جایت در تهران خالی است

به مناسبت درگذشت رضا براهنی

1401/01/20

رضا براهنی، شاعر، رمان‌نویس و منتقد ادبی در روز پنجم فروردین‌ماه 1401 از دنیا رفت و با مرگش ادبیات فارسی و جریان روشنفکری معاصر یکی از مهم‌ترین چهره‌هایش را از دست داد. براهنی چهره‌ای چندوجهی داشت و یکی از مهم‌ترین وجوه اهمیت او تاثیرگذاری‌اش در نقد و نظریه ادبی ایران است اگرچه نقدهای او همواره موافقان و مخالفان زیادی داشت. براهنی بازمانده نسلی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی بود که در نقطه پیوند ادبیات و سیاست قرار داشتند و هیچ‌گاه خود را برکنار و بیرون از اجتماع نمی‌دانستند. ایستادن در این نقطه باعث شده بود که براهنی هم مثل بسیاری دیگر از هم‌نسلانش با زندان و سانسور روبرو شود. نام براهنی با چند نقطه عطف تاریخ روشنفکری معاصر ایران پیوند خورده از جمله با تاسیس کانون نویسندگان ایران. زندگی براهنی سرشار از فرازونشیب بود که سرانجام دور از زادگاهش به اتمام رسید.

رضا براهنی در آذر 1314 در تبریز متولد شد و پس از پایان تحصیلات متوسطه در دانشگاه همین شهر در رشته زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. سپس برای ادامه تحصیل به ترکیه رفت و با گرفتن مدرک دکتری به ایران بازگشت و از دهه چهل مشغول تدریس در دانشگاه تهران شد. در همین دهه او با نوشتن نقدهایی بی‌پروا جامعه ادبی ایران را تحت‌تاثیر قرار داد و به عنوان نویسنده و منتقدی جدی شناخته شد.

نقدنویسی وجهی مهم از زندگی و کار براهنی بود و می‌توان گفت شهرت اولیه او بیشتر به واسطه نقدهایش بوده است و این نکته‌ای است که رضا سیدحسینی هم در بزرگداشت براهنی در دانشگاه تورنتو در سال 2005 اشاره کرده بود و گفته بود اگرچه براهنی را بزرگ‌ترین رمان‌نویس زبان فارسی می‌داند اما می‌گوید بهتر است پیش از پرداختن به رمان‌های براهنی به «نقدهای تند و تکان‌دهنده‌اش» بپردازد. سیدحسینی براهنی منتقد را با ویکتور هوگوی جوان مقایسه می‌کند و می‌گوید:«من هر وقت به مقاله‌های آن روزگار براهنی (یعنی سال‌های دهه چهل) می‌اندیشم بی‌اختیار به یاد ویکتور هوگوی جوان می‌افتم که در بیست و پنج سالگی با نوشتن مقدمه معروف خود بر نمایشنامه کرامول، جاافتاده‌ترین نوع نمایشنامه موجود در فرانسه یعنی تراژدی را به باد حمله گرفت و این نوع نمایشنامه را که زمانی تخلف از یکی از اصول آن ذنب لایغفر بود و حتی نمایشنامه‌نویسان بزرگی نظیر کورنی را به سبب تخلف از یک تا چند دستورالعمل آن از زمره نویسندگان تراژدی بیرون رانده بودند، به قول معروف یک پول سیاه کرد و ادعا کرد که هنر نمایشنامه‌نویسی باید به طور کلی تغییر شکل بدهد و موفق نیز شد».

خود براهنی در گفت‌وگویی کارهایش در زمینه نقد ادبی را به دلیل نیاز جامعه دانسته بود و گفته بود:

«من از سال 1339 به بعد وقتی که به تهران رفتم و در آن‌جا ساکن شدم، در برخورد با شعرا و نویسندگان و مجامع فرهنگی ایران به طور کلی به این نتیجه رسیدم که لازم است بعضی از مسائل به طور جدی تعریف بشود. در نتیجه یک بخش از نقد ادبی من تعریف مسایل است».

یکی از نقاط عطف مهم زندگی براهنی حضور و تاثیر او در گروه نویسندگان و روشنفکرانی است که کانون نویسندگان ایران را پایه گذاشتند. غلامحسین ساعدی در گفت‌وگویی طولانی با ضیا‌ صدقی در تاریخ شفاهی هاروارد درباره تاسیس کانون نویسندگان گفته:

«ساعدی: وزارت فرهنگ و هنر یک برنامه‌ای ترتیب داده بود که تمام شعرا و نویسندگان و هنرمندان را زیر بال خودش بکشد. بعد نامه فرستاد و از همه دعوت کرده بود، تقریباً که این قضیه را به یک صورت خاصی منتفی بکنند که اشخاص منفرد نباشند و همه را به طرف خودشان بکشند و زیر بال خودشان بگیرند. بعد همه مخالفت کردند و یک روز من در انتشارات «نیل» بودم چون یک کاری از من درآمده بود و آنها جلویش را گرفته بودند و من خیلی عصبانی بودم و همینطور بد و بی‌راه می‌گفتم و بددهنی می‌کردم. یک آقایی آنجا بود گفت که فلانی کی هستند. بعد گفتند مثلاً اسمش این است. آمد طرف من…

سوال: اسم عوضی گفتید؟

ساعدی: نه.

سوال: اسم خودتان را گفتید؟

ساعدی: فروشنده …

س- بله.

ساعدی: بعد آمد و گفت که شما ساعدی هستید؟ گفتم بله. آن بابا هم همه او را می‌شناسند، ‌اسمش داود رمزی بود. او گفت اه اله و بله شما چرا از سانسور ناراحت هستید، کاری ندارد، ترتیبش را می‌دهیم شما با خود هویدا صحبت بکنید. بعد دو روز بعدش او زنگ زد، او شماره تلفن مرا گرفته بود، و گفت که قضیه اینطوری است و هویدا گفت که همه بیایند که من ببینم موضوع چیست. یک عده از ما دور هم جمع شدیم.

سوال: چه کسانی بودید؟

ساعدی: آل‌احمد بود و رضا براهنی بود و سیروس طاهباز بود و دیگران بودند و همه جمع شدیم...

سوال: این چه سالی بود؟

جواب: سال ۱۳۴۶ بود. بعد بلند شدیم رفتیم نخست‌وزیری. دقیقاً یک ساعتی ما به انتظار نشستیم و هویدا از ما خیلی با احترام و اینها...».

براهنی از چهره‌های تاثیرگذار کانون نویسندگان بود و خود او نیز همیشه چه در آثارش و چه در زندگی‌اش به سیاست اهمیت زیادی می‌داد. همین موضوع باعث شد که او در ابتدای دهه پنجاه دستگیر و زندانی شود. هما ناطق، مورخ معاصر، درباره دستگیری براهنی در گفت‌وگویش با تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد می‌گوید:

«رضا براهنی را گرفتند، می‌خواهم این را به شما بگویم، دو نفر از ایشان حمایت نکرد. یک نفر نیامد اعلامیه بدهد و از او دفاع بکند. یعنی حتی می‌خواهم بگویم که در بین روشنفکران هم پایگاهی نداشت.»

منظور ناطق از این‌که براهنی پایگاهی نداشت، نه به خود براهنی بلکه به وضعیت جامعه ایران مربوط است. او می‌گوید روشنفکران ایرانی به طور کلی پایگاهی نداشتند و هیچ‌گاه حمایتی از جامعه نداشتند و براهنی هم برای اینکه دوبار «پای تلویزیون شاه آمده بود» حمایتی از روشنفکران ندید.

براهنی در سال‌های پس از انقلاب هم حضور پررنگی در رمان‌نویسی و شعر فارسی داشت و البته در این دوره با تشکیل کارگاه‌های ادبی نقش مهمی در آموزش نقد و نظریه ادبی داشت. اما حضور براهنی در ایران در میانه دهه هفتاد خاتمه یافت و او پس از قتل‌های زنجیره‌ای ایران را ترک کرد و به کانادا رفت و در همان‌جا درگذشت. سیمین بهبهانی در نامه‌ای خواندنی به براهنی که به تاریخ چهارم شهریور 1378 نوشته است درباره جای خالی براهنی و دلیل ترک کردن ایران نوشته:

«خیلی جایت در تهران خالی است، اگرچه دیگر نمی‌توانستی بمانی و به قول خودت "عادت این پشت سر نگهیدن" هنوز هم نیفتاده از سرت و همان از پنجره "دیدن آن‌ها آن‌ها ‌آن‌ها" وادارت کرد که ترک دیار کنی. راستی حالا تازه تازه من خوش‌خیال می‌فهمم چه جانی از چه مهلکه‌یی به در برده‌ایم و حیف از مختاری و پوینده».

 منابع:

  • نامه‌ای از سیمین بهبهانی به رضا براهنی، کارنامه، آذر و دی 1383، شماره 46 و 47.
  • مصاحبه با غلامحسین ساعدی در پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد.
  • مصاحبه با هما ناطق در در پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد.
  • گزارش به نسل بی‌سن فردا، رضا براهنی، نشر مرکز، 1374.
  • متن سخنرانی رضا سیدحسینی در مراسم بزرگداشت رضا براهنی (25 جون 2005- دانشگاه تورنتو)، بایا، فروردین 1384، شماره 37.

 


رضا براهنی

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.