشنهاد انگلیسیها برای گرفتن تابعیت عراق را میپذیرفت و همانجا میماند و به کار راهنمایی کشتیهایی خارجی و به آبادان نمیرفت، شاید هرگز خبر درگذشت پسرِ آن پدر که بعدها در آبادان بهدنیا آمد، هیچ اهمیتی نمیداشت. اما ناخدا خلف بوشهری پس از چندین سال کار در بصره به آبادان میرود و پسرش چشم میگشاید و سی چهل سال بعد میشود نجف دریابندریِ مترجم که هنگام مرگ در نود سالگی آوازه ادبی و فراملی داشت.» نجف دی یا بهمن ۱۳۰۹ در آبادان متولد شد. پدرش شناسنامهاش را یک سال جلوتر گرفت تا او را زودتر به مدرسه بفرستد. در آن زمان کشتیهای نفتکش اروپایی بین آبادان و کلکته در رفتوآمد بودند. آبادان بندر شده بود و چند نفر پایلوت کشتیها بودند. پدر نجف یکی از آن پایلوتها بود که در اصل از اهالی بوشهر بود. نجف دریابندری بیشک از مطرحترین مترجمان ایرانی و از نسل مترجمان جریانسازی است ک طی حدود شش دهه در عرضه ترجمه و نقد حضوری چشمگیر و تأثیرگذار داشته است. او ۱۵ اردیبهشت 1399 در اوج روزهای همهگیری کرونا بر اثر بیماری و کهولت از دنیا رفت.
اما نباید ناامید بود
دکتر غلامحسین صدیقی را پدر علم جامعهشناسی در ایران نامیدهاند و از این نظر نام او در حوزه علوم اجتماعی در ایران جاودانه شده است. به جز فعالیتهای علمی، صدیقی در سیاست هم حضوری پررنگ داشت و به عنوان وزیر پست، تلگراف و تلفن در دولت اول و وزیر کشور در دولت دوم محمد مصدق حضور داشت. پس از کودتای 28 مرداد 1332 او نیز دستگیر و محاکمه شد و به زندان افتاد. او بعدها وقایع روز 28 مرداد را شرح داد که روایتی خواندنی و از نزدیک از روز کودتا است. صدیقی از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود اما زمانی که کنگره در اردیبهشت ۱۳۳۳ در همدان تشکیل شد خود او در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به سر میبرد. صدیقی در آذر 1284 متولد شد و در نهم اردیبهشت ماه 1370 از دنیا رفت.
دقمرگی
در زمانهای بحرانی و پرتلاطم عجیبترین و مهمترین خبرها هم تنها چند ساعت یا نهایتا یکی دو روز مورد توجه قرار میگیرند و در سیر بیپایان اخبار زود به حاشیه رفته و فراموش میشوند. این خبر که کیومرث پوراحمد دیگر فیلمی نخواهد ساخت یکی از خبرهای نه چندان مهم چند ماه پیش بود که توجه زیادی هم به خود جلب نکرد. پوراحمد اگرچه در نشست پرسش و پاسخ آخرین فیلماش، «پرونده باز است»، غایب بود اما در همین نشست اعلام شد که او به عوامل این آخرین فیلمش گفته که دیگر چیزی نخواهد ساخت. در آن برهه شرکت نکردن پوراحمد در جشنواره فیلم فجر بیشتر از خداحافظیاش از سینما مورد توجه قرار گرفت. شاید تصور این بود که کارگردان 73 ساله در شرایطی خاص حرفی زده و پس از مدتی حرفش را پس میگیرد و باز به سینما بازمیگردد. زمان زیادی لازم نبود تا مشخص شود وضعیت برای پوراحمد به حدی وخیم بوده که او نه فقط نمیخواهد فیلم دیگری بسازد بلکه اساسا دیگر نمیخواهد به زندگی ادامه دهد.
شاعر حماسههای شکست
مهدی اخوان ثالث، شاعر قطعه مشهور «زمستان» از مهمترین شاعرانِ مدرن ایران است که او را شاعر حماسههای شکست هم خواندهاند. اخوان دهم اسفند 1307 در توسِ خراسان به دنیا آمد و در همانجا هم برای همیشه آرام گرفت. بهرغم اینکه شعرهایش رنگوبوی سیاسی داشت و مهمترین شعرهایش پیرامون وقایع سیاسی بود، خودش را سیاسی یا دقیقتر «سیاسینویس» نمیدانست اما او شاعرِ «زمستان» و «آخر شاهنامه» و «قصه شهر سنگستان» است که مایه سیاسی دارد و البته اخوان ثالث تعریف دیگری از سیاست دارد.
از سایه درآمدن شکنجهگر
عکسی که اخیرا از پرویز ثابتی منتشر شده به اندازه کافی گویاست: در مرکز تصویر ایستاده و سر را کمی بالا گرفته و دقیقا به دوربین زل زده و خندهای هم انگار در صورتش ماسیده و پشت سرش پرچمهای شیر و خورشید پیداست. ثابتی البته در این سالها کاملا غایب نبوده و مصاحبههایی از او مکتوب یا تصویری منتشر شده بود اما حضور خیابانی او در میان جمعی از مخالفان و پس از آن درگرفتن بحثهایی درباره او و ساواک و شکنجه و کشتار در رژیم پهلوی چنگ و دندان نشان دادن دوباره استبدادی است که در پی بازتولید خویش است. ساواک زندانیان سیاسی را مخل امنیت عمومی میدانست و با این روایت ثابتی حافظ امنیت بوده است که حالا از سایه بیرون آمده و به دوربین لبخند میزند.
توهمات ملوکانه
پس از کودتای مرداد سال سیودو، رقابت گروهها و جریانهای سیاسی از میان رفت و آرامش گورستانی که در پی سرکوبهای گسترده و خفقان روزافزون شکل گرفت به این توهم حکومتی منجر شد که این آرامش نشانهای است از رضایت عمومی و مشروعیت حکومت؛ اما بودند مخالفانی که این آرامش را صرفا نشانهای از طوفان بزرگ میدانستند. جالب اینکه تا چند ماه پیش از بهمن 1357، شاه و حامیان غربیاش چشمانداز آینده را روشن میدیدند و این توهم به فروپاشی کمک کرد.
دقمرگیِ ساعدی
«غم غربت را برنتابید. شاید هم، خود غم را. در ایران هم دایم در سفر بود. از روستاهاي آذربايجان تا کپرنشينهاي خليجفارس را از نزديک ميشناخت. گاه با کسانی چون صمد بهرنگی و رضا براهنی، گاه با آلاحمد و مهرجویی. در میان بومیهای هرجا هم دوستانی فراوان داشت. با اینهمه، آنجا هم گویی غریب بود. غم هم داشت.» عباس میلانی در کتابی با عنوانِ «سی چهره» از خاطرات و تجربیات خود از سی تن از دوستان و آشنایانی نوشته که نهتنها در زندگیِ او، بلکه در تحولات نیم قرن اخیر کشورشان سهم داشتند. یکی از این سی چهره، غلامحسین ساعدی است که بهرغمِ حشرونشر بسیار با اهل فرهنگ و روشنفکران زمانهاش و نیز سفرها و معاشرتهای بسیاری که بهاعتبار خوشمحضری او تعدادشان بسیار بوده است، روایت سرراستی از زندگینامهاش در دست نیست. درست مانند آثارش، منش و زندگیِ ساعدی را باید در میانِ واهمههای بینام و نشانِ دورانی که در آن زیست جستوجو کرد. او در شرححالگونهای که در تبعید نوشت، زندگی خود را در پیوند با جامعه و وقایع سیاسی و اجتماعی آن دوران بازمیشناسد و روایت میکند. روایتِ میلانی از ساعدی نیز با این شرححال نسبت نزدیک دارد. و جالبآنکه با غم غربت آغاز میشود، درست همان غمی که بر سراسر متن «ساعدی به روایت ساعدی» سایه انداخته است.
مارشال استالین و شجاعت قوام
احمد قوام در آخرین روز بهمن ماه سال 1324 به مسکو رفت تا درباره پایان اشغالِ کشور توسط روسها با استالین دیدار کند. دولت ایران با استناد به توافق سهجانبه میان تهران، مسکو و لندن، روز یازدهم اسفند را آخرین موعدِ ترک ایران اعلام کرده بود و با اینکه بریتانیا به این توافق پایبند بود، شوروی به بهانههای مختلف از این کار سر باز میزد و اقدامی مبنی بر خروج سربازانش از ایران نکرده بود. اگرچه مذاکراتِ قوام سرانجام نتیجه داد، گفتوگوها به روالی که پیشبینی میشد ساده و سریع پیش نرفت. درباره دیدار قوام با استالین، روایتهای مختلفی وجود دارد که ازجمله میتوان به گفتوگوی حبیب لاجوردی با احمد قریشی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد اشاره کرد که در تاریخ نهم بهمن ماه 1361 انجام شد و در آن قریشی، روایتی از دیدار قوام با استالین ارائه میدهد که بیشتر مبنای روایت جهانگیر تفضلی، از همراهان قوام در این سفر، شکل گرفته است.
شاگردان انقلاب
شاعران آزادیخواه عصر مشروطه بیش از یک سده پیش سنتی را پایه گذاشتند که به مرور قدرتمند شد و به جریانی مهم در تاریخ معاصر ایران بدل شد. این شاعران کوشیدند با نزدیک شدن به مردم عادی جامعه از یک سو به زبان گویای آنها بدل شوند و از سوی دیگر با ترویج آرمانهای اجتماعی و آزادیخواهی در صف مقدم مبارزات جامعه قرار بگیرند. از میرزاده عشقی و فرخی یزدی و عارف قزوینی به این سو، شاعران مستقل و آزادیخواه صدای رسای جامعه بودهاند. بکتاش آبتین دی ماه سال گذشته ناباورانه از دنیا رفت و یک سال پس از مرگ او در اثر ابتلا به کرونا در زندان، بار دیگر این پرسش مطرح میشود که آیا مرگ شاعران آزادیخواه پایان آنها است و اصلا چرا شاعران و نویسندگان باید محاکمه و محبوس شوند؟
همزیستی در عین کثرت
از میان تمام سازمانها و احزاب و گروههای سیاسی پیش از انقلاب در ایران، تنها یک سازمان شهرتی جهانی داشت و در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان نماد مخالفت با حکومت شاه شناخته میشد. کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) در نیمه اول دهه هفتاد میلادی یعنی در دورهای که در اوج موفقیت بود اهمیت و دستاوردهای زیادی داشت و اقدامات بسیار موثری انجام داد. کنفدراسیون به نوعی محصول وضعیت تاریخی و اجتماع ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332 است. دورهای که در آن استبداد محمدرضا پهلوی وارد مرحله دیگری شد و مخالفان حکومت نیز به مرور فازهای تازهای از مبارزه را آزمودند. کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در چه بستری و چگونه شکل گرفت؟ چه دستاوردهایی داشت و چقدر در مبارزات علیه حکومت شاه نقش داشت؟ چرا سازمان سیاسی که شهرتی جهانی داشت دوام نیاورد و نتوانست در وقایع پس از انقلاب تاثیری بگذارد؟ و در نهایت این که تجربه کنفدراسیون چه درسهایی برای امروز دارد؟ این پرسشها در بازخوانی تجربه پانزده ساله کنفدراسیون (به عنوان یک مجموعه واحد) حائز اهمیتاند و نوری بر تاریکیهای مسیر دموکراسیخواهی در ایران میتابانند.
بازگشت به ریشهها
بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه میگذرد و تاریخ معاصر ایران از آن زمان تا امروز با تلاطمها و بحرانهای اجتماعی و تاریخی متعددی روبرو بوده است. هربار که این تلاطمها از شکل اعتراضی کوتاهمدت گذر کرده و در فرم یک جنبش اجتماعی بروز یافته و طبقات و لایههای مختلف جامعه را به هم پیوند داده، بار دیگر تجربه مشروطه پررنگ شده و در افق پیش رو به چشم آمده است. از این نظر میراث مشروطه، موفقیتها و شکستهایش، به نوعی گذشتهای ناتمام است که همچنان فرمی معاصر و امروزی دارد. از این حیث مشروطه هنوز مسئله ماست و نمیتوان گفت که مشروطه شکست خورده و تمام شده است. مشروطه انقلابی است ناتمام که امکانهای متعددی پیش روی ایران معاصر گشود و تمام جنبشهای اجتماعی پس از آن بیشوکم در پی تحقق همان امکانها بودهاند. آیا مشروطه تنها یک انقلاب سیاسی بود؟ اگر چنین بود چرا انقلابی سیاسی که مربوط به یک قرن و چند دهه پیش بوده هنوز امروزی است و در لحظه کنونی حامل معناهای متعدد است؟ نسبت امروز جنبشهای اجتماعی جامعه ما با مشروطه چیست و چه چیزهایی ما را با تجربهای که مربوط به یکصدواندی سال پیش است پیوند میدهد؟
فرودستان چه نقشی در انقلاب داشتند
«تهیدستی، بیعدالتی و ظلم به تنهایی دلایل کافی برای عمل سیاسی ضددولتی فراهم نمیآورند.» این یکی از دلایلی است که آصف بیات برای عدم مداخله فعال تهیدستان و حاشیهنشینان در روند انقلاب 57 برشمرده است. او در پژوهش مهماش با عنوان «سیاستهای خیابانی» به سراغ گروههای بیصدای جامعه در جریان انقلاب 57 رفته و تلاش کرده نشان دهد که در کنار فعالیتهای جمعی انقلابیون، فعالیتهای جمعی دیگری هم در جامعه در جریان بوده که کمتر دیده شده است؛ فعالیتهای جمعی تهیدستان که برای بهبود وضعیت زندگیشان کنار هم گرد آمده بودند. زمین یا سرپناه و کار، دو مسئله عمده تهیدستان شهری در میانه دهه چهل و دهه پنجاه بود. این دو مسئله نشان میدهد که برخلاف روایتی که با جعل تاریخ میگوید وضعیت اقتصادی جامعه در سالهای پیش از انقلاب برای همه طبقات و گروههای اجتماعی مطلوب بود، فقر و نابرابری در آن سالها مسئلهای حاد بوده است.
آیا درباره نقش کارگران در انقلاب غلو شده است؟
این نقلی مشهور است که اعتصاب کارگران شرکت نفت حکومت شاه را زمینگیر کرد و از آن به عنوان گام نهایی اما محکم جریان انقلاب در سال 1357 یاد میشود. اما آیا بر اساس این نقل مشهور میتوان گفت که کارگران به عنوان یک طبقه نقشی پررنگ و محوری در پیروزی انقلاب در سال 57 داشتند و به عبارتی آیا طبقه کارگر صنعتی نقشی پیشتاز در انقلاب 57 داشت؟ فعالیت و اعتصابات کارگران در فرایند انقلاب را میتوان در چند مرحله مورد بررسی قرار داد. مهر و آبان 57 دوره فرارسیدن اعتصابات بزرگ بود و روند مبارزه را به مرحلهای بالاتر برکشید. اما بررسی بیانیهها و متنهای گروههای چپ در ماههای پیش و پس از انقلاب و نیز گزارشهای تاریخی نشان میدهد که درباره نقش کارگران در انقلاب 57 غلو شده و واقعیت این است که کارگران صنعتی تنها در مرحله نهایی بود که به انقلاب پیوستند.
مادران مفقودشدگان، مادران نافرمان
تا نیمه دهه 1950 بسیاری از مردم داخل و خارج اتحاد جماهیر شوروی اطلاع روشنی از وضعیت آنا آخماتوا نداشتند و حتی نمیدانستند كه او زنده است یا مرده. اگرچه بهطورکلی سرگذشت نویسندگان و شاعران و روشنفكران روسی در دهههای ابتدایی قرن بیستم روسیه سرگذشتی پرتناقض بوده است؛ اما در میان همه آنها سرگذشت آخماتوا سایهروشنهایی دارد كه او را به چهرهای خاص تبدیل میكند.
تاریخ پنهان زنان
زنان در انقلاب مشروطه با تاسیس انجمنهای زنان نقشی غیرقابل انکار در پیشبرد جنبش مشروطه داشتند اما بخش مهمی از فعالیتها آنها در سایه مانده و روایت نشده است. تقریبا اغلب روایتهای دست اول مشروطه توجه چندانی به نقش و حضور زنان نداشتند و برای ردیابی موقعیت و تلاشهای زنان در آن دوران باید به سراغ نامهها، گزارشهای روزنامهها و خاطرات رفت و در واقع در میان خطوط روایت رسمی رد آنها را پیدا کرد. انجمنهای زنان در دوران مشروطه داستان فراموششده روایت رسمی است اما با اینحال مسلم این است که زنان در مشروطه حضوری پررنگ در عرصه اجتماعی و تاریخی ایران پیدا کردند اگرچه تلاشهای آنها زیر فشار یک سنت کهنسال پس زده شد و در حاشیه قرار گرفت.
از بَر تا بحرِ رویایی
یدالله رویایی، شاعر نوپرداز ایرانی، تئوریپرداز و معروفترین شاعرِ منتسب به جریان «شعر حجم» روز چهارشنبه بیستوسوم شهریور در نود سالگی در پاریس درگذشت. به این قرار مرگِ شاعری دیگر دور از وطن، در غربت رقم خورد. در همین سالِ 1401 شاعرانِ مطرح دیگری، رضا براهنی و هوشنگ ابتهاج در غربت از دنیا رفتند. رویایی به نسلی از شاعران معاصر تعلق داشت که از نخستین پیروان نیما بودند. شعر را از 22 سالگی شروع کرده بود بعد از سالهای سی همراه گروهی دیگر از همنسلان خود توانستند جریان شعری خود را راهاندازی کنند. او از نسلی بود که خیلی زود، از همان سالهای آغاز جوانی با سیاست و تفکر چپ و آرمانخواهی آشنا شد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 دو بار به زندانی رفت. رویایی در آغاز دهه چهل نخستین مجموعه شعرش «بر جادههای تهی» را منتشر کرد و بعد با انتشار مجموعه شعرهای «شعرهای دریایی»، «دلتنگیها» و از «دوستت دارم» بهعنوان شاعری نوگرا و متفاوت در ادبیات ما شناخته شد که با جریان «شعر حجم»، تأثیر بسزایی در شعر معاصر داشت.
حكايت همچنان باقی
عبدالحسین زرینکوب در بیستوهفتم اسفند 1301 در بروجرد متولد شد و تحصیلات ابتداییاش را در شهر زادگاهش گذراند. پدر او، عبدالکریم، پیشهوری دیندار بود و با تشویقهای او بود که زرینکوب در دوره متوسطه به تحصیل علوم دینی و فقه و تفسیر اسلامی و زبان و ادبیات عرب هم پرداخت. در 1319 دبیرستان را به پایان رساند و یکسال بعد به رغم اینکه در امتحان ورودی دانشکده حقوق تهران رتبه اول را به دست آورد اما به الزام پدرش مجبور شد به زادگاهش برگردد و در آنجا به معلمی مشغول شود. علامه دهخدا که آن زمان رئیس دانشکده حقوق بود از اینکه چنین دانشجویی را از دست میدهد اظهار تاسف کرده بود. اما زرینکوب پس از چند سال توانست به دانشکده ادبیات برود و تا مقطع دکتری پیش برود. او معلمی و سپس تدریس در دانشگاه را رها نکرد و در کنار کارهای متعددی که در طول عمرش انجام داد به تدریس هم پرداخت. زرینکوب نویسندهای پرکار بود و بیش از پنجاه جلد کتاب و چهارصد مقاله در حوزههای ادبیات فارسی، تاریخ قدیم و جدید ایران و عرفان و تصوف نوشت. زرینکوب در زمستان 1377 برای درمان بیماری به امریکا رفت و سرانجام در 24 شهریور 1378 در تهران درگذشت.
ژاله خون شد
در روند حوادث و اعتراضاتی که به انقلاب 22 بهمن 1357 منجر شد، وقایع 17 شهریور آن سال یکی از خطوط پررنگی است که حوادث را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. در حالی که دو ماه ابتدایی تابستان سال 57 کموبیش آرام سپری شد، واقعه 17 شهریور چنان تاثیرگذار بود که پس از آن مشخص بود دیگر امکان مصالحه با رژیم شاه وجود ندارد. 17 شهریور در وقایع مربوط به انقلاب حائز اهمیت است نهفقط به این خاطر که کشتار بزرگی از سوی حکومت شاه به وقوع پیوست بلکه شاید از آن مهمتر اینکه سیر امور را به نقطهای برگشتناپذیر برد. بر سر تعداد کشته شدههای این روز اختلاف نظر زیادی وجود دارد اما مهمتر از آن تبعاتی است که این روز به همراه داشت. در 17 شهریور 1357 حدود نیم میلیون نفر در تهران به خیابان آمدند، برای اولینبار پس از سال 1342 در تهران حکومت نظامی اعلام شد، شعارهای معترضان بسیار تندتر شد و برای اولینبار شعار جمهوری اسلامی در خیابانها سر داده شد.
افسانههای صمد بهرنگی
صمد بهرنگی در دوم تیرماه 1318 در تبریز متولد شد و در شهریور 1347 در رود ارس غرق شد. مرگ او از همان آغاز با تردیدهای بسیاری روبرو بود و موضوعی پرمناقشه بود. بهرنگی بیشتر بهعنوان معلم و داستاننویسی متعهد شناخته میشود اما چهره او وجهی دیگر هم دارد که آن فعالیت چریکی او است. بهرنگی به همراه گروهی دیگر هسته تبریز چریکها را پایهگذاری کرده بودند. مرگ نابههنگام بهرنگی شوکآور بود و در مراسم خاکسپاری او تعداد زیادی از مردم عادی حضور داشتند و این نشان میداد که او در میان تودهها زندگی کرده بود و بخشی از آنها بود. پس از مرگ بهرنگی، ساعدی درباره او نوشته بود: «...صمد بهرنگی تاریخ تولد و تاریخ مرگ ندارد. برای او نمیشود شرح احوال و تراجم ترتیب داد. مرگ او آنقدر باورنکردنی است که زندگیش بود و زندگیش همیشه آنچنان آمیخته با هیجان بود که بیشباهت به یک افسانه نبود...».
رئیسالوزرای کابینه سیاه
سید ضیاءالدین طباطبایی اگرچه بیش از هرچیز با عنوان عامل کودتا شناخته میشود، اما دقیقتر این است که او روزنامهنگار، سیاستمدار، رئیسالوزا و نماینده مجلسی بود که در سال 1268 به دنیا آمد و در شهریورماه 1348 در تهران درگذشت. عمده شهرت او به عرصه سیاست مربوط است و از او با عنوان عامل کودتای 1299 یاد میکنند. سید ضیاءالدین طباطبایی 90 روز صدراعظم ایران بود و کابینهاش با عنوان کابینه سیاه شناخته میشود. او در شیراز متولد شده بود و در فضایی که جنبش مشروطه پدید آورده بود نخست به روزنامهنگاری مشغول شد و سپس جدیتر به عرصه سیاست وارد شد.
جنگ با گردنکشانِ زنده
میرزا محمد فرخی یزدی (1318- 1267)، که شاعر دهاندوخته و شاعر مقتول لقب گرفته، در دورهای زندگی میکرد که التهابات سیاسی پس از استقرار مشروطیت در ایران همه روشنفکران و آزادیخواهان را تحت تاثیر قرار داده بود و تلاشهای متعددی در شعر و نثر برای مبارزه با استبدادی که ریشه در فرهنگ و سنت داشت در جریان بود. بسیاری از شاعرانِ آزدیخواه در این دوره علاوه بر اینکه از شعر برای آگاهیرسانی و مبارزه با استبداد استفاده میکردند به روزنامهنگاری هم روی آورده بودند و چهرههایی نظیر دهخدا، ملکالشعرا بهار، میرزاده عشقی و نیز فرخی یزدی از شاخصترین آنها به شمار میروند. فرخی یزدی در شهریور 1300 نخستین شماره روزنامه «طوفان» را منتشر کرد یعنی در زمانی که حدود شش ماه از کودتای رضاشاه میگذشت. به طور کلی این دوره از پرشورترین و جنجالیتری دورههای روزنامهنگاری در ایران به شمار میرود.
سایه و حافظه جمعی معاصر
امیرهوشنگ ابتهاج با تخلص ه. ا. سایه، نوزدهم مرداد ماه در نود و چهار سالگی و پس از مدتی درگیری با بیماری در کلن آلمان درگذشت. ابتهاج را میتوان از آن دست چهرههای ادبیات و تاریخ معاصر ایران دانست که در زمان حیاتش شهرتی عام داشت و از معدود شاعران امروزی بود که ابیاتی از اشعارش در حافظه جمعی مردم باقی مانده است. ابتهاج شاعری بود که به سوسیالیسم باور داشت و ارتباط زیادی با سیاست داشت و به دلیل نزدیکیاش به حزب توده ایران در دهه 60 به زندان رفت. او از اعضای کانون نویسندگان ایران هم بود که البته پس از انقلاب به دلیل اختلاف نظری که میان اعضای نزدیک به حزب توده و دیگر اعضای کانون وجود داشت از کانون اخراج شد. او همچنین در سالهای پیش از انقلاب در رادیو حضور داشت و رد تاثیرش در موسیقی آن دوره نیز دیده میشود. شعرخوانیهای سایه به همراه تارنوازی محمدرضا لطفی از مشهورترین همراهیهای شعرخوانی و موسیقی سنتی ایرانی است. ابتهاج در سالهای حیاتش چندین مجموعه شعر منتشر کرد و تصحیحی هم از حافظ به دست داد که به اعتقاد بسیاری از حافظشناسان از بهترین تصحیحهای موجود است.
