نقطه عطفی در تئاتر ایران

در سالمرگ مصطفی اسکویی

1400/08/08

مصطفی اسکویی از چهره‌های درخشان و جریان‌ساز تئاتر در ایران است که با روشی اصولی و نظام‌مند به آموزش هنرجویان تئاتر می‌پرداخت. اسکویی را می‌توان از مهم‌ترین چهره‌هایی دانست که به شکل‌گیری تئاتر مدرن در ایران کمک کردند. اسکویی بیش از هر چیز با سبک استانیسلاوسکی به یاد آورده می‌شود. نسلی از بازیگران مهم تئاتر از کلاس‌های آموزشی اسکویی برآمدند و در نمایش‌هایی که او کارگردانی می‌کرد به روی صحنه رفتند. در دهه‌های سی و چهل یعنی در دوره‌ای که هنوز نهاد آموزش تئاتر در ایران قدرتمند نبود گروه هنری آناهیتا که توسط اسکویی‌ها پایه گذاشته شده بود نقشی فراتر از یک گروه تئاتری بر عهده داشت. اسکویی در دهه چهل، ماهنامه‌ای هنری و سینمایی با عنوان مجله آناهیتا منتشر کرد که تلاشی بسیار مهم در زمینه آموزش تئاتر و سینما و هنرهای دیگر بود. مصطفی اسکویی در اسفند 1302 متولد شده بود و در آبان 1384 با کارنامه‌ای پربار از دنیا رفت.

در سال 1337 مصطفی اسکویی و همسرش، مهین اسکویی، با دو هدف آموزشی و اجرایی گروهی تئاتری تشکیل می‌دهند. این گروه در 27 اسفند 1337 با نمایش «اتللو» به کارگردانی مصطفی اسکویی افتتاح شد. نمایشی که 158 شب به روی صحنه رفت و با استقبال زیادی روبرو شد. اسکویی از فارغ‌التحصیلان دوره سوم هنرستان هنرپیشگی بود. او پیش از تشکیل گروه هنری آناهیتا، از بازیگران تئاتر فردوسی بود و با عبدالحسین نوشین همکاری می‌کرد. با دستگیری نوشین اسکویی‌ها برای تحصیل به فرانسه رفتند و سپس در سال 1329 عازم مسکو شدند و در انستیتوی هنرهای تئاتری مسکو در رشته کارگردانی ادامه تحصیل دادند.

مصطفی اسکویی در کتاب «پژوهش در تاریخ تئاتر ایران» درباره این دوره از فعالیت‌هایش نوشته: «در پی دستگیری نوشین و خیرخواه و توقف تئاتر فردوسی، نویسنده به اتفاق سهیلا (اسکویی) که از اندکی پیش کار بازیگری را آغاز کرده بود، به اراده شخصی و به قصد تحصیل عازم پاریس شد. توفیق در کنسرواتوار هنر دراماتیک پاریس و آشنایی با ژان یونل، استاد کنسرواتوار، و استفاده از محضر وی موجب آگاهی بیشتر پیرامون این واقعیت شد که تحصیل یک تن بازیگر، ولو در عالی‌ترین سطح به تنهایی گرهی از کار فروبسته تئاتر ملی ایران، نخواهد گشود. تئاتر ایران نیازمند سازمانده، آموزش‌دهنده و کارگردان است. وقوف بر این امر مهم و سرنوشت‌ساز سبب پی‌گیری بی‌وقفه نویسنده در امر تحصیل رشته کارگردانی و عزیمت به مسکو، در سال 1329، شد

اسکویی شش سال در مسکو اقامت داشت و در آنجا در رشته کارگردانی زیر نظر پروفسور یوری زاوادسکی که از شاگردان استانیسلاوسکی بود تحصیل کرد. اسکویی و همسرش در سال 1335 شوروی را به قصد رفتن به سوئیس و آلمان فدرال ترک کردند و بعد از مدتی به ایران بازگشتند و به آموزش سیستم استانیسلاوسکی پرداختند. آن‌ها سینمای متروکه‌ای را در یوسف‌آباد اجاره کردند و آنجا را به مرکزی برای آموزش جوانان تبدیل کردند. در این دوره اسکویی، «سازمانده»، «آموزش‌دهنده» و «کارگردان» بود و سنتی را در زمینه تئاتر در ایران پایه گذاشت. او در مصاحبه‌ای درباره روش و شیوه تدریس در دوره‌های آموزشی‌اش گفته بود:

«کلاس تئاتر، درواقع کارگاهی بود که نمایشنامه‌های اجرایی صحنه را آماده می‌کرد. بدین‌ترتیب که هر سال فارغ‌التحصیلان کلاس یک نمایشنامه را تمرین می‌کردند و به روی صحنه می‌بردند... در تعلیم و پرورش هنرجویان به جنبه‌های علمی تئاتر با مهارت هنرپیشگی و فن بیان توجه بیشتری می‌شد و کیفیت اجرایی نمایشنامه در دست تهیه نیز، در نظر گرفته می‌شد... برای کلاس تئاتر هر سال 20 الی 25 نفر داوطلب برگزیده می‌شدند. در دوره اول از هنرجویان شهریه‌ای گرفته نمی‌شد ولی بعداً شهریه‌ای نیز برای استفاده از کلاس تعیین گردید. معهذا این شهریه‌ها برای تهیه و تدارک نمایشنامه‌های خود هنرجویان به مصرف می‌رسید».

«اتللو» اواین اجرای گروه آناهیتا بود که موفقیت بزرگی برای این گروه و اسکویی به شمار می‌رفت. بیژن مفید درباره اجرای نمایش «اتللو» با کارگردانی مصطفی اسکویی گفته بود:

«اسکویی‌ها برای آغاز کار خود مسئله هنرپیشه را به بهترین شکل حل کردند. کسانی که دستشان در کار است به خوبی می‌دانستند که پیدا کردن یک عده جوان مستعد و علاقه‌مند تا چه حد دشوار است... اسکویی پس از جست‌وجوی زیاد توانست عده دلخواهش را از میان صدها داوطلب انتخاب کند. وی با یک روش اصولی و سبک مشخصی که آموخته بود به تربیت هنرپیشگانی پرداخت و نمایشنامه اتللو نشان می‌دهد که تا چه حد در کارش موفق شده است».

اسکویی در دوره‌ای که تئاتر در ایران بسیار نوپا بود، تئاتر را به معنای «گروهی تئاتری» می‌دانست که اعضای آن باید در ارتباط مداوم با هم باشند. کاظم هژیرآزاد که از شاگردان اسکویی بوده درباره روش کاری اسکویی می‌گوید:

«گروه آناهیتا فقط یک گروه تئاتری نبود، بلکه زندگی‌ساز بود و با افراد اطرافش کار داشت. یک جمعیتی را به طرف خودش سوق داده بود و معتقد بود که ما یک جامعه هستیم و نه یک فرد. تمام کارهایی که انجام داد، جامعه هنری آناهیتا بود. این هم یک حرف معناداری است. زندگی یعنی ارتباط با مردم و جمع کردن مردم. شما هر جمع تشکیلاتی را که نگاه می‌کنید، می‌بینید آقای اسکویی اولین نفر آن جمع است. ایشان در سال 1338 زمانی که می‌خواست سندیکای تئاتر راه‌اندازی شود حضور داشت و حتی در سندیکای سینما نیز شرکت داشت. زندگی آقای اسکویی می‌گوید بروید در تشکیلات شرکت کنید چون هنرمند تنها و بدون مردم فایده ندارد. هنرمند باید با مردم باشد. اصلاً تئاتر با مردم زنده است و بدون تماشاگر مرده است. به آقای اسکویی دیکته شده بود که یک هنرمند باید در سندیکای خودش عضو شود و فعالیت سندیکایی داشته باشد. در تشکیلاتی که در سال 1324 به وجود آمد هم تأثیرگذار بود. بنابراین آقای اسکویی یک آدمی بود که در تشکیلات‌های هنری و گاهی سیاسی حضور داشت و مدافع جمع هنری بود. ایشان فهمیده بود که باید ارتباط جهانی داشته باشد. اطلاعات همه دنیا از یونسکو به هنرکده آناهیتا می‌آمد. بنابراین آقای اسکویی یک آدم خاص با اوتوریته و منش خاص بود که من کمتر کارگردان و بازیگری مانند ایشان دیده‌ام».

