روحانی پارلمانتاریست

مروری کوتاه بر کارنامه سیاسی سیدحسن مدرس

علی ملیحی
1399/09/10

روز دهم آذرماه سال ۱۳۱۶، هشتادوسه سال قبل، مأموران شهربانی دوره پهلوی اول، سید حسن مدرس، نماینده پرآوازه مجالس مشروطه ایران را در تبعیدگاهش در کاشمر به قتل رساندند. مدرس از ابتدای برآمدن رضاشاه در سپهر سیاسی ایران، در جبهه مخالف او بود. مخالفت‌های مدرس با رضاشاه از سنگر پارلمان نتیجه‌ای نداد و با مسلط شدن پهلوی اول به اوضاع، مدرس تبعید شد و در سال‌های پایانی حکومت پهلوی اول، به قتل رسید.

 

سیدحسن مدرس که بود و چگونه می‌توان کارنامه سیاسی او را تحلیل کرد؟ اگر از میدان بهارستان گذر کرده باشید مجسمه بزرگی از او در وسط میدان نصب است که به ساختمان قدیمی مجلس شورای ملی، یعنی نماد انقلاب مشروطه اشاره کرده است. در ابتدای انقلاب تصویر او بر اسکناس‌های ده تومانی قرار گرفت و جمله مشهور او در مجلس؛ «سیاست ما عین دیانت ماست»، یک شعار تبلیغات رسمی شد. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قرار گرفتن سیدحسن مدرس در مرکز تبلیغات و روایات رسمی، باعث شده کاراکتر واقعی او کم‌تر مورد توجه قرار بگیرد، کاراکتری که اگر به‌دقت بررسی شود فاصله معناداری با سید حسن مدرسی دارد که به ما معرفی کرده‌اند.

مدرس اهل قمشه (شهررضای کنونی) در حومه اصفهان بود. تحصیلات علوم دینی را در اصفهان و نجف به پایان رساند. ورود او به سیاست در ایران، به دنبال پیروزی انقلاب مشروطه بود. اگر مشروطه پیروز نمی‌شد دخالت شخصیتی همچون مدرس در سیاست روزمره ایران ممکن نمی‌شد. اما مدرس چگونه توانست به مجلس راه پیدا کند و از نمایندگی مجلس سنگری برای فعالیت سیاسی بسازد؟ از میان گروه‌های متنوعی که در انقلاب مشروطه ایران مشارکت کردند، روحانیون نقش مهمی در پیروزی آن و به‌خصوص در بسیج عمومی مردم علیه حکومت قاجار داشتند. با پیروزی انقلاب مشروطه و به‌خصوص پس از شکست استبداد صغیر، مدرس به‌حکم مراجع طراز اول، به‌عنوان یکی از روحانیونی معرفی شد که طبق قانون اساسی مشروطه باید در مجلس دوم حضور پیدا می‌کردند. مدرس به تهران آمد، عضو مجلس شد و با زبان برنده‌اش که با طنزی برنده‌تر همراه بود، توانست در محافل سیاسی تهران به شهرت برسد. او از آن‌دسته روحانیونی نبود که خواستار بازگشت وضعیت اجتماعی و فرهنگی ایران به قبل از مشروطه بودند. مدرس نماینده روحانیونی بود که حکومت پارلمانی و اهمیت تقسیم قدرت را درک کرده بودند و چنین شکل از حکومتی را برای تقویت ایران مفیدتر می‌دیدند. اما این روحانیون همچنان در برابر برخی تغییرات سیاسی که لازمه پیشبرد مشروطیت بود مقاومت می‌کردند. مثلا مدرس، در مجلس دوم با اعطای حق رأی به زنان مخالفت کرد و زنان را فاقد قدرت تشخیص برای انتخاب کردن دانست. اگرچه این موضع‌گیری، نقطه‌ای پر ابهام در کارنامه سیاسی مدرس محسوب می‌شود، اما خوب است بدانیم در همین مجلس، محمدعلی فروغی نیز البته با استدلالی دیگر، با اعطای حق رأی به زنان مخالفت کرده بود.