چوبهدار را به یادگار نگاه دارید
نام ميرزا رضا كرماني با ترور ناصرالدين شاه قاجار در تاريخ ايران ثبت شده است. قتل او را طلیعه رویدادهایی دانستهاند که با انقلاب مشروطیت به اوج رسید. ميرزا رضا پس از ترور شاه قاجار اعدام شد اما مراسم اعدام او نيز خالي از ترس حكومت نبود. اعدام میرزا رضا، اندکی پس از هلاکت یارانش در تبریز روی داد. او را در ربیعالاول 1314 در تهران در ملاءعام به دار آویختند.
من فانوسافروزم
محمد قاضی در دوازدهم مرداد 1292 در شهر مهاباد متولد شد و در روز چهارشنبه 24 دیماه 1376 در تهران درگذشت. او سالهای کودکی و نوجوانیاش را در کردستان گذراند و سپس به تهران آمد و تحصیلاتش را در تهران ادامه داد. قاضی زبان فرانسه را در مدرسه دارالفنون آموخت و با گرفتن دیپلم ادبی به دانشگاه تهران رفت و در رشته حقوق تحصیل کرد. پس از این به استخدام وزارت دارایی درآمد و البته بیشتر وقتش چه در محل کار و چه در خانه به ترجمه میگذشت. قاضي مترجم پرکاری بود که آثاری متنوع و گوناگون از نویسندگان و زبانهای مختلف ترجمه کرد و جزو نسلي از مترجمان بود كه بسياري از آثار مهم ادبيات جهاني را به ايران معرفي كردند.
بهانه كوچك و اتفاقات بزرگ
جنگ جهاني اول در اوت 1914 در اروپا آغاز شد. اين جنگ و تبعاتش از مهمترين اتفاقات سياسي در تاريخ جهان در قرن بيستم است. سقوط امپراتوريهاي اتريش-مجارستان، عثماني و روسيه، و سپس ظهور جمهوري اتريش، پادشاهي مجارستان، اتحاد جماهير شوروي و جمهوري كماليستي در تركيه از جمله مهمترين اتفاقات پس از اين جنگ بود. ايران نيز اگرچه در جنگ بيطرف بود اما از تبعات آن دور نماند و اختلافات قديمي در عرصه سياست ايران در دوران جنگ گسترش یافت. اختلافات سياسي ديرينه در عرصه سياسي ايران با وقوع جنگ بروزي آشكارتر يافت و ناتواني حكومت احمدشاه قاجار كه به تازگي تاجگذاري كرده بود نيز نمودي روشنتر پيدا كرد.
کاپیتولاسیون و سلطه آمریکا در دوره پهلوی دوم
در تاریخ معاصر ایران کاپیتولاسیون از نقاط تیرهای است که با نقض استقلال و حاکمیت ملی پیوند خورده است. کاپیتولاسیون معمولا با پهلوی دوم به یاد آورده میشود اما در ایران سابقهای از این قدیمیتر دارد و در دوران شاهعباس صفوی و بعد در دورههای زندیه و قاجاریه نیز وجود داشته است. اصطلاح کاپیتولاسیون از ریشه لاتین کاپیتولار گرفته شده و سپس به زبان فرانسه وارد شده و به شکل کاپیتولر درآمده است. در قرون وسطی و پیش از آن، کاپیتولر به کسی گفته میشد که وابسته به شورای کاهنان، راهبان و کشیشان بود و هر کشیشی که عضو آن شورا بود، هم مقامی قانونی داشت و هم بر قلمرو مشخصی حکم میراند که قوانین حاکم بر آن قلمرو را خود وضع میکرد و درآمد حاصلش را هم خود دریافت میکرد. تصویب لایحه کاپیتولاسیون در سوم مرداد 1343 سلطه آمریکا در ایرانِ دوران پهلوی دوم را وارد مرحلهای تازه کرد و بر حوادث داخلی ایران نیز تاثیری مهم برجای گذاشت.
جهاد اکبر زبان فارسی
سید محمدعلی جمالزاده (1370-1276)، امروز بیش از هرچیز با مجموعه داستان «یکی بود و یکی نبود» به یاد آورده میشود. اما او که عمری طولانی داشت و سالهای زیادی از زندگیاش را در اروپا سپری کرد، فعالیتهای متعددی داشت که کموبیش مغفول مانده است. او فرزند سیدجمالالدین واعظاصفهانی، از مبارزان و رهبران انقلاب مشروطه بود که اندکی پیش از قتل پدرش در سال 1286 در زندان بروجرد به دست عمال محمدعلی شاه، برای تحصیلات به لبنان فرستاده شد و اندکی بعد، به اروپا رفت. در شهر دیژون فرانسه در رشته حقوق تحصیل کرد و با شروع فعالیتهای کمیته ملیون ایرانی در برلین، کمی پس از جنگ جهانی اول به برلین رفت. یکوجه زندگی جمالزاده با نهضت مشروطه پیوند خورده و وجه دیگر فعالیت او آثارش به عنوان داستاننویس است که شاخصترین آنها همان اولین اثرش یعنی «یکی بود و یکی نبود» است که از آن به عنوان سرآغاز داستاننویسی مدرن در ایران یاد میشود. اثری که در آغاز قرن منتشر شد و تاثیری مهم برجای گذاشت.
انقلابی ناتمام
خلیل ملکی سال 1280 در تبریز به دنیا آمد. در آذربایجانی که در نخستین سالهای کودکی او زیر تیغ روسیه و عثمانی، ولیعهدنشین و تاج سر ایران بود. آذربایجان آزادگان و دلیران مشروطیت که به تعبیر حمید شوکت، سردار و سالارش بیرق بیگانگان از بامها فرو افکندند. آذربایجان تقیزاده و ارانی و کسروی، آذربایجانی که ملکی روزگاری دیگر تصویر استالین را از ستاد حکمرانانش برمیکند تا تمثال نامآورانی چون ستارخان را جایگزین آن سازد؛ کنشی بیبدیل در رویارویی با حزب توده و گماشتگان فرقه دموکراتی که به فرمان مسکو و باکو پا به عرصه وجود گذاشته بود. او با چنین گزینشی لکۀ سیاه فرمانبرداری از بیگانگان را از پرچم سرخی که همچنان بر دوش میکشید زدود. روایتِ حمید شوکت از زندگی سیاسی خلیل ملکی در کتابِ «میعاد در دوزخ»، بر استقلال فکر ملکی استوار است که بهرغم عضویت و ارتباط با حزب توده و طرفداران مصدق و دیگر گروههای سوسیالیستی و چپ، تا آخر عمرش بر آن پای فشرد و از رویکرد انتقادی حتی نسبت به مصدق که به او گفت تا دوزخ همراهش خواهد بود، دست نکشید. شوکت، در زندگینامۀ تحلیلی خلیل ملکی سعی دارد به جنبههای از زندگی سیاسی او بپردازد که در سایه مانده و تاریخ آن را از یاد برده است. ملکی در تیر ماه 1348 در اثر خونریزی معده در بیمارستان آپادانا در فیشرآباد (سپهبد قرنی) تهران درگذشت. او در آستانه مرگ وصیت کرد «رفقا خودشان را در مضیقه قرار ندهند» و برایش مجلس ختمی نگیرند که اعتقادی به این حرفها نداشت.
وارث دهخدا و نیما
دکتر محمد معین از برجستهترین محققان و ادیبان معاصر است که در اردیبهشت ماه سال 1297 در رشت متولد شد. محمد معین اگرچه عمری نسبتا کوتاه داشت اما در سالهای حیاتش پیوسته کار کرد و کارنامهای پربار از او به جا مانده است. «فرهنگ فارسی معین» از مهمترین واژهنامههای فارسی است که توسط او پدید آمد اما این همه کار معین در این عرصه نیست. در سالهای حیات علامه دهخدا معین از جمله اساتیدی بود که در کار نوشتن و تدوین لغتنامه در کنار دهخدا حضور داشت و پس از مرگ دهخدا، او مسئولیت کار را به عهده گرفت. در کارنامه معین البته تالیفات و ترجمههای بسیار دیگری دیده میشود اما نام او بیش از هرچیز با واژهنامه و لغتنامه پیوند خورده است. از دیگر نکات قابل توجه در زندگی دکتر معین، به وصیتنامههای دهخدا و نیما یوشیج مربوط است که هر دو آثارشان را به معین سپرده بودند. محمد معین در تیرماه سال 1350 پس از سالها بیماری و رنج درگذشت در حالی که بسیاری از کارهایش همچنان نیمهتمام بود.
تنها در قاب
آخرین روز خرداد ماه، سالروز تولد کامران شیردل است. کارگردان و مستندساز ایرانی که امسال هشتادوسه ساله خواهد شد. اگرچه سالهاست اثر هنری جدیدی به کارنامه هنری شیردل اضافه نشده است اما او جزو پیشگامان مستندسازی در ایران و از فیلمسازان موثر بر موج نو سینمای ما محسوب میشود. شیردل به دلیل نگاه خاصش به سینما و همچنین علاقهاش به انزوا، برای افکار عمومی چندان شناختهشده نیست. با این حال سال گذشته کتابی درباره زندگی و کارنامه شیردل منتشر شد که منبع مناسبی برای شناختن این فیلمساز موثر اما منزوی به شمار میرود. «کامران شیردل؛ تنها در قاب» حاوی زندگینامهای خودنوشت به قلم کامران شیردل است که او در آن سیر زندگی شخصی و کارنامه هنریاش را روایت کرده است. مستندساز و عکاسِ درسخوانده نزد بزرگان سینما در ایتالیا، که همه تلاشش این بود در برابر محدودیتهای مرسوم کوتاه نیاید و شاید به همین دلیل بیشتر فیلمها و مستندهایش به محاق توقیف رفته است.
اولین مواجهه ایران معاصر با مسئله پناهندگی
بیستم ژوئن هر سال، 30 خردادماه، روز جهانی پناهنده است؛ روزی بینالمللی که توسط سازمان ملل متحد و به منظور احترام به پناهندگان در سراسر جهان تعیین شده است. روز جهانی پناهنده برای اولین بار در 20 ژوئن سال 2001 میلادی با گرامیداشت پنجاهمین سالگرد کنوانسیون 1951 مربوط به وضعیت پناهندگان در سطح جهان برگزار شد. در ابتدا و قبل از آنكه مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسماً در دسامبر سال 2000 میلادی آن را به عنوان یك روز بین المللی تعیین كند، به عنوان روز پناهندگان آفریقا شناخته می شد. امروز اغلب پناهجویان به کشورهای جهان سوم تعلق دارند که برای رسیدن به کشورهای غربی و توسعهیافته موانع و مسائل متعددی را باید پشت سر بگذارند.
کودکی تلخ ناصرالدین شاه
ناصرالدینشاه قاجار در ششم صفر سال 1247 در اطراف تبریز متولد شد. وقایع آن دوره به گونهای پیش رفت که او خیلی زود و در حالی که هنوز خردسال بود به مقام ولیعهدی رسید اما خود این موضوع مناقشهای جدی در سالهای کودکی ناصرالدین میرزا بود که احتمالا تاثیری بلندمدت در آینده او و شخصیتش گذاشت. کودکی ناصرالدین میرزا دورانی تلخ بود و او تا سالها ارتباطی با جهان خارج نداشت و گزارشهای موجود نشان میدهند که او کودکی غمگینی را پشت سر گذاشت و مجبور بود از خردسالی همانند شاه رفتار کند.
سیمای مردی در میان جمع
در اینکه نوشتن امری فردی است تردید وجود ندارد، اما هوشنگ گلشیری نوشتن را به امری جمعی بدل کرد. کارگاه داستانخوانی او جمعی از اهلِ داستان و نویسندگان تازهکار و داستاننویسان را گرد هم میآورد تا ضمنِ داستانخوانی در میان جمع و یادگیری اسلوبِ نوشتار، امر انتقال تجربه از نسلی به نسل دیگر به رسمیت شناخته شود. یکی از وجوه زیست گلشیری همین برپا کردنِ و نشستهای ادبی است که او در خانه خود ترتیب میداد و نظراتِ متفاوتی را از همان دوران تا بعد از گلشیری برانگیخت؛ برخی برگزاری این جلسات را نشانهای از پدرخواندگی گلشیری خواندند و معتقدند گلشیری با این کار، برای خود دارودسته راه انداخت تا مرجعیت ادبی پیدا کند. برخی دیگر از منتقدان نیز محتوای جلسات را مورد نقد قرار دادند، که آموزش داستاننویسی و تولید انبوه داستان در کلاسهای داستاننویسی، امری مردود است و ادبیات جز آموزش مقدمات نیاز به مولفههای دیگری ازجمله استعداد و دانش تئوریک و فهمِ ادبیات و سیاست و جامعه و... دارد که حلقه مفقوده ایندست کارگاههاست. گرچه بخشی از این نقدها بجاست اما در مورد کارگاههای گلشیری کاربرد چندانی ندارد، و این کلاسهای آموزشی بعد از او باب شد و به مکانی برای کسب درآمد تبدیل شد که مطابق با خواست بازار داستان تولید میکرد. این درست خلافِ عقیده گلشیری بود که ادبیات را بدون هیچ قیدوبندی از سانسور تا بازار درک میکرد.
جز آنچه بودم نمیتوانم بود
محمود اعتمادزاده یا آنطور که بیشتر مشهور است، م.ا. بهآذین، در 23 دیماه 1293 شمسی در رشت و در خانوادهای که بازرگان و خردهمالک بودند متولد شد. بهآذین نیز مانند بسیاری دیگر از همنسلانش هم پایی در سیاست داشت هم پایی در ادبیات و داستاننویسی. در کارنامه به جا مانده از او تعداد زیادی داستان و ترجمه به جا مانده که البته داستانهای او امروز فقط بخشی از تاریخ ادبیات معاصرند و جزو آثار شاخص معاصر جای نمیگیرند. اما او در ترجمه چهره مهمتری است و آثاری اغلب کلاسیک با ترجمه او که گاه از زبان واسطه انجام شدهاند منتشر شده است. بهآذین همچنین سردبیر مجلاتی مثل کتابهفته، پیام نوین و صدف بود. در زندگی بهآذین دو نقطه قابل توجه دیگر هم دیده میشود؛ یکی نقشش در کانون نویسندگان ایران و دیگری عضویتش در حزب توده ایران. بهآذین سرانجام در روز دهم خرداد 1385 در تهران درگذشت.
عباس نعلبندیان، مصدق و چهگوارا
عباس نعلبندیان از چهرههای ناشناخته فرهنگ ما است که در دوران خودش طرد شد و بعد از آن هم چندان قدر ندید. برخی او را صادق هدایتِ دیگر یا نابغه درکنشده خواندند و برخی دیگر او را شارلاتانی مُغلقنویس خطاب کردند. به هر ترتیب، عباس نعلبندیان، نمایشنامهنویس و نویسندهای پیشرو بود که هر کدام از آثارش در زمان انتشار در فضای تئاتر و ادبیات ما یک رویداد تلقی شده است. او نویسندهای خلاف جریان باب روز بود که از سوی روشنفکران زمانهاش طرد شد و پس از مدتها خانهنشینی و انزواطلبی در خرداد 1368 به مرگی خودخواسته از دنیا رفت. از زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست اما دوستان و نزدیکان و نویسندگان معاصر او، بعد از مرگش سعی کردند تا سرگذشت این نویسنده منزوی و ساکت و درونگرا را تا حدی که اطلاع دارند، ثبت کنند و در این میان محمد استادمحمد که خود از دردانههای تئاتر معاصر بود، خاطراتی از نعلبندیان نقل میکند که خواندنی است و شناختِ بیشتر از شخصیت او را ممکن میسازد.
اصلاحات در دوره بحران
علی امینی در تاریخ 22 شهریورماه 1284، مطابق با 12 سپتامبر 1905 میلادی، در تهران متولد شد. او فرزند پنجم میرزامحسن خان معروف به امینالدوله دوم و شاهزاده اشرف خانم معروف به فخرالدوله بود. امینی از رجال مهم و تاثیرگذار دوران پهلوی بهشمار میرود و نامش با برخی از حوادث مهم آن دوره پیوند خورده است. امینی اشرافزاده متجدد قاجاری بود که از سالهای جوانی رویای نخستوزیری داشت. او با معاونت قوامالسلطنه به شکل جدی به عرصه سیاست وارد شد و پس از عضویت در کابینه اول دکتر مصدق، و کابینههای سپهبد زاهدی و حسین علاء، سرانجام در سالهای بحرانی 41-1340 به نخستوزیری رسید. علی امینی چهارده ماه و ده روز، از اردیبهشت 1340 تا تیر 1341، یعنی در دورهای پرتلاطم از تاریخ معاصر ایران نخستوزیر بود. نوشتهاند که او برای فرونشاندن بحران و انجام اصلاحات سر کار آمد اما ناکام بود و از صحنه سیاست خارج شد.
کدورت روح خیام
از میان معاصران شاید بیش از همه صادق هدایت بود که نام خیام را بر سر زبانها انداخت و با تأمل در رباعیات خیام و نوشتن مقالاتی درباره این شاعر او را از قرنها پیش فراخواند تا روایتِ معاصری از او به دست دهد. غیاثالدین ابوالفتح عُمربن ابراهیم خیام نیشابوری که بهتعبیر هدایت از مشاهیر حکمای زمان و اعجوبۀ شعرای دوران و از بزرگترین مفاخر ایرانیان محسوب میشود. خیام در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم میزیست و فردی متمکن بود که بخش عمده حیات خود را در نیشابور از شهرهای معتبر زمان بوده و در سنۀ 517 در همان شهر از دنیا رفت. صادق هدایت را خیامِ عصر خواندهاند، چراکه از دستنوشتهها و خاطراتش اینچنین برمیآید که عذاب و تألمات خیام را او در فاصله قرنها درک کرده است. چنانکه خود هدایت نیز مینویسد: «ترانههای خیام آینهای است که هرکس ولو بیقید و لاابالی باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأسهای خود را در آن منعکس میبیند و تکان میخورد.» بهمناسبتِ بیستوهشتمِ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام، زندگی پرابهامِ این منجم، ریاضیدان، شاعر و حکیم را به روایتِ صادق هدایت، معروفترین نویسنده ادبیات مدرن ایران بازخوانی خواهیم کرد.
غارت یا وحدت ارضی گذشته
آقامحمدخان قاجار، بنیانگذار سلسله قاجار، در دورهای که ملوکالطوایفی در آن جریان داشت حکومتی یکپارچه و واحد تشکیل داد. عصر او از دورههای مناقشهبرانگیز تاریخ ایران است و تا امروز چندین پژوهش و رمان تاریخی درباره این دوره نوشته شده است. چهره مرسوم از آقامحمدخان، چهرهای خونریز و انتقامجو و بیرحم است و اغلب گفته شده او اگر حکومت زندیه را برنمیانداخت سرنوشتی متفاوت برای ایران رقم میخورد. برخلاف تصور رایج از آقامحمدخان، روایتی دیگر از چهره او هم وجود دارد که تلاش کرده به دور از غرضورزی به ترسیم سیمای واقعی او و دورانش بپردازد. تصور رایج حتی قتل آقامحمدخان را نیز به ماجرایی که برشی از خربزهای نیمخورده در متن آن قرار دارد فروکاسته؛ اما واقعیت قتل او چه بوده است؟
شهادت ورق پارهها
بيستويكمِ ارديبهشت ماه سال 1316 در روزشمار زندگي بزرگ علوي، نويسنده و مبارز سياسي سرشناس ايراني، روز سرنوشتسازي است؛ روزي كه اين نويسنده چپگرا همراه دكتر تقي اراني و چند تن ديگر از مبارزان سیاسی آن دوران دستگیر شده، به زندان ميافتد و به هفت سال زندان محكوم ميشود. اينكه چگونه ميتوان امر بیانناپذیر را به سخن درآورد، پرسشي است كه در هر دوره تاريخي ميتوان به آن فكر كرد. شاهدان چگونه ميتوانند امر ناگفتني را به یاد بیاورند و بازگو کنند، همان اقتدار شاهد كه بناست در موضع سخنگو از تجربهاي سخن بگويد كه یا از سر نگذرانده و یا خود در حال تجربه کردن آن فاجعه بوده است. بزرگ علوي اين امر دشوارِ سخن گفتن از امر بيانناپذير را به دوش كشيده و در قامتِ قربانی و در عین حال شاهد در كتابِ «پنجاه و سه نفر» خود كه اثري سراسر سیاسی است، بخشي از خاطرات زندان و ماجراهای همفكران دربندش را ثبت ميكند تا شاهدي بر تكهاي از تاريخ سركوب اين سرزمين باشد. بزرگ علوي، فشار رواني روی همبنديها و رفتار زندانبانان با آنها را در ايام مصيبتبار زندان شرح ميدهد و ماجراي بازداشت و شكنجه و محاكمه پنجاه و سه نفر را با زباني صريح و تند و تلخ روايت ميكند. گزارش او در زمان انتشار با استقبال گستردهاي مواجه شد، چراكه شهادتِ يك قرباني/شاهد از ستم و ددخويي شكنجهگران رضاشاهي بود و از اينرو سروصدای بسيار بهپا كرد.
خویشاوندان روحیِ اسلامی نُدوشن
محمدعلی اسلامی نُدوشن، ادیب مطرح ایرانی، پنجم اردیبهشت ماه در سن 79 سالگی در کانادا از دنیا رفت. کار اسلامی ندوشن وجوه مختلف داشت، او شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و حقوقدان بود و در همه این زمینهها آثاری درخور منتشر کرد. او در ندوشن، دهکدهای در صد کیلومتری غرب یزد به دنیا آمد، «جایی دورافتاده و ناآباد که مردم آن میبایست با عسرت زندگیخود را تأمین کنند.» خانوادۀ او سنت دهقانی داشتند، نه متشرع بودند و نه دیوانی که به قولِ اسلامی ندوشن مظلمهای بر دوش گیرند. خانوادهای متوسط که زندگی سادهای داشتند و نهچندان ثروتمند بودند و نه در فقر بهسر میبردند. اسلامی ندوشن با اشاره به مرگ زودهنگام پدرش، میگوید تقریبا یتیم بزرگ شده و ناگزیر میشود خیلی زود روی پای خودش بایستد. او سالهای ابتدایی را در ندوشن و یزد سپری میکند و دوران متوسطه را در دبیرستان البرز تهران میگذراند و بعد وارد دانشکده حقوق میشود. مدتی بعد نیز برای ادامه تحصیل به سوربن پاریس میرود و رشته حقوق را تا مرحله دکتری ادامه میدهد. اما در پاریس بیشتر وقت خود را صرف ادبیات و تئاتر و سینما میکند. دکتر اسلامی ندوشن از سال ۱۳۴۸ تا سال 1359 در دانشگاه حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به تدریس پرداخت، فصلنامه «هستی» را راهاندازی کرد و همزمان در مجلات معروف آن دوره از جمله «نگین» و «سخن» و «یغما» مقاله مینوشت.
آنکه غربال دارد از عقب میآید
احسان طبری در سال 1295 در ساری و در خانوادهای که پدر و پدربزرگش از علمای دینی بودند متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی به تهران آمد و با گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه تهران شد. در همین زمان با برخی اعضای گروهی که بعدتر به پنجاهوسهنفر مشهور شدند آشنا شد. با برکناری رضاشاه از قدرت در شهریور سال 1320 و سپس تاسیس حزب توده ایران، طبری نقشی محوری در حزب به خصوص از نظر تئوریک پیدا کرد؛ نقشی که تا پایان عمرش بر عهده داشت. زندگی طبری با حوادث حزب توده ایران پیوندی جدانشدنی دارد گرچه او به جز فعالیتهای سیاسی و حزبی، به ادبیات و هنر هم علاقه بسیاری داشت و با بسیاری از نویسندگان و شاعران همدورهاش ارتباط و آشنایی نزدیک داشت. طبری سالهای زیادی از حیاتش را خارج از ایران سپری کرد و با انقلاب سال 1357 به ایران بازگشت. در جریان حوادث پس از انقلاب و برخوردهایی که با اعضای حزب توده صورت گرفت، طبری نیز بازداشت شد. درباره این مقطع از زندگیاش هنوز نکات ناگفته زیادی وجود دارد و گذر زمان بخشهای دیگری از واقعیت را عیان خواهد کرد. طبری در همین دوران سکته کرد و سرانجام در نهم اردیبهشت 1368 در هفتاد و دو سالگی در تهران درگذشت.
حالا باید چکمه به پا کرد و رفت
ناصرالدینشاه اولین پادشاه ایرانی است که به سفر فرنگ رفت. او به طور کلی علاقه زیادی به سفر داشت و علاوه بر سه سفری که به اروپا رفت و یک سفر هم به عتبات عالیات، به بسیاری از نقاط ایران هم سفر کرد و از جمله به خراسان، مازندران، گیلان و فارس. او همچنین به طور مداوم در ییلاقات اطراف تهران به شکار و گشتوگذار میرفت و در اغلب این موارد هم گزارش سفر یا خاطرات خود را مینوشت. طولانیترین زمان سلطنت در تاریخ معاصر ایران به ناصرالدینشاه اختصاص دارد. او چهارمین پادشاه سلسله قاجار بود و وقتی به سلطنت رسید تنها هفده سال سن داشت. او در دوران پادشاهیاش سهبار به اروپا سفر کرد و از او پنج جلد گزارش سفر به اروپا و نیز گزاشهای فراوان دیگری به جا مانده که شرح سفرهای او به نقاط مختلف ایران است. ناصرالدینشاه با تشویق و فراهم آوردن شرایط از سوی میرزاحسینخان سپهسالار، در سال 1290 تصمیم گرفت که برای اولینبار به اروپا برود. در این زمان 26 سال از آغاز سلطنت او میگذشت.»