یکی از کسانی که به قصد آموزش تئاتر به سراغ اسکویی می‌رود، محمود دولت‌آبادی است. او در سال‌هایی که تازه از خانواده جدا شده و برای یافتن کار به تهران آمده بود، پس از مدتی سرگردانی برای ورود به عرصه تئاتر با گروه آناهیتا و مصطفی اسکویی آشنا می‌شود. اسکویی در ابتدا دولت‌آبادی را نمی‌پذیرد و در نهایت دولت‌آبادی با سماجت و اصرار پذیرفته می‌شود. دولت‌آبادی در گفت‌وگویی درباره آشنایی‌اش با اسکویی می‌گوید:

«...یک روز بعدازظهر، هنوز کلاس تشکیل نشده بود، رفتم آنجا. افراد می‌رفتند و مدرک می‌دادند و آنها هم ارزیابی می‌کرند و می‌گفتند آره یا نه... تا نوبت من شد. خدا بیامرزدش، [مصطفی اسکویی] بنده خدا این آخری‌ها رفتم دیدم‌اش، گریه‌ام گرفت. یعنی رفتم ببینمش نتوانستم، توی کما بود رو به دیوار زیر پتوی چهارخانه کهنه. او هم یک اسمی روش بود که این اسم بیچاره‌اش کرد. کاری ندارم. گفتم من آمدم اینجا کلاس. مدرک تحصیلی...؟ ما اینجا مدرک تحصیلی می‌خواهیم. گفتم من مدرک تحصیلی ندارم. گفت اگر نداشته باشید که نمی‌شود بیائید اینجا. البته به این راحتی که حالا دارم صحبت می‌کنم نبود، یک ساعت، یک ساعت و نیم با این آدم مجادله کردم. یعنی جدل کردم به واقع. حرف آخرم یادم است، گفتم آقا شما، شما افراد را با مدرک تحصیلی می‌گیرید اینجا، برای چی؟ یعنی مدرک تحصیلی استعداد هم با خودش دارد؟ گفت، آن یک امر دیگرست. ولی ما چون لیسانس می‌دهیم، کسی که می‌آید باید حتماً اقلاً مدرک دیپلم را داشته باشد. مثلاً اینها را که شما می‌بینی، بعضی‌هاشان لیسانس دارند، بعضی‌ها دارند لیسانس می‌گیرند. گفتم خوب حالا اگر یک نفر باشد که بخواهد سر کلاس شما بیاید و چیزی یاد بگیرد و نه فقط مدرک لیسانس نخواهد، بلکه هیچ‌چیز از شما نخواهد با او چکار می‌کنید؟ من همان آدم هستم. من می‌خواهم بیایم بنشینم سر کلاس شما و یاد بگیرم، نه لیسانس می‌خواهم، نه دکترا می‌خواهم، نه فوق‌اش را می‌خواهم. می‌توانم بیایم سر کلاس شما بنشینم یا نه؟ گفتگو که به اینجا رسیده بود گفت، حالا باشد فکر می‌کنم. فهمیدم که قانعش کرده‌ام. بالاخره رفتم سر کلاس و آشنا شدم با بچه‌هایی مثل آقای محسن یلفانی، آقای ابراهیم مکی و سعید سلطان‌پورکه داشتند لیسانس می‌گرفتند، و با ناصر رحمانی‌نژاد. و بعد با بچه‌های دوره‌های قبلی آشنا شدم. که بهترین‌شان آقای فتحی بود».

اسکویی نمونه روشن هنرمند و روشنفکری بود که با اراده‌ای فردی جریان و نهادی را در تئاتر ایران تشکیل داد که به گفته بیژن مفید در تاریخ تئاتر ایران کم‌نظیر بوده است.

منابع:

  • تشکیلات و گروه‌های مهم تئاتری تهران (بخش چهارم)، صحنه، 1385، شماره 56.
  • روایت کاظم هژیرآزاد از هنرکده بازیگری آناهیتا، هنرآنلاین.
  • محمود دولت‌آبادی، روزگار سپری‌نشده آقای دولت‌آبادی، بخش نهم.

مصطفی_اسکویی تئاتر_آناهیتا

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.