چگونه سوسیالیست شدم
هلن کلر در سال 1880 در خانوادهای متوسط در آمریکا متولد شد. در حالی که هنوز چند ماه بیشتر از عمرش نگذشته بود به علت بیماری مهلکی که میرفت تا جانش را بگیرد، بینایی و شنواییاش را از دست داد. یکی از نقاط عطف زندگی هلن کلر، زمانی است که آن سولیوان، معلم و مددکار اجتماعی، کار تعلیم و تربیت او را به عهده میگیرد. الکساندر گراهام بل این معلم را معرفی و پیشنهاد کرده بود. آن سولیوان روشهای نوینی برای آموزش هلن کلر به کار برد و او به مرور تواناییهای خود را در عرصههای مختلفی چون ادبیات و شعر نشان داد. این سبب شد که کلر مورد توجه زیادی قرار بگیرد و حکایتهای او و معلماش به داستانی قابل توجه در سطحی عام بدل شود. اما زندگی کلر وجهی دیگر هم داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مبارزات انقلابی کارگران علیه سرمایهداری و آرمان سوسیالیسم کلر را هم با خود همراه کرد. به این ترتیب هلن کلر به چهرهای مهم در جنبش سیاسی چپ در امریکا و همچنین مبارزات زنان در آن دوران بدل شد.
چشمانداز انقلابی رهایی زنان
کلارا آیسنر، یا آنگونه که مشهور است کلارا زتکین، در پنجم ژوئیه 1857 در آلمان متولد شد و در بیستم ژوئن 1933 در هفتادوشش سالگی در مسکو درگذشت. او اصلیترین کسی است که روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن پیشنهاد داد و اگرچه این مهمترین دلیل شهرتش به شمار میرود، اما نگاهی به زندگی زتکین نشان میدهد که او در تمام عمرش برای آزادی و زندگی بهتر زنان و کارگران مبارزه کرد و با تلاشها و نظریات او اتصال سوسیالیسم و فمینیسم محکمتر و قوامیافتهتر شد. زتکین از نظریهپردزان، سازماندهندگان و رهبران جنبش بینالمللی زنان و جنبش کمونیستی بود که اگرچه در ایران کمتر مورد توجه بوده، اما آثاری از او و دربارهاش در سالهای مختلف به فارسی ترجمه شدهاند و نگاهی به این آثار نشان میدهد که نوشتهها و گفتههای او هنوز حایز اهمیتاند و به کار امروز میآیند. نقل شده که در مراسم خاکسپاری کلارا زتکین در مسکو بیش از ۶۰۰ هزار نفر شرکت کردند و خاکستر جسدش در دیوار کرملین به خاک سپرده شد.
خشونت، مرگ و رستگاری
کورمک مککارتی، رماننویس و نمایشنامهنویس آمریکایی که بهخاطر اقتباسهای سینمایی از آثارش به شهرتی فراگیر دست یافت، چند روز پیش، در 13 ژوئن (23 خرداد ماه) در سن 89 سالگی درگذشت. مککارتی بهگزارشِ «هالیوود ریپورتر» از بزرگترین رماننویسانِ آمریکا به شمار میرفت که با رمان «جاده» توانست جایزه ادبی معتبر پولیتزر را کسب کند و رمانِ مطرح او «جایی برای پیرمردها نیست» دستمایه ساختِ فیلم سینمایی برادران کوئن در سال 2007 بود که اسکار بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد. مککارتی را راویِ خشونتِ آمریکایی خواندهاند، نویسندهای که خشونت، مرگ و رستگاری از مضامینِ محوری آثار او بوده است.
چپ ملی
فریبرز رئیسدانا در اسفند 1377 در مقالهای نوشته بود که گویا این تقدیر ماست که پیش از نوروز و آغاز سال جدید حوادثی ناگوار «خُلق ما را تنگ و روحمان را چنان اندوهگین سازد» که دیگر شوقی برای برگزاری عید نباشد یا اگر بنا باشد «عیدانهای تقدیم کنیم ناگزیر باشیم پیش از آن در رثای از دست رفتگان پیشگفتاری بیاوریم.» تقدیر چنین بود که خود او نیز تنها چند روز پیش از نوروز در شمار «از دست رفتگان» قرار بگیرد. مرگ رئیسدانا در روزهای پایانی اسفند 1398 و آن هم به دلیل کرونا دشوارتر و تلختر بود. فریبرز رئیسدانا شمایل دقیق یک روشنفکر متعهد بود: اقتصاددان دردمند، شاعر و منتقد، فعال سیاسی چپ، پژوهشگر علوم اجتماعی و عضو برجسته کانون نویسندگان ایران. رئیسدانا در دیماه 1323 در روستای ابراهیمآباد قزوین متولد شده بود و در 26 اسفند 1398 در تهران درگذشت. از او کارنامهای پربار باقی مانده است و میتوان او را نماد چپی که گرایشهای عمیق ملی داشت در نظر گرفت.
