عمری کوتاه اما مؤثر

دو روایت عمده از فرقه دموکرات آذربایجان

سیدجعفر پیشه‌وری، مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان
نیما آصف
1399/09/23

صبح روز دوازدهم شهریور 1324 مردم شهرها و روستاهای آذربایجان با اعلامیه‌ای بر روی دیوارهای شهر مواجه شدند که در آن به زبان آذری از آن‌ها خواسته شده بود از فرقه دموکرات آذربایجان حمایت کنند تا خواسته‌هایشان برآورده شود. در نخستین اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان اشاره‌ای به تفاوت‌های طبقاتی نشده و متن اعلامیه خطاب به گستره وسیعی از طیف‌های اجتماعی نوشته شده بود. این اعلامیه به دو زبان فارسی و آذری در تبریز منتشر شد. در میان امضاکنندگان اعلامیه به‌جز چهره‌هایی مثل جعفر پیشه‌وری و شبستری و بادگان، عده دیگری ازجمله مالک و تاجر و افراد سرشناس هم وجود داشتند. فرقه دموکرات آذربایجان به‌رغم عمر کوتاهش تأثیرگذاری زیادی بر فضای داخلی ایران بعد از جنگ جهانی دوم و نیز فضای بین‌المللی داشت. تاکنون بر اساس اسناد و گزارش‌های مختلف روایت‌های مختلفی درباره فرقه دموکرات آذربایجان منتشر شده که در سالگرد انحلال فرقه دموکرات در 21 آذر 1324 می‌توان دو روایت عمده را درباره آن متمایز کرد و به آن پرداخت.

 

یک روایت برآمدن فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل دولت و مجلس آذربایجان را صرفا محصول شرایط و وضعیت تاریخی و اجتماعی جامعه ایران در دوران رضاشاه می‌داند. این‌ روایت فرقه دموکرات آذربایجان را پیگیری آرمان‌های مشروطه می‌داند و معتقد است که رضاشاه با نفی قانون مشروطه و اجرای نوسازی‌های آمرانه و تقویت ناسیونالیسمی که به باستان‌گرایی شباهت داشت زمینه‌های شکل‌گیری و بالیدن جنبشی خودجوش در داخل آذربایجان را تقویت کرد. در این روایت، بر تضعیف شدن وضعیت اقتصادی آذربایجان و تشدید محدودیت‌های استفاده از زبان آذری تأکید می‌شود.

روایتی دیگر معتقد است که نمی‌توان تنها بر اساس شرایط داخلی جامعه ایران فرقه دموکرات را بررسی کرد و باید نقش نیروهای بیرونی و به‌طور خاص شوروی را نیز در نظر داشت. این روایت نقش پررنگی برای شوروی قائل است و معتقد است اگر شوروی در کنار آذربایجان نبود، فرقه شکل نمی‌گرفت. این روایت معتقد است که فرقه دموکرات با ارتش سرخ آمد و به دنبال ارتش سرخ هم رفت. امروز و با دسترسی به برخی اسناد و گزارش‌های مربوط به اتحاد شوروی می‌توان دید که عامل بیرونی چه نقشی در قدرت‌گیری فرقه دموکرات آذربایجان داشت.

 بنا بر اسناد فرقه دموکرات آذربایجان، پیشه‌وری و شبستری در اوایل شهریور 1324 گفت‌وگویی طولانی و دقیق داشتند و پس از آن پیشه‌وری روزنامه «آژیر» را به یکی از همکارانش سپرد و به‌سوی تبریز حرکت کرد و در آنجا به همراه شبستری با بادگان که در آن زمان رئیس کمیته آذربایجانی حزب توده بود به مذاکره پرداخت و کوشید او را به ‌ضرورت تشکیل حزب سیاسی جدیدی برای آذربایجان راضی کند.

فرقه دموکرات بدون در نظر گرفتن تفاوت طبقاتی، همه آذربایجانی‌ها را به عضویت می‌پذیرفت و این اصل در اعلامیه آن‌ها هم مورد اشاره قرار گرفته بود. پیشه‌وری معتقد بود که در ایران حزب طبقاتی امکان شکل‌گیری ندارد:

«در ممالک غیرپیشرفته، مثل ایران... حزب به تمام معنی طبقاتی ممکن نیست به وجود بیاید. اگر چنین سازمانی هم باشد قطعا بسیار ضعیف خواهد بود. و روی این اصل است که بیشتر احزاب ممالک شرقی جنبه ملی و توده‌ای پیدا می‌کنند».

