شاگردان انقلاب

1401/10/24

شاعران آزادی‌خواه عصر مشروطه بیش از یک سده پیش سنتی را پایه گذاشتند که به مرور قدرتمند شد و به جریانی مهم در تاریخ معاصر ایران بدل شد. این شاعران کوشیدند با نزدیک شدن به مردم عادی جامعه از یک سو به زبان گویای آنها بدل شوند و از سوی دیگر با ترویج آرمان‌های اجتماعی و آزادی‌خواهی در صف مقدم مبارزات جامعه قرار بگیرند. از میرزاده عشقی و فرخی یزدی و عارف قزوینی به این سو، شاعران مستقل و آزادی‌خواه صدای رسای جامعه بوده‌اند. بکتاش آبتین دی ماه سال گذشته ناباورانه از دنیا رفت و یک سال پس از مرگ‌ او در اثر ابتلا به کرونا در زندان، بار دیگر این پرسش مطرح می‌شود که آیا مرگ شاعران آزادی‌خواه پایان آنها است و اصلا چرا شاعران و نویسندگان باید محاکمه و محبوس شوند؟

«ای اسکلت‌های جنبنده!

ای استخوان‌های متحرک:

ای هیکل‌های وصله‌وصله، دندان عاریه، عینک به چشم بسته، عصا به دست گرفته، کرسی‌های پارلمان تا عمر دارید در اجاره‌ی شما نیست. مدت کرسی‌نشینی طبقه شما مدت‌هاست گذشته... از این به بعد دیگر نوبت ماست... ما دیگر بیش از این نمی‌توانیم پشت در بهارستان معطل باشیم و ببینیم مدت چرت فلان وکیل کی تمام می‌شود.»

این صدای میرزاده عشقی است که از پس بیش از یک قرن به گوش ما می‌رسد اما چنان امروزی است که نه انگار صد سال فاصله میان ماست. عشقیِ شاعر، در این مقاله سخنگو و صدای نسل‌اش شده و حق همه را مطالبه می‌کند.

میرزاده عشقی، فرخی یزدی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، ابوالقاسم لاهوتی، بهار و....، شاعران دورانی پرتلاطم از تاریخ معاصر ایران‌اند که با انقلاب مشروطه و دستاوردهای به جامانده از آن نشانه‌گذاری شده است. مشروطه اگرچه ناتمام ماند و به تعبیری شکست خورد، اما رویاها و آرزوهای جامعه در شعر  شاعران آزادی‌خواهش به ثبت رسید و به نسل‌های بعدی منتقل شد.

محمدعلی سپانلو، میرزاده عشقی را «شاگرد انقلاب» می‌نامد که صدای نسل‌اش را در شعر بازمی‌تاباند و عهد می‌بندد که در راه آرمان‌های آزادی‌خواهانه باقی می‌ماند: «شاگرد انقلاب، نوآموز تاریخ، مبتدی زندگی اجتماعی، اکنون می‌خواهد به خواننده و شاید به خودش تضمین بدهد که تا آخر کار در این راه پایداری خواهد کرد و سستی نشان نخواهد داد. شهیدان و قهرمانان چگونه‌اند؟ قاعدتا مرگ جسمی پایان شخصیت آن‌ها نیست. آرمان می‌ماند، نام هم می‌ماند. در تمام عمر کوتاهش، عشقی حین نوشتن پس از طی مقدمات عادی، ناگهان به لحظه معینی رسیده، حالتی از جنون و بی‌باکی بر او عارض شده که جهان و جهانیان را فراموش کرده است، وحشت به نظرش حقیر می‌نماید، تاریخ به چشمش حاضر و ناظر است، نامش می‌ماند، شعرش را خواهند خواند، مجسمه‌اش را خواهند ساخت.»

میرزاده عشقی در مقاله‌ای دیگر، به قول سپانلو در «بیخودی و هذیان، در حالتی از غش» نوشته بود:

«ما نمی‌ترسیم.

ما مرگ را حقیر می‌شماریم.

ما میل داریم در راه وظیفه کشته شویم. به شهادت برسیم.

ما نخواهیم مرد.»