سرنوشت روشنفکران ژیواگو
تا پیش از آنکه پاسترناک رمان دورانسازِ «دکتر ژیواگو» را بنویسد و سرسختانه تصمیم به انتشار آن بگیرد، کسی در شوروی او را بهعنوان یک «مخالف» نمیشناخت. اما تصمیم قاطع او به انتشار رمانش در ایتالیا سرآغاز رسم و روال ادبی تازهای در روسیه پس از استالین شد. پاسترناک تحت فشار حزب کمونیست و مخالفت کانون نویسندگان شوروی جایزه نوبل 1958 را نپذیرفت. برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم، سانسور بدخیم اتحاد شوروی را شکست و پاسترناک توانست روایت هولناک خود را از سرنوشت روشنفکران شوروی منتشر کند، روایتی که از پسِ سالیان دورودراز همچنان برای درکِ موقعیت نسلی از روشنفکران روسیه که در دوران استالین و انقلاب بلشویکی زیستند، معتبر است. رمان «دکتر ژیواگو» شصتوشش سال پیش در چنین روزهایی در خارج از شوروی منتشر شد و انقلابی ادبی در دوران بعد از استالین بود که به دوره «آب شدن یخها» موسوم است.
تبعیدیها
پابلو نرودا، شاعر و مبارز مطرح آمریکای لاتین، همرزم آلنده و برنده نوبلِ ادبیات در سال 1971 است. نفتالی ریکاردو رییس باسو آلتو، معروف به پابلو نرودا زندگی ادبی و سیاسیِ پرفراز و نشیبی داشت. او از تبار شاعرانی بود که مبارزه را سرشته در هنر میدانست و کنشگری و شعر را همپای هم مهم میشمارد. نرودا در 12 ژوئیه سال 1904 در خطه پارال کشور شیلی به دنیا آمد. او هنوز چهارده سال نداشت که نخستین مقاله خود را در نشریهای محلی به چاپ رساند و چند سال بعد، هنوز به بیستسالگی نرسیده بود که سیزده قطعه شعر در مجلهای منتشر کرد. از آن بعد تمام اشعار نرودا رنگی سیاسی دارد و همین امر آوازه او را از شیلی به آمریکای لاتین فراتر میبرد. او دیگر شاعری برای تمام امریکای لاتین است که از رنجها و خشمها مردمان این خطه میسراید. از مهمترین بزنگاههای زندگی نرودا ایراد خطابه «من متهم میکنم» در ششم ژانویه 1948 در مجلس سنا بود که منجر به صدور حکمِ عزل او از سناتوری مجلس توسط دیوان عالی شیلی شد و البته دیوان به همین حکم بسنده نمیکند و قصد بازداشت او را دارد. این اتفاق در سراسر امریکای لاتین بازتابی گسترده پیدا میکند و بسیاری به هواداری از او برمیخیزند و سرانجام نرودا ناگزیر به ترک وطن میشود. در زادروز نرودا، بخشی از خاطراتِ این شاعر چپگرا از سفرش به شوروی را مرور میکنیم که در آنجا با شاعرانی همفکر خودش دیدار میکند، شاعرانی تبعیدی که برای گرامیداشتِ پوشکین گرد هم آمدهاند.
در سایه جنوب
ویلیام فاکنر از مهمترین داستاننویسان جهان است که در ایران هم به خوبی شناخته میشود و بسیاری از آثار او توسط مترجمان مختلف به فارسی منتشر شده است. او را نویسنده جنوب نامیدهاند و این جنوب هم جغرافیایی است و هم ادبی. او با با سبک خاص داستاننویسیاش و نیز تصویر درخشانی که از زندگی مردمان جنوب امریکا به دست داده در تاریخ داستاننویسی جاودانه شده است. فاکنر در زمان حیاتش برنده نوبل ادبیات شد و آثارش تا امروز همواره مورد توجه بوده و از زوایای مختلف بررسی شده است. فاکنر علاقهای به صحبت کردن درباره زندگی شخصیاش نداشت و بهخصوص از سالهای کودکی او اطلاعات زیادی در دست نیست با این حال، زندگینامهنویسان متعددی به سراغش رفتهاند و دورههای مختلف زندگی او را تصویر کردهاند. فاکنر در 25 سپتامبر 1897 متولد شد و در سال 1962 درگذشت.