جایت در تهران خالی است
رضا براهنی، شاعر، رماننویس و منتقد ادبی در روز پنجم فروردینماه 1401 از دنیا رفت و با مرگش ادبیات فارسی و جریان روشنفکری معاصر یکی از مهمترین چهرههایش را از دست داد. براهنی چهرهای چندوجهی داشت و یکی از مهمترین وجوه اهمیت او تاثیرگذاریاش در نقد و نظریه ادبی ایران است اگرچه نقدهای او همواره موافقان و مخالفان زیادی داشت. براهنی بازمانده نسلی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی بود که در نقطه پیوند ادبیات و سیاست قرار داشتند و هیچگاه خود را برکنار و بیرون از اجتماع نمیدانستند. ایستادن در این نقطه باعث شده بود که براهنی هم مثل بسیاری دیگر از همنسلانش با زندان و سانسور روبرو شود. نام براهنی با چند نقطه عطف تاریخ روشنفکری معاصر ایران پیوند خورده از جمله با تاسیس کانون نویسندگان ایران. زندگی براهنی سرشار از فرازونشیب بود که سرانجام دور از زادگاهش به اتمام رسید.
ضحاکِ سیرجانی و عوامل خودکامگی
علی رضاقلی، جامعهشناسِ نهادگرا را بیش از با سه کتاب پرفروشِ «جامعهشناسی نخبهکشی»، «جامعهشناسی خودکامگی» و «علمالاجتماع» میشناسند. این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی و علوم سیاسی، هشتم فروردین ماه امسال در سن ۷۵ سالگی بر اثر ناراحتی قلبی در تهران از دنیا رفت. از ویژگیهای آثار رضاقلی این است که گستره وسیعی از مخاطبان، از عامه مردم تا دانشجویان و پژوهشگران حوزههای سیاسی و جامعهشناسی را به خود جلب میکند. او خود نوشتنِ کتاب «جامعهشناسی خودکامگی» را نتیجه خواندن کتابِ «ضحاک ماردوش» اثر سعیدی سیرجانی میداند که بهطور ضمنی و نانوشته، مردم را به انقلاب دوباره توصیه میکرد و رضاقلی که آن زمان با نفسِ انقلاب به دلایل تاریخی و نهادگرایانه مخالف بود، این راه را واقعبینانه نمیبیند و بر آن میشود تا با روایتِ دیگری از ضحاک، عوامل متعدد خودکامگی را شناسایی کند. رضاقلی وجوهِ مختلفی داشته است، از تحصیل در سوربن پاریس تا پذیرفتنِ سمتهای مختلف در دستگاههای اجرایی کشور و فرمانداری پاوه و حتی دورهای کامیونداری و بعد هم پژوهشگری در حوزه جامعهشناسی و علوم سیاسی، همه با محوریت بحث توسعه و رویکردی نهادگرا. کتابِ «پوینده مردی به راه»، زندگی و زمانه رضاقلی را در گفتگو با او روایت میکند و جنبههای مختلفِ کاری رضاقلی را واکاوی میکند، و مرگِ علی رضاقلی ما را بر آن داشت تا با مروری بر زندگیِ این چهره سیاسی و فرهنگی تصویری از زمانه و تجربیات زیسته پرفرازونشیبِ او به دست دهیم.
نویسنده سیاسی بهمعنی دقیق کلمه
پس از دیپلم معلم شد، در دهی دورافتاده، سرراه اصفهان به یزد. و معلمی تا همیشه با او ماند، حتا وقتی که نویسندهای مطرح شد کارکگاههای ادبی راه انداخت و «جنگ اصفهان» را منتشر کرد که محفلی برای شناسایی استعدادهای جوان شد. هوشنگ گلشیری 25 اسفند 1316 در اصفهان و در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. کودکی گلشیری گرچه چندان در آسایش نگذشت اما او همیشه از آن دوران با عنوانِ بهشت گمشده یاد میکند، دورانی که دیگران بر یکدیگر سلطه ندارند و از تحقیر خبری نیست. فرزند ششم خانوادهای سنتی بود و پدرش که در شرکت نفت کار میکرد زیاد به سفر میرفت و اقامت در آبادان در سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۴ تا حد بسیاری به حيات فكری و احساسی او شکل داد. پدرش كارگر بنا و سازنده منارههای شركت نفت بود و بهروای خود گلشیری آنها مدام از خانهای به خانه دیگر می رفتند و چنانکه خودش روایت میکند فقر هم بود، اما آشكار نبود، چون همه مثل هم بوديم و عالم بیخبری بود. گلشیری از سال 1337 در آموزش و پرورش استخدام شد و از همان وقت معلمی پیشه کرد. گرچه پیشتر به مشاغل مختلفی از قبیل کار در کارخانه و بازار و خرازی و دفتر اسناد رسمی هم پرداخته بود. هوشنگ گلشیری که به دو معنا از «جوانمرگی» داستاننویسان ایران سخن گفته بود، در 63 سالگی در اوج پختگی در داستاننویسی از دنیا رفت و اگر هنوز در میان بود همین روزها در میانه دهه هشتاد زندگیاش به سر میبرد و چهبسا هنوز از طرحهای تازه داستانی و تعهد سیاسی سخن میگفت.
دختر سیاهسوخته باهوشی بودم
سیمین دانشور در اردیبهشت 1300 در شیراز متولد شد و در اسفند 1390، در نود سالگی، درگذشت. پدرش دکتر محمدعلی دانشور، طبیب، و مادرش قمرالسلطنه حکمت، نقاش و هنرمند، بودند. دانشور تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه انگلیسی مهرآیین در شیراز آغاز میکند و تحصیلات متوسطهاش را نیز در همان مدرسه ادامه میدهد و از همان کودکی با زبان انگلیسی آشنا میشود. او پس از تحصیلات متوسطه، وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران میشود و در سال 1328 از رساله دکتریاش در رشته ادبیات فارسی دفاع میکند. دانشور یکسال بعد با جلال آلاحمد ازدواج میکند و در سال 1331 با استفاده از بورس تحصیلی فولبرایت به امریکا میرود و دو سال بعد به ایران برمیگردد و به تدریس، نویسندگی و ترجمه میپردازد. دانشور کارنامهای قابل اعتنا دارد اما جز این، زندگی شخصیاش نیز با حوادثی مهم پیوند خورده و زندگی او و جلال آلاحمد در متن جریان روشنفکری ایران بود.
اولین هشت مارس پس از انقلاب
هشت مارس هر سال، هفدهم اسفندماه، به عنوان روز جهانی زن شناخته میشود. هشت مارس و جنبش زنان ریشه در جنبش کارگری دارد و در آغاز روز جهانی زنان کارگر نامیده میشد. با رشد جنبش زنان و خواست برابری، این روز به نام روز جهانی زن رسمیت پیدا کرد. هشت مارس و جنبش زنان به سال 1908 برمیگردد. در این سال چندین هزار زن در نیویورک تظاهراتی اعتراضی ترتیب دادند و خواستههایی نظیر ساعات کار کمتر، حق رای و حقوق بیشتر داشتند. درواقع هشتم مارس و روز جهانی زن، ریشه در جنبشی اعتراضی دارد و خواستهایی جهانشمول را نمایندگی میکند. در ایران نیز هشت مارس با فرازونشیبهای زیادی روبرو بوده و در سالهای مختلف با ممنوعیت برگزاری گردهمایی زنان همراه بوده است. در این میان، یکی از مهمترین تجمعات اعتراضی زنان، به اولین هشت مارس پس از انقلاب مربوط است که اهمیتی تاریخی دارد.
شاه ترسان
احمد شاه قاجار، هفتمین و آخرین پادشاه سلسله قاجار، نهم اسفند سال 1308، درست چهار سال و چهار ماه پس از خلع قاجاریه از سلطنت ایران، در سیودو سالگی در پاریس و در شرایطی که در خارج از کشور به سر میبرد درگذشت. او دچار اضافه وزن و بیماری کلیوی بود. احمدشاه در تیرماه سال 1288 و در حالی که تنها دوازده سال داشت برجای پدرش نشانده شده بود. احمد شاه به اراده خود به اروپا رفته بود که دیگر به او اجازه بازگشت داده نشده بود. او از وضعیت بحرانی کشور وحشتزده بود و ترس از سرنوشتاش باعث شده بود تا بارها قصد ترک کشور کند که انگلیسیها مانع از آن شده بودند. درواقع احمدشاه در ایام پایانی سلطنتاش شاهی ترسخورده بود که میخواست کشور را رها کند.
شاعر آزادی و شاعر حزب
سیاوش کسرایی در پنجم اسفند سال 1305 در اصفهان متولد شد. در جوانی به فعالیت سیاسی روی آورد و به حزب توده پیوست. در سالهای آغاز جوانی همراه به خانوادهاش به تهران آمد و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. شعر و سیاست دو وجه پررنگ در زندگی کسرایی به شمار میروند. اگرچه سیاست وجهی پررنگ در زندگی شخصی و ادبی بسیاری از شاعران و نویسندگان همنسل کسرایی است، اما این وجه در زندگی او پررنگتر است. کسرایی زندگی پرفرازونشیبی داشت و سالهای پایانی عمرش را به معنی واقعی در غربت گذراند. در تاریخ ادبیات معاصر فارسی، کسرایی بیش از هرچیز با منظومه «آرش کمانگیر» به یاد آورده میشود که با انتشارش در اواخر دهه سی باعث شهرت بسیار او شد.
امیدی جز به سردار سپه نیست!
بیش از یک قرن از کودتای سوم اسفند، کودتایی که دودمان قاجار را بر باد داد و پهلوی را روی کار آورد میگذرد اما همچنان این بحثِ جنجالبرانگیز در میان است که این واقعه کودتایی ملی بود یا انگلیسی. این مسئله از ارزش تاریخی بسیار برخوردار است و میتواند معادلات روابط بین کشورها را تا هماینک نیز دستخوش تغییرات کند. گرچه اسنادی که در این سالیان در دسترس قرار گرفته است نشان از دخالتِ همزمان چند عامل از جمله دولت بریتانیا، رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی در طرح و اجرای این کودتا دارد، برخی از پژوهشگران در دهههای اخیر با واکاوی اسناد آزادشده بریتانیا نظری خلاف این دارند و معتقدند موفقیت رضاخان پیامد استراتژی حسابشدهای در لندن نبود؛ ولی مقامات و کارگزاران انگلیسی حاضر در ایران، نگران از تهدید شوروی و آشوب در کشور، کودتای سوم اسفند را یاری کردند بدون آنکه چندان در بند آگاه کردن مقامات انگلیسی در لندن باشند. به هر تقدیر نقش دولت بریتانیا در این کودتا انکارناپذیر است و رضا خان بهعنوان عامل و سیدضیاء در قامت بازوی اجرایی موثر کودتا در تاریخ ثبت شده است. اما آنچه در این میان جذاب و قابل بررسی است نقش و روشنفکران آن روزگار در این کودتا و روی کار آمدن رضاخان پهلوی است. مسئله اینجاست که چرا در سالهای ۱۲۹۸ و ۱۲۹۹روشنفکرانی که مشروطه را بنا گذاشتند به حکومتی اقتدارگرا متمایل شدند.
گلولهای از اسلحه سدضیاء طباطبایی
در عصر 25 بهمنماه 1330، دکتر حسین فاطمی در حالی که بر مزار محمد مسعود سخنرانی میکرد هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد. تروری که نافرجام ماند و اگرچه فاطمی مجروح شد اما از این سوءقصد جان سالم به در برد تا به این ترتیب این نیز به فهرست ترورهای سیاسی نافرجام تاریخ معاصر ایران اضافه شود. فاطمی زنده ماند و بعدتر و در جریان ملیشدن صنعت نفت به چهرههای محوری تبدیل شد. مواضع فاطمی پس از ترور بهمنماه 1330 نشان میدهد که این سوءقصد خللی در مبارزه فاطمی به وجود نیاورد بلکه شاید او را جدیتر از پیش کرد.
نقطه آغاز جنبش چریکی
در شب نوزدهم بهمنماه سال 1349، سیزده جوان مسلح به به یک پاسگاه ژاندارمری در روستای سیاهکل حمله کردند و لحظهای تاریخی را رقم زدند. عملیات آنها اگرچه شکست خورد اما آغاز روندی تازه در مبارزه با استبداد پهلوی بود. واقعه سیاهکل نخستین عملیات بزرگ چریکی بود اما نکته حائز اهمیت این است که ریشههای آن را باید پیش از بهمن 1349 جستوجو کرد. عملیات سیاهکل اگرچه شوکی بزرگ برای دستگاه امنیتی حاکم بود اما یکشبه و ناگهانی رخ نداده بود. بحثها و گفتوگوهای مفصل طولانی پشت آن وجود داشت و باید آن را در متن و بستر تاریخیاش در نظر گرفت.
راه طی شدهی بازرگان
در آخرین روز دیماه سال ۱۳۷۳، مهدی بازرگان اولین نخستوزیر انقلاب و دبیرکل نهضت آزادی ایران در ۸۷سالگی درگذشت. بازرگان چهره مطرح روشنفکران دینی معاصر بود و ارائه روایت امروزین و مطابق با علم از اسلام را پیگیری میکرد. او رسالت اندیشمند و سیاستمدار را با هم ترکیب کرده بود و در عرصه نظر و عمل، تلاش داشت راهی برای برونرفت جامعه ایران از مشکلاتش پیدا کند. البته بازرگان راهحل مشکلات ایران را در اندیشهاسلامی جستجو میکرد.
بنای عدالتخانه در ایران
در روند نهضت مشروطه مهاجرت صغری و مهمترین خواستهاش، «عدالتخانه»، نقطهای حایز اهمیت است اما در عینحال این خواست مشروطهخواهان در آن مقطع، از نقاط مبهم تاریخ مشروطه هم هست. این که منظور از عدالتخانه چه بوده و به عبارتی چیستی عدالتخانه، در روایت مورخان و خاطرهنگاریهای خود مشروطهخواهان محل بحث بوده است. تصویری که در روایت و خاطرات مشروطهخواهان از عدالتخانه ارائه شده، هم به مفهوم وزارت عدلیه و هم به معنای مجلس شورای ملی تعبیر شده و از سوی دیگر برخی عدالتخانه را به مفهوم اصلاح ساختار قضایی ایران در نظر گرفتهاند. به هر حال پس از فرازونشیبهای بسیار، در 22 دی ماه 1284 خورشیدی مظفرالدینشاه در نامهای به صدراعظم خود دستور تاسیس عدالتخانه را صادر کرد و از اینرو این روز به یکی از نقاط مهم نهضت مشروطه بدل شد.
شاهزاده رادیکال
سلیمان میرزا اسکندری، مشروطهخواه، دولتمرد و رهبر سوسیالیست ایرانی و از پیشکسوتان جنبش سوسیال دموکراسی در ایران به شمار میرود. او از نوادگان عباسمیرزا نایبالسلطنه بود و در خانوادهای قاجاری متولد شد. سلیمان میرزا شاهزادهای رادیکال بود و از اشرافزادگانی بود که با نهادهای مدنی پیوند داشت. او از بانیان حزب دموکرات و دو حزب چپگرای سوسیالیست ایران و توده بود. اینکه شاهزادهای قاجار به ریاست احزاب چپگرا میرسد موضوعی قابل تامل است و سلیمان میرزا اسکندری را به چهرهای مهم در تاریخ جنبشهای اجتماعی در ایران بدل میکند. درباره زندگی و حیات سیاسی سلیمان میرزا اسکندری در منابع مختلف اطلاعاتی در دست است و زندگینامهنویسانی تلاش کردهاند تا زندگی سیاسیاش را به صورت گاهشماری تدوین کنند با اینحال همچنان زوایایی پنهان و متناقض در حیات سیاسی او وجود دارد که بیارتباط با تضادهای اجتماعی دوران حیات او نیست. در منابع مختلف درباره روز دقیق تولد سلیمان اسکندری اختلاف وجود دارد اما دی ماه 1322 زمان مرگ او ثبت شده است.
پرتره بهرام صادقی: حضور نامرئی
اگرچه از بهرام صادقی داستانهای زیادی منتشر نشده اما او با همین اندک آثار چاپشدهاش از مهمترین داستاننویسان معاصر فارسی است. داستانهای صادقی برآمده از فضای پس از کودتای 28 مردادند و رد تعلیق و پادرهوایی میان امیدواری و ناامیدی در داستانههای او دیده میشود. صادقی هم مثل چند تن دیگر از نویسندگان و روشنفکران معاصر ما پزشکی خوانده بود و ادبیات علاقه و دغدغه اصلیاش بود. او به خصوص در سالهای پایانی عمرش زندگی در حاشیهای داشت و کمتر در جمع و کنار دیگر نویسندگان و دوستان قدیمیاش دیده میشد. شاید همین بیخبری یا کم خبری از او بود که خبر مرگش را غیر قابل باور میکرد. صادقی در پانزدهم دیماه 1315 در نجف آباد به دنیا آمد و آذر 1363 از دنیا رفت.
لنین شرق
نیما یوشیج، آغازگر شعر نو ایران در دورانی زیست که سیاست اهمیت بسیاری در میان روشنفکران داشت و پیداست شاعری که یکتنه در برابر سنتِ قدیم شعر ایستاد و هیچ هراسی از ادبای سنتی نداشت که آن روزگار دست بالا را داشتند، نمیتواند با سیاست بیارتباط باشد. آنهم در دورانی که حزب توده بهعنوانی حزبی فراگیر و قدرتمند تمام روشنفکران موثر را جذب کرده بود و هیچ ذهن پویا و تازهای را از نظر دور نداشت. نیما به یک معنا سیاسی نبود چون بهعنوان کنشگر یا فعال حزبی در صحنه سیاست حضور نداشت، اما بهنوعی سیاسی به شمار میرفت چون صاحبِ اندیشه سیاسی بود و در مخالفت با حاکمیت موجود مینوشت و میسرود و عقاید آزادیخواهانه خود را بیپروا اعلام میکرد. علی اسفندیاری که بعدها نیما یوشیج لقب گرفت، در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ متولد شد و در 13 دی ماه سال 1338 از دنیا رفت. در سالمرگ این شاعر پیشرو به ارتباط او با حزب توده و نسبتش با سیاست خواهیم پرداخت.
قهرمان تنهای یک تراژدی
فروغ فرخزاد، شاعر و کارگردان تکفیلمِ ماندگار «خانه سیاه است»، در تمام این سالیان جز شاعری بهعنوان یک زنِ پیشرو نیز در جامعه ایران مطرح بوده و مورد نقد و نظر قرار گرفته است. فروغ به گواه دوستان، آشنایان و خاطراتی که از او نقل میشود، و نیز آثارش، تابوشکن بود. نوآوری و بداعتِ او در شعرش در تقابل با قواعد حاکم بر شعر کلاسیک بود، همچنین نحوه زیست و حضورش در جامعه فرهنگی، با سنتهای حاکم بر جامعه آن دوران چندان سازگار نبود. فروغ آرزو داشت که محیط اجتماعی ایران چنان تحول پیدا کند که زنان بتوانند همگام مردان پیش بروند و حق داشته باشند مانند مردان هرچه میخواهند در شعرشان بگویند. در هشتم دی ماه، همزمان با زادروز فروغ فرخزاد از این جنبه به زندگی و تفکرات این شاعر پیشرو نیمنگاهی انداختهایم.
مناقب حضرت خداوندگار
از زندگی مولوی بیش از دیگر چهرههای کلاسیک ادبیات فارسی اطلاعات در دست است و در چند زندگینامهای که نزدیک به دوران خود او نوشته شدهاند میتوان دادههای معتبری درباره او به دست آورد. با اینحال اما در زندگینامههای اولیهای که درباره مولوی نوشته شده، رد پررنگی از اغراق و مبالغه دیده میشود. در این زندگینامهها چهره واحدی از مولوی ترسیم نمیشود. اگرچه او در آثارش خود را بیرنگ و بینشان میداند اما در نوشتههای فرزندان و مریدانش که بعد از او نوشته میشوند به تدریج سیمای مردی قدرتمند ترسیم میشود و حکایاتی بس مبالغهآمیز درباره زندگی و کرامات او نقل میشود. این در حالی است که در «مقالات شمس تبریزی» که اولین اطلاعات زندگینامهای درباره مولوی در آن آمده هیچ اشارهای به کرامات مولوی دیده نمیشود. سیمای مولوی به واسطه روایتهای مبالغهآمیز درباره او در آثار اولیهای که دربارهاش نوشته شده چهرهای پرتضاد و گاه افسانهای است.
مترجمی که وصی نیما شد
اهمیتِ سیروس طاهباز شاید بیش از تمامِ آثاری که ترجمه کرده و از خود بهجا گذاشته، در جایگاهی هم باشد که در اشاعه و تثبیت شعر نو در ایران داشت. او در دهه چهل با انتشار مجله پیشروی «آرش» دست به چاپ آثار ادبیات معاصر ایران زد، بهخصوص در مورد به کرسی نشاندن شعر نو که آن روزگار مخالفان سرسخت داشت بسیار موثر بود. طاهباز تا حدی مورد اعتماد اهل ادبیات بود که بسیاری از شاعران مطرح آثار خود را به او میسپردند و به همین سبب، او بهعنوان وصیِ نیما یوشیج، آغازگر شعر نو، عمری را وقفِ نسخهبرداری و تدوین آثار نیما کرد. همچنین نقل شده وقتی مأموران ساواک مجموعهشعر «آهنها واحساسها» را در چاپخانه سوزاندند، تنها یک نسخه از آن نزد سیروس طاهباز مانده بود که بعدها به چاپ رسید. این شد که طاهباز نهتنها در قامتِ مترجم آثاری همچون غالب داستانهای جان استنبک یا مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دورهای مهم و تاثیرگذار، بلکه بهعنوان میراثدار نیما شهرت دارد. سیروس طاهباز، مترجم و نویسنده، در 2 دی 1318 در بندر انزلی متولد شد و در 25 اسفند 1377 درگذشت. او بعد از تحصیلات مقدماتی به دانشگاه تهران رفت تا پزشکی بخواند اما بعد از مدتی پزشکی را رها، و خود را وقفِ ادبیات کرد. طاهباز بیش از هفتاد اثر ترجمه و تالیف در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و نیز نویسندگان مطرح جهان به یادگار مانده است.
از گذشته حرف بزنیم
در زمانهای که کتاب و کتابخوانی و اثر فرهنگی و موسیقی و ادبیات به صفاتی همچون فاخر مفتخر میشدند، مرتضی احمدی از اهالیِ فرهنگ عامه بود که از قضا با زبان مردم کوچه و بازار سروکار داشت و به فرهنگ فولکلور اهمیت بسیار میداد. این است که صدای مرتضی احمدی ما را به گذشتهها میبرد، جایی در دوردستها که آشناست با شوخیها و مطایبههایی که رنگ صداقت داشت و پرطمطراق و غریبه نبود. چندین نسل از ما با صدای دلنشین و گرم و لحنِ خاص او آشناست و هر نسل خاطرات خودش را با این صدا دارد. اما مرتضی احمدی، جز صداپیشگی، بازیگر و خواننده نیز بود و نثری دلنشین و صمیمی داشت که این نثر بیش از همه در کتابِ «من و زندگی» پیداست که خاطرات مرتضی احمدی به روایت خودش است و در نشر ققنوس منتشر شده. مرتضی احمدی، زاده ۱۰ آبان ماه ۱۳۰۳ در تهران بود؛ شهری که بسیار دوستش داشت، میشناختش و از آن روایت کرده بود. او در ۳۰ آذر ۱۳۹۳ در همین شهر از دنیا رفت.
از کاخ شاه تا زندان اوین
آذرماه، سالگرد درگذشت احسان نراقی (1305-1391)، روشنفکر و جامعهشناس مشهور است. آقای نراقی در کاشان و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش روحانی بود اما خیلی زود لباس روحانیت را کنار گذاشته بود. با این حال نیاکان نراقی همه از مجتهدان بنام عصر خویش بودند و مادرش نیز با آیتالله کاشانی بستگی داشت. نراقی تحصیلات ابتدایی را در کاشان گذراند اما برای گذراندن تحصیلات متوسطه راهی تهران و مدرسه دارالفنون شد. بعد برای ادامه تحصیل به اروپا رفت. لیسانس جامعهشناسیاش را از دانشگاه ژنو و دکترایش را از دانشگاه سوربن اخذ کرد. آقای نراقی اگرچه در دوران تحصیل در اروپا تمایلات کمونیستی داشت و به همین دلیل ساواک به او مظنون بود اما در بازگشت به ایران، به دلیل سابقه دوستی و نسبت فامیلی با فرح پهلوی، به یک روشنفکر عضو دستگاه پهلوی و مشاور فرح پهلوی تبدیل شد. او از اعضای موثر در پایهگذاری و اداره مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بود. موسسهای که در دهه چهل و پنجاه مامنی بود برای حضور روشنفکران عصر پهلوی دوم؛ حتی آن دسته از ایشان که به شاه روی خوشی نداشتند و عموما افکار کمونیستی داشتند.
نقطه پیوند شعر و جنبش دانشجویی
بسیاری از چهرههای شاخص شعر و داستان معاصر ایران در رشته حقوق تحصیل کردهاند و اغلب پس از پایان تحصیل کار حقوقی را رها کردهاند اما حمید مصدق از معدود کسانی است که هم به شاعری میپرداخت و هم به وکالت و تدریس. در کارنامه آثارش نیز به جز دفترهای شعرش، آثار حقوقی و کتابهای غیرادبی دیده میشود. اگرچه شاید مصدق را نتوان جزو چهرههای محوری یا جریانساز شعر معاصر فارسی دانست، اما او دستکم از یک نظر متمایز و برجسته است و آن اینکه او را شاعر جنبش دانشجویی و شاعر نسل جوان نامیدهاند. از سویی دیگر، مصدق به نسلی از شاعران و نویسندگان ایرانی تعلق داشت که محفلها و انجمنهای ادبی برایشان حائز اهمیت بود. در سالهای دهه 60، خانه مصدق جایی بود که بسیاری از چهرههای شاخص شعر معاصر ما در آن جمع میشدند و بخشی از خاطره جمعی شاعران ایرانی در آن دهه به این محفلهای خصوصی برمیگردد. مصدق در 1318 متولد شده بود و در آذرماه 1377 از دنیا رفت.