 صدای میرزاده عشقی در حکومت رضاشاه خاموش شد اما او تنها نبود. فرخی یزدی، شاعر و روزنامه‌نگار و نویسنده آن دوران نیز سرنوشتی مشابه داشت و به دلیل آزادی‌خواهی و انتقاد از حکومت به زندان افتاد و در زندان به قتل رسید. سپانلو واپسین شعر به جامانده از فرخی را «دلنشین‌ترین و زیباترین» شعر او می‌داند و می‌گوید شاید به همین دلیل «یکسر از تنگنای زندان به حافظه توده‌ها پرواز کرده است.» شاعر زندانی در این غزل به دگرگونی آینده دل بسته و نوید می‌دهد که در کوره اشک و آه مردم فلز انقلاب آبدیده می‌شود و نظام ستمگر ویران می‌شود. فرخی در این غزلش خبر ازدواج ولیعهد را با «عروسی قاسم» می‌سنجد تا سرانجام ناگوار آن داماد را برای داماد امروزی پیشگویی کند. شعر فرخی به دست رئیس زندان می‌رسد و بعد هم دست‌به‌دست به رضاشاه. پیش‌بینی شاعر برای ولیعهد عزیزکرده شاه حکم تیر خلاصش را دارد و فرمان قتل فرخی صادر می‌شود. او را از زندان قصر به زندان شهربانی می‌برند و در سلولی تنها محبوس می‌کنند. چند ماه در سلولی تنها با پیراهن توری و زیرشلواری پاره‌پاره در حالی که حق ملاقات هم نداشته سپری می‌کند. سپانلو نوشته:

«در به روی او بسته و غذایش خیلی بد بود... لباسش یک پیراهن توری و یک زیرشلواری پاره‌پاره بود و مدت سه چهار ماه در آن اتاق در به روی او بسته بود... پایور زندان تذکر می‌داد که این زندانی غذای خارج و حق ملاقات ندارد. نباید با کسی حرف بزند... پزشکیار زندان نیز به یاد می‌آورد که هرگاه -بیست‌وچهار ساعت یک‌بار- برای بازدید به سلول فرخی یزدی می‌رفته است، او شعرهای تازه خود را بلند بلند می‌خوانده، شاید امید داشته که حافظه یکی از شنوندگان بخشی از آن را برای ما حفظ کند و لابد روی دیوارها هم شعر می‌نوشته، زیرا پس از قتل فرخی سلول او را رنگ زده‌اند.»

غروب روز 23 مهرماه سال 1318، در چهارمین سال زندان، قاتلان حکومت رضاشاه وارد سلول فرخ شدند و با تزریق آمپول هوا شاعر را کشتند. اما به قول سپانلو «افسانه فرخی زنده ماند، گرچه کسی نمی‌داند گورش کجاست.» شعر معاصر فارسی از مشروطه به این سو بحران‌ها و تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی دوران را در درون خود جا داده و شاعران نیز همواره در صف اول آزادی‌خواهی بوده‌اند و البته هزینه‌‌ای گزاف هم پرداخت کرده‌اند. بکتاش آبتین یکی از آخرین شاعرانی است که برای آزادی‌خواهی به زندان افتاد و بر اثر ابتلا به بیماری کرونا از دنیا رفت و حالا یک سال از مرگ او می‌گذرد.

بکتاش آبتین (۱۴۰۰- ۱۳۵۳)، شاعر، فیلم‌ساز و عضو کانون نویسندگان ایران در دی‌ماه 1400 پس از چند ماه درگیری با بیماری كرونا در سن چهل‌وهفت ‌سالگی درگذشت. آبتین در حالی به کرونا مبتلا شد و درگذشت که در حال گذراندن دوران محکومیت‌اش بود و هشدارهای متعددی درباره وضعیت جسمی او و لزوم آزادی‌اش داده شده بود. آبتین در زندان نه یک‌بار که دوبار به کرونا گرفتار شد. بار اول بهبود یافت اما آزاد نشد و دوباره به زندان بازگردانده شد و ابتلای دوباره‌اش و عدم رسیدگی به موقع و تاخیر در اعزام به بیمارستان سبب وخامت وضعیت‌ سلامتی و مرگش شد.