مدرس در سال‌های پس از انقلاب مشروطه و در شرایطی سیاست‌ورزی کرد که مجلس مشروطه، قطبی از قدرت در ایران محسوب می‌شد. آن‌چنان که همایون کاتوزیان در کتابش، «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» روایت کرده، مدرس نماینده‌ای ماهر و سخنوری مجذوب‌کننده بود که در چند مورد مهم، تصمیمات مجلس را صرفا با یکی دو نطق سرشار از حکمت عامیانه، طنز و گاه ارعاب اخلاقی به سود خود چرخاند. با همه طبقات و اقشار ارتباط می‌گرفت و برخوردش با مردم عادی خیلی گرم‌تر از اشراف بود. نگرش سیاسی باالنسبه دموکراتی داشت و به‌خصوص در پی مال‌ومنال نبود. اگرچه، از به‌کارگیری قدرت شخصی لذت می‌برد، به‌خصوص مانند کسی که در پشت پرده مقام‌های بلندپایه را تعیین می‌کند.

همین خصوصیات بود که مدرس را به برجسته‌ترین روحانی پارلمانتاریست در مجلس تبدیل کرد که در حوادث مهم تاریخ معاصر ایران نقش داشت. در جریان جنگ جهانی اول در حکومت ملی مهاجرین در تبعید در کرمانشاه مشارکت کرد که به آلمان و عثمانی نزدیک بود و مخالف روس و انگلیس. پس از امضای قرارداد ۱۹۱۹ توسط دولت وثوق‌الدوله، کارزاری سیاسی در مخالفت با آن به راه انداخت. او از ابتدای برآمدن رضاشاه در جبهه سیاسی مخالف او بود و در طول سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ که سردار سپه به پادشاهی رسید، تمام تلاش خود را کرد که از سنگر پارلمان با قدرت گرفتن او مخالفت کند. جان‌مایه استدلال مدرس در مخالفت با رضاشاه این بود که قدرت گرفتن کاراکتری همچون رضاشاه، به بازگشت استبداد و کم شدن قدرت مجلس خواهد انجامید. تاریخ نشان داد که هراس مدرس چندان بیراه نبود. مدرس در سال ۱۳۰۳ توانست در برابر تلاش رضاخان و هوادارانش برای برقراری جمهوری بایستد و آن را بی‌اثر سازد اما سرانجام در مصاف سیاسی و پارلمانی با رضاخان و هواداران متنوعش شکست خورد و پهلوی اول با موافقت مجلس به تخت سلطنت نشست.