راوی فرهنگ عامه
جعفر شهری (شهریباف)، نویسنده، پژوهشگر فرهنگ و ادبیات عامه و روایتگر تاریخ اجتماعی تهران صد سال اخیر است. او در سال 1293 و در شب تاجگذاری احمدشاه در محله عودلاجان تهران به دنیا آمد و در سحرگاه 6 آذر 1378 در تهران از دنیا رفت. از جعفر شهری آثار متعددی به جا مانده که «شکر تلخ»، «گزنه»، «انسیه خانم»، «حاجی در فرنگ»، «حاجی دوباره»، «طهران قدیم»، «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» و «قند و نمک» از آن جملهاند. آثار شهری را میتوان دانشنامه فرهنگ و زبان عامیانه مردم تهران در آغاز قرن بیستم دانست. شهری در آثارش هم به فرهنگ عامیانه پرداخته و هم تصویری از تیرگیهای زمانه و جامعهاش به دست داده است. شهری از متن جامعه سر برآورده بود و دانشی وسیع درباره فرهنگ و آداب و رسوم تودههای مردم داشت و در آثار متعددش آنها را ثبت کرده است.
فراز و فرودهای زندگی جعفر شهری به لطف سه اثر داستانیاش، که میتوان آنها را زندگینامه خودنوشت دانست، روشن است. تریلوژی شهری شامل سه رمان با عناوین «شکر تلخ»، «گزنه» و «قلم سرنوشت» است که اگرچه میتوان آنها را آثاری مستقل در نظر گرفت اما شهری در هریک از این سه کتاب بخشی از زندگیاش را در قالب روایتی داستانی شرح داده است. «شکر تلخ» شرح دوران کودکی، «گزنه» شرح دوران نوجوانی و «قلم سرنوشت» شرح دوران میانسالی شهری به قلم خود او است.
فروغی از زبان فروغی
پنجم آذرماه ۱۳۲۱، محمدعلی ذکاءالملک فروغی، سیاستمدار و روشنفکر عملگرای معاصر در شصتوپنجسالگی در تهران درگذشت. مرگ فروغی پایانی بود بر زندگی پرکار شخصیتی که یک عمر برای ترویج تجدد در ایران از طریق تلاش برای تاسیس و تقویت دولت مدرن و ایجاد نهادهای فرهنگی کوشید. کارنامه سیاسی و فرهنگیاش، او را به یک تیپ مشخص از روشنفکر-سیاستمداران ایرانی تبدیل کرده که موافقان و مخالفان پرشماری دارد. مخالفانش او را فراماسونر، عامل انگلیس و بانی و خدمتکار استبداد پهلوی میدانند و موافقانش او را شخصیتی ایراندوست میدانند که معتقد بود برای سعادت ایران، تاسیس دولت مدرن بر پایه یگانگی ملی و ارتقای سطح فرهنگی ایرانیان، بر دارا بودن صرف نظام نمایندگی ارجحیت دارد. چه موافق فروغی باشیم و چه مخالف او، فصل مهمی از تاریخ تجدد در ایران به کارنامه محمدعلی فروغی اختصاص دارد.
چخوف روی پلههای آخر خانه ساعدی
روایتِ ساعدی از زندگیاش که شبیه به زندگینامهای خودنوشت است و در عین حال او از روایت خطی زندگیاش طفره میرود. ساعدی از تلخترین نویسندگان معاصر ایران میدانند و خودش نیز میگوید در تمام نوشتههایش از کابوسهایش نوشته، از کابوسهایی که دست از سرش برنمیدارند و در تمام زندگی او حضوری پررنگ داشتهاند. از ترسها و واهمههای بینامونشانی که او در ادبیات ثبت کرد. روایتِ ساعدی از زندگی و سرگذشتش با مرگ آغاز میشود، مرگ خواهری که او هرگز ندیده است اما بیشک یکی از کابوسهای او شده است: «من در ماه اول زمستان 1314 روی خشت افتادم. بچه دوم پدر و مادرم بودم. بچه اولی که دختر بود در یازده ماهگی مرده بود. و از هما روزی که دست در دست پدر، راه قبرستان را شناختم، همیشه سر خاک خواهرم میرفتم که قبر کوچکی داشت. پوشیده با آجرهای ظریف و مرتب. و من در خیال همیشه او را داخل گور، توی گهوارهای در حال تاب خوردن میدیدم.» و البته ساعدی به هیچ رو نویسندهای مرگاندیش نیست که برعکس، زیست سیاسی او نشان میدهد او تا چه حد به زندگی، مقاومت و مبارزه باور دارد، حتی اگر در واپسین لحظات زندگیاش «در کوچهپسکوچههای سنگفرشِ غربت قیقاج میرود. به زخمِ کهنهاش میاندیشد و به فرصت اندکی که برای آغاز دوباره دارد.»
کوتاهترین وسیله پیامرسان جهان
کامبیز درمبخش هنرمندی بود که برای بیست سال آینده هم آرشیوی از طرحها و اتودها داشت اما دریغ که چندی پیش جهانِ کرونایی این هنرمند را از ما گرفت. درمبخش از آن دست هنرمندانی بود که به گواهِ آشنایان و نزدیکانش همیشه ایدهای برای کار در سر داشت و چنانکه خودش هم جایی گفته بود هرگز مشکلی برای یافتن ایده نداشت که برعکس، هرچه کار میکرد ایدههای بیشتری به ذهنش اضافه میشد تا حدی که وقت برای اجرای ایدههایش کم میآورد و همینطور هم شد: «اميدوارم سوژههاي زيادي را كه دارم بتوانم همه را اجرا كنم چون ميدانم عمرم به وسعت سوژههايم كفاف نميدهد.» کامبیز درمبخش، طراح، کاریکاتوریست و گرافیست مطرح معاصر در خرداد ۱۳۲۱ به دنیا آمد و چند روز پیش در ۱۵ آبان به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت.
دانسته مردن
دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت محمد مصدق و مدیرمسئول روزنامه باختر امروز، با عنوان شهید نهضت ملی شناخته میشود. فاطمی پس از کودتای 28 مرداد مخفی شد و چند دفعه محل سکونتش را عوض کرد تا اینکه سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیر شد. مهرماه سال 1333 دادگاه نظامی دکتر فاطمی را به اتهام اقدام برای برکناری شاه و اقدام بر ضد سلطنت مجرم شناخت و دستآخر او در 19 آبان 1333 اعدام شد. دکتر فاطمی پیش از اعدام و زمانی که در زندان بود بر روی کاغذ سیگار نوشته بود: «آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیام نیز در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود. به هر حال داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم، بر فرض که نگذارند به اطلاع هممیهنان برسد و صدای ما را خفه کنند، در تاریخ و در پروندهها باقی خواهد ماند تا نسل آینده برای زیستی شرافتمندانه و نیل به آزادی، ادامهدهنده این راه باشند.»
مترجم و البته نقاش روزهای تعطیل
مهدی سحابی در حالی در هجدهم آبان 1388 از دنیا رفت که کارنامهای پربار در چند حوزه مختلف ادبی و هنری از او به جا مانده بود اما با اینحال مرگ او غیرمنتظره و زودهنگام بود. برای کسی چون سحابی که در سالهای حیاتش هم مترجم بود و هم نقاش و هم مجسمهساز و هم داستاننویس و هم روزنامهنگار و عکاس، مرگ در سن 66 سالگی مرگی زودهنگام است و او در سن پختگیاش میتوانست آثار قابل توجه دیگری ترجمه یا خلق کند. سحابی بیش از هر چیز با ترجمه پروست و «در جستوجوی زمان از دسترفته» به یاد آورده میشود. اما او مترجم بسیاری دیگر از شاهکارهای ادبی قرن بیستم و حتی کلاسیکهای قرن نوزدهم بود و در زمینه نقاشی و مجسمهسازی نیز هنرمندی شاخص به شمار میرفت.
نقطه عطفی در تئاتر ایران
مصطفی اسکویی از چهرههای درخشان و جریانساز تئاتر در ایران است که با روشی اصولی و نظاممند به آموزش هنرجویان تئاتر میپرداخت. اسکویی را میتوان از مهمترین چهرههایی دانست که به شکلگیری تئاتر مدرن در ایران کمک کردند. اسکویی بیش از هر چیز با سبک استانیسلاوسکی به یاد آورده میشود. نسلی از بازیگران مهم تئاتر از کلاسهای آموزشی اسکویی برآمدند و در نمایشهایی که او کارگردانی میکرد به روی صحنه رفتند. در دهههای سی و چهل یعنی در دورهای که هنوز نهاد آموزش تئاتر در ایران قدرتمند نبود گروه هنری آناهیتا که توسط اسکوییها پایه گذاشته شده بود نقشی فراتر از یک گروه تئاتری بر عهده داشت. اسکویی در دهه چهل، ماهنامهای هنری و سینمایی با عنوان مجله آناهیتا منتشر کرد که تلاشی بسیار مهم در زمینه آموزش تئاتر و سینما و هنرهای دیگر بود. مصطفی اسکویی در اسفند 1302 متولد شده بود و در آبان 1384 با کارنامهای پربار از دنیا رفت.
کاخ تنهایی ثریا
سوم آبانماه ۱۳۸۰، ثریا اسفندیاری در ۶۹ سالگی درگذشت. او دومین همسر شاه بود و در فاصله سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۶ ملکه دربار پهلوی محسوب میشد. ثریا هنگام ازدواج با شاه، ۱۸ سال بیشتر نداشت. پدرش فرزند یکی از خانهای ایل بختیاری و مادرش آلمانی بود. او در سالهایی پرحادثه همسر شاه بود. در سال ۱۳۲۹ و در زمانی با شاه ازدواج کرد که ایران درگیر یک جنبش سیاسی مردمی برای ملی کردن صنعت نفت بود. سالهایی که شاه با مهمترین چالش دوران سلطنتش تا آن روز روبرو بود؛ یعنی زمامداری دکتر مصدق.
رهبری از اعماق
در دوره استبداد صغیر یعنی در زمانی که کشور درگیر جنگ فراگیر داخلی بود و چند نقطه کشور عرصه مبارزه برای احیای مشروطیت بودند، تبریز پیشتاز مقاومت بود. برخی مورخان معتقدند که ماجرای محاصره ده ماهه تبریز که به مداخله نظامی روسیه در 29 آوریل 1909 یا 8 اردیبهشت 1288 منجر شد، از مهیجترین فصلهای تاریخ ایران در قرن بیستم است. در این دوران، انجمن تبریز به میانجی احیای روحیه انقلابی به اعتباری ملی و حتی بینالمللی دست یافت. رهبر مقاومتکنندگان تبریز، ستارخان بود که از صفوف مجاهدین برخاسته بود. ستارخان در 28 مهر 1245 در خانوادهای نیمهروستایی، نیمهشهری متولد شد و در جریان جنبش مقاومت تبریز به قهرمانی ملی بدل شد.
زمان بازیافته آقای بازرگانی
بهمن بازرگانی نیمقرن پیش درست در چنین روزهایی یعنی پاییز سال ۱۳۵۰، زندان انفرادی و شکنجه ساواک را در بیستوهشتسالگی تجربه میکرد. علتش آن بود که شش سال قبل، به دنبال آشنایی با محمد حنیفنژاد، جزو اولین اعضای سازمان چریکی مخفیای شده بوده که بعدها مجاهدین خلق نام گرفت و حالا با لو رفتن سازمان، بازداشت شده بود. بهرغم سابقه طولانی عضویت و نقشی که در سازمان داشت، بخت با او یار بود که ساواک بعد از اعدام برادرش محمد بازرگانی، بنا به مصلحت، از اعدام او خودداری کرد و به حبس ابد محکوم شد. هفت سال را، از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ را در زندان شاه گذراند اما پس از آزادی به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، از سیاست و کار تشکیلاتی فاصله گرفت و به پژوهش و نوشتن و ترجمه روی آورد.
چرخشگاه انقلاب
«قانون» یکی از محورهای کانونی جنبش مشروطه و مشروطهخواهان بود و در روند پرفرازونشیب انقلاب، قانونگذاری مراحل مختلفی را پشت سر گذاشت. قانونی که در دیماه 1285 به امضای مظفرالدین شاه رسید عمدتا به شیوه کار مجلس مربوط بود و از همینرو نظامنامه هم نامیده میشد. در این قانون از حقوق ملت و مناسبات میان حکومت و ملت حرفی نبود و چنین بود که نیاز به قانونی دیگر وجود داشت که با عنوان «متمم قانون اساسی مشروطه» شناخته میشود. متمم قانون اساسی شامل 107 ماده بود که در 14 مهر 1286 به امضای محمدعلی شاه رسید و درواقع در نخستین سالگرد مجلس به تصویب رسید. روند تصویب متمم قانون اساسی یکی از نقاط مهم جنبش مشروطه به شمار میرود و سرنوشت خود این سند هم حکایتی خواندنی و پرفرازونشیب دارد.
پیوند زندگینامه خودنوشت و گزارش اجتماعی
احمد کسروی، تاریخنگاری که بیش از همه با تاریخ مشروطه به یاد آورده میشود، در روز هشتم مهرماه 1269 برابر با 30 سپتامبر 1890 در محله حکماوار یا حکمآباد تبریز در خانوادهای مذهبی متولد شد. کسروی نوجوان بود که انقلاب مشروطه آغاز شد و او نیز با آن همراه شد. مشروطهخواهی کسروی سبب شد که او نخست از روحانیون مخالف جنبش مشروطه و سپس از مذهب فاصله بگیرد و سرگذشتش به گونهای متفاوت از آنچه خانوادهاش میخواستند رقم بخورد. کسروی آثار متعددی نوشته و در میان آنها زندگینامه خودنوشت با عنوان «زندگانی من» نیز دیده میشود که اثری خواندنی است که هم شرح سرگذشت کسروی تا سیسالگیاش است و هم تصویری از زمانهای که او در آن رشد کرده بود.
هفتم مهرماه؛ سالگرد تأسیس حزب توده ایران
اشغال ایران در شهریور 1320 خیلی زود به سقوط رضاشاه منجر شد و این سقوط از سویی پایان سیطره حکومتی مستبد بود و از سویی دیگر به بروز دوباره کشمکشهای اجتماعی دامن زد. حزب توده ایران بلافاصله پس از تبعید رضاشاه و آزادی زندانیان سیاسی تأسیس شد. در هفتم مهرماه 1320، یعنی سیزده روز پس از تبعید رضاشاه، بیست و هفت نفر از اعضای جوانتر گروه پنجاهوسهنفر مارکسیست مشهوری که در سال 1316 زندانی شده بودند، در تهران دور هم جمع شدند و تشکیل سازمانی سیاسی با عنوان حزب توده ایران را اعلام کردند. این آغاز فعالیتهای حزبی بود که هنوز نکاتی ناگفته دربارهاش وجود دارد. حزب توده ایران تاریخی پرفرازونشیب و پرتناقض داشت اما تشکیل آن در آغاز دهه 20 یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران به شمار میرود.
خارا؛ صدای خستگیناپذیر
مرگِ ویکتور خارا، در 16 سپتامبر 1973، تبلور وحشیگریِ حکومتِ نظامیان شیلی بهفرماندهی ژنرال آگوستُو پینُوشِه بود. خارا، بهواسطهی موسیقیِ جسورانه و مرگاش، بدل به نمادی برای همهی آنهایی شد که در دهههای 1970 و 1980 زیر سلطهی حکومتهای دیکتاتوریِ آمریکای لاتین رنج کشیدند.
بینظمی نوین جهانی
حملات انتحاری 11 سپتامبر سال 2001 نقطه اوجی در گرایش به تروریسم بود. فضایی که پس از این حملات شکل گرفت در نهایت به ارعاب ذهنی منجر شد که بیشباهت به دورههای تاریک و تیره جنگ سرد نبود. 11 سپتامبر در روایت غالب امریکا و متحدان غربیاش، حمله به دموکراسی و جهان متمدن توسط بنیادگرایان و افراطیون مذهبی بود اما در روایتی کمتر شنیده شده و حتی سانسور شده، حملات انتحاری 11 سپتامبر دقیقاً نتیجه وضعیت جهان موجود دانسته شده است. یازدهم سپتامبر امسال، از سویی بیستمین سالگرد حملات انتحاری است و از سویی دیگر همزمان شده است با خروج نیروهای امریکایی و غربی از افغانستان. مسئلهای که باعث شده باری دیگر این پرسش مطرح شود که جنگی که پس از حملات 11 سپتامبر شکل گرفت، جنگ با چه کسانی بود و چه اهدافی را مدنظر داشت و پس از دو دهه چه دستاوردی به همراه داشته است.
شلاقِ قلم
اگر بخواهیم از میراثِ جلال آلاحمد سخن بگوییم که برای نسلهای بعد از او بهجا مانده، یکی، سنتِ اعتراف است که در فرهنگ ما برخلافِ آنچه در غرب شاهدیم چندان مرسوم نبوده است. اما جلال در یکی از سنتشکنیهایش جلوتر از منتقدانِ خود، دست به اعتراف زده است و کرده و ناکردهاش را به معرضِ دید میآورد. بهخصوص دو اثرِ «سنگی بر گوری» و «یک چاه و دو چاله» که جلال در آن بیپرده از شخصیترین مسئلهاش یعنی عقیمبودن سخن میگوید و در دیگری از چاه و چالهای که در آن افتاده پرده برمیدارد. اهمیتِ این اثر اخیر، یکی در این است که جلال روایتی دیگرگون از یکی از مؤسسات جریانساز و مطرحِ فرهنگی ما یعنی موسسه انتشارات فرانکلین به دست میدهد که ربط چندانی با تعریف و تمجیدهای معاصرانش ندارد، و از قضا اهمیت و جذابیتِ تاریخ شفاهی در همین روایتهای متفاوت و گاه متناقض است که حقیقت درون هر واقعهای را برملا میسازد. جلال آلاحمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اَسالم گیلان از دنیا رفت. در سالمرگِ این نویسنده و روشنفکر مروری میکنیم بر روایتِ متفاوت او از فرانکلین که خودش چاه و چالهاش میخواند.
سایهروشنهای چهره یک قهرمان ملی
دوره زمامداری امیرکبیر بهعنوان «شخص اول ایران» که در فرمان حکومتش به آن تصریح شده بود، از شب شنبه بیستودوم ذیقعده 1264 تا چهارشنبه نوزدهم محرم 1268 (از 19 اکتبر 1848 تا 16 نوامبر 1851) یعنی سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز قمری طول کشید. او در این مدت «پیشکار دربار همایون» و «امارت نظام» و منصب اتابکی ولیعهد و امور کشوری همه را به عهده داشت. امیرکبیر در بیستم محرم از همه آن شغلها عزل شد مگر امارت نظام که تا پنج روز بعد همچنان در دست داشت. در تاریخ چهارشنبه بیستوپنجم محرم 1268 از این شغل هم برکنار شد و دیگر هیچ کار و لقب و منصبی نداشت. امیرکبیر از معدود چهرههای تاریخ معاصر ایران است که اغلب روایتها در ارزیابی و بررسی شخصیت و عملکردش به نقطهای واحد میرسند: قهرمان ملی. با این حال اما روایتهای دیگری هم میتوان یافت که تفاوتهایی با نتیجهگیری فوق دارند و از جمله به این نکته اشاره میکنند که کشتهشدن امیرکبیر در ساختن چهره یک قهرمان ملی از او نقش اصلی را داشته است.
در فاصله دو نقطه
گاه رخدادهای ناگوار برای انسان پیش میآیند که نتیجه آنها پیشبینینشدنی است. این رخدادها چهبسا آبستن حوادثی بسیار مطلوب باشند. یکی از همین رخدادهای تلخ بود که ایران درودی را به راه دیگری در زندگی کشاند و از او نقاشی مشهور ساخت. او در کتابِ «گفتگو با ایران درودی» که اخیراً منتشر شد، از سختگیری و نامهربانی شخصی سخن میگوید که موجب شد او به نوشتن روی بیاورد و سرنوشتش به مسیری دیگر هدایت شود. کتابی که درودی عنوانش را «در فاصله دو نقطه...!» گذاشته است، روایتِ سرگذشت اوست و آنچه در این سالیان بر او رفته است. این زندگینامه خودنوشت بارها چاپ شده و به قولِ مؤلف آن هزاران نفر آن را خواندند، با خواندنش گریستند، خندیدند، به او نامه نوشتند و از احساسات خود هنگام خواندنِ کتاب گفتند یا حتا به دیدارش آمدهاند. درودی در کتابِ «گفتگو با ایران درودی» ماجرای خلقشدن کتابِ «در فاصله دو نقطه...!» را بازگو میکند، زندگینامهای که روز تولد این نقاش مطرح را از 11 شهریور 1315 تا سال 1375 دربرمیگیرد.
از نهضت آزادی تا مجاهدین
یکی از بهترین منابع مکتوب برای بازخوانی تاریخچهی پیش از انقلابِ مجاهدین خلق و بهخصوص زمینههای تشکیل این سازمان چریکی، خاطرات سهجلدی لطفالله میثمی از اعضای سابق این سازمان است. در جلدهای اول و دوم خاطرات میثمی شرح زندگی سیاسی او را از زمان عضویت در انجمن اسلامی دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران، همراهی با نهضت آزادی ایران به رهبری مهندس بازرگان در آغاز دهۀ چهل، و سپس پیوستنش به سازمان مجاهدین خلق در نیمۀ دهۀ چهل میخوانیم؛ سازمانی مخفی که توسط محمد حنیفنژاد همتشکیلاتیاش در نهضت آزادی برای مبارزۀ مسلحانه با حکومت شاه تأسیس شد. دو جلد نخست خاطرات میثمی اهمیت بالایی در شناخت تاریخچۀ تأسیس سازمان و شخصیت بنیانگذاران آن همچون حنیفنژاد و سعید محسن دارند اما دربارۀ پرمناقشهترین رویداد مربوط به این سازمان، یعنی تغییر ایدئولوژی این سازمان از اسلام به مارکسیسم تقریباً مسکوت هستند. جلد سوم خاطرات میثمی به همین موضوع و واکاوی دلایل این واقعه میپردازد. البته در هر سه جلد خاطرات با زندگی و کارنامه شخصی لطفالله میثمی نیز آشنا میشویم، چریکی که در شب عروسیاش در سال ۱۳۵۰ بازداشت شد و دو سال زندان کشید اما پس از آزادی دوباره به سازمانش پیوست. اینبار در حال ساختن یک بمب صوتی، دو چشم و یک دستش را از دست داد و گرفتار ساواک نیز شد اما توانست در زندان شاه دوام آورد.
زیستن در عسرت
دکتر پرویز ناتلخانلری در سال 1292 در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دانشگاهیاش را تا مقطع دکتری در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران گذراند. درواقع او در سال 1322 بهعنوان دومین فارغالتحصیل دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی، از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و از همان زمان به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت و 35 سال به تدریس ادامه داد. خانلری از نسل دوم استادان برجسته دانشگاه تهران بود. او پژوهشگر ادبی، نویسنده، شاعر، مترجم و البته مدیر مجله «سخن» بود و در کنار اینها پستها و سمتهای مختلفی هم داشت که برخیشان نظیر وزارت فرهنگ حائز اهمیت زیادی بودند. خانلری چهرهای است که هم بسیار ستایش شده و هم مورد نقد قرار گرفته است. اما آنچه در زندگی او عجیب به نظر میرسد، این است که او برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، سرنوشتی همراه با فقر داشت؛ او در فقر متولد شده بود و علیرغم سمتهای مختلفی که در طول حیاتش بر عهده گرفته بود، تا پایان عمر همواره زندگی معمولی داشت. خانلری در اول شهریور ماه 1369 در 77 سالگی در تهران درگذشت.
ساعت کار و عمل فرا رسیده است
کمیته مجازات در سال 1295 شمسی توسط سه نفر پایه گذاشته شد: ابراهیم منشیزاده، اسدالله خان ابوالفتحزاده و محمد نظر خان مشکوهالممالک. بعدها میرزا علیاکبر ارداقی و عمادالکتاب به این سه پیوستند و با کمک کریم دواتگر که با مشروطهخواهان همکاری داشت به مجازات کسانی پرداختند که به گفته خودشان جاسوس و وطنفروش و خائن بودند. در اولین بیانیه کمیته مجازات، خطاب به هموطنان گفته شده که اینک ساعت کار و عمل فرا رسیده است و کمیته مجازات مصمم است انتقام خون بیگناهان مملکت را از خائنین و عمال خارجی و جاسوسان بازستاند. کمیته مجازات در طول مدت فعالیتش، فهرستی از افرادی داشت که باید مجازات شوند و از آن فهرست چندین مورد در عمل به سرانجام رسید. اعضای اصلی کمیته مجازات سرانجام در مرداد 1296 دستگیر و محاکمه شدند. اختلافات داخلی میان اعضا باعث برملا شدن تشکیلات کمیته شده بود و سرانجام به بازداشت اعضای آن منجر شد.