سویاتو خفسکی، مورخ آمریکایی، می‌نویسد که فرقه دموکرات آذربایجان به‌عنوان آلترناتیو حزب توده و با تکیه بر تندروها به وجود آمد (حسنلی، 1387). فرقه دموکرات اما موضعی انتقادی نسبت به حزب توده داشت و در مقابل، حزب توده نیز از اتفاقات آذربایجان خشنود نبود. آن‌طور که حسنلی و نیز آبراهامیان می‌گویند، حزب توده معتقد بود که اتفاقات آذربایجان نه‌فقط حزب توده بلکه جنبش سوسیالیستی در ایران را تضعیف می‌کند:

«واکنش اولیه رهبران حزب توده در برابر این حوادث، شگفتی، ضربه و دلهره بود. سال‌ها بعد معلوم شد که به‌محض وصول خبر تشکیل فرقه و انحلال سازمان ایالتی حزب توده به تهران، رهبران حزب به‌طور اضطراری مجمع عمومی کمیته مرکزی و کمیسیون بازرسی را تشکیل دادند. بعضی رهبران فکر کردند که اعلامیه‌های واصل از تبریز اگر جعلیات پلیس نباشد، شوخی ناخوشایندی است... پس از یک شب بحث و گفتگو که طی آن خبرها تأیید شد، اکثریت قطعنامه‌ای صادر کرد که عمدتا توسط خلیل ملکی تهیه شده بود. قطعنامه تصمیم سازمان ایالتی به انحلال را رد کرد و اعلام داشت که حزب توده، حزب ملی است و همچنان در کلیه نقاط کشور شعبه خواهد داشت، و با نامیدن فرقه دموکرات آذربایجان صرفا به‌صورت فرقه دموکرات از شناسایی هویت قومی آن سرباز زد. با این حال قطعنامه انتشار عمومی نیافت؛ زیرا سفارت شوروی صبح روز بعد مداخله کرد و رهبران حزب توده را مجاب ساخت که چنین بیانیه‌ای نه‌تنها به جنبش چپ ایران بلکه به جنبش بین‌المللی سوسیالیستی صدمه می‌زند» (آبراهامیان، 1380).

اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان تأکید داشت که با شرط حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ایران، آذربایجان باید بتواند از استقلال داخلی برخوردار باشد تا بتواند بر سرنوشت خود حاکم شود. اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان بین مردم جایگاه وسیعی پیدا کرد و البته آن‌طور که حسنلی هم می‌گوید، نقش اتحاد شوروی در این زمینه چشمگیر بود (حسنلی، 1387).

اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان شامل دوازده اصل بود. در این اصول، پس از اشاره به تعهدی استوار پیرامون استقلال و تمامیت ایران، بر آزادی داخلی و مختاریت مدنی برای مردم آذربایجان تأکید شده است. در اعلامیه آمده بود که برای آموزش در سه سال اول مدارس ابتدایی، زبان آذربایجانی باید به‌عنوان تنها زبان به کار برده شود و پس از آن زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی معرفی شده بود. و سپس در دبیرستان باید هر دو زبان به کار رود. این اصل را بسیاری مناقشه‌آمیزترین اصل این اعلامیه دانسته‌اند:‌

«پیشه‌وریِ سپتامبر 1945 (شهریور 1324 خ) دیگر همان پیشه‌وری چند سال پیش نبود. حتی با چند ماه گذشته نیز قابل مقایسه نبود. تا این اواخر او به‌عنوان سردبیر آژیر که روزنامه‌ای فارسی‌زبان بود در تهران زندگی می‌کرد. او حال به این باور رسیده بود که برای به حرکت درآوردن آذربایجانی‌ها در نهضت قومی-سیاسی فراگیر، نخست به یافتن عناصر موجد یکپارچگی که بتوان روی آن‌ها تکیه کرد، نیاز دارد. در نظر او این چنین عناصری باید فراتر از تقسیمات طبقاتی باشد و آذربایجانی‌ها را از هم‌میهنان ایرانی‌شان متمایز سازد. در این مورد پشتیبانی آذربایجانی‌ها از مسئله زبان نشان داد که این عنصر می‌تواند در نیرو بخشیدن به یکپارچگی مردم حول یک محور، مؤثرترین حربه باشد. برخی پنداشته‌اند که توجه ناگهانی پیشه‌وری به مسئله زبان، در اثر نفوذ آذربایجان شوروی و مردانی بود مانند باقراوف و میرزا ابراهیم‌اوف، مقاله‌نویس آذربایجان شوروی که او نیز هوادار آذربایجان بزرگ بود» (اتابکی، 1376).

تأکید بر مسئله زبان به‌عنوان نشانه‌ای برای جدایی‌طلبی فرقه از همان ابتدا با حساسیت روبرو شد. احمد کسروی که تأکید زیادی بر وحدت ملی داشت، به انتقاد از اتفاقات آذربایجان پرداخت و معتقد بود اگر اقلیت‌های زبانی خواستی مشابه با فرقه دموکرات آذربایجان داشته باشند دیگر چیزی از ایران باقی نمی‌ماند. در همان دوران، روزنامه «ایران ما» در یکی از سرمقاله‌هایش نوشته بود:

«ما در این‌جا نمی‌خواهیم بر سر الفاظ مبارزه کنیم، لیکن به نظر ما اگر نویسندگان فرقه دموکرات به‌جای "ملت آذربایجان" "مردم آذربایجان" بنویسند و بگویند خیلی مناسب‌تر خواهد بود... احترام به زبان محلی آذربایجان، در نظر نویسندگان ما، به‌خوبی نمایان است، لیکن زبان محلی آذربایجان در نظر ما به هیچ‌وجه زبان ملی آذربایجانی ما نمی‌تواند باشد، زیرا ما مردم آذربایجان را ملتی جدا از خود و سایر هم‌میهنان نمی‌پنداریم» (همان).

با این حال برخی پژوهشگران معتقدند که عدم توجه به زبان آذربایجانی و نبودن مدارس و مطبوعات آذری‌زبان، و عدم استفاده از آن در کارهای اداری در اصل «ضعیف‌ترین نقطه» و «دردناک‌ترین مسئله «آذربایجانی‌ها بود که فرقه دمکرات آذربایجان در اولین اطلاعیه خود این موضوع را مورد توجه قرار داده بود (حسنلی، 1387).

در همان زمان گزارش‌های کنسول انگلستان هم بر نقش شوروی و هم بر وضعیت داخلی آذربایجان و نقش آن بر شکل‌گیری فرقه دموکرات آذربایجان تأکید کرده‌اند. کنسول انگلیس در تبریز پس از بازدیدی که از منطقه می‌کند گزارش می‌دهد:

«درعین‌حال که قابل تصور نیست جنبش بدون حمایت روس‌ها بتواند پایدار بماند و درعین‌حال که روس‌ها مسلما به خاطر اهداف خود از جنبش حمایت می‌کنند، نمی‌توانم این حقیقت را نادیده انگارم که در میان کارگران و دهقانان این استان چیزی هست که همواره رنجش اصلی مردم از بی‌کفایتی و فساد حکومت ایران به نظرم آمده است؛ فلاکت‌ها و بیدادگری‌های عینی وجود دارد که در هر کشور دیگری کافی بود تا به خودی خود شورشی ایجاد کند. باور نمی‌کنم که روس‌ها کل این جنبش را از پیش تدارک دیده باشند:‌ بیشتر چنین به نظرم می‌رسد که آنان از وضعیت انقلابی اصیلی بهره‌برداری می‌کنند: آن‌ها دهقانان را با مهاجران یکپارچه ساخته‌اند اما خود دهقانان از روی اراده اقدام کرده‌اند... اگر بخشی از ایران به‌ناچار باید تحت حکومت ابلهان و فرومایگان باشد، مردم آذربایجان یقین کرده‌اند که برگزیدگان بومی خودشان این کار را مانند همتایان تهرانی‌شان می‌توانند انجام دهند» (آبراهامیان، 1380).

همچنین اوول سرکنسول انگلیس در تبریز درباره فرقه دموکرات آذربایجان این‌چنین گزارش داده:

«این حزب به‌مراتب خطرناک‌تر از حزب توده است و زیرا همه می‌دانند حزب توده جانبدار شوروی است و در آن افراد سرشناس وجود ندارد، از این‌رو نمی‌تواند به طبقه متمول و روشنفکر متکی باشد. ولی در حزب دموکرات افراد مؤثری حضور دارند و برنامه‌های آن با دقت و جدیت تدوین شده و خواسته‌هایش چنان است که علیه آن نمی‌توان سخن گفت. اگر حزب بتواند شعارهای خود را عملی کند تمام مردم آذربایجان از آن جانبداری خواهند کرد و این حزب فراتر از اهداف خود خواهد رفت» (حسنلی، 1387).

از سوی دیگر، کاوه بیات بر اساس گزارش‌های کنسولگری آمریکا در تبریز، بر حساسیت آمریکا تأکید می‌کند و می‌نویسد:

«اعضاء هیئت دیپلماتیک آمریکا در ایران و به‌ویژه مقامات کنسولگری تبریز تحولات آن سامان را با دقت دنبال کرده و گزارش می‌کردند. درواقع ایالات‌متحده فقط ناظر بی‌طرف امر و راوی بی‌نظر ماجرا نبود؛ همان‌گونه که در سطح مناسبات بین‌المللی و در آستانه شکل‌گیری جنگ سردی که در پیش روی بود در مقام مقابله با توسعه‌طلبی روسیه شوروی برآمد و از این رهگذر مخاطره‌ای اساسی را برطرف ساخت که تمامیت ارضی و استقلال ایران را هدف قرار داده بود، در سطوحی خردتر، از‌جمله در سطح تحولات منطقه‌ای آذربایجان نیز با سیاستی که در جهت دور ساختن کردها از فرقه دموکرات اتخاذ کرد، روش مشابهی را در پیش گرفت» (بیات، 1389). 

حوادث تبریز واکنش‌های مختلفی در مجلس هم به وجود آورد. آبراهامیان می‌گوید که حوادث تبریز چهار بازتاب آنی در مجلس داشت:

«نخست، نمایندگان یکی پس از دیگری برخاستند تا بگویند که ایران از یک ملت تشکیل شده است، نه از ملت‌های متعدد جداگانه؛ زیرا مردم ایران دارای تاریخ، فرهنگ، دین و منشأ نژادی یکسان هستند... دوم، فراکسیون اتحاد ملی نظر شاه را یادآور شد که اقدامات صدرالاشراف ممکن است واکنش شوم مخالفان را موجب شود. سوم، بسیاری از نمایندگان شمالی ضد دربار که قبلا مخالف شاه و ارتش بودند، در این زمان انتقاد را کنار گذاشتند و خواهان تقویت نیروهای مسلح شدند... چهارم، تعدادی از نمایندگان شمالی که پیش‌تر به دلیل عدم تحریک جدایی‌طلبان انقلابی ایران از سوی شوروی هوادار این کشور بودند، شروع به تجدیدنظر در سیاست خارجی خود کردند» (آبراهامیان، 1380).

مصطفی لنکرانی، از اعضای حزب توده در گفت‌وگویی که در پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد انجام شده، درباره فرقه دموکرات و دلایل شکست آن می‌گوید:

«پس از تشکیل فرقه دموکرات پیشه‌وری هنگام سخنرانی در سالن شیر و خورشید سرخ تبریز با انگشت نقشه ایران را در هوا کشید و گفت من آشکارا می‌گویم که تمام حرف‌ها و خواسته‌های ما خارج از این نقشه نیست و در داخل سرحدات ایران است. این شروع فرقه است. ولی البته کارشکنی مرتجعین در تهران، بی‌اعتنایی آزادی‌خواهان به پیشنهاد همکاری آذربایجان با تمام نیروهای ملی، تنها ماندنش... حضور ارتش سرخ و کج‌اندیشی بعضی از رهبران حزب کمونیست آذربایجان شوروی و اعتبار شیوه استالینی و در مجموع ندانم‌کاری بعضی از افراد ساده فرقه دموکرات... طرح شعارهای نارس، زودرس، بی‌موقع آذربایجان را از آن شکل ملی استقلال‌طلبانه مخالف با هرگونه مداخله بیگانه و حل مسائل ملی در چهاردیوار ایرانی اینجا و آنجا به بعضی از اعمال و رفتار و چه‌بسا شعارهایی کشاند که این شعارهای حساب‌نشده به دشمنان قسم‌خورده‌اش فرصت داد متهمش بکند که تجزیه‌‌طلب است» (لنکرانی، 1985).

 

منابع و مآخذ:

- آذربایجان در ایران معاصر، تورج اتابکی، (1376)، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران: نشر توس.

- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، (1380)، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیرشانه‌چی، تهران: نشر نی، چاپ چهارم.

- کردها و فرقه دموکرات آذربایجان، کاوه بیات، (1389)، گزارش‌هایی از کنسولگری آمریکا در تبریز، ترجمه کاوه بیات، تهران: پردیس دانش و شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب.

-  آذربایجان ایران: آغاز جنگ سرد، جمیل حسنلی، (1387)، ترجمه منصور صفوتی، تهران: نشر شیرازه.

- مصاحبه با آقای مصطفی لنکرانی از اعضای برجسته حزب توده، مصطفی لنکرانی، (1985)، مصاحبه‌کننده ضیاء صدیقی، پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد. 


فرقه دموکرات آذربایجان جعفر پیشه‌وری حزب توده

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.