با یک مملکت دشمن چه کنم

چگونه محمدعلی شاه با پناه بردن به سفارت روسیه جا پای مخالفانش گذاشت

1400/04/28

کوتاه‌ترین دوران سلطنت قاجار به محمدعلی شاه قاجار اختصاص دارد. او که در سی‌وپنج سالگی جانشین پدرش شده بود بیشتر از سی ماه و اندی سلطنت نکرد اما در همین دوران کوتاه نیز مسائل بسیاری برای مردم ایران به وجود آورد. او از آغاز مخالف مشروطیت بود و این مخالفت در نخستین اقدام رسمی او پس از نشستن به تخت سلطنت در مراسم تاجگذاری‌اش آشکار شد. او به جز روحانیان عالی‌رتبه و اعضایی از مجلس که با قاجار خویشاوندی داشتند، بقیه نمایندگان را به مراسم دعوت نکرد و سپس حکام مستبدی برای ایالت‌های مختلف منصوب کرد و تلاش کرد انجمن تبریز را تعطیل کند. فرازوفرودهای جنبش مشروطیت در نهایت به فتح تهران و تسلیم شدن محمدعلی شاه انجامید. او پس از فتح تهران همان کاری را کرد که در دوران قاجار به مسئله‌ای برای حکومت بدل شده بود: به سفارت روسیه پناه برد.

 

بست‌نشینی در اماکن مذهبی یا پناه بردن به سفارتخانه‌های کشورهای دیگر مسئله‌ای برای حکومت قاجار بود. بسیاری از مخالفان حکومت به این اماکن پناه می‌بردند تا در امان بمانند. اشرار و حتی مردم عادی هم در موقعیت‌های مختلف همین کار را می‌کردند و دست حکومت از آنها کوتاه می‌شد. عجیب این‌که نه فقط مخالفان حکومت بلکه گاهی خود درباریان هم به سفارتخانه‌های خارجی پناه می‌بردند. با فتح تهران در تیر 1288 توسط ارتش انقلاب مشروطه، خود شاه هم پناهنده سفارتی خارجی شد و به‌ نوعی همان کاری را کرد که بسیاری از مخالفان قاجار پیش‌تر انجامش داده بودند.

با فتح تهران، شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و بریگاد قزاق به فرماندهی ژنرال لیاخوف تسلیم شد. اما نوعی مصالحه، یا شاید اقدامی اولیه برای استقرار حکومت جدید هم صورت گرفته بود. لیاخوف، پس از مشاوره با حکومت روسیه، قبول کرد که اگر بریگاد قزاق دست‌نخورده بماند و حکومت جدید آن را بپذیرد، آتش‌بس شود. رهبران مشروطه‌خواه این پیشنهاد را پذیرفتند و وظیفه شهربانی تهران به بریگاد قزاق واگذار شد. در غروب 25 تیرماه 1288، تشکیلات جدیدی به نام مجلس عالی، با پانصد عضو از میان رهبران مجاهدین و نیروهای بختیاری، اعضای علما، افراد برجسته، تاجران، اصناف و نمایندگان سابق مجلس، در محل مجلس یعنی بهارستان، تشکیل جلسه داد. البته آن‌ها همه مشروطه‌خواه نبودند و تعداد زیادی نیز از افراد طرفدار دربار بودند که در آخرین دقایق خود را در طرف مقابل جا زده و با انقلاب همراه شده بودند. این شورا محمدعلی شاه را خلع کرد و پسر دوازده‌ساله‌اش احمد را شاه جدید خواند و عضدالملک، رئیس ایل قاجار را نایب‌السلطنه کرد. ظاهراً محمدعلی شاه و ملکه‌اش با این اقدام مخالف بودند چون نمی‌خواستند با ترک ایران پسر خردسال‌شان در تهران باقی بماند. اما هم رهبران مشروطه‌خواه و هم سفارت‌های بریتانیا و روسیه از این انتصاب حمایت کردند.

برای توصیف وضعیت محمدعلی شاه در سفارت روسیه، می‌توان به یکی از نامه‌های عمه‌اش رجوع کرد که در وصف وضعیت شاه سابق نوشته بود:

«... محمدعلی شاه توسط همسرش ملکه جهان به من پیغام داده بود که دلش برای دیدن من تنگ شده است و می‌خواهد مرا ببیند. کالسکه خبر کردیم و من و فروغ‌الملوک رفتیم سفارت روس. به شاه معزول و خانواده‌اش در همین عمارت بزرگ سفارت روس اطاق داده‌اند و پدرزنش نایب‌السطنه در منزل شخصی وزیرمختار اقامت دارد. چند اطاق دیگر هم آن طرف هست که برای اقامت ظل‌السلطان تخصیص داده شده است. نوکرهای پادشاه همه او را گذاشته‌اند و رفته‌اند. فقط عبدالله خان خواجه و مجلل‌السلطان و یک آبدارچی و یک قهوه‌چی باقی مانده است. شاه وارد شد. چه شاهی! چه شاهی! ای بیچاره شاه! چه عرض کنم راستی هرکس ببیند دلش می‌سوزد. تا چشمش به من افتاد هرچه کرد خودداری کند نتوانست. بی‌اختیار گریه کرد و گفت عمه جان دیدی چه به سر من آوردند! عرض کردم هیچ‌کس بشما کاری نکرد جز خودتان. و هنوز هم ول‌کن معامله نیستید اقلاً حالا که آمدید سفارت دیگر به حرف کسی گوش ندهید و کارتان را از این بدتر نکنید. بعد نشست روی نیمکت هرچه اصرار کرد روی نیمکت ننشستم پایین نشستم. شاه هم آمد پایین نشست و گفت عمه جان مرا سرزنش نکن و نگو که از ترس به سفارت آمدم. آمدنم از روی ترس نبود. دیدم این سلطنت دیگر به درد من نمی‌خورد. گیرم با این‌ها صلح کردم یا زورم رسید و تمام مردم را کشتم باز رعیت ایران، این نوکرهای نمک‌بحرام، مرا دوست نخواهند داشت. من با یک مملکت دشمن چه کنم... حالا خیال دارم بروم روسیه. ملکه و بچه‌ها را در ادسا می‌گذارم و خودم می‌روم پیش امپراطور ببینم چه می‌شود».

اما همان‌طور که اشاره شد، بست‌نشینی در اماکن مذهبی یا پناه بردن به سفارتخانه‌های خارجی در دوران قاجار به‌وفور رخ می‌داد. در این دوران علاوه بر اماکن مذهبی و مراکز سنتی بست‌نشینی، سفارتخانه‌های دولت‌های خارجی شامل انگلیس، روسیه، عثمانی، فرانسه، ایتالیا و اتریش محل بست‌نشینی یا پناه بردن شدند. در این دوران جاهای دیگری مثل تلگراف‌خانه‌های خارجی و کنسول‌خانه‌ها و حتی خانه‌های اروپاییان نیز به محل بست‌نشینی، پناه‌جویی و امان‌خواهی تبدیل شدند. در دوره قاجار با دایر شدن کنسولگری‌ها و دفاتر تلگراف متعدد در سطح کشور، سنت بست‌نشینی هم گسترش یافت و به قول دنیس رایت، «ایرانیان چه به‌طور انفرادی و چه به‌طور دسته‌جمعی به این مراکز پناهنده می‌شدند. از جمله گروه‌هایی که دسته‌جمعی پناهنده می‌شدند، می‌توان از بهایی‌ها یا صنعتگرانی که نگران معیشت خود بودند، نام برد».

سفارتخانه بریتانیا در تهران اغلب مکانی برای بست‌نشینانی بود که خود ترتیب غذا و خوراک مورد نیاز را می‌دادند و از چند روز تا چند ماه در آنجا می‌ماندند. سر آرتور هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در زمان مظفرالدین‌شاه نوشته است که هر دو اقامتگاه ییلاقی سفارت‌های روس و انگلیس در قلهک و زرگنده، نظیر کاخ‌های سفارتین در تهران، محل بست‌نشینی و تحصن ستمدیدگان ایرانی بود و از لحاظ امنیت و مصونیتی که به بست‌نشینان می‌بخشید، هیچ فرقی با مساجد و اماکن مقدس ایرانی نداشت که ایرانیان به هنگام درگیری با حکومت خود، غالباً در آن‌جاها بست می‌نشستند تا از گزند مأموران دولتی و از خطر توقیف شدن به‌وسیله آنان در امان باشند.

همسر کلنل شیل در خاطرات خود تأکید کرده در ایامی که در ایران بوده، افراد زیادی در سفارتخانه انگلیس بست می‌نشستند. این افراد از طبقات گوناگون مردم شامل اشرار، غلامانی که از ظلم اربابان خود گریخته بودند، شاهزادگان، خان‌ها، افسران قشون، اختلاس‌گران بودجه کشور، صرافان کلاهبردار، آزاردهندگان ضعفا، مظلومان و افراد تحت فشار حکومت بودند. او می‌گوید که بست‌نشینی اشرار در محل سفارتخانه انگلیس در تهران به‌کرات اتفاق می‌افتاد و چون تحویل دادن این‌گونه افراد به مراجع قضایی ممکن بود برای سفارتخانه آن‌ها بدنامی به بار آورد، لذا گاه پناهندگان تبهکار را شبانه از سفارت خارج می‌کردند تا با استفاده از فرصت تاریکی بتوانند یک بقعه مذهبی را به‌جای سفارت برای بست‌نشینی پیدا کنند، هرچند او این کار را ساده ندانسته و می‌گوید بارها صدای پناهندگان را در دل شب در اندرون می‌شنیده که ندای «امان پادشاه انگلیس، امان وزیرمختار، امان خانم» و از این قبیل سر می‌دادند. او همچنین می‌گوید اگر افراد پناهنده از قربانیان حکومت استبدادی و مظلومین طبقه زورگو بودند، آن‌قدر آن‌ها را در سفارتخانه نگه می‌داشتیم تا فرصت مساعدی برای حل مشکلات و تأمین آن‌ها به‌صورت مصالحه یا انجام کارهای دیگر پیدا شود. تکرار این وقایع برای خانم شیل تبدیل به سرگرمی جالبی شده بود و او علاقه زیادی به دانستن جزئیات ماجراهای پناهندگی افراد گوناگون پیدا کرده بود. در واقع ماجراهای مختلف پناهندگان زندگی کسالت‌آور اندرون را تغییر می‌داده و یکنواختی و روزمرگی را از بین می‌برده است.