ذات اقدس شهریاری مصمم مسافرت به اروپا میباشند
با خلع محمدعلی شاه قاجار از سلطنت، پسر نوجوانش، احمد، بهعنوان شاه جدید تعیین شد. محمدعلی شاه و همسرش مخالف این کار بودند چراکه آنها باید ایران را ترک میکردند و نمیخواستند فرزند نوجوانشان در ایران باقی بماند. با این حال هم مشروطهخواهان و هم سفارتهای بریتانیا و روسیه از انتصاب شاه خردسال حمایت کردند و به این ترتیب احمدشاه به تخت نشست. میگویند شاه جوان چند بار قصد فرار یا حتی خودکشی داشت، اما سرنوشت او چنین رقم خورد که بهعنوان شاه ایران به سلطنت برسد و از پدر و مادرش دور بماند. او برای دیدار پدر و مادرش باید ده سال صبر میکرد تا وقتی برای اولینبار قصد سفر به فرنگ میکند، نخست به استانبول برود و پس از آنکه آنها را ملاقات کند و سپس راهی اروپا شود. سفر به اروپا بدل به سنتی در میان شاهان قاجار شده بود و احمدشاه هم این سنت را ادامه داد. تیرماه 1298 او اولین سفرش به فرنگ را آغاز کرد و این زمانی است که ایران و انگلستان در آستانه امضای قرارداد 1919 بودند. اولین سفر احمدشاه به فرنگ، از همان آغاز با حواشی این قرارداد همراه بود.
چراغی در شب رؤیا
«فریدون رهنما شخصیتی جامعالاطراف بود.» این عبارتِ داریوش شایگان، تعریفِ فشرده و در عین حال جامعی از فریدون رهنما به دست میدهد. شاعر، نویسنده و سینماگرِ تأثیرگذاری که طی عمر کوتاه خود (دوم خرداد 1309- هفدهم مرداد 1354) سه فیلم ساخت، پنج دفتر شعر به زبان فرانسه و یک دفتر شعر به فارسی منتشر کرد و دهها مقاله در نقد سینما و در زمینه ادبیات نوشت و به چاپ رساند. او بیتردید در شناساندنِ جریان آوانگارد سینما و شعر مدرن در ایرانِ دهه سی و چهل نقش بسزایی داشت. ردپای فریدون رهنما در مهمترین جریانهای شعری پس از نیما قابل مشاهده است، همچنین رهنما در کنار ابراهیم گلستان و فرخ غفاری از پیشگامان سینمای مدرن و جریان روشنفکری سینمای ایران به شمار میرود. از آنجا که رهنما در دوران طلاییِ ادبیات معاصر ما زیست و با غالبِ روشنفکران زمانهاش حشر و نشر داشت، او را میتوان بهخوبی در آینۀ دیگران بازشناخت. درباره رهنما، شخصیت فردی و حرفهای او حرف و سخنهای بسیاری از روشنفکران و افراد سرشناس نقل شده است که در کنار هم میتوانند شِمایی دقیق از پرتره فریدون رهنما بسازند. پرترهای از چشم دیگران که به واقعیتِ او بسیار نزدیک و چهبسا منطبق بر آن باشد.
شاه مشروطه نداد، مجلس مرحمت کرد
انقلاب مشروطه ایران به دلیل گستره و دامنه وسیعش، روایتهای متعددی را پدید آورده و مورخان و پژوهشگران زیادی هریک از منظری خاص به بررسی و تحلیل وقایع انقلاب پرداختهاند. صدور فرمان مشروطه یا به عبارتی صدور فرمان تشکیل مجلس شورای ملی نیز خود محل منازعه زیادی بوده است. درواقع در روند انقلاب مشروطه ما با سه فرمان روبروییم و نه یک فرمان. صدور سه فرمان برای مشروطه نشانهای است از اختلافات و منازعات زیادی که میان گروههای مختلف در جریان بوده است. درواقع فرمان نهایی مشروطه روز 18 جمادیالاخر مصادف با 18 مرداد صورت گرفت و در همان روز در جمع متحصنان خوانده شد. اما برای این که تاریخ آن با تاریخ تولد شاه هماهنگ باشد تاریخ آن روز 14 جمادیالاخر 1324/ 14 مرداد 1285/ 5 اوت 1906 ثبت شد.
مرگ در میان شیرها و سوسمارها
با ورود نیروهای متفقین به ایران در شهریور 1320 در جنگ دوم جهانی و به عبارت بهتر با اشغال ایران، رضاشاه مجبور به استعفا میشود و با ورود محمدعلی فروغی روند انتقال سلطنت از رضاشاه به محمدرضا شاه به آرامی اتفاق میافتد. انگلستان اصرار دارد که رضاشاه از ایران خارج شود و شاه دیکتاتور و قدرقدرت ایران علیرغم میلش چارهای جز تن دادن به اراده انگلستان ندارد. او میترسد اگر تبعید را نپذیرد دستگیر و محاکمه شود و سرنوشتی بدتر نصیبش شود. رضاشاه با کمک نیروهای انگلیسی از راه زمینی به بندرعباس منتقل میشود و سرانجام به جزیره موریس تبعید میشود. پس از گذشت حدود سه سال از تبعید رضاخان، او در روز چهارم مرداد سال 1323 فوت میکند. شاه سابق سکته قلبی کرده بود و وضعیت ایران در آن زمان به گونهای بود که خبر فوت او بازتاب چندانی در ایران نداشت. مرگ رضاشاه اگرچه در آن زمان چندان انعکاسی در ایران نداشت، اما بعدها دستکم چندباری جنازه او بدل به مسئلهای جنجالی شد. رضاشاه در تبعید و به دور از قدرت مرد. اما تصویری که از روزهای تبعید او در دست است، تصویری روشنتر از چهره واقعی او به دست میدهد؛ تصویر مستبدی که تا لحظه مرگ نیز همچنان مردم ایران را رعیتی فاقد قدرت تعقل میدانست.
با یک مملکت دشمن چه کنم
کوتاهترین دوران سلطنت قاجار به محمدعلی شاه قاجار اختصاص دارد. او که در سیوپنج سالگی جانشین پدرش شده بود بیشتر از سی ماه و اندی سلطنت نکرد اما در همین دوران کوتاه نیز مسائل بسیاری برای مردم ایران به وجود آورد. او از آغاز مخالف مشروطیت بود و این مخالفت در نخستین اقدام رسمی او پس از نشستن به تخت سلطنت در مراسم تاجگذاریاش آشکار شد. او به جز روحانیان عالیرتبه و اعضایی از مجلس که با قاجار خویشاوندی داشتند، بقیه نمایندگان را به مراسم دعوت نکرد و سپس حکام مستبدی برای ایالتهای مختلف منصوب کرد و تلاش کرد انجمن تبریز را تعطیل کند. فرازوفرودهای جنبش مشروطیت در نهایت به فتح تهران و تسلیم شدن محمدعلی شاه انجامید. او پس از فتح تهران همان کاری را کرد که در دوران قاجار به مسئلهای برای حکومت بدل شده بود: به سفارت روسیه پناه برد.
ادوارد براون و میل به سیاحت
ادوارد براون از مهمترین ایرانشناسان و مستشرقان بریتانیایی است که در سال 1862 متولد شد و در ژانویه 1926 از دنیا رفت. براون آثار متعددی درباره ادبیات و تاریخ ایران نوشته که برخی از آنها به گواه چهرههای مهم ادبی و تاریخی ایران آثاری حائز اهمیت و جریانسازند. اینکه توجه براون چگونه به شرق و ایران جلب شد، حکایتی خواندنی است که خود او در برخی آثارش آن را شرح داده است؛ سرگذشت براون با جهان شرق پیوند نمیخورد اگر در اوایل جوانی او جنگی در این سوی جهان رخ نمیداد. براون چهرهای است که به واسطه فعالیتها و آثارش بسیار ستایش شده اما در سوی دیگر، نگاهی منفی نیز نسبت به او وجود داشته است اگرچه ستایش از براون همواره دست بالا را داشته است. انگلیسی بودن براون بهخصوص در دورهای كه انگلستان قدرت استعماري مهم جهان به شمار ميرفت و نيز برخي ارتباطات او باعث شکلگیری نوعی نگاه منفی به او شده بود.
تاریخ یک غیاب
صادق چوبک از مهمترین داستاننویسان معاصر فارسی است که در آثارش تصویری صریح از محرومیتها و نابرابریها و طردشدگی به دست داده است. آدمهای قصههای چوبک طردشدگان و در حاشیه ماندگانی هستند که از مرکز به بیرون پرتاب شدهاند. چوبک اساساً با حاشیه پیوند داشته است. او خود در تمام عمرش به شکلی خودخواسته در حاشیه بود. اگر اغلب داستاننویسان معاصر ایران، بیرون از عرصه داستاننویسی در جریانهای روشنفکری و اجتماعی نیز حضوری پررنگ داشتند، چوبک همواره با غیابش در این عرصهها شناخته میشود. چوبک تقریباً در تمام محفلهای ادبی، جلسات حزبی، مراسمهای شعر و داستانخوانی و... غایب بوده است. او حتی در کانون نویسندگان ایران نیز حضور نداشت. این ویژگی خاص و متمایز چوبک بود که او در داستانهایش آشکارا علیه وضعیت موجود موضع داشت اما انگار چیزی بیرون از ادبیات برای او وجود نداشت. سیاست و اجتماع و تاریخ و مبارزه همه در داستان برایش معنا داشتند. چوبک جمعگریز و تودار بود و هیچوقت دوست نداشت درباره هیچ چیزی مصاحبه کند و میتوان گفت امروز به جز داستانهایش هیچ چیز دیگری از او به جا نمانده است. از این نظر ترسیم سیمای چوبک و سیر زندگیاش کاری است دشوار و در مواقعی محال. چوبک در 14 تیرماه 1295 متولد شد و در 13 تیر 1377 درگذشت.
سیر ناگهانیِ کودکی به پیری
سهراب شهیدثالث، کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم و تدوینگر سینما بود که در هفتم تیرماه 1323 در تهران متولد شد و در دهم تیرماه 1377 در آمریکا از دنیا رفت. شهیدثالث بهعنوان یکی از آغازگران سینمای موج نوی سینمای ایران شناخته میشود و در میان این نسل نیز چهرهای متمایز به شمار میرود. شهیدثالث از معدود فیلمسازان ایرانی است که در مهاجرت جایگاهی تثبیتشده داشت و توانست تعداد زیادی از فیلمهایش را با سرمایه خارجی تولید کند. او فیلمسازی با عقاید روشن سیاسی بود و در همه عمرش چه در زندگی و چه در آثارش به مبارزه علیه سرمایهداری اعتقاد داشت.
شب دشنههای بلند
تاريخ جهان، لحظاتِ مرگبار و خشن، كَم به خود نديده است اما دورانِ حكومت نازی و فاشيسمِ هيتلری در آلمان، در اين ميان زبانزد است. يكي از اين دقايقِ مرگبار تاريخي در روز 30 ژوئنِ 1934 به وقوع پیوست كه به «شب دشنههاي بلند» معروف شد. در اين پاكسازی سياسی كه از آن با عنوانِ «كودتاي روهم» هم ياد ميشود، ارنست روهم، از یاران قدیم هیتلر و مخالفِ امروز همراه دیگر دشمنانِ هيتلر كه به چهارصد تَن ميرسند، با شليك گلوله كشته شدند و به اين ترتيب هيتلر با اين كشتار، 30 ژوئن را به يكي از سياهترين روزهای تاريخ بدل كرد.
زنده باد مشروطه
چند ماه پس از ترور نافرجام محمدعلیشاه قاجار، در دوم تیرماه سال 1287 خورشیدی، نیروهای قزاق روسی به فرماندهی کلنل ولادیمیر لیاخوف و به دستور محمدعلیشاه، مجلس شورای ملی را به توپ بستند. بعد از این واقعه برخی از سران مشروطهخواه مانند میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، دستگیر و به باغشاه شدند و در آنجا به طرز دردناکی به قتل رسیدند. این واقعه تلخ و قتلِ جهانگیر خان چنان در تاریخ معاصر ما اهمیت یافته که به ادبیات ما هم راه یافته است. رمانِ «شکوفههای عناب» نوشته رضا جولایی سراغ قتل فجیع جهانگیر خان، روزنامهنگار آزادیخواه رفته و روایتی از سرنوشتِ دردناک او به دست میدهد. گرچه نویسنده در رمانهایش به واقعیتِ این برهه تاریخی پایبند است اما بار قصه روی شخصیتهایی است که در واقعیت تاریخی حضور ندارند و زاده تخیل نویسندهاند. در سالگرد قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، از خلالِ ادبیات و بازخوانیِ اسناد و نوشتههای تاریخی مانده از آن دوران، نیمنگاهی به این واقعه داریم.
سلام شکستگان سالهای سیاه
سعید سلطانپور، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعری بود که در کانون نویسندگان ایران عضویت داشت و در همه سالهای فعالیتش برای آزادی اندیشه و آزادی قلم مبارزه کرد. سلطانپور در هر سه دهه چهل، پنجاه و شصت، نامی نمادین در هنر و ادبیات ایران به شمار میرود و شعر و تئاترش در پیوند با اجتماع و زمانهاش قرار داشت. او در دهه چهل به عرصه رسید، در دهه پنجاه به یکی از چهرههای نمادین عصیان بدل شد و سرانجام در روزهای آغازین سال شصت خاموش شد. یکی از نقاط عطف ادبیات ایران در دهه پنجاه، شبهای شعرخوانی سال 56 است که به ده شب مشهور است. اگرچه این ده شب اتفاقی مهم در تاریخ ادبیات و روشنفکری ایران دوران معاصر به شمار میرود، اما در دل همین اتفاق، حادثه دیگری هم میتوان ردیابی کرد و آن شعرخوانی سلطانپور در یکی از این شبها بود. حادثهای که هم مخاطبان و هم برگزارکنندگانِ شبهای شعر را غافلگیر کرد و روایتهای مختلفی درباره آن ارائه شده است.
نبرد با کتابفروشان
سعید نفیسی در هجدهم خرداد ماه 1274 در تهران متولد شد و در آبان سال 1345 از دنیا رفت. نفیسی از نسل اول اساتید دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و از شاخصترین چهرههای آن نسل هم به شمار میرفت. او بسیار پرکار و پرنویس بود و در طول سالهای حیاتش کتابها و مقالات متعددی منتشر کرد. نفیسی، زبانشناس، ایرانشناس، تاریخنگار، داستاننویس، شاعر و مترجمی بود که بهجز ایران در چند کشور دیگر هم به تدریس پرداخته بود و در کشورهای دیگری نیز شناخته میشد و مشهور بود. نفیسی در خانوادهای اسمورسمدار پرورش یافت اما در تمام عمرش بسیار ساده زندگی کرد. یکی از ویژگیهای زندگی نفیسی، علاقه وافر او به جمعآوری کتاب بود که این نکته در خاطرات و روایتهای بسیاری از همنسلان او تکرار شده است.
دیگریِ گلشیری
هوشنگ گلشیری هنوز چهل سال ندارد که از دیگریِ خود مینویسد. او در مقالهای با عنوانِ «من زندگی نکردهام، میخواهم دیگری باشم» به سال 1350 از نویسندهای سخن میگوید که با نوشتن از تجربیات و کشفهایش دوپاره شده و پارهای از خودِ دیگریشده را به دست چاپ میسپارد. دیگری که در سایه مانده و کمین کرده تا انزوای نویسنده را به پایان برساند و او را از دوزخ خود بیرون بکشد. انگار نویسنده، سایهنویسِ خود شده باشد. گلشیری زمانی که از زندگی دیگرش مینویسد تازه «کریستین و کید» را به چاپ سپرده و البته دو سال پیش از این، مشهورترین اثر خود را که دیگر یکی از مهمترین داستانهای ادبیات ایران نیز هست، «شازده احتجاب» را منتشر کرده است. هوشنگ گلشیری، نویسنده جریانساز ایرانی که تا هنوز هم سبک و سیاقِ داستاننویسی او محل بحث و جدل اهل ادبیات است، در 25 اسفند 1316 در شهر اصفهان به دنیا آمد و سالیان درازی در آن شهر زیست و در این دوره علیه نگرش مرکزمحور، با پافشاری مجله دورانساز «جنگ اصفهان» را راه انداخت که توانست نگاه پایتختنشینان را به جایی دور از مرکز جلب کند و میتوان گفت اصفهانِ آن دوره بهنوعی پایتخت ادبی ما شد. گلشیری علاوه بر کارنامه ادبی پربارش، حضور فعالی در محافلِ ادبی-روشنفکری ازجمله کانون نویسندگان ایران داشت و در تمام عمرش علیه سانسور مبارزه کرد و برای آزادی بیان نوشت. او در 16 خرداد 1379 در 62 سالگی، دنیای زندگان را ترک کرد.
طرفدار ایدهآلگرایی واقعگرایانه هستم
ششم ژوئیه 2009، حدوداً هفت ماه پس از روی کار آمدنِ باراک اوباما و نود سال پس از امضای معاهده ورسای (1919)، هفتهنامه «اشپیگل» مصاحبهای مفصل با هنری کیسینجر (مه 1923)، وزیر خارجه نیکسون، معمار رابطه میان چینِ کمونیستی و آمریکا در دوران جنگ سرد و پایاندهنده جنگِ ویتنام انجام داد. کیسینجرِ در آن زمانْ هشتادوشش ساله، در این گفتگو به انتقاد از نظم بینالملل وودرو ویلسونی میپردازد و از ایده ایدهآلگراییِ واقعگرایانه در برابر ایدهآلگراییِ صرف دفاع میکند. به مناسب نودوهشتاد سالگی کیسینجر، بخشهایی از این مصاحبه منتشر میشود.
سید ضیاء، رئیسالوزرایی که دوست داشت دیکتاتور خطاب شود
یک قرن قبل، هفته اول خرداد ۱۳۰۰، احمدشاه قاجار، سید ضیاءالدین طباطبایی، نخستوزیر را در پی یک مشاجره لفظی کنار گذاشت و در فرمانی دولتی نوشت: «نظر به مصالح مملکتی میرزا سید ضیاءالدین را از ریاست وزرا منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیئت وزرا جدید هستیم.» همان روز، سید ضیاءالدین طباطبایی تحتالحفظ تهران را ترک کرد و از طریق بغداد عازم اروپا شد. بهاینترتیب عمر دولت سید ضیا که با یک کودتا روی کار آمده بود به صد روز هم نرسید. به دنبال کودتای اسفند ۱۲۹۹ و تصرف تهران توسط قزاقها به رهبری رضاخان، احمدشاه فرمان صدارت را به نام سید ضیاء طباطبایی روزنامهنگار هوادار انگلیس صادر کرده بود اما حالا، نیروی نظامیای که سید را در تصرف تهران همراهی میکرد، دیگر پشتیبان او نبود و رضاخان سردار سپه، بهجای اینکه از دولت مستعجل سید ضیاء حمایت کند، طرف شاه را گرفت و قدرت خود را حفظ کرد. سید ضیاء که بود؟ از کجا به زمین سیاست در ایران آمد و چرا دولتش مستعجل شد؟
مورد شگفتانگیز مصاحبه جواهر لعل نهرو با مجله پلی بوی
ماجرا به سال 1963 بازمیگردد، نهرو شانزدهسال با مجاهدتی سبکسرانه خود را نخستوزیر هندوستان نگه داشته بود. در شرایطی که هندوستان تازه به استقلال رسیده میکوشید روی پاهای خود بایستد، نهرو از خود پرترهای از یک «سیاستمدار ضایع» به تصویر کشیده بود. رابطه نزدیکش با بریتانیای در حال پیشروی چیزی نبود که کسی از آن بیخبر باشد. بریتانیاییها بخشی از فرهنگ و موجودیت خود را در سرزمین هندیها بر جای گذاشته بودند، فرهنگ که علم آن را نهرو به دوش میکشید. دشوار بود که زندگی مجلل او، بهمثابه رهبر کشوری تازه بیرونآمده از تلاطمات استقلال، چشم را نزند. از اینرو مجله «پلی بوی» درخواست مصاحبهای اختصاصی کرد. اکتبر 1963 این مجله، مصاحبهای بلندبالا با نهرو منتشر کرد که در آن درباره همهچیز، از سیاستهای جنگ سرد، سلاح هستهای، دموکراسی و ارتباطات گرفته تا جمعیت در حال انفجار هند، صحبت شده بود. خب از آنجا که یک طرف صحبت نهرو بود بحث و جدلها بالا میگرفت، و بدیهی است که چنین هم شد.
سوراخی در دنیای سربی
امیرپرویز پویان از بنیانگذاران و تئوریسینهای نسل اول چریکهای فدایی خلق ایران بود که با نوشتن آثاری، بهخصوص «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا»، رد مهمی از خود در شکلگیری جنبش مسلحانه در سالهای پیش از انقلاب به جا گذاشت. این متن پویان بهجز اهمیتش در جنبش مسلحانه ایران از متون آموزشی اردوگاههای جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز بود. پویان در سوم خرداد 1350، در خانهای تیمی واقع در خیابان نیروی هوایی تهران به همراه رحمتالله پیرونذیری در محاصره قرار گرفت. آن دو تا آخرین گلوله جنگیدند و با آخرین گلوله خودشان را کشتند تا زنده به دست مأموران ساواک نیافتند. در فروردین 1350 ساواک با انتشار عکسِ نُه نفر از اعضای چریکهای فدایی خلق ایران برای زنده یا مرده آنها صد هزار تومان جایزه تعیین کرد. پویان یکی از آن نُه نفر بود که سرانجام شناسایی شد.
دولتهای مارکسیست را به رسمیت میشمارم
25 نوامبر 1961، حدود هفده ماه پس از انتخاب جان اف کندی (نوامبر 1963-مه 1917) بهعنوان سیوپنجمین رئیسجمهور ایالاتمتحده، الکسی ادژوبی (1993-1924)، سردبیر روزنامه مشهور «ایزوستیا» و داماد نیکیتا خروشچف (رهبر وقت شوروی) مصاحبهای بیپرده با رهبر کاخ سفید انجام داد. در این مصاحبه ادژوبی از اعضای میانهرو حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، کندی را به مداخله در امور داخلی دیگر کشورها ازجمله کوبا متهم میکند، اما رئیسجمهور محبوبِ آمریکا با رَد این اتهام میگوید، مشکل او با انقلاب کوبا نیست بلکه مشکل او با کاسترو است که بدون برگزاری انتخابات آزاد قدرت را قبضه کرده است. او میگوید، اگر کشوری بر اساس انتخابات آزاد و منصفانه نظام سیاسی کمونیستی را انتخاب کند آن را به رسمیت خواهد شمرد. در آستانه صدوچهارمین زادروز رئیسجمهورِ مقتول آمریکا بخشهایی از این مصاحبه منتشر میشود.
فرعون در واشینگتن نشسته است
سال 1963 در گرماگرم مبارزات پرشور مدنی سیاهپوستان برای تغییر قوانین نژادپرستانه در آمریکا، لوئیس امانوئل لومکس (1970-1922)، روزنامهنگار مشهور و نخستین ژورنالیست تلویزیونیِ سیاهپوست در آمریکا، با مالکوم ایکس (1965- 1925)، از رهبران سیاهپوست و خشونتگرا، مصاحبه مفصل و بحث برانگیز انجام داد. مصاحبهای که در آن مالکوم بهشدت ایدههای صلحطلبانه مارتین لوتر کینگ را زیر سوال میبرد و میگوید از هر رخدادی که به کشتن سفیدپوستان بینجامد حمایت میکند، حتی اگر بهای آن جانِ خود باشد. او همچنین به ترور کندی (نوامبر 1963) اشاره میکند و به شفافسازی درباره اظهارنظر جنجالیِ خود در این مورد میپردازد. به مناسبت نود و ششمین زادروز مالکوم ایکس خلاصهای از این مصاحبه ترجمه شده است.
اعطای لقب برای تسلیت
مرگِ پدر یکشبه محمد مصدق را به مصدقالسلطنه بدل کرد. لقبی که سالیان سال بعد عواملِ محمدرضا شاه در دادگاه نظامیِ مصدق بهطعنه آن را ادا میکردند تا به گمانِ خود او را تخفیف داده و از مردم جدا کنند و هرگز چنین نشد، چون مصدق همواره طرفِ مردم بود. محمد هنوز ده سال نداشت که در سال 1271 پدرش وبا گرفت و از دنیا رفت و پس از درگذشتِ او، ناصرالدین شاه برای اظهار تسلیت، لقبِ «مصدقالسلطنه» را به او داد و لقبِ «موثقالسلطنه» هم نصیبِ میرزا علی، پسر دیگر میرزا هدایتالله شد. محمد مصدق در 28 اردیبهشت سال 1261 در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایتالله خان وزیر دفتر بود و مادرش تاج خانم نجمالسلطنه، دختر فیروز میرزا نصرتالدوله پس عباس میرزا و خواهر عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود. او کودکی و تحصیلات اولیهاش را در تهران گذراند و در همان کودکی در زبان و شعر و ادب فارسی استعدادی از خود نشان داد که مورد توجه عام و خاص قرار گرفت، چنان که در محضر امیرنظام گروسی از ادیبان سرشناس آن روزگار، شعر و غزلیات حافظ را از بر میخواند و تحسین او را برمیانگیخت. اما مدت زمان اقامت محمد در تهران دیری نپایید، چراکه بعد از ازدواج مادرش با فضلالله خان وکیلالملک که منشیباشیِ مظفرالدین میرزا، پسر و ولیعهد ناصرالدین شاه بود، به تبریز رفت و بازگشت او به تهران تا قتلِ ناصرالدین شاه طول کشید.
حزب من لیبرال است
چهار سال پس از امضای پیمان ورسای، هیتلر کهنهسربازِ جنگ جهانی اول بهواسطه سخنرانیهای آتشین خود در آبجوفروشیهای مونیخ و دیگر شهرها و دهکدههای باواریا به چهره شناختهشده، جنجالی و تا حد زیادی محبوب بدل شده است. تِم اصلی سخنرانیهای او در جلسات با حضور طرفدارانش موسوم به «پیراهن قهوهایها» و مردم عادی، سوگواری برای آلمان له و تحقیرشده به دست فرانسه، انگلستان و ایالاتمتحده و همچنین دعوتی مهیب به برخاستن دوباره روح ملی آلمان است.
