ژاله خون شد

روایتی از جمعه سیاه

1401/06/16

در روند حوادث و اعتراضاتی که به انقلاب 22 بهمن 1357 منجر شد، وقایع 17 شهریور آن سال یکی از خطوط پررنگی است که حوادث را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. در حالی که دو ماه ابتدایی تابستان سال 57 کم‌وبیش آرام سپری شد، واقعه 17 شهریور چنان تاثیرگذار بود که پس از آن مشخص بود دیگر امکان مصالحه با رژیم شاه وجود ندارد. 17 شهریور در وقایع مربوط به انقلاب حائز اهمیت است نه‌فقط به این خاطر که کشتار بزرگی از سوی حکومت شاه به وقوع پیوست بلکه شاید از آن مهم‌تر اینکه سیر امور را به نقطه‌ای برگشت‌ناپذیر برد. بر سر تعداد کشته شده‌های این روز اختلاف نظر زیادی وجود دارد اما مهم‌تر از آن تبعاتی است که این روز به همراه داشت. در 17 شهریور 1357 حدود نیم میلیون نفر در تهران به خیابان آمدند، برای اولین‌بار پس از سال 1342 در تهران حکومت نظامی اعلام شد، شعارهای معترضان بسیار تندتر شد و برای اولین‌بار شعار جمهوری اسلامی در خیابان‌ها سر داده شد.

سال 1357 با بحران‌های متعدد رژیم شاه آغاز شد و از فروردین‌ماه همان سال اعتراضات و اعتصابات متعدد در پی هم و در شهرهای گوناگون رخ میداد. دیگر تردیدی وجود نداشت که تنش‌های اجتماعی و سیاسی جامعه به نقطه بحرانی رسیده است. در چنین وضعیتی، رژیم شاه تلاش کرد با پیش گرفتن راهکارهایی اعتراضات را خاموش کند. ساواک از یک‌سو به سرکوب شدیدتر رهبران مخالف غیرمذهبی پرداخت و از سوی دیگر برخی سیاست‌هایی که موجب خشم بازار و روحانیون شده بود کنار گذاشت. همچنین نخست‌وزیر وقت، جمشید آموزگار، نیز تلاش کرد با تغییر برخی برنامه‌های اقتصادی به مهار تورم بپردازد. آبراهامیان می‌گوید که به نظر می‌رسد این استراتژی حکومت کارساز شده بود.

17 شهریور در چنین بستری رخ داد. در تابستان 1357 و در پی تغییر استراتژی حکومت، خیابان‌ها آرام بودند و و در دو ماه نخست تابستان ناآرامی عمده‌ای رخ نداد اما این وضعیت خیلی زود تغییر کرد.

در پنجم شهریور ماه آموزگار برکنار شد و شریف امامی جایگزین او شد. شریف امامی از خانواده‌ای روحانی بود و با برخی روحانیون برجسته ارتباط داشت. او پس از سر کار آمدن تغییراتی به وجود آورد تا رضایت مخالفان را به دست آورد و کوشید نظر گروه‌های مذهبی را جلب کند. در این وضعیت نماز عید فطر آن سال طبق برنامه برگزار شد و در بسیاری از شهرها مردم برای برگزاری نماز به خیابان‌ها آمدند و اگرچه شعارهایی در شهرهای مختلف داده شد اما مسئله عمده‌ای پیش نیامد. اما طی سه روز پس از آن وضعیت به مرور تغییر کرد و بحران شدت گرفت و مردم در روزهای بعد نیز به خیابان آمدند و جمعت‌شان هر روز بیشتر می‌شد.

طبق آنچه برآورد شده، در 16 شهریور بیش از نیم میلیون نفر در تهران تظاهرات کردند. این بزرگ‌ترین تجمع برگزار شده در ایران در آن دوران بود. شعارهای معترضان نیز تندتر از قبل شده بود و برای اولین‌بار در خیابان‌های تهران در تظاهرات مردم شعار جمهوری اسلامی نیز مطرح شد.

درگیری‌های اجتناب‌ناپذیر، صبح جمعه روز بعد 17 شهریور به وقوع پیوست. واکنش حکومت شاه نیز تندتر شد. آبراهامیان نوشته: «شاه با پی بردن به اینکه تسلط بر اوضاع را از دست می‌دهد، کوشید تا قاطعانه عمل کند. بنابراین، در شامگاه شانزدهم شهریور، کابینه را وادار کرد که در تهران و یازده شهر دیگر -کرج، قم، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، آبادان، اهواز، قزوین، جهرم و کازرون- حکومت نظامی اعلام کند. بدین‌ترتیب، برای نخستین‌بار پس از سال 1342، در تهران حکومت نظامی اعلام شد.»