درواقع سیدحسن مدرس اگرچه یک مجتهد طراز اول بود اما بیش از آنکه یک عالم دینی باشد، مرد سیاست بود. با سخنوری و هوشی که داشت، از سنگر مجلس، تلاش می‌کرد اهداف سیاسی خود را پیش ببرد. گاه با گروهی از نمایندگان علیه دولت هم‌رأی می‌شد و زمانی دیگر با گروهی دیگر از آن‌ها در مخالفت با دولت جبهه سیاسی تشکیل می‌داد. اما دهه‌ها بعد، کاراکتر روحانی مدرس و کارنامه سیاسی او در مخالفت با قرارداد۱۹۱۹ و مخالفت با رضاشاه، و از همه بیشتر جمله معروفش، «سیاست ما عین دیانت ماست»، باعث شد که تبدیل به نمادی برای تبلیغات رسمی شود. شاید بازخوانی منظور او ازجمله «سیاست ما عین دیانت ماست» که در نطق‌های مختلف او در مجلس ایراد شده، تفاوت آنچه در ذهن این روحانی پارلمانتاریست بود، با آنچه امروز از این جمله مستفاد می‌شود، روشن سازد. به روایت محمد ترکمان، محقق تاریخ ایران که مجموعه نطق‌های مدرس در مجلس شورای ملی را گردآوری کرده است، نخستين بار كه مدرس در مجلس شوراى ملى جمله مشهور «پيوند سياست و ديانت» را در جلسه علنى عنوان مى‌كند، جلسه ٣٣ مجلس چهارم مشروطه به تاريخ يكشنبه ٣٠ مهر ١٣٠٠بوده است. در اين جلسه، مدرس مطالب مهمى را درباره معارف و راه‌هاى توسعه معارف و نقش دارالترجمه در انتشار و گسترش علوم بيان می‌کند. سپس با اشاره به بيانات برخى از نمايندگان كه از عنوانى به نام «مدارس عتيقه» ياد كرده بودند، به بيان سفر خود در ايام اقامت در نجف به «اراضى بابل» و ملاحظه كاوش‌هاى باستان‌شناسان اروپايى در آن اراضى و تأمل در «چرايى عقب‌افتادگى و ضعف مسلمانان و ترقى ممالك غير اسلامى» پرداخته و در اين باره می‌گوید: «یک ‌وقتى در نجف، آب قحط شد. بنده مسافرت كردم بروم اراضى بابل را تماشا كنم. ده پانزده روز رفتم، عتيقه‌جاتِ آن‌جا را استخراج می‌كردند. فكر مى‌كردم چرا ممالك اسلامى رو به ضعف رفته و ممالك غير اسلامى رو به ترقى؟ چندين روز فكر مى‌كردم و بالاخره چنين فهميدم كه ممالك اسلامى، سياست و ديانت را از هم جدا كرده‌اند، ولى ممالك ديگر(ممالک اروپایی) سياست‌شان عين ديانت‌شان، يا جزو آن است، ممكن هم هست اشتباه كرده باشند» در ادامه مدرس تصدیق می‌کند که «حكماى متأخرين و معلمين فرنگ در طبيعيات، كليتا از ما جلو هستند. البته كوشيدند و تحصيل كردند. متحصل از ساير دول جلب نمودند و به اين واسطه ترقى نمودند.» مدرس در جایی دیگر، در جریان استیضاح دولت مستوفی‌الممالک نیز، جمله معروفش را تکرار کرد، آن‌هم در زمینه‌ای مربوط به دفاع از وطن. گفت: «منشأ سیاست ما دیانت ماست. ما نسبت به دُوَل دنیادوست هستیم، چه همسایه چه غیر همسایه، چه جنوب چه شمال، چه شرق چه غرب و هر کسی متعرض ما بشود، متعرض آن می‌شویم. هر چه باشد، هر که باشد، به‌قدری که ازمان برمی‌آید و ساخته‌ است. اگر یک کسی از سرحد ایران بدون اجازه دولت ایران پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر می‌زنیم و هیچ نمی‌بینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد دست می‌کنم ببینم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است، بر او نماز می‌کنم و او را دفن می‌نماییم و اِلا که هیچ. پس هیچ فرق نمی‌کند. دیانت ما عین سیاست ما هست. سیاست ما عین دیانت ماست.»

هشتادوسه سال از قتل مدرس می‌گذرد و امروز مجسمه بزرگ او وسط میدان بهارستان رو به مجلس اشاره می‌کند. اگر در نطق‌های مدرس گشتی بزنیم و مواضع سیاسی او را بررسی کنیم خواهیم یافت که مدرس، بیش و پیش از همه‌چیز نماد تأکید بر اجرای قانون اساسی مشروطه، رعایت تفکیک قوا، قدرتمندی مجلس و ایستادگی در برابر خودسری شاه و قوه مجریه بوده است.

 


سید حسن مدرس پارلمانتاریست پارلمان انقلاب مشروطه قانون اساسی مشروطه علی ملیحی

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.