غلام خانههای روشنم
سنتِ نوشتن خاطرات در میانِ نویسندگان ایرانی، شاید کمتر از نویسندگانِ دیگر کشورها رواج دارد. اینکه نوشتن از خود و سرنوشتِ خودْ نزدِ روشنفکر و نویسندۀ ایرانی کارِ دشواری است، نیاز به تحلیل و تحقیقِ دقیق دارد. اما در میانِ نویسندگان ما بودهاند کسانی که از این مرز نامرئی گذر کردند و دست به نوشتن خاطرات خود زدهاند. کسانی همچون جلال آلاحمد که در کتاب «سنگی بر گوری» از ممنوعهای به نامِ عقیم بودن خود نوشت؛ از تَن و محرومیتی که میتوانست جنبۀ شخصی داشته باشد، اما او آن را به یک مفهومِ جمعی بدل کرد. در این میان، اگر جنسیت را یکی دیگر از عواملِ این سکوتِ ناخواسته بدانیم، بیشک غزاله علیزاده نخستین نویسندهای است که جدای از آثارش، در نوشتن از «خود»، جسارتی بیبدیل داشت. از غزاله علیزاده دستنوشتههایی شاملِ نامهها و خاطرات بر جای مانده است و اگر تمامِ این نامهها در دسترس بود، به قولِ مادرش، کتابی میشد که ارزشی تاریخی پیدا میکرد. غزاله علیزاده در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ دست به خودکشی زد و جهانِ زندگان را ترک کرد. در سالمرگِ او به بازخوانی خاطرات و نامههایی از او میپردازیم.
سایهروشنهای حزب توده ایران
حزب توده ایران در ابتدای دهه 1320 تاسیس شد و در طول سالهای فعالیتش تا اوایل دهه شصت دورانی پرفرازونشیب را پشت سر گذاشت. حزب توده در سالهای اولیه فعالیتش بهعنوان حزبی پیشرو شناخته میشد و اغلب روشنفکران و نویسندگان ایرانی به آن گرایش داشتند. بهمرور اما بحرانهای بزرگی برای حزب به وجود آمد که موجب گسست شد. از سوی دیگر، در دهه چهل و پنجاه که مبارزه با حکومت شاه وارد مرحله تازهای میشد، حزب توده از سوی بخشی مهم از نیروهای چپ بهعنوان حزبی محافظهکار و بیعمل شناخته میشد. با پیروزی انقلاب نیز حزب توده همچنان مسیری پرفرازونشیب را سپری کرد و اگرچه مواضعی در همراهی با انقلاب داشت اما عمر فعالیتهایش کوتاه بود. در 24 بهمنماه 1357 حزب توده در پلنوم شانزدهم از رهبر انقلاب اسلامی اعلام حمایت میکند. در اواخر مردادماه 1358 دفاتر حزب توده توسط نیروهای طرفدار انقلاب اشغال میشود. 16 آبان همان سال پنج تن از اعضای حزب توده از گرونگانگیری سفارت امریکا حمایت میکنند. در 17 بهمن 1361 تعداد زیادی از اعضای رهبری و کادرهای رده بالای حزب دستگیر میشوند. در 7 اردیبهشت 1362 نیز تعدادی دیگر از اعضای حزب دستگیر میشوند. 11 اردیبهشت ماه نخستین اعترافات تلویزیونی رهبران حزب پخش میشود و دو روز بعد اعترافات اعضای حزب به اتهام جاسوسی برای شوروی منتشر میشود. در میانه اردیبهشتماه همان سال سرانجام حزب توده غیرقانونی اعلام میشود. در آذر ماه 1367 چند تن از نظامیان وابسته به حزب اعدام میشوند و در شهریور نیز تعدادی دیگر از اعضای حزب اعدام میشوند.
انگلیسیها با کارگران نفت مثل برده رفتار میکردند
تاکنون پژوهشها و مطالعات مختلف و قابلتوجهی درباره تاریخ اعتراضات و مبارزات کارگران در ایران انجام شده است که هر یک از منظری خاص به سیر شکلگیری اتحادیهها و تشکلهای کارگری در ایران پرداختهاند. این مطالعات همچنین به موضوعات دیگری نظیر نقش احزاب در مبارزات کارگران، نقش کشورهای خارجی، جنبش چپ و مبارزات کارگران و... توجه کردهاند. اما آنچه معمولاً در پژوهشها و مطالعاتی اینچنینی مغفول میماند، روایتهای خود کسانی است که در روند شکلگیری شوراها و تشکلهای کارگری نقش داشتهاند. روایت کارگران و فعالین کارگری تصویری جاندارتر و ملموستر از زیست کارگران و مبارزات آنها به دست میدهد و از اینرو به همان اندازه که کار پژوهشی درباره مبارزات کارگری در ایران حائز اهمیت است، تاریخ شفاهی مبارزات کارگران و روایت فعالین کارگری نیز از اهمیت برخوردار است. نقش کارگران صنعت نفت در تاریخ مبارزات کارگری در ایران و حتی به شکل عامتر در تاریخ معاصر ایران از اهمیت زیادی برخوردار است. یدالله خسروشاهی، یکی از چهرههای شاخص فعالین کارگری شرکت نفت و بهطور کلی از چهرههای مهم جنبش کارگری در ایران به شمار میرود. او پیش از مرگش، در قالب چند مصاحبه به روایت تاریخ شفاهی شورای کارگران نفت پرداخته بود. روایت او بخشهای مهمی از شکلگیری شورای کارگران نفت و مبارزات کارگران صنعت نفت در دورههای بعدی را به تصویر کشیده است.
ضرورت آزادی بیان
در نخستین بیانیه کانون نویسندگان ایران که مربوط به اردیبهشت 1347 است و به امضای 49 نفر از نویسندگان و شاعران و روشنفکران ایران رسیده، دفاع از آزادی بیان و دفاع از منافع صنفی اهلقلم بهعنوان محورهای بنیادین کانون ذکر شده است. این بیانیه از یکسو سند مهمی است در نمایان کردن میزان اختناق و سانسور در سالهای دهه چهل و پنجاه و از سوی دیگر سندی درخشان از مقاومت روشنفکران ایرانی در برابر حکومت شاه است. کانون نویسندگان ایران اگرچه از آغاز توسط دولت به رسمیت شناخته نمیشود و موانع زیادی برای شکلگیریاش به وجود میآید، اما با این حال چندین جلسه در خانه بهآذین، آلاحمد، بیضایی و تالار قندریز و بزرگداشتی هم برای نیما یوشیج در دانشگاه تهران برگزار میشود. بعدتر، «شبهای شعر خوشه» به همت احمد شاملو برگزار میشود و تعداد بسیاری از شاعران را گرد هم میآورد. کانون در دو سال اولیه فعالیتش دستاوردهای زیادی کسب کرد که شاید مهمترینش ایجاد همبستگی و دور هم جمعکردن نویسندگان و شاعران بود اما با افزایش اختناق و سانسور و زندانی شدن برخی اعضای کانون و همچنین مرگ آلاحمد در عمل امکانی برای فعالیتهای کانون باقی نماند و بهاجبار دوره سکوت هفتسالهاش آغاز شد. پس از این اما شروع دوباره فعالیت کانون با اقدامی تاریخی همراه است. برگزاری «شبهای شاعران و نویسندگان» در پاییز 1356 که بسیاری آن را نقطه عطفی در مبارزات پیش از انقلاب میدانند.
در باب روشنفکری
ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ (۱۲۸۴) در فرانسه متولد شد و در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۹) پس از آنکه قوه بینایی اش را به طور کامل از داد، بر اثر بیماری ریوی از دنیا رفت. سارتر، رماننویس، فیلسوف، و نمایشنامهنویس، و یکی از شاخصترین فیلسوفان مکتب اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم بود، در سال ۱۹۶۴ دست رد به سینه جایزه ادبی نوبل زد. جایزهای که «برای تقدیر از کار او در تولید محتوایی غنی و عمیق، سرشار از روح آزادیخواهانه و حقیقتطلبانه، و بسیار تأثیرگذار در قرن» در نظر گرفته شده بود.
نامه شاعر ایرانی به دبیر کل یونسکو
اگر محمد مختاری (۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ - 12 آذر ۱۳۷۷) زنده مانده بود، اینک در آستانه هشتاد سالگی همچنان در دفاع از فرهنگ و آزادی بیان مینوشت. مختاری نهتنها به دلیل مرگی تلخ و دردناک که به قتلهای زنجیرهای معروف شد، بلکه به اعتبار آثار و مقالات و شعرها و حضورِ مدامش در عرصه دفاع از فرهنگ و آزادی بیان شناخته میشود و از اینرو بررسی زندگی و کارنامه کاری مختاری که ابعاد گستردهای دارد در قالبِ یک یادداشت نمیگنجد. جز انبوهِ مقالات و یادداشتهایش که چند سالی است منتشر شده و در دسترس مخاطبان قرار دارد و مختاری در آن بهصراحت و روشنی از مواضع و افکارش نوشته است، از او نوشتههای پراکندهای نیز بهجا مانده است که روحیه و تفکر مختاری را بازتاب میدهد. یکی از این نوشتهها نامهای است از محمد مختاری به دبیر کل یونسکو.
چرخ نخریسی نظریهبافی یا اصلاح آگاهیها
بیژن جزنی از مهمترین چهرههای تاریخ معاصر ایران و به تعبیر یرواند آبراهامیان، «پدر معنوی چریکهای فدایی خلق» است. جزنی در 19 دیماه 1316 متولد شد و در 29 فروردین 1354 در تپههای اوین تیرباران شد. جزنی در خانوادهای متولد شد که میتوان آن را خانوادهای تودهای نامید. مادرش، عالمتاج کلانتری و پدرش ستوان یک ژاندارم حسین جزنی هر دو از فعالان حزب توده ایران بودند. همچنین رحمتالله جزنی، عموی بیژن، از اعضای کمیته ایالتی تهران حزب و عموی دیگرش حشمتالله جزنی از مسئولین سازمان جوانان بودند. داییهای او نیز، منصور و ناصر، هر دو عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب بودند و دایی دیگرش منوچهر کلانتری در سازمان جوانان فعالیت داشت. عجیب نیست که تولد در چنین خانوادهای، خیلی زود بیژن جزنی را هم بهسوی سیاست بکشاند.
نورافکنی بر دهلیزهای قدرت
25 فروردینماه، سالمرگِ اسدالله علم، وزیر پرقدرت دربار پهلوی دوم است. او را یکی از بانفوذترین شخصیتهای سیاسی دهههای چهل و پنجاه در ایران میدانند. علم بیش از ده سال وزیر دربار و نزدیکترین شخص به محمدرضاشاه بود. علاوه بر اینکه مدتی کوتاه در ابتدای دهه چهل نخستوزیر شد، دوست صمیمی شاه نیز محسوب میشد. وقتی به وزارت دربار رسید، چهره دربار را یکسره دگرگون و از نو ساماندهی کرد. دربار به وزنه مهمی در سیاست داخلی و خارجی کشور تبدیل شد و این با گرایش روزافزون شاه به خودکامگی هماهنگ بود. تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشنهای۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در دوران وزارت دربار علم انجام شد. دامنه روابط شاه و علم از حدود مسائل کاری فراتر رود او محرم اسرار شاه باشد. علم ده سال، در دفتری چسبیده به دفتر شاه در کاخ نیاوران حاضر بود و در دیدارهای تشریفاتی خارجی و داخلی، و در میهمانیهای رسمی و غیررسمی دوشبهدوش شاه بود. او همچنین رابط شاه با سفرای متحدان غربی شاه، امریکا و انگلیس بود و شاه بهواسطه او با لندن و واشینگتن ارتباط میگرفت. علم بسیار نزدیک به شاه و مورد اعتماد او بود. علم و شاه تقریبا هر روز با یکدیگر گفتگو میکردند و چند روز در هفته یکدیگر را میدیدند. آنان اغلب با یکدیگر شام و ناهار میخوردند. در سراسر ایران هیچ فردی در چنین موقعیتی نبود.
آماده بودم از بمب اتم علیه صدام استفاده کنم
مارگارت تاچر (اکتبر 1925 – آوریل 2013) بهجز سیاستهای نئولیبرالی که در طول دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در بریتانیا و اروپا رواج داد، همچنین به خاطر حمایت سفت و سخت از سیاستهای جنگطلبانه (علیه آرژانتین و عراق) شهرتی جهانی یافت. بخش تاریخ شفاهی شبکههای تلویزیونی و رادیویی پی بی اس (PBS) در پروژه «جنگ خلیج(فارس)» با چندین تن از مقامات غربی و عراقی مصاحبه کرد. یکی از آنها «بانوی آهنین» بود. او در این مصاحبه میگوید نقش قابلتوجهی در متقاعد کردن رئیسجمهور آمریکا برای حمله نظامی به ارتش صدام (علیرغم نظرات مخالف در واشینگتن) داشته است و همزمان میگوید آماده بوده در صورت لزوم از سلاح هستهای علیه نیروهای نظامی عراقی استفاده کند. در هشتمین سالگرد درگذشت تاچر بخشهایی از این مصاحبه ترجمه شده است که در ادامه میآید.
مساحی دوزخ
از میان عکسهای سیاهوسفیدی که از صادق هدایت بهجا مانده است، که در بیشترشان هدایت با آن موهای چربِ خوابیده روی سر و صورت سرد و رنگپریده و سیگار در دست، شمایل روشنفکر و نویسنده بدبین، سودازده، مأیوس و منزوی را بازتاب میدهد، عکسی هست که در آن هدایت بیشتر به یک گانگستر یا کارآگاه نوآر شبیه است. کلاهی بر سر، پالتوی بلندی بر تن، بیآنکه آن عینک گرد کذاییاش را بر چشم گذاشته باشد، اخم کرده و با نگاهی معذب به جایی در بیرون قاب خیره شده است. پشت سرش به خاطر کیفیت بدِ عکس، چندان واضح دیده نمیشود؛ اما میتواند جنگلی باشد درهم فرورفته که آتش گرفته است.
خشونت مسائل را حل نمیکند
هجدهم مارس 1964 رابرت پن وارن، شاعر و رماننویسِ برنده پولیتزر در دفتر کار مارتین لوتر کینگ جونیور در آتلانتا مقابل او نشست تا با او مصاحبه کند. این مصاحبه در کنار چندین مصاحبه دیگر با فعالین مدنی ایالاتمتحده در دهه 1960 در کتاب «چه کسی سخنگوی سیاهان است» منتشر شد. وارن که اهل کنتاکی بود و در دهه 1940 یکی از نخستین برندگان جایزه شعر آمریکا بود (و در آن زمان مشاور شعر در کتابخانه کنگره نامیده میشد) به سراسر کشور رفت و با رهبران جنبش خودجوش مدنی همچون کینگ، مالکوم ایکس، بایارد راستین و رالف الیسون مصاحبه کرد. نوارهای ضبطشده در آرشیو وارن باقی ماند و دههها در دانشگاههای مختلف پخش و پلا بود تا اینکه سال 2006، پژوهشگری جوان گفتوگویی انجام داد که باعث شد شش سال بعد به مجموعهای یکپارچه از نوارها و دیگر مواد تحقیقاتی برای کتابخانه ورن بدل شود، مجموعهای با فرمت دیجیتال که برای نخستینبار آن را برای همگان قابل دسترسی میکرد. این پایگاه آنلاین در مرکز تاریخ شفاهی حقوق مدنی رابرت وارن، بهعنوان بخشی از مرکز تاریخ شفاهی بی. نان در کتابخانه دانشگاه کنتاکی موجود است. مصاحبه میان وارن و کینگ برای نخستینبار در اکتبر 2006 از رادیو سی اسپن پخش شد. بهمناسبت پنجاهوسومین سالگرد ترور مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 گزیدهای از مصاحبه وارن با دکتر کینگ را ترجمه شده است که در ادامه میآید.
خیره به حقیقت
13 فروردینماه ۱۳۸۲، کاوه گلستان در حال عکاسی در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک عراق، بر اثر انفجار مین کشته شد. از کاوه گلستان مجموعه عکسهای مهمی نظیر مجموعه سه گزارش درباره روسپی، مجنون و کارگر بین سالهای 1355- 1356 بهجا مانده و همچنین عکسهای او در برهه انقلاب و سپس جنگ هشتساله او را به ناظری برای رویدادهای مهم تاریخی ایران در چند دهه اخیر بدل کرده است. گلستان در سالهای حیاتش بهعنوان فیلمساز نیز به فعالیت پرداخت و مستند «ثبت حقیقت» در دهه هفتاد ازجمله آثار او در این زمینه است. کاوه گلستان نگاهی مختص به خود در عکاسی داشت و در عکاسی جنگ دارای سابقهای طولانی بود و حتی اولین تجربیاتش در عکاسی از درگیریهای ارتش آزادیبخش با سربازان انگلستان در ایرلند بود. او رویکردی انتقادی به جنگ داشت و این رویکرد در عکسهای او قابل مشاهده است. رویکرد متفاوت او در بازنمایی جنگ باعث شده تا او بیش از آنکه به خود جنگ توجه کند به بحرانها و مسائل برآمده از وضعیت جنگی بپردازد و آوارههای جنگی نقشی مهم در نگاه او دارند.
از هر چیز ترسناکی جوک میسازم
کوئنتین تارانتینو، فیلمساز پستمدرن آمریکایی در سیویکسالگی موفق شد نخل طلای کن را به خاطر فیلم «پالپفیکشن» (قصههای عامهپسند) به دست آورد. یک کمدی سیاه و خشن که تحسینهای عمیقی را برای او به ارمغان آورد. تارانتینو در ۲۷ مارس ۱۹۶۳ در ناکسویلِ ایالات تنسی به دنیا آمد. آنچه پیشینه تارانتینو را از بسیاری از همقطارانش در آمریکا جدا میکند این است که او در هیچ دانشگاه، مدرسه یا کارگاه فیلمسازی شرکت نکرد و از همینرو بهمثابه هنرمندی کاملا غریزی و ساختارگریز شناخته میشود. نخستین اثر او «سگهای انباری» (در ایران مشهور به سگدانی) بود که سال 1992 در سالنهای سینمای آمریکا به نمایش درآمد و ساختار غیرخطی روایت، همراه خشونت عمیق و دیالوگهای طولانی بهشدت مورد توجه منتقدان مستقل و رسانههای هالیوودی قرار گرفت. «سگهای انباری» در جشنواره ساندنس (تحت مدیریت رابرت ردفورد) مورد استقبال پرشور بینندگان قرار گرفت. «پالپ فیکشن» روایتگر ماجراهایی با خطوط داستانی متقاطع، از گانگسترهای لسآنجلسی، بازیکن بوکس، سارقان مسلح خردهپا و یک کیف اسرارآمیز است. بخش عمدهای از فیلم شامل تکگویی یا گفتگوهایی با درونمایه زندگی است که با چاشنی بذلهگویی بین شخصیتهای فیلم ردوبدل میشود. برخی منتقدان این فیلم را قدرتمندترین اثر سینمایی دهه 1990 معرفی میکنند. تارانتینو پس از نمایش این فیلم در سالنهای سینمای آمریکا به یکی از پادشاهان هالیوود بدل شد و تمام خبرنگاران و شومنهای سرشناس برای مصاحبه با او در صف قرار گرفتند. چارلی رز خبرنگار مشهور سال 1994 در مصاحبهای طولانی که با تارانتینو انجام داد، از نوجوانی و مشاغلی که تارانتینو انجام داده آغاز کرد و به روایتهای غیرخطی و طنز سیاه موجود در شاهکارش پرداخت. به مناسبت پنجاهوهشتمین سال تولد تارانتینو بخشی از این مصاحبه تصویری را ترجمه شده است.
او که بنا نبود...
هفت دهه پس از تصویب قانون ملی شدن نفت در ایران، آثار متعددی درباره روند ملی شدن نفت منتشر شده که هریک از زاویهای خاص به موضوع نگریستهاند. در کنار اسنادی که بهمرور در این سالها منتشر شدهاند و هریک گوشهای از واقعیت را روشن کردهاند، برخی چهرههایی که در نهضت ملی شدن نفت حضور داشتهاند نیز خاطرات و روایتهای خود را منتشر کردهاند که این نیز بخشی دیگر از یکی از مهمترین نقاط تاریخ معاصر ایران را روشن میکند. بخشی از این روایتها، در مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی هاروارد منتشر شدهاند. در برخی از این مصاحبهها، موضوعی خاص به یک شکل روایت شده و در برخی دیگر تفاوت در زاویه دید راویان سبب شده که میان روایتهای مختلف اختلافهای گاه پررنگی دیده شود. کنار هم قرار دادن این روایتها و بررسی جامع آنها در کنار اسناد مختلفی که در دست است، واقعیتی ملموستر و جاندارتر از ماجرا به دست میدهد. تاریخنگاری سنتی ما از گذشته در اختیار دبیران بوده و آنها روایتی واحد از تاریخ ارائه میدادند که در اکثر موارد همان روایت غالب و مسلط بوده است، اما از ویژگیهای تاریخ شفاهی یکی هم این است که روایت تاریخی را از شکل کلاسیک و تکبعدی خارج میکند. دموکراسی تاریخ شفاهی در روایت سنتی دبیران دیده نمیشود و درواقع مصاحبههایی که شکلدهنده تاریخ شفاهیاند تاریخنگاری را وارد عرصه تازهای میکنند.
به خاطر برادرانم، پادشاهان را میکشم
اسامه بن محمد بن عوض بن لادِن (۱۹۵۷ ریاض، عربستان سعودی – 2011 ابیت آباد، پاکستان) یکی از اعضای خاندان سعودی بن لادن و بنیانگذار و رهبر شبکه القاعده بود. حملات تروریستی مرگبار وی که اغلب غیرنظامیان را هدف قرار میداد از اوایل دهه 1990 آغاز شد، سال 1998 بن لادن و ایمن الظواهری (فرد شماره دو سازمان القاعده) فتوای مشترکی را تحت عنوان «جبهه جهان اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبیون» امضا کردند که کشتن شهروندان آمریکای شمالی را مجاز میشمرد. رهبر القاعده یازدهم سپتامبر سال 2001 در عملیاتی که سیر تحولات مدرن خاورمیانه را به پیش و پس از آن تقسیم میکند، موفق شد برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون را با چند فروند هواپیمای مسافربری ربودهشده ویران کند. عملیاتی که منجر به لشکرکشی ارتش ایالاتمتحده و متحدانش به افغانستان و متعاقب آن به عراق شد، جنگهای بهشدت خونین که پس از بیست سال هنوز پایان نیافته است. بن لادن اگر زنده مانده بود، دهم مارس شصتوچهار ساله میشد. باراک اوباما در دومین سال حضورش در کاخ سفید توانست به عملیات طولانی و طاقتفرسای آمریکا برای شکار رهبر القاعده پایان دهد. کماندوهای آمریکایی در عملیاتی مخفیانه در خاک پاکستان موفق شدند او را در خانه امنش ترور کنند و جسدش را در دریا رها کردند. مصاحبه پیش رو اکتبر 2001 (تنها یک ماه پس از حملات یازدهم سپتامبر) توسط تیسیر علونی، خبرنگار وقت الجزیره و اسامه بن لادن، رهبر سازمان تروریستی القاعده انجام گرفت.
با مصدق تا جهنم
خلیل ملکی که با تمام قوا از دکتر مصدق حمایت میکرد و بعد از انشعاب از حزب توده با بقایی حزبی راه انداخته بود که به خاطر حمایت سرسختانه از مصدق از آنهم رانده شده بود، تا زمان طرد از این حزب و برپایی نیروی سوم، با مصدق آشنایی چندانی نداشت. تنها بعد از ماجرای جدایی از بقایی و ماجرای نهم اسفند بود که دکتر مصدق او و سی تن از یارانش را برای صرف چای به خانهاش دعوت کرد. ملکی با انحلال مجلس مخالف بود و از پروبال دادن دولت به تودهایها عصبانی بود و وقتی همراه فروهر و کریم سنجابی به دیدن مصدق رفت، سعی کرد او را از فکر رفراندوم منصرف کند اما دکتر مصدق تصمیم خود را گرفته بود و در آخر همین دیدار بود که ملکی با دیدن عزم راسخ مصدق با صراحت لهجه خاص خود به او گفت: «دکتر مصدق، این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم هم به دنبال شما خواهیم آمد.» ملکی پای عهد خود ایستاد و تا آخرین روزهای تاریک و تلخ بعد از کودتا هم به رغم تمام انتقاداتش از رهبری نهضت ملی از مصدق حمایت کرد.
سیمین عزیزم عیدت مبارک و ...
سیمین دانشور در دوران بعد از كودتاي 1299 و روي كار آمدن دودمان پهلوي به دنيا آمد و با آرمانهای انقلاب مشروطه زيسته بود. سیمینِ جوان در دهه بيست اشغالِ کشور توسط نیروهای متفقین، شکست نهضت ملی، استعفای رضاشاه و جانشینی محمدرضا شاه را از سر گذراند. دانشور در دورانِ نطق هاي آتشين و آرمانهاي سياسي، همواره ميانهرو بود و شايد از همين رو بهعنوان نخستين رئيس كانون نويسندگان ايران انتخاب شد، چراكه طيف وسيعي از نويسندگان و روشنفكران، از تندترين چهرههاي سياسي تا محافظهكاران، او را به اعتدال و انصاف قبول داشتند. دانشور از نخستين دختران دیپلمه کشور و از نسلِ نخست داستاننويسان مدرن زن بود، و نخستين زني كه دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. او در شیراز، شهر ادب چشم به دنيا گشود. پدرش محمدعلی دانشور و مادرش قمرالسلطنه حکمت اهلِ كتاب و ادب بودند. محمدعلی دانشور براي آموختن علم طب به فرانسه و آلمان رفته بود و از دوستداران فرهنگ و ادبيات و پزشكي مردمي بود. قمرالسلطنه حکمت از خاندان اشرافي برخاسته بود و دستي در سرودن شعر و نقاشي داشت. دانشور در چنين زمينهاي باليد. در سالروز درگذشتِ سيمين دانشور در 18 اسفند 1390، نامهاي از ابراهيم گلستان خطاب به دوست و همولايتياش سيمين را مرور ميكنيم.
با قانون انقلاب!
دکتر حسین فاطمی از مهمترین چهرههای تاریخ معاصر ایران است که نقشی پررنگ در ملی شدن صنعت نفت ایران داشت. حسین فاطمی در دوران جوانی به فرانسه رفت و پس از کسب دکترای حقوق سیاسی با تز «وضعیت کار در ایران» از دانشگاه پاریس و اخذ دیپلم روزنامهنگاری در شهریور سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت. فاطمی، روزنامهنگار و وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق بود که در اواخر سال 1328 و در پی تشکیل جبهه ملی، در کنار مصدق قرار گرفت و روزنامهاش را به ارگان جبهه ملی بدل کرد. او با این روزنامه افکار و عقاید جبهه ملی را منتشر میکرد. فاطمی اولین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن نفت ایران را در خانه محمود نریمان ارائه کرد و دکتر مصدق بارها به این موضوع اشاره کرده است. به جز نقش سیاسی فاطمی، او به عنوان روزنامهنگار هم چهرهای قابل توجه است و مقالات او جایگاهی مهم در مبارزههای ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با سلطنت داشت. از فاطمی که مدیرمسئول روزنامه «باختر امروز» بود با عنوان «شهید نهضت ملی ایران» یاد میشود. در طول چند دههای که از سقوط دولت مصدق میگذرد، روایتهای متعددی درباره دولت مصدق و چهرههای مهم دولت او منتشر شده است که بخشی از این روایتها مربوط به دکتر فاطمی است. حسین فاطمى در پى کودتاى ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ موقتاً بازداشت شد و در پى شکست این کودتا آزاد شد اما سه روز بعد در ۲۸ مرداد مخفى شد تا سرانجام در ششم اسفند ۱۳۳۲ بازداشت و در ۷ مهر سال ۱۳۳۳ به حکم دادگاه نظامى به اتهام اقدام براى برکنارى شاه و اقدام بر ضد سلطنت مجرم شناخته شد و در ١٩ آبان سال ١٣٣٣ اعدام شد.
مهره سرخ
سیاوش کسرایی، شاعر حزبی که بهتقریب تا اواخر عمرش دست از فعالیت سیاسی نکشید، در پنجم اسفندماه 1305 در اصفهان زاده شد. او در جوانی به تهران آمد و بعد از تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در وزارت بهداری مشغول به کار شد، اما چندی بیشتر دوام نیاورد و بعد از آن به وزارت مسکن رفت. کسرایی از همان روزها شعر میسرود و به فعالیت ادبی و نیز سیاسی میپرداخت. به عضویت حزب توده درآمده و در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ممنوعالقلم شد، از اینرو شعرهای خود را با نام مستعار کولی و رشید خالقی و فرهاد رهآور به چاپ میرساند. کسرایی شعر گفتن را پاسخ به نیاز درونی میداند که بیش و پیش از همه خودش را آرام میکند و پس از گفتن نیز ابتدا خودش را دگرگون میسازد. شعر نزد او، کوتاهترین فاصله با مردم است، اما شاعری راه درازی است که سالهاست در آن گام میزند تا به دیدار خلق بشتابد. پیداست که از منظر کسرایی شعر و شاعری راهی برای مبارزه در راه عدالت و پیوستن به خلق بوده است. پس چندان عجیب نیست که کسرایی تمام عمر را ضمن سرودن شعر و فعالیت ادبی، به کار سیاسی پرداخته و فراتر از آن، شعر برایش وسیلهای برای مبارزه بوده است و البته که به گفته بسیاری از اهالی فن، کسرایی یکی از مستعدترین شاگردان نیما بوده است که بین شعر کلاسیک و شعر نیمایی پلی بزرگ بنا کرد.
شعر دوران گذار به سرمایهداری یا نقاشی تاریخی سهلته
«مانیفست کمونیست» یا به صورت کاملتر «مانیفست حزب کمونیست» مشهورترین اثر مارکس و انگلس است که در سال 1841 به عنوان متن یا جزوهای سیاسی منتشر شد. با گذشت این همه سال «مانیفست» همچنان متنی بنیادی بهشمار میرود و هنوز موضوع بحثها و تفسیرهای گوناگون است. مارکس و انگلس در این متن موجز و فشرده تحلیلی از مبارزه طبقاتی در طول تاریخ و در دوران سرمایهداری به دست دادهاند و تناقضها و تعارضهای شیوه تولید سرمایهداری را با روایتی درخشان شرح دادهاند. همه اینها در نهایت ایجاز و در متنی درست طراحی شده و با ساختاری در همتنیده رخ داده است. مارکس و انگلس در زمان حیاتشان در مقدمههای مختلفی که بر چاپهای متعدد اثر مشترکشان نوشتند، به کهنه شدن برخی از بحثهای اثرشان اشاره کرده بودند. بخشهایی دیگر از متن نیز به مرور همان سرنوشت را پیدا کردهاند اما با اینحال اگر پرسیده شود که امروز چه چیزی از متنی سیاسی که در میانه قرن نوزدهم نوشته شده باقی مانده است، پاسخی سرراست و از پیش آماده وجود ندارد چرا که به بیان میشل لووی، مفهوم عام این سند، هسته و روح آن، روح یک متن، همچنان وجود دارد و در روایت این متن سیاسی و تاریخی هنوز نیرو و سرزندگی اولیهاش دیده میشود. چنین است که «مانیفست» به اثری کلاسیک و چندوجهی بدل شده که نه فقط به عنوان یکی از متون کانونی مارکسیسم بلکه به عنوان متنی جهانی همچنان حایز اهمیت است.
من رهبر انقلاب هستم نه رهبر کشور
معمر قذافی، رهبر لیبی که از سال 1969 تا 2011 در قدرت بود، یکی از طولانیترین دورههای زمامداری در طول تاریخ را داشته است. سرهنگ قذافی، زمانی از یک محکوم به بمبگذاری در هواپیمای پانامریکن بهعنوان یک قهرمان استقبال کرد و خشم زیادی را برانگیخت. او همچنین، با نود دقیقه نطق اضافی در سازمان ملل باعث حیرت همگان شد و چنانکه لری کینگ، مجری معروف و تازه درگذشته شبکه سیاِناِن در گفتوگویش با معمر قذافی اشاره میکند که او پس از چهل سال در قدرت بودن همچنان قابلپیشبینی نیست. قذافی در کودتای نظامی بدون خونریزی در سپتامبر ۱۹۶۹ در لیبی به قدرت رسید؛ او هوادار جنجالی ملیگرایی عربی بود و از جنبشهای گوناگون رهاییبخش خودخوانده حمایت میکرد. در 17 فوریه ۲۰۱۱ بهدنبال اعتراضات و تظاهرات خیابانی مخالفان و شورش سراسری علیه حکومت لیبی، معمر قذافی سرنگون شد. به این مناسبت ترجمه متنِ گفتوگوی لری کینگ با قذافی که در 28 سپتامبر 2009 مصادف با چهلمین سال به قدرت رسیدنش انجام شده، منتشر میشود.
به شدت درگیر سیاست بودم
پطرس غالی، ديپلمات مصری از سال 1992 تا 1996 بهعنوان ششمین دبیرکل سازمان ملل متحد فعاليت كرد. او 14 نوامبر 1922 به دنيا آمد، در دانشگاههای قاهره و پاریس رشته حقوق بینالملل خواند و سالها به تدریس حقوق پرداخت. او جز تدريس حقوق در دانشگاه قاهره و فعاليت ژورنالیستی در «الاهرام الاقتصادی» و ساير مطبوعات، از سالهاي 1977 تا 1979 با يك وقفه یکساله وزیر امور خارجه مصر بود. پطرس پطرس غالی برای سالهای متمادی بهعنوان يكی از افراد مؤثر در مذاكرات صلح اعراب و اسراییل شناخته میشد. به اين ترتيب، حرفه سیاسی پطرس غالی در نوامبر 1977 در وزارت امور خارجه مصر آغاز شد، سه هفته قبل از آنکه انور سادات در سفر نمایشی خود به بیتالمقدس برود، غالی تقریبا بدون کارنامه سياسی بهعنوان وزیر دولت منصوب شد و در مذاکرات کمپ دیوید و دیگر مذاکراتی که به انعقاد پیمان صلح در سال 1979 میان مصر و اسراییل منجر شد شرکت كرد. در آستانه سالگرد درگذشت پطرس غالی گفتوگوی او با فصلنامه خاورميانه در30 می 1997 ترجمه و منتشر شده است كه در ادامه میخوانيد.
تن سپردن به نور
کرامت دانشیان در سال 1325 در شیراز و در خانوادهای فرودست متولد شد و در سحرگاه 29 بهمنماه سال 1352 در میدان چیتگر تهران اعدام شد. دانشیان در زمان اعدام کمتر از سی سال سن داشت و اتهامش برنامهریزی برای گروگانگیری ولیعهد بود. دانشیان پس از گرفتن دیپلم و انجام خدمت سربازی بهعنوان سپاهی دانش در یکی از دهات آمل، به مدرسه عالی سینما و تلویزیون رفت که مدرسهای تازهتأسیس بود. در پایان سال اول تحصیل در این مدرسه، فیلمی بر اساس زندگی مردم دولتآباد شهرری ساخت که فیلمی آشکارا سیاسی بود و نشان میداد که چطور نفتکشهای پر از نفت از کنار مردم فرودست و بیغولههای زحمتکشان میگذرد اما مردم فقیر هیچ بهرهای از این ثروت ملی ندارند. دانشیان در این مدرسه دوام نیاورد و پس از بیرون آمدن از آنجا به راهی رفت که پیشتر صمد بهرنگی نشانهگذاریاش کرده بود. او به یکی از روستاهای نزدیک مسجدسلیمان رفت و در آنجا معلم شد. کمی بعد در همین روستا دستگیر شد و پس از یک سال از زندان آزاد شد و به شیراز رفت و درنهایت دوباره دستگیر شد و به همراه گروهی دیگر محاکمه و دستآخر اعدام شد.
چهره سیاسی هدایت
با گذشتِ حدود یک قرن از ادبیات مدرن ایران، صادق هدایت بیتردید معروفترین نویسنده ایرانی است که شهرتِ جهانی هم دارد. برخلافِ کلیشه جاافتادهای که هدایت را به دلیل روحیاتِ خاص و نوعی از انزوا و گوشهگیریاش نویسندهای غیرسیاسی معرفی میکند که چندان توجهی به مسائل اجتماعی نداشت، زندگینامه او نشان میدهد که ازقضا هدایت به سیاست و اجتماع بسیار توجه داشته و از شَم تندوتیزی برای فهمِ تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده است. جدا کردنِ هدایت از سیاست بیش از همه در دورانی اتفاق افتاد که ادبیات ایران زیر سیطره تفکر چپ ادبیاتِ متعهد را دستور کار قرار داد و انواعِ دیگری ادبی را طرد کرد. برخی از چهرههای وابسته به این جریان ادبی، داستانهایی را که بهصراحت و آشکارا رویکردی سیاسی نداشتند تاب نیاوردند و شاید از اینرو بود که هدایت در دورانی نویسنده مطرود شد. بعدها نیز جریانی که با ادبیات روشنفکری از هر نوع سَر ستیز داشت، هدایت را بهعنوان نویسندهای ناامید و اشاعهدهنده یأس و حتی مروجِ خودکشی معرفی میکرد و جالب آنکه از همان روزگاری که هدایت مینوشت تا امروز هم آثارش بهدشواری رنگِ چاپ به خود دیده است. معروف است که هدایت شاهکارش «بوف کور» را در هندوستان در پنجاه نسخه با دستخط خودش نوشت و به ایران فرستاد تا دوستانش بخوانند. امروز نیز بهرغمِ تمام حرف و سخنها پیرامون هدایت و شخصیت منحصربهفردش همچنان آثار اندکی از او منتشر میشوند و در دسترس عموم قرار دارند. اما وجهِ سیاسی شخصیت هدایت را جدا از آثارش میتوان از زندگی او و تمایلات و افکارش پیگیری کرد که بیارتباط به دوران پرتلاطمی ندارد که او در آن زیست. صادق هدایت در 28 بهمن سال 1281 در تهران زاده شد و در 19 فروردین سال 1330 در پاریس با مرگی خودخواسته از دنیا رفت. «او عملا فرزند انقلاب مشروطه بود، و در این دوره شعر و نثر هر دو از حیث فرم و محتوا دستخوش تغییری شگرف شد.» از اینرو میتوان هدایت را در نثر و تفکر مدرن فرزند خلفِ مشروطه دانست.
مانیفست خلق
بیش از نیم قرن از روزگاری میگذرد که صمد بهرنگی ماهی سیاه کوچولو را در سفری بیبازگشت از جویباری حقیر به سمت دریا فرستاد. زمستان 1346 «ماهی سیاه کوچولو» نوشته شد و بیحرف و سخنی بهعنوانِ بیانیه غیررسمی یا مانیفست سازمان چریکهای فدایی خلق ایران مطرح شد. دیری نگذشت که صمد در شهریور 1347 به تقدیر ماهی سیاه کوچولوی خود دچار شد و دریا پیوست. نویسنده چریک در سفری کنار رودخانه ارس با هوس آبتنی به روخانه خروشان میزند تا اینکه سه روز بعد به ساحل برمیگردد: اما نه همان صمدی که به دریا میاندیشید بلکه نعش او که آب به ساحل پَس داده بود. پیرامون کتابِ «ماهی سیاه کوچولو»، معروفترین اثر صمد بهرنگی همچنان حرف و حدیثهای بسیاری هست. جدای از شخصیتِ صمد و تعهدش در قامت نویسندهای چریک و مرگ نمادین او، جایگاه یگانه این داستان که هم قصهای برای کودکان است هم مانیفست یک سازمان چریکی، سبب شده است تا این همه بحث و تحلیلهای متفاوت و متضاد درباره این قصه شکل بگیرد. در این یادداشت سعی داریم با تکیه بر خاطرات شفاهی نزدیکانِ بهرنگی، بهخصوص مصاحبه غلامحسین ساعدی در «پروژه تاریخ شفاهی هاروارد» بخشی از روزگار این نویسنده چریک را روایت کنیم که از شوق زدن رفتن و پیوستن به طغیانِ رودخانه، یادش رفته بود شنا کردن بلد نیست و «همانطور با لباس و کلاه و عینک» پریده بود در آب خروشان رودخانه.
فرزندان زمانه
«هر جا ظلم هست، مقاومت و مبارزه هم هست... یورش قهرمانانه چریکهای از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان بار دیگر بهروشنی تمام نشان میدهد که مبارزه مسلحانه تنها راه آزادی مردم ایران است... ما چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قلهک و اعدام فرسیوی جنایتکار نشان دادهایم که راه قهرمانانه سیاهکل را ادامه خواهیم داد...». این بخشی از اعلامیه شماره یک چریکهای فدایی خلق است که در آن واقعه سیاهکل بهعنوان نقطه عطفی مطرح شده است. نوزدهم بهمنماه 1349 یک گروه چریکی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در استان گیلان حمله کردند و این اتفاق به یکی از مهمترین نقاط تاریخ جنبش چپ در ایران تبدل شد. واقعه سیاهکل اگرچه شکست خورد اما به آغاز عینی روندی در مبارزه علیه حکومت شاه بدل شد و پنج دهه پس از واقعه همچنان واجد معنای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است.
سینما و سیاهکل
درست نیم قرن از واقعه سیاهکل میگذرد، از روز نوزدهم بهمن 1349 که گروه جنگل فعالیتِ متشکل سیاسی علیه رژیم پهلوی را به رهبریِ بیژن جزنی با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آغاز کرد. این جنبش که ماحصلِ برآیند منطقی نیروهای سیاسی در دوران و شرایط روزگارش بود، علاوه بر ایجاد شوکی در عرصه سیاست، تکانی به پیکر جامعه داد و خیلی زود به عرصههای دیگر نیز کشیده شد و هنر سینما را نیز به تحرک واداشت. در این دوران سینمای ایران از بافتِ اجتماعی تازهای پیدا کرد و سینماگران تازهنفسِ رادیکالی برخاستند که به سمت نقد اجتماعی و سیاسیِ صریح و رادیکال رفتند. در این زمینه مقالاتی چند نوشته شده است ازجمله مقالهای که در کتابِ «راهی دیگر» آمده است و به جنبش سینمایی اشاره دارد که میتواند بهعنوانِ ادامه منطقی جنبش سیاهکل تعریف شود.
شاهکُشی در دانشگاه تهران
ظهر روز پانزدهم بهمن ماه سال ۱۳۲۷، محمدرضا شاه پهلوی با اتومبیل رولزرویس سیاهرنگش وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد تا در مراسم بزرگداشت سالگرد تأسیس این دانشگاه شرکت کند. پیش از ورود شاه، شرکتکنندگان بلندپایه دولتی وارد دانشگاه شده بودند و برای استقبال از شاه صف کشیده بودند. چندین خبرنگار و عکاس نیز مترصد تهیه عکس و خبر از حضور شاهانه در دانشگاه تهران بودند. اتومبیل شاه سر ساعت سه بعدازظهر به دانشکده حقوق رسید. بهمحض پیاده شدن او از اتومبیل، صدای گلوله بلند شد. ضارب، ناصر فخرآرایی که یک هفتتیر در دست داشت، در چند قدمی شاه بهسوی او تیراندازی میکرد. اما گلولهها به طرز معجزهآسایی، یا به شاه اصابت نکرد و یا کاری نبود. ساعتی بعد شاه از رادیو تهران پیامی را خطاب به مردم فرستاد و از سلامتیاش خبر داد. هوا هنوز تاریک نشده بود که با اعلام حکومت نظامی، بازداشت فعالان سیاسی در تهران آغاز شد. آیتالله کاشانی به بیروت تبعید شد، مصدق در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت و قوامالسلطنه مجبور به سفر به اروپا شد. روزنامههای مخالف دربار توقیف شدند و با پیدا شدن شواهدی از ارتباط ضارب با حزب توده، حکومت این ترور را مستمسکی قرار داد برای سرکوب این حزب و غیرقانونی اعلام کردن آن. مأموران حکومت نظامی شبانه به دفاتر حزب توده و منازل اعضای اصلیاش هجوم بردند و دهها نفر را بازداشت کردند. این اما همه تبعات ترور شاه نبود. بیست روز بعد، شاه درحالیکه هنوز آثار گلوله بر صورتش هویدا بود، هیئت دولت، سران فراکسیونهای مجلس و برخی رجال سیاسی قدیمی را به کاخ مرمر فراخواند. شاه در این جلسه رشته سخن را به دست گرفت و از «وضع فوقالعاده درهمریخته» و «شیرازه ازهمگسیخته» کشور نالید و بعد علت چنین وضعیتی را به قانون اساسی مشروطه مربوط کرد که در آن توازن قوا میان قوای مجریه و مقننه برقرار نشده است. شاه سپس از عزم خود گفت برای تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح قانون اساسی و افزایش اختیارات مقام سلطنت.
من انقلابی هستم، یک انقلابی خشونتپرهیز
بسیاری مهاتما گاندی (2 اکتبر 1869 – 30 ژانویه 1948) رهبر جنبش استقلالطلبانه هندوستان را مهمترین رهبر انقلابی در تاریخ قرن بیستم میخوانند، تفکرات منحصربهفرد و میانهروی گاندی مورد استفاده بسیاری از جنبشهای اجتماعی و سیاسی قرن بیستم- بهویژه جنبش مدنی ایالاتمتحده در دهه 1960- قرار گرفت، جنبشهایی که مایل بودند بدون اعمال خشونت و بدون توسل به ابزارهای زیر و زبر کننده و غیرقابل کنترل به سمت اهداف و آرمانهای خود پیش روند. اوایل سال 1932 چارلز پترش و تنی چند از دوستان هندیاش در یکی از سفرهای گاندی به لندن موفق به مصاحبه با او میشوند، آنها از گاندی درباره تفکر او درباره لغو سرمایهداری، نظام سیاسی استحکامیافته روسیه در اوایل دهه 1930 و ایدههای او درباره شورشهای اجتماعی میپرسند. این مصاحبه فوریه 1932 در «لوموند» منتشر شد. این مصاحبه که پانزده سال پیش از استقلال رسمی هندوستان از بریتانیا انجام میشد همچنین آوریل 1932 در ماهنامه «کارگر» - مجله حزب کمونیست بریتانیا- بازنشر شد. انجمن مرغ مقلد، در آستانه هشتاد و سومین سالگرد مرگ رهبر کبیر هندوستان ترجمه بخشهایی از این مصاحبه را منتشر میکند.
از متون کهن تا گروه ربعه
مجتبی مینوی هفتم بهمنماه 1357 در حالی درگذشت که میراثی عظیم در چند عرصه مختلف از خود بهجا گذاشته بود. مینوی چهرهای چندوجهی بود که از یکسو از دوستان نزدیک صادق هدایت و از پایههای اصلی گروه ربعه بود و از سوی دیگر شناخت دقیقی از ادبیات کلاسیک فارسی داشت. مینوی در چند حوزه مختلف فعالیت کرد که یکی از مهمترین آنها تصحیح متون کلاسیک فارسی بود. گستردگی فعالیتهای مینوی به قدری بود که محمدعلی جمالزاده دربارهاش گفته بود «بیم آن میرود که ما دیگر به این آسانیها نظیر و عدیل او را به دست نیاوریم».
آوازهگر انقلاب مردمی
تاریخ دقیق تولد عارف قزوینی مشخص نیست و خودش نوشته که «اگر نتوانستم از عهده تعیین روز یا شب یا ساعت یا دقیقهای که از کتم عدم، قدم به عرصه وجود گذاشتهام به خوبی برآیم تقصیری از برایم نخواهد بود... تولدم قزوین است ولی زیست و زندگانیام در شهر عشق». زندگی عارف پر است از فراز و نشیبها و مشقتهای زیاد که خود بخشی از آنها را شرح داده است. عارف در دوم بهمنماه 1312 درگذشت در حالی که در سالهای حیاتش همواره نسبت به سیاست حساس بود و حتی میتوان گفت که او در پنجاهوپنج سالگی دقمرگ شد.
به نام گل سرخ
خسرو گلسرخی در دوم بهمنماه 1322 متولد شد و سی سال بعد، در بیستونهم بهمن 1352 اعدام شد. او در عمر کوتاه سی سالهاش، بهعنوان شاعر و روزنامهنگار و نویسنده به فعالیت پرداخت و خودش را «شاعر و نویسنده خلق ایران» میدانست. شعرهایش آشکارا نشان دهنده عقاید و روحیاتش است و در نوشتهها و نقدهایی هم که از او به جا مانده، میتوان درک و دریافتش را از ادبیات و هنر دید. موضوعات نوشتههای او که در نشریات آن دوران منتشر شده، عمدتا مربوط به ادبیات و هنر است و از کارهای اردشیر محصص گرفته تا شعرهای نیما موضوع نقد و بررسیهای او بودهاند. در همه نقدهایش تأکید بر تعهد اجتماعی هنرمند و نویسنده دیده میشود و این ویژگی بارز شعرهایش هم هست. اما آنچه نام خسرو گلسرخی را در جنبش چپ ایران بهطور خاص و در میان روشنفکران مخالف شاه به طور عام ماندگار کرده، محاکمه و اعدام او در سال پنجاهودو است. گلسرخی با دفاعیاتش در دادگاه، جریان محاکمهاش را تغییر داد و به جای آنکه از اتهاماتش دفاع کند، صحبتهایی را مطرح کرد که میتوان آن را کیفرخواستی علیه حکومت شاه دانست. به این ترتیب محاکمه گلسرخی به چیزی فراتر از جلسه دادگاه بدل شد و بهعنوان نقطه عطفی در مبارزه با حکومت شاه مطرح شد. دفاعیات گلسرخی در دادگاه و اعدام او، واکنشهای زیادی بههمراه داشت که از نمونههای مشهورترش میتوان به شعر «شکاف» احمد شاملو در دفتر «دشنه در دیس» و نیز شعر رضا براهنی با عنوان «مرگ شاعر» اشاره کرد. به دلیل اهمیت محاکمه گلسرخی و نقشی که مرگ او در مبارزه با حکومت شاه داشت، در زادروز او به دفاعیاتش در دادگاه پرداختهایم.
در برابر زوال
زمان یکی از شکستناپذیرترین عناصر زندگی انسان است. زوال، مرگ و پایان ماحصل گذر زمان است و میل به جاودانگی، میلی در برابر این ناکامی. رجوع به معنویت و فعالیتهای هنری از جمله راهکارهایی برای اغنای نیاز جاودانگی و مقابله با زمان است که به نحوی در طول تاریخ آزمون خود را پس داده. حقیقت یک هنرمند واقعی از زمان شکست نمیخورد یا به بیان دیگر زمان همیشه به نفع هنرمندان واقعی عمل میکند. فرهاد از این دست هنرمندان است.