مایه عذاب تمدن
ژان ژاک روسو در 28 ژوئن سال 1712 در ژنو سوئیس متولد شد. او از مهمترین چهرههای اندیشه غربی و معاصر فیلسوفانی چون کانت و هیوم بود. روسو و عقایدش تن واحدی بودند و او معتقد بود که باید سرشت حقیقی خود را جستوجو کنیم. عصر روسو، یعنی سالهای آغازین قرن هجدهم، عصر انقلاب علمی و جنبش روشنگری است و روسو در میانه پیشرفتی نوین بر شناخت و تجربه خود حقیقی تاکید داشت. برخی منتقدان و زندگینامهنویسان، روسو را غیرعقلانیترین نمونه در میان همه فیلسوفان بزرگ دانستهاند و دلیلش هم این است که در آثار او به دفعات احساس بر استدلال عقلانی چیره میشود. زندگی روزمره روسو در اغلب موارد چیزی جز تجربهای عذابآور نبود؛ تجربهای که از لحظه تولد با او زاده شده بود.
از شعر و اسلحه
ارنستو چهگوارا در 14 ژوئن 1928 در شهر روساریو در آرژانتین متولد شد و پس از پایان تحصیلات ابتداییاش در سال 1946 وارد دانشکده پزشکی بوئنسآیرس شد. او در 1953 تحصیل در دانشکده پزشکی را به پایان رساند و بلافاصله پس از آن به بولیوی، پرو و گواتمالا رفت. ملاقات چهگوارا با فیدل کاسترو به ژوئیه 1955 برمیگردد؛ در این زمان چهگوارا با فیدل کاسترو که بعد از آزادی از زندان به مکزیک رفته و او نیز در آنجا پناهنده است دیدار میکند و در اینجاست که تصمیم میگیرد به جنبش او یعنی جنبش 26 ژوئیه بپیوندد. گوارا که ابتدا در گروه چریکی کاسترو به عنوان پزشک حضور دارد و بین همرزمانش با نام «چه» مشهور شده، که لقبی است خودمانی و محبتآمیز، پس از مدتی به فرماندهی یکی از گروههای چریکی مستقر در سیئرا مائسترا میرسد. چهگوارا تا پایان عمر کوتاهش در مبارزه چریکی در جاهای مختلف حضور داشت و سرانجام در بولیوی دستگیر شد و به قتل رسید. اما هنوز هم مهمترین یا یکی از مهمترین نمادهای مبارزه چریکی و برابریخواهانه است و الهامبخش بسیاری دیگر از مبارزات مسلحانه و آزادیبخش در دیگر کشورها بوده است.
به رسوایی احترام بگذارید!
مارکی دو ساد، یکی از مطرودترین نویسندگان عصر روشنگری است که در عین حال او را پیشروترین نویسنده دوران روشنگری نیز خواندهاند. در ميان نويسندگان و فيلسوفانِ مطرح عصر روشنگري همچون منتسکیو، دیدرو، ولتر و روسو، طبعا مارکی دوساد چهره متفاوتی است که روشنگري او را موجودي خطرناک براي بشريت دانسته و حکم به طرد او و آثارش از جامعه میدهد. چرا که مضمون محوری آثار ساد دارای برداشتي افراطي از مفاهيم عصر روشنگري همچون آزادي، خودآیینی، اخلاق و نقد کلیسا است. ساد، شاید از معدود کسانی است که با کشاندنِ این مفاهیم به سرحدات خود، پیشاپیش زوالِ تدریجی آرمانهای روشنگری را پیشبینی میکند. مارکی آلفونس فرانسوا دو ساد، در 12 ژوئن 1740 در پاریس در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. در نوجوانی به مدرسه ارتش رفت چرا که در آن روزگار مرسوم بود فرزندان اشراف در مدرسه ارتش آموزش ببینند. ساد هفده ساله بود که به جنگ علیه پروس اعزام شد و چندی بعد در سال 1763 به درجه سروان رسید. مارکی دو ساد زندگی پرفرازونشیبی داشت و بخشِ عمدهای از آن را در زندان به سر برد. تمایلاتِ خلافعادت جنسی او موجب شد تا چندین بار به زندان محکوم شود و حتی تا پای گیوتین نیز رفت. سرانجام دو ساد در 2 دسامبر سال 1814 در حالی قریب به نیمی از عمرش را محبوس بود از دنیا رفت.
زندگی در برج عاج و سیل کثافت
گوستاو فلوبر از پایهگذاران رمان رئالیستی و از اولین نویسندگان رمان مدرن است. فلوبر در 12 دسامبر 1821 در شهر روآن متولد شد. پدرش پزشک و جراحی مشهور در همین شهر بود. فلوبر خیلی زود رو به ادبیات و نوشتن آورد و در کنار علاقهاش به ادبیات به تاریخ هم علاقه نشان داد. او برای تحصیل در رشته حقوق به پاریس رفت اما چند اتفاق در این دوران تاثیر زیادی روی او داشت. نخست دلتنگی برای شهر زادگاهش و سپس مرگ پدر که باعث شد درس را نیمهکاره رها کند و به شهر زادگاهش بازگردد. البته اتفاق دیگری هم در میان بود و آن عشق بیسرانجام فلوبر بود که تاثیری دیرپا به جا گذاشت و رد آن را میتوان در برخی آثارش مشاهده کرد. فلوبر نویسنده پرکاری نبود و زود هم از دنیا رفت. در اواخر عمرش دچار بیماری عصبی شدیدی شد که به منزوی شدن او انجامید. فلوبر در 8 ماه می سال 1880 در شهر کرواسه و در 59 سالگی از دنیا رفت.
فرانسویها عقل ندارند!
سفرنامه همواره از فرمهاي مهمي براي انتقال فرهنگ و تمدن بوده است خاصه در دوراني كه وسايل ارتباط جمعي و رسانهها اينحد وسعت نداشت و ارتباط از طریق نوشته و مكتوب برقرار ميشد. در همان دوران است كه داستايفسكي به فكر سفر به اروپا ميافتد و ماحصلِ افكار و ديدهها و شنيدههايش را در كتابی با عنوانِ «سفرنامهي اروپا» مينويسد. پيداست كه سفرنامه نويسندهاي در قواره داستايفسكي يكي از غولهاي ادبيات جهان تنها سفرنامهاي مرسوم نيست كه به ثبت و ضبطِ مشاهدات بسنده كند، بلكه اين كتاب حاصلِ ايدهها و نظريهپردازيهاي داستايفسكی در دوراني است كه دست به قياس روسيه و اروپا ميزند و به اين نتيجه ميرسد كه اميدي به اروپا نيست چون پيش از اين سفر به اين باور رسيده كه اروپای کاپیتالیستی بهسمت هلاکت میرود. اما روسيه پتانسيل آن را دارد كه منادي پيشرفت باشد. داستايفسكي باور داشت كه روسيه رسالتي دارد و مردماني كه خلوص نيت دارند و آماده كارهاي بزرگاند. كتابِ «سفرنامهي اروپا» با ترجمه یلدا بیدختینژاد اخيرا در نشر برج منتشر شده است.
نوع بشر یک سر و گردن کوتاهتر شد
کارل هاینریش مارکس در پنجم ماه مه 1818 در شهر تریر در کنار راین به دنیا آمد. پدرش حقوقدان یهودی موفقی بود که البته در 1824 به مسیحیت گروید؛ مارکس نیز به عنوان یک یهودی تربیت نشد. مارکس زندگی بسیار پرفرازونشیبی پشت سر گذاشت و در طول سالهای حیاتش همواره و همزمان مشغولیتهای متعددی داشت و با عنوانهای مختلفی میتوان فعالیتهایش را دستهبندی کرد اما او در همه زندگیاش تا لحظه مرگ، آشکارا یک انقلابی بود. تمام زندگینامههای معتبری که درباره مارکس نوشته شده در یک نکته مشترکاند و آن اینکه او از دوره نوجوانی گرایشهایی انساندوستانه و ترقیخواهانه داشت. مارکس در دوره پایانی حیاتش بیمار بود و روز به روز تحلیل میرفت. پس از 1873 سلامتی مارکس دیگر هرگز برنگشت. تلخیهