رهبری از اعماق

در سالروز تولد ستارخان

1400/07/28

در دوره استبداد صغیر یعنی در زمانی که کشور درگیر جنگ فراگیر داخلی بود و چند نقطه کشور عرصه مبارزه برای احیای مشروطیت بودند، تبریز پیشتاز مقاومت بود. برخی مورخان معتقدند که ماجرای محاصره ده ماهه تبریز که به مداخله نظامی روسیه در 29 آوریل 1909 یا 8 اردیبهشت 1288 منجر شد، از مهیج‌ترین فصل‌های تاریخ ایران در قرن بیستم است. در این دوران، انجمن تبریز به میانجی احیای روحیه انقلابی به اعتباری ملی و حتی بین‌المللی دست یافت. رهبر مقاومت‌کنندگان تبریز، ستارخان بود که از صفوف مجاهدین برخاسته بود. ستارخان در 28 مهر 1245 در خانواده‌ای نیمه‌روستایی، نیمه‌شهری متولد شد و در جریان جنبش مقاومت تبریز به قهرمانی ملی بدل شد.

ستارخان هنوز به چهره‌ای انقلابی بدل نشده بود که جمله‌ای از پدرش، همچون وصیتی به فرزند، او را به مواجهه با حکومت قاجار فرامی‌خواند: «ستار باید خون اسماعیل را از قاجار بگیرد». خانواده ستارخان خانواده‌ای عادی بودند اما ارتباط و دوستی برادر ستارخان با یکی از عصیان‌گران آن سوی رود ارس باعث کشته شدن اسماعیل، برادر ستارخان، می‌شود. ستارخان بعدها با جنبش مشروطه پیوند می‌خورد و قابلیت‌هایی از خود نشان می‌دهد که گویی فرمانده و رهبری چیره‌دست و آموزش دیده است. بعدها بر سر اینکه ستارخان دقیقاً در کجا متولد شده اختلاف پیش می‌آید و از چندین نقطه به عنوان زادگاه ستارخان یاد می‌شود چنانچه در کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» آمده:

«یکی تولد او را در دهکده سوچولی، دیگری در ماسکاران یا جانانلو، آن دیگری در خود اهر می‌داند، حتی در موردی وی را از ایل محمدخانلو دانسته‌اند. اما آنچه که همه‌کس در آن اتفاق نظر دارند، این است که ستار در قره‌داغ قدم به عرصه هستی گذاشته، در آنجا نشو و نما یافته، دوران کودکی و نوجوانی خود را در آن دیار به سر آورده است. تاریخ هم از او با نام ستار قره‌داغی یاد می‌کند. چنان که او همیشه خود را، با نام ستار قره‌داغی معرفی می‌کرد».

ستارخان از میان توده‌های عادی جامعه برآمده بود و همواره و حتی زمانی که به عنوان رهبر مقاومت تبریز شناخته می‌شد خود را ستاره قره‌داغی می‌نامید. در یکی از نامه‌های ستارخان که به عین‌الدوله نوشته شده می‌توان دید که او نه فقط در عرصه مبارزه که در میدان سیاست‌ورزی هم چیره‌دست بوده است. او در نامه‌اش از عین‌الدوله خواسته بود که به جنگ با مردم تبریز خاتمه دهد و رندانه نتیجه گرفته بود که نتیجه جنگ هرچه باشد عین‌الدوله بازنده حقیقی آن است. ستارخان در قسمتی از نامه‌اش نوشته:

«اگر خدانخواسته، البته که نخواهد خواست، حضرت والا غالب شدند برای من مایه ننگ و ندامت نخواهد بود زیرا که جای تعجب نیست که حضرت والا با آن همه قدرت و شوکت به ستاره قره‌داغی غلبه جویند. و اگر انشاالله بنده غالب شدم، و البته هم غالب خواهم شد، حضرت والا مادام‌العمر مورد ملامت و تمسخر خواهند گردید و هر کس خواهد گفت که شاهزاده عین‌الدوله با سی هزار قشون جرار از ستارقره‌داغی شکست خوردند».

ژانت آفاری در «انقلاب مشروطه ایران» درباره نقش ستارخان در مقاومت تبریز و نیز گذشته او نوشته:

«در این دوره هرج و مرج و یاس، هنگامی که رهبران نهضت مشروطه تمام امید خود را به شکست نیروهای سلطنتی از دست داده بودند، ستارخان با شجاعتی فوق‌العاده و به صورت رهبر نیرومند و وحدت‌بخش قد علم کرد. ستارخانِ چهل و چند ساله دلال اسب بود و مدتی هم در اصطبل ولیعهد در تبریز کار کرده بود. او لوطی و یاغی بیسوادی از محله شیخی‌نشین تبریز، یعنی امیرخیز، بود که مامن بسیاری از تبریزیان مشروطه‌خواه و از جمله ثقه‌الاسلام بود

ستارخان در اوایل ژوئیه 1908 (تیر 1287) سوار بر اسب در تبریز می‌گشت و تمام پرچم‌های تسلیم را که بر فراز خانه‌ها نصب شده بود بر زمین می‌انداخت. در پی اقدام او، هیجان و غوغا درمی‌گیرد و صدها نفر به ارتش مقاومت او پیوستند و به دفاع از شهر ادامه دادند. در این هنگام سرکنسول روسیه با ستارخان دیدار می‌کند و به او وعده می‌دهد که اگر از ماجرا کنار بکشد پاداش بزرگی به او خواهد داد. ستارخان نمی‌پذیرد و راهی را که آغاز کرده بود ادامه می‌دهد.

انقلابیون تبریز انجمن‌هایی در تمام شهر تشکیل می‌دهند و از مبارزان ثبت‌نام می‌کنند. مدتی بعد، ستارخان فرمانده نیروی بزرگی بالغ بر چهار هزار نفر رزمنده از آذربایجانی‌ها و انقلابیون قفقاز می‌شود. آفاری درباره رهبری او نوشته:

«ستارخان به صورت فرماندهی بسیار محبوب درآمد. به‌خصوص در ماه‌های اولیه محاصره، او رهبری پرطرفدار بود که با دیگران مشورت می‌کرد و روابط صمیمانه‌ای با اعضای سپاه خود داشت. مردم به او و همرزمش باقرخان عنوان‌های افتخاری دادند. ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی لقب گرفت. ستارخان به وضع انقلابیون مجاهدین که تا آن زمان دستمزد و مواجب نمی‌گرفتند سر و سامان داد. یونیفرم، اسلحه و مهمات به آن‌ها داد. کمیته مرکزی انقلاب تشکیل داد که از تاجران ثروتمند مالیات می‌گرفت، و هر جا که با مالیات‌های جدید مخالفت می‌کردند از آنها به زور مالیات اخذ می‌شد

شجاعت و ایثارگری‌های ستارخان بسیاری را وادار به ستایش از او می‌کند. در ماه‌های بحرانی و پرآشوب ژوئیه تا اوایل نوامبر 1908 (1287)، کاپیتان لایونل جیمز، خبرنگار تایمز و افسر اطلاعات، در تبریز بود و در همان دوره مصاحبه‌ای با ستارخان انجام داد. تصویری که او از جنبش مقاومت تبریز به میانجی این مصاحبه به دست داد تصویری جانبدارانه بود. با توجه به اینکه موضع تایمز هواداری از انقلاب مشروطه در ایران نبود این مصاحبه و تصویری که لایونل جیمز به دست داد اهمیت زیادی داشت. جیمز نوشته بود که شهر دویست هزار نفری تبریز بیشتر به کندوی بزرگ با باغ‌های محصور و خیابان‌های تودرتو شبیه است و نظم و انضباطی که در شهر به واسطه انقلابیون برقرار شده ستودنی است. او از استحکامات و دفاع پیچیده شهر توسط مردانی که سواد نظامی زیادی ندارند نوشته بود و از جمله اشاره کرده بود که:

«اما جالب توجه‌تر از استحکامات شهر، نوع پاسداری از خیابان‌ها، استقرار نفرات در سنگرها، و مراقبت از مواضع خالی در خط اول دفاع بود. کاری که در جنگ‌های اروپا معمولاً بر عهده کادر بسیار ماهری است، در اینجا توسط چند صاحب منصب تعلیم ندیده یا کم‌سواد و با کمک ده پانزده طلبه جوان به خوبی می‌شود... توجه داشته باشید که این نظام نوپا نیز هست».

جیمز در طول مصاحبه با ستارخان شدیداً تحت‌تاثیر ایثارگری و تعهد ستارخان قرار گرفت و قرارگاه ساده او را در محله امیرخیز با مرکز فرماندهی باقرخان که از زرق‌وبرق بیشتری برخوردار بود مقایسه کرد. اما این فقط جیمز نبود که ستارخان را می‌ستود. حتی یکی از دیپلمات‌های محافظه‌کار روس با نام زینوویف که با تحقیر از اصل و نسب ستارخان یاد می‌کرد بعدها اعتراف کرد که:

«نمی‌توان انکار کرد که در اوایل کار ستار لیاقت و کفایت زیادی برای تشکیلات دفاعی محلات تبریز که به انقلابیون پیوسته بودند از خود نشان داد. در این امر ققفازیانی که به تبریز آمده بودند و از اهالی محل جسورتر و مبتکرتر بودند به وی کمک کردند».

کاپیتان آنژیور، افسر فرانسوی، نیز خصوصیات ستارخان را که «تمامی کیفیات یک رهبر را داشت» تأیید می‌کرد. ستارخان از توده‌های جامعه برآمد و با جنبش مشروطه بالید و در یکی از مهم‌ترین لحظات جنبش مشروطه نقشی حیاتی بر عهده گرفت.

منابع:

دو مبارز جنبش مشروطه (ستارخان، شیخ محمد خیابانی)، رحیم رئیس‌نیا و عبدالحسین ناهید، نشر آگاه.

 انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی، نشر بیستون.

 


دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.