بکتاش آبتین به همراه دو عضو دیگر كانون نویسندگان ایران، یعنی كيوان باژن و رضا خندان (مهابادی) در اردیبهشت 1398 در شعبه 28 دادگاه انقلاب به زندان محكوم شده بود. حكم آبتین شش سال زندان بود كه در همان سال در دادگاه تجدیدنظر هم تأیید شده بود.

مرگ بکتاش این پرسش را مطرح کرد که چرا شاعر و هنرمند باید در زندان به چنین وضعیتی گرفتار شود. مرگ او همچنین بار دیگر سنت شاعران آزادی‌خواه را در تاریخ معاصر ایران به یاد آورد. پس از محکومیت سه عضو کانون نویسندگان ایران، محسن حکیمی در یادداشتی با عنوان «احكام شبهه‌انگیز زندان برای سه نویسنده» که در تاریخ 28 اردیبهشت 1398 در روزنامه «شرق» منتشر شده بود، درباره تناقض‌های احکام صادر‌شده برای این سه نویسنده نوشته بود و ابراز امیدواری كرده بود این احكام در دادگاه تجدیدنظر تغییر كنند. این سه نویسنده و هنرمند با دو اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» در دادگاه محكوم شده بودند و حكیمی نوشته بود که «یکی از مواردی که مصداق اتهام نخست شمرده شده، بیانیه‌هایی است که در دفاع از آزادی بیان و مخالفت با سانسور نشریات صادر شده و این نویسندگان آنها را امضا کرده‌اند». ادله‌ای كه برای اتهام دوم آورده شده نیز شامل مواردی این‌چنین بود: «عضویت در کانون نویسندگان ایران، انتشار نشریه داخلی کانون، گردآوری و انتشار اسناد و مدارک 50 سال فعالیت کانون و حضور بر سر مزار احمد شاملو، محمد مختاری و جعفر پوینده». حکیمی در بخشی از یادداشتش در روزنامه «شرق» این پرسش‌ها را مطرح كرده بود كه: «عضویت در تشکلی فرهنگی و صنفی که اسم‌ و‌ رسمش یکسره علنی و معلوم است، اعضای آن‌ همه نویسندگان شناسنامه‌دار و با هویت علنی هستند، هیئت دبیران آن در یک مجمع عمومی علنی و بر اساس دعوت علنی اعضا و طبق اساسنامه‌ای علنی و منتشرشده انتخاب شده‌اند، چگونه ممکن است به‌ قصد توطئه و اقدام سیاسی علیه امنیت ملی صورت گرفته باشد؟ انتشار نشریه داخلی و کتابی مستند درباره تاریخ 50ساله کانون نویسندگان ایران به‌‌صورت علنی و بدون ذره‌ای پنهان‌کاری چگونه ممکن است به امنیت ملی ضربه بزند؟ عجیب‌تر از اینها، حضور در گورستان برای ادای احترام به نویسندگان و شاعران درگذشته، چه خطری برای امنیت ملی می‌تواند داشته باشد؟».

«شناسنامه خلوت»، «مژه‌ها، چشم‌هایم را بخیه كرده‌اند»، «پتك» و «در میمون خودم پدربزرگم» از‌جمله كتاب‌ها و دفترهای شعر آبتین هستند كه او در طول عمر كوتاهش منتشر كرده بود. او همچنین چندین فیلم مستند هم ساخته بود كه در جشنواره‌های مختلفی به نمایش درآمده بودند و از میان آنها می‌توان به «کاملا خصوصی برای آگاهی عموم» (زندگی علیشاه مولوی)، «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» (درباره لوریس چکناواریان)، «آنسور» (درباره سانسور) و «همایون خرم» اشاره كرد. آبتین در واپسین ماه‌های حیاتش سه فیلم مستند هم از زندگی سه عضو کانون نویسندگان یعنی فریبرز رئیس‌دانا، اکبر معصوم‌بیگی و ناصر زرافشان ساخته بود که پس از مرگش منتشر شدند.

 

منابع:

-       شاعران آزادی، محمدعلی سپانلو، نشر بوتیمار، 1394.

-       احكام شبهه‌انگیز زندان برای سه نویسنده، محسن حکیمی، روزنامه شرق، شماره 3430، 28 اردیبهشت 1398.


شاعران آزادی شاگردان انقلاب

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.