در روند جنبش مشروطیت، پناه بردن به سفارت کشورهای خارجی هم برای فشار آوردن به دولت برای تن دادن به خواسته‌های مشروطه‌خواهان و هم برای در امان ماندن از مجازات‌های استبدادگران افزایش یافت. در گزارش سال 1906 گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس در تهران به وزارت خارجه انگلستان، به مواردی از بست‌نشینی ایرانیان اشاره شده و از جمله سعدالدوله وزیر سابق تجارت که به علت ارتباط با مشروطه‌خواهان و طرفداری از آن‌ها به یزد تبعید شده بود که بعد به کنسولگری انگلیس در یزد پناهنده شد. دو نفر در محل سفارت و سیصد نفر در کنسولگری شیراز بست نشستند. پسر قوام‌الملک رئیس اتحادیه خمسه در دفتر تلگراف هند و اروپا در آباده بست نشست. در میان بستی‌ها کسانی پیدا می‌شدند که 9 سال در محل نمایندگی انگلیس زندگی می‌کردند.

پس از بمباران مجلس توسط قزاق‌های شاه به فرماندهی لیاخوف روسی و پراکنده شدنِ مشروطه‌خواهان و آزادی‌خواهان، سفارتخانه‌های خارجیان، محلی برای پناهندگی آنان شد. سیدحسن تقی‌زاده مدیر حبل‌المتین، نایب مدیران روزنامه مساوات و صوراسرافیل، مخبرالملک، مخبرالسلطان، صدیق‌حضرت، مرتضی‌قلی‌خان صنیع‌الدوله و کسانی دیگر به سفارت بریتانیا پناهنده شدند. عده‌ای دیگر همچون میرزا تقی‌خان ممتاز رئیس مجلس، حکیم‌الملک، و برادرش میرزا موسی‌خان و هاشم‌آقا ربیع‌زاده نیز به سفارت فرانسه پناه بردند و سفارت فرانسه برای این افراد طی نامه‌ای که به وزارت خارجه نوشت، مصونیت و تأمین خواست، اندکی بعد ممتازالدوله و حکیم‌الملک راهی پاریس شدند. پناهنده‌شدن صنیع‌الدوله و اقوام او در سفارتخانه ایتالیا و به روایتی در سفارتخانه انگلیس، پناهنده‌شدن عده‌ای از مردم در سفارتخانه عثمانی، بست‌نشستن امیربهادر جنگ از اطرافیان محمدعلی شاه با 20 تن از غلامان تفنگدار در سفارت روس و پناهنده شدن دیگران در جاهای مختلف از جمله مشهورترین موارد در این دوران هستند. همچنین فتح‌الله خان سردار منصور خود را به سفارت روس رسانده و پناهنده شد. حاج‌حسین‌آقا امین‌الضرب نیز در آنجا به او ملحق شد. بنا به گزارشی، امین‌الضرب در سفارت انگلیس پناهنده شد و بعد با تضمین کامل شاه سفارت را ترک کرد. سعدالدوله نیز که در سفارت هند بست نشسته بود، پس از بیرون آمدن از بست مورد پذیرش شاه قرار گرفت.

آن‌طور که اشاره شد پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، محمدعلی شاه قاجار نیز پس از شکست در برابر آزادی‌خواهان و عزل از سلطنت، به سفارت روس در زرگنده رفت و در پناه دولت روسیه قرار گرفت. کامران میرزانایب‌السطنه هم به زرگنده رفت. برخی از وزرا نیز به سفارت عثمانی و بعضی از صاحب‌منصبان به سفارت آلمان پناهنده شدند.

 

منابع:

- انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی، نشر بیستون.

- ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، دنیس رایت، ترجمه منوچهر طاهرنیا، نشر آشتیانی.

- خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ وزیرمختار بریتانیا در ایران، ترجمه جواد شیخ‌الاسلامی، کیهان.

- خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر نو.

- نامه خصوصی ملکه ایران به شوهرش ظهیرالدوله در کرمانشاه.

 

محمدعلی شاه قاجار سفارت روسیه فتح تهران

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.