شاه برای نشان دادن عزمش برای سرکوب اعتراضات، فرماندهی نظامی تهران را به اویسی تحویل داد یعنی به کسی که در قیام 1342 به قصاب ایران معروف شده بود. او همچنین همه تظاهرات خیابانی را ممنوع کرد و حکم دستگیری کسانی چون سنجابی، بازرگان، فروهر، معینیان، لاهیجی، به‌آذین، متین دفتری و مقدم مراغه‌ای را صادر کرد.

اما این نه تنها آبی بر آتش نبود بلکه بر دامنه اعتراضات افزود و به درگیری‌های «اجتناب‌ناپذیر» منجر شد. آبراهامیان می‌گوید شدیدترین درگیری‌ها در جنوب تهران که کارگران سنگربندی کرده بودند و به سوی کامیون‌های ارتش کوکتل مولوتف پرتاب می‌کردند و در میدان ژاله، مرکز محله‌های بازاری‌نشین شرق تهران که در آن حدود پنج هزار نفر و اغلب دانشجو به صورت نشسته تظاهرات می‌کردند پدید آمد. در محله‌های پرجمعیت جنوبی، برای پراکنده کردن جمعیت از هلیکوپترهای جنگی استفاده شد.

خبرنگاری اروپایی گفته بود که این هلیکوپترها «کوهی از اجساد متلاشی شده» به جا گذاشتند.

در میدان ژاله یا شهدای فعلی، تانک‌ها و کماندوها که تظاهرکنندگان را محاصره کرده بودند و نمی‌توانستند آنها را پراکنده سازند به آنها شلیک کردند.

خبرنگاری اروپایی نوشته بود که این صحنه همچون جوخه آتش بوده که در آن افراد مسلح به معترضان بی‌حرکت شلیک می‌کردند.

آبراهامیان می‌گوید که در شب همان روز مقامات نظامی شمار کشته‌شدگان را 87 و تعداد زخمی‌ها را 205 نفر اعلام کردند. اما مخالفان شمار کشته‌ها را بیش از چهار هزار نفر اعلام کردند و مدعی شدند که تنها در میدان ژاله حدود 500 نفر کشته شدند. او می‌نویسد: «آمار درست هرچه باشد، 17 شهریور که به جمعه سیاه معروف شد، تاثیر به‌سزایی گذاشت. با کشتار 17 شهریور، دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آمد. بنابراین، احساسات عمومی تحریک، نفرت مردم تشدید و جمعیت آتشی‌تر شد. همچنین، موقعیت میانه‌روهایی را که خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و برای سازش با سلطنت می‌کوشیدند تضعیف کرد.»

روزنامه‌نگاری فرانسوی هم نوشته بود: «بزرگترین قربانی جمعه سیاه، سیاست تعدیل و اصلاحات لیبرالی بود.»

اگر تا آن مقطع هنوز امکانی برای اصلاحات تدریجی و آرام بود با جمعه سیاه از بین رفت و تنها یک راه‌حل یعنی انقلاب باقی ماند. هر گلوله‌ای که شلیک می‌شد مردم و حکومت را از هم دورتر می‌کرد و مسیر را بی‌بازگشت‌تر می‌کرد.

اتفاقات 17 شهریور تبعات بسیاری در پی داشت. بعدازظهر آن روز، آیت‌الله شریعتمداری به بازرگان و پنج نفر دیگر از رهبران کمیته دفاع از آزادی و حقوق بشر پناه داد و تاکید کرد که نظریاتش با آیت‌الله خمینی تفاوتی ندارد. او اعلام کرد که تا قانون اساسی به طور کامل اجرا نشود به مذاکره با حکومت نخواهد پرداخت. همان شب، انجمن قضاوت اعلام کرد که حکومت نظامی که شاه اعلام کرده غیرقانونی است چرا که به تصویب مجلس نرسیده است. علی امینی که رابط میان دربار و مخالفان بود اعلام کرد که بدون کناره‌گیزی شاه این بحران حل نخواهد شد و رهبران جبهه ملی که از دستگیری گریخته بودند به خبرنگاران خارجی گفتند که این کشتارهای بی‌ملاحظه امکان مصالحه با رژیم را ناممکن خواهد کرد. این اما پایان ماجرا نبود و روز بعد بحران ابعاد تازه‌ای پیدا کرد.

در 18 شهریور، حدود 700 کارگر پالایشگاه تهران برای دستمزد بیشتر و اعتراض به برقراری حکومت نظامی اعتصاب کردند و در 20 شهریور کارگران پالایشگاه‌های اصفهان، شیراز، تبریز و آبادان نیز به این اعتصاب پیوستند. پس از این نیز موج دیگری از اعتصابات به وقوع پیوست و در 22 شهریور کارگران کارخانه سیمان تهران دست از کار کشیدند. موج انقلاب به ساحل نزدیک شده بود.

 

 

منبع:

- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه محمدابراهیم فتاحی و احمد گل‌محمدی، نشر نی.


جمعه سیاه 17 شهریور

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.