سایهروشنهای بهآذین
«من از سخن گفتن درباره خودم تا توانستهام پرهیز - و چیزی فراتر از پرهیز- داشتهام. خوب و بد، مانند هرکس زندگی کردهام و دیگر به پایان راه رسیدهام. از آنچه بودهام و آنچه دانسته و ندانسته بر دست من رفته است نه سرافرازم، نه پشیمان. بودنی بود و گذشت. دوست دارم در خاموشی و فراموشی این روزگار واگذرانم. آخر، من چیستم؟ کیستم؟ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد. همین. با این همه میدانم زیر سرپناه جمع بودن تکلیف میآورد». این جملات بهآذین است در سالهای پایانی عمرش. او اگرچه میگوید از صحبت کردن درباره خودش پرهیز داشته است، اما امروز میتوان بخشهایی از زندگی شخصی و اجتماعی او را از میان مصاحبههایش، که چندان هم زیاد نیستند، و نیز از دل قسمتهایی از خاطرات منتشر شدهاش بیرون کشید.
اینک در دوران ضدانقلاب هستیم
یک دهه پس خیزش جوانان دموکراسیخواه در تونس و مصر علیه حکمرانان خودکامه و متعاقباً کشیده شدن آن شعله شدید تحولخواهی به تقریباً تمامی کشورهای خاورمیانه؛ آن روند رمنده و حیرتانگیز- بهجز استثنای تونس - نتوانست در کوتاهمدت به اهداف خود برسد. گرچه به نظر میآید وضعیت سیاسی در آن کشورهای طوفانزده به لحاظ بافت دموکراتیک تغییری نکرده است اما تغییرات ذهنی که در پی ناآرامیها رخ داد به نظر نامیرا و ادامهدار میآید. در دهمین سالگرد آن وقایع تاریخی، ترجمه بخشیهایی از یک مقاله و مصاحبههایی با سه فعال مصری را در ادامه میخوانید.
مردی با کراوات سرخ
«شرح احوال هر آدمی به اعتبار کارش و نتیجهای که از کارش حاصل کرده است میتواند حائز اهمیت باشد. کار من نویسندگی است و عموما نتیجه فکرم در کتابهایم و مقالاتم به چاپ رسیده است و مقداری از هموطنانم خواندهاند و آنهایی هم که نخواندهاند و میتوانند بهآسانی به دست بیاورند و بخوانند علیالخصوص که خودم هم چه در کتابهایم و چه در مقالات متعدد شمهای از وقایع زندگانیام را که پنداشتهام گفتنی است به رشته تحریر درآوردهام.» محمدعلی جمالزاده اواخر اردیبهشت 1354 در ژنو شرح حالی از خود مینویسد که در آن بیش از همه به وقایع سیاسی و تأثیرات آن بر روحیه و زندگیاش پرداخته، همچنین است سایر زندگینامههای جمالزاده که به قلم دیگران نوشته شده و همین امر نشان میدهد جمالزاده بیش از هر چیز به سیاست و اجتماع توجه داشته و اتصال او به ادبیات نیز از این رهگذر بوده است.
بنبستِ جهانپهلوان
از مرگ تلخ جهانپهلوان غلامرضا تختی پنجاهوسه سال میگذرد، از 17 دی 1346 همواره روایتهای مختلفی از مرگِ او وجود داشته است. شبهات درباره خودکشی خودخواسته یا قتل توسط ساواک و نیز دلیلِ آن، در میان همگان، از دوست و آشنا و نزدیکانش تا مردم کوچه و بازار و در تاریخنگاریها دیده میشود. تا اینکه سال گذشته پسرش، بابک تختی به این شک و تردیدها پایان داد و مرگ تختی را خودکشی خودخواستهای دانست که به خاطر باور تختی به مردم، وضعیت نابسامان سیاسی آن دوران و ناتوانی تختی از تغییر این وضعیت اتفاق افتاد. به قتل رسیدن تختی توسط ساواک یا خودکشی او به خاطر اختلافات با همسرش، ازجمله شایعاتی بود که بر سر زبانها افتاد. بابک تختی این شایعات را رد میکند و مرگِ پدرش را خودکشی میداند. به مناسبت سالگرد درگذشت جهانپهلوان تختی مروری میکنیم بر روایتهای مختلف از مرگ او که دستمایه فیلمِ یکی از مشهورترین فیلمسازان سینمای ایران، علی حاتمی هم قرار گرفت، گرچه اجل به او مهلت نداد تا روایت خود را از مرگ جهانپهلوان روی پرده سینما نمایش دهد.
دستنوشتههای آیتالله و قضاوت تاریخ
نوزدهم دیماه ۱۳۹۵، اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمدار پرقدرت تاریخ جمهوری اسلامی، در سن هشتادودوسالگی هنگام شنا در یک استخر به طرز مشکوکی درگذشت. کاراکتر و کارنامه هاشمی رفسنجانی تا سالها محل مناقشه خواهد بود. او به مدتی طولانی، عنوان مرد شماره دو قدرت در ایران را یدک میکشید و از یک دهه پیش از مرگ یعنی از سال ۱۳۸۴، بلوکی از منتقدان و معترضان درون حکومت را نمایندگی میکرد. صف طولانی موافقان و مخالفان هاشمی او را تبدیل به پرمناقشهترین کاراکتر سیاسی بعد از انقلاب کرده و قضاوت درباره میراث سیاسیاش نیاز به مجالی مفصل دارد. اما آقای هاشمی میراث دیگری نیز از خود به جای گذاشت که میتوان آن را خدمتی به تاریخ معاصر ایران دانست. این میراث، خاطرات روزنوشت او برای مدت ۳۵ سال است.
مثل هوا در مشت
صادق هدایت، محمد مصدق، عبدالحسین نوشین، استانیسلاوسکی. این چند تَن از مهمترین چهرههایی هستند که زندگیِ مهین طالقانی (اسکویی) را دگرگون کردند. مهین اسکویی تنها 16 سال داشت که به توصیه و تشویقِ صادق هدایت برای آموختن تئاتر به اروپا سفر کرد و از نخستین افرادی بود که از بورس هنر دولت مصدق برای اعزام دانشجویان به خارج از کشور استفاده کرد و به سوئیس و فرانسه رفت و بعد از آن در روسیه راهِ تئاتری خود را پیدا کرد، راهی که به دگرگونی تئاتر ایران نیز انجامید. مهین طاقانی (اسکویی) بازیگر و کارگردان مطرح تئاتر، در اسفند 1309 در تهران به دنیا آمد. او در 1324 با بزرگان تئاتر، مصطفی اسکویی و عبدالحسین نوشین آشنا شد و روی صحنه تئاتر رفت و همان سال، با ازدواج او و مصطفی اسکویی که «اسکوییها»ی تئاتر پدیدار میشوند تا روحِ دیگری به تئاتر ایران ببخشند.
نوشتن با ١۶ مداد
احمد اعطا معروف به احمد محمود، رماننویس مطرح معاصر، در چهارم دی در اهواز به دنیا آمد و سالیان درازی را در همان اهواز گذراند. سال 1323 دوره ابتدایی را در دبستان خیام به پایان رساند و سه سالی هم در دبیرستان شاهپور که نزدیک خانهشان بود درس خواند و بعد تحصیل روزانه را رها کرد و مشغول به کار شد. کارهای سخت توانفرسایی همچون بنایی و آجرتراشی و شاگردی بزازی، او را از درس و مشق بازنداشت و در دوره شبانه دوره متوسطه را تمام کرد و دیپلم گرفت. احمد محمود یکی از مهمترین و معدود رماننویسان صاحبسبک ایرانی است که دستی بر نوشتن داشت و سَری در سیاست، و با کارنامه پربار و پربرگ در زمینه رمان، خود در شصتوسهسالگی از عمری دراز و دستی کوتاه نوشت: «در جوانی گرفتار سیاست شدم و بعد، زندان و زندان و تبعید.» با تمام این فرازوفرودها، نویسنده همچنان اعتقاد دارد که سیاست بخشی از زندگی ما است: «نویسنده نمیتواند عوامل داستانش را که مهمترینش آدمها هستند از جامعه بگیرد، شستوشویشان دهد، ضدعفونیشان کند و بعد بیاورد بگذاردشان توی داستان، نه اینطور نمیتواند باشد. این سیاست همراه با آن آدم به داستان کشیده میشود. پس من معتقدم که سیاست باید در داستان باشد.» همانطور که در تمام داستانهای خودش، سیاست حضوری بس چشمگیر داشت، از درون داستان میجوشید و در خمیرهاش جای داشت.
تاریخنگاری و تاریخنگری
باستانی پاریزی سبکی مختص به خود در تاریخنگاری داشت که از معیارهای تاریخنگاری آکادمیک فاصله داشت و شاید از اینرو بود که کتابهای او مخاطبانی عام داشتند. او حاشیه در حاشیه مینوشت و موضوع اصلی و فرعی را درهم میتیند تا جایی که گاهی موضوع فرعی بدل به موضوع اصلی میشد. شیوه تاریخنگاری باستانی پاریزی در همان سالهای حیاتش با انتقاداتی هم همراه بود اما او راه خود را میرفت. راهی که با اقبال زیادی هم روبرو بود و خوانندگان عادی که شاید علاقه زیادی هم به تاریخ نداشتند کتابهای او را میخواندند.
آقای بیضایی را همه میشناسید
بیدلیل نیست که دو نفر از چهرههای مهم فرهنگ ما در شبهای شاعران و نویسندگان ایران در انستیتو گوته، از ناتمامی سخن میگویند و جالب آنکه مجریِ شب سخنرانی بهرام بیضایی، هوشنگ گلشیری است و این دو در سخنرانیهایشان از دو زاویه به یک مسئله حاد فرهنگی اشاره دارند. گلشیری این ناتمامی را با تعبیر جوانمرگی توضیح میدهد و بیضایی آن را پروژههای ناتمام میخواند. گلشیری در درباره جوانمرگی نثر معاصر سخن میگوید و مقصودش مرگ قبل از چهل سالگی است و کمتر، و ممکن است نویسنده یا شاعر همچنان زنده بمانند اما دیگر از خلق و ابداع در آنها خبری نباشد و خودشان را تکرار کنند. که یکی از دلایلش همان است که بیضایی بهتفصیل در سخنرانیاش از آن شکوه میکند: نظارت و ممیزی و سانسور، به هر اسم و رسم که باشد. همان دیواری که پروژهها را ناتمام بر جا میگذارد، و از اینرو که این دیوار هنوز خشت به خشت بالا میرود، سخنرانی بیضایی همچنان قابل تأمل است. در زادروز 82 سالگیِ بهرام بیضایی (5 دی 1317)، سخنرانی او را در ده شب گوته به تاریخ 20 مهر 1356 بازخوانی میکنیم.
برای نظم جدید باید خون ریخته شود
هربرت جورج ولز ،تاریخنگار و روزنامهنگار سوسیالیست بریتانیایی که به خلق رمانهای علمی- تخیلی مشهور بود در سال 1934 وارد مسکو شد تا با جمعی از نویسندگان شوروی که مایل بودند به انجمن جهانی قلم (PEN) - ولز در آن زمان رئیس انجمن بود- ملحق شوند، ملاقات کند. ژوزف استالین که پس از مرگ لنین علیرغم اکراه و وصیتنامه او به رأس رهبری شوروی رسیده بود و در یک دهه با شیوههای پلیسی مخوف و سرکوب مخالفان خود پلههای استبداد را با سرعت طی کرده بود، به ولز اجازه داد با او مصاحبهای مفصل داشته باشد. این مصاحبه 27 اکتبر 1934 به عنوان ضمیمه ویژه در مجله «نیو استیتمن» (New Statesman) منتشر شد. ولز تعلقخاطر خود را به آرمانهای شوروی پنهان نمیکند، اما نمیتواند نسبت به خونریزیهای بیرحمانه و تصفیه بیامانی که استالین و دستیارانش به بهانه برچیدن نظم کهن بیاعتنا باشد. مصاحبه ولز با استالین با احترام و حتی ستایش از او همراه بود و مورد انتقاد متفکرانی همچون جان مینارد کینز قرار گرفت. به بهانه تولد استالین (18 دسامبر) بخشهایی از این مصاحبه ترجمه شده است.
فرار بزرگ
ساعاتی پس از تاریک شدن هوا در روز بیستوچهارم آذرماه ۱۳۲۹، هفتاد سال قبل، یک کامیون ارتشی با گروهانی از سرباز در برابر زندان قصر در شمال تهران توقف کرد. مطابق با حکمی که سرهنگ ارتشیِ کامیونسوار به همراه داشت، این کامیون مأمور بود رهبران حزب توده ایران را که آن روزها در زندان قصر محبوس بودند، تحویل بگیرد و به ستاد ارتش ببرد. این مأموریت، خیلی سریع انجام شد اما ساعتی بعد، معلوم شد که این نقشه فرار بوده است و رهبران حزب توده با همدستی یکی دو افسر ارتش، از زندان گریختهاند. فرار دستهجمعی رهبران حزب توده ایران، یکی از عجیبوغریبترین حوادث تاریخ سیاسی ایران است. این اولین و آخرین فرار دستهجمعی موفق زندانیان سیاسی در تاریخ معاصر ما تا به امروز بوده است. اما چرا رهبران حزب توده ایران در آن سال در زندان قصر محبوس بودند؟ نقشه فرار آنان از زندان قصر چگونه طراحی شد و عوامل اجرایی آن کدام بودند؟ از لابهلای خاطرات فراریان و مجریان این فرار تلاش میکنیم پاسخ این سؤالات را بیابیم.
عمری کوتاه اما مؤثر
صبح روز دوازدهم شهریور 1324 مردم شهرها و روستاهای آذربایجان با اعلامیهای بر روی دیوارهای شهر مواجه شدند که در آن به زبان آذری از آنها خواسته شده بود از فرقه دموکرات آذربایجان حمایت کنند تا خواستههایشان برآورده شود. در نخستین اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان اشارهای به تفاوتهای طبقاتی نشده و متن اعلامیه خطاب به گستره وسیعی از طیفهای اجتماعی نوشته شده بود. این اعلامیه به دو زبان فارسی و آذری در تبریز منتشر شد. در میان امضاکنندگان اعلامیه بهجز چهرههایی مثل جعفر پیشهوری و شبستری و بادگان، عده دیگری ازجمله مالک و تاجر و افراد سرشناس هم وجود داشتند. فرقه دموکرات آذربایجان بهرغم عمر کوتاهش تأثیرگذاری زیادی بر فضای داخلی ایران بعد از جنگ جهانی دوم و نیز فضای بینالمللی داشت. تاکنون بر اساس اسناد و گزارشهای مختلف روایتهای مختلفی درباره فرقه دموکرات آذربایجان منتشر شده که در سالگرد انحلال فرقه دموکرات در 21 آذر 1324 میتوان دو روایت عمده را درباره آن متمایز کرد و به آن پرداخت.
سر طاس نشستنِ شاملو
«آثار من، خود اتوبیوگرافی کاملی است. من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهایی از زندگی نیست؛ بلکه یکسره خود زندگی است.» این چند جمله را شاید بتوان مانیفستِ یکی از بزرگترین شاعران معاصر ما، احمد شاملو دانست. بهراستی شعرها، مقالات، ترجمهها و فعالیت روزنامهنگاری و هر آنچه شاملو در زندگیاش نوشت و گفت، شمایی از زندگی این شاعر/روشنفکر دارد. شاعری که در شنبه ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ در یک شب سنگین برفی بیامان در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه تهران به دنیا آمد. و اینک در فاصله نُه دهه و نیم از برآمدنِ این شاعر مطرح، از میان آثار و گفتههایش مروری کوتاه کنیم بر زندگی و روزگار «شاعر».
حقوق بشر مرد، زندهباد حقوق بشر
«اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر رعایت نشود، فکر نمیکنم سیاره ما آیندهای داشته باشد.» زمانی که یکی از نویسندگانِ پیشنویس اعلامیه، جان هامفری این جمله هشداردهنده تلخ را بر زبان آورد، دنیا جنگ جهانی دوم را پشت سر گذاشته بود و بر اساسِ این تجربه هولناک، سازمان ملل متحد برپا شده بود تا از صلح جهانی حمایت کند. در همین حوالی، از ژوئن 1946 تا دسامبر 1948 در چارچوب سازمان تازهتأسیس ملل متحد تدوین سندی آغاز میشود که به یکی از سنگِ محکهای اصلی پیکار برای حقوق بشر بدل شد. اما این تنها آغاز کار بود، چراکه «اعلامیه جهانی حقوق بشر» از همان روزهای نخست تدوین تا امروز مخالفان و منتقدان سرسختی داشته است که از فاصله عمیقِ واقعیات جهانی با این اعلامیه پرده برداشتند و از ایراداتش سخن گفتند. روایتِ برجستهترین موافقان و مخالفانِ اعلامیه حقوق بشر که در ادامه میآید، شاید بتواند وضوحِ به تصویر اعلامیه حقوق بشر و تصویب آن ببخشد.
ریگان یک «دایناسور واقعی» بود
با پایان جنگ سرد، مباحث درباره لحظه واقعی پایان جنگ سرد کماکان در غرب بهویژه در میان روزنامهنگاران و تاریخنگاران آمریکایی ادامه داشت. بسیاری بر این باور بودند که فروپاشی شوروی در دسامبر 1991 را باید لحظه واقعی پایان جنگ سرد تلقی کرد. عدهای دیگر میپنداشتند که فروپاشی دیوار برلین را باید بهعنوان نقطه آغازین پایان جنگ سرد در نظر گرفت. سپتامبر 2009 کاترینا واندن از سردبیران مجله «نیشن» و همسرش استفن کوهن، روزنامهنگار، در ساختمان بنیاد میخائیل گورباچف در مسکو با او دیدار کردند. آنها در مصاحبه با آخرین رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی، نظر او را درباره لحظه واقعی پایان جنگ سرد جویا شدند. گورباچف به این سؤالات پاسخهای قاطعانهای میدهد و با هر دو تلقی مورخان آمریکایی از تقویم پایان جنگ سرد مخالفت میکند. او نقش خود و ریگان را بسیار کلیدی میشمارد و میگوید بدون اصلاحات او در دهه 1980 هیچ تصوری از پایان جنگ سرد نمیتوانسته وجود داشته باشد. گورباچف ستایشگر ریگان است. کسی که او را «بلشویک جانسخت» خوانده بود و بلشویک جانسخت هم او را «یک دایناسور واقعی» میخواند.
فراتر از تاریخ
شصتوهفت سال از واقعه شانزدهم آذر ۱۳۳۲ در دانشکده فنی دانشگاه تهران میگذرد. در این روز سه دانشجوی دانشگاه تهران، به ضرب گلوله نظامیان حکومت پهلوی در کریدور دانشکده فنی این دانشگاه کشته شدند. شانزدهم آذر در این شصتواندی سالی که از آن گذشته، الهامبخش نسلهای مختلفی از جوانان دانشجو برای درگیری در سیاست در ایران و پیگیری آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه شده است. حادثه شانزدهم آذر، از سطح یک واقعه تاریخی فراتر رفته و تبدیل به نمادی از ایستادگی دانشجویان و جوانان در برابر قدرت مستقر شده است. در سالگرد شانزدهم آذر، از لابهلای روایات رسمی و گفتههای شاهدان عینی این واقعه، میکوشیم به این سؤالات پاسخ دهیم که علت اعتراضات دانشجویان در آذرماه ۱۳۳۲ چه بود؟ حادثه ۱۶آذر به دنبال کدام سلسله وقایع رخ داد؟ شرح دقیق این حادثه چه بود و مقصران و شاهدان هر کدام چه روایتی از آن داشتهاند؟
روحانی پارلمانتاریست
روز دهم آذرماه سال ۱۳۱۶، هشتادوسه سال قبل، مأموران شهربانی دوره پهلوی اول، سید حسن مدرس، نماینده پرآوازه مجالس مشروطه ایران را در تبعیدگاهش در کاشمر به قتل رساندند. مدرس از ابتدای برآمدن رضاشاه در سپهر سیاسی ایران، در جبهه مخالف او بود. مخالفتهای مدرس با رضاشاه از سنگر پارلمان نتیجهای نداد و با مسلط شدن پهلوی اول به اوضاع، مدرس تبعید شد و در سالهای پایانی حکومت پهلوی اول، به قتل رسید.
در ستایش یک «دیوانه»
«جبر جغرافیایی» تبدیل به مزیت شده بود؛ به نظر نمیرسید قدرت تیمهای عربی حاضر در منطقه، تهدیدی برای تیم ملیای باشد که علی دایی را در ترکیب میدید؛ عربستان، قطر و کویت روی کاغذ حریف تیمی که خداداد عزیزی و کریم باقری را در ترکیب داشت نمیشدند؛ با این حال به نظر میرسید «مزیت» مورد نیاز دوباره جایش را به جبری جبرانناپذیر داده باشد. برای شرح و چگونگیاش باید سفری کوتاه به سال 1376 کرد؛ همان روزها که ایران در مرحله انتخابی جام جهانی سه رقیب عرب را پیش رو داشت و با امتیازاتی که در دور رفت جمع کرده بود، بارش را بسته بود تا به اروپا و فرانسه سفر کند و دومین تجربه حضورش در جام جهانی را از سر بگذراند.
میتوانستیم فرانسه و انگلستان را با خاک یکسان کنیم
متن پیش رو که بهمناسبتِ سالگرد پایان جنگ سرد ترجمه شده، بخشی از مصاحبه تاریخی و طولانی است که النور روزولت با نیکیتا خروشچف (1971-1894) سومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی (1964-1953) انجام داد. النور روزولت (1962-1884)، همسر فرانکلین دلانو روزولت (سیودومین رئیسجمهور ایالاتمتحده) دوازده سال (1945-1933) بانوی اول ایالاتمتحده بود. پس از مرگ همسرش به سازمان ملل پیوست و از تأثیرگذارترین افراد در نگارش اعلامیه جهانی حقوق بشر محسوب میشود. مصاحبه خانم روزولت با خروشچف 27 سپتامبر 1957 در جریان سفر او و دوستش، دیوید گورویچ به مسکو انجام شد و حد فاصل سوم تا هشتم اکتبر منتشر شد.
جای کارتر بودم قطعا به ایران حمله میکردم!
چهل سال قبل، اکتبر ۱۹۸۰ (مهر ۱۳۵۹) رونا برت، ستوننویسِ مشهور شایعات که بیشتر بر مصاحبه با چهرههای مشهور و ثروتمند تمرکز داشت، مصاحبهای با دونالد ترامپ جوان (در آن زمان سیوچهارساله) انجام میدهد. ترامپ در آن زمان تاجری است که در پی گسترش کسبوکار خود و میلیاردر شدن در حرکت است. زمان انجام این مصاحبه، بیش از یازده ماه از تسخیر سفارت ایالاتمتحده امریکا در تهران توسط دانشجویان خط امام (آبان ۱۳۵۸) میگذرد، مذاکرات جیمی کارتر با مقامات ایران برای بازگردان گروگانها شکست خورده است و ناکامی عملیات رهاییبخش گروگانها موسوم به «پنجه عقاب» در ۲۴ آوریل (اردیبهشت ۱۳۵۹) به شکستی دردناک برای ارتش، دولت و جامعه آمریکا بدل شده است. ارتش بعث عراق نیز کمتر از یک ماه قبل حمله نظامی به خاک کشورمان را آغاز کرده است. در بخشهایی از این مصاحبه که در ادامه میآید، دونالد ترامپ دولتِ کارتر را به دلیل ضعف در این ماجرا شماتت میکند و میگوید بهشدت طرفدار حمله نظامی به ایران بوده است. هرچند بر این باور است که دیگر فرصتش از دست رفته است.
سفارت آمریکا در تهران چطور سقوط کرد؟
همهمهای غریب را در فضای بیرون سفارت در گرفته بود، حتی در داخل سفارت. 13 آبان 1358 مصادف با مصادف با ۴ نوامبر ۱۹۷۹ است که یکی از اعضای سفارت ایالاتمتحده با صدای همهمهای بیرون سفارت از پنجره نگاه میکند و تحرکاتی را میبیند که عادی نیست. مدتی نمیگذرد که بیسیمها به کار میافتند، اطلاعات ردوبدل میشود، درهای سفارت بسته میشود و اعضای داخل سفارت تا حدی احساس امنیت میکنند و منتظر میمانند تا طبقِ قواعد بینالمللی دولت میزبان برای حفاظت از سفارت وارد عمل شود. اما ماجرا از قرار دیگری پیش میرود. در ادامه روایتِ روز گروگانگیری و تسخیر سفارت آمریکا را از زبان و نگاهِ گروگانها میخوانید.
معناهای انقلاب اکتبر
انقلاب اکتبر 1917روسیه، مهمترین بخش تاریخ سوسیالیستهای انقلابی است و در منظری عام یکی از مهمترین نقاط تاریخ معاصر جهان. انقلاب اکتبر و حکومت برآمده از آن را میتوان پرمناقشهترین اتفاق قرن بیستم هم دانست.
از جهان وسترن تا جهان تاریک معاصر
جنگ جهانی دوم، آینده جامعه جهانی را تغییر داد و منجر به تأسیسِ سازمان ملل متحد و تصویب منشور ملل متحد در سال 1345 شد و این زمانی است که وضعیتِ جامعه جهانی سنتی به فیلمهای «وسترن» تشبیه میشد، گرچه امروز نیز در آستانه 75 سالگی سازمان ملل متحد همچنان از جهانِ تاریک معاصر سخن میگویند.
نخستین محاکمه زندانیان سیاسی ایران
هشتاد دو سال قبل، از یازدهم تا بیستوششم آبان سال ۱۳۱۷، روزنامه «اطلاعات» در تهران، گزارش برگزاری جلسات دادگاه افرادی را چاپ میکرد که اولین گروه زندانیان سیاسی ایران معاصر لقب گرفتند؛ گروه ۵۳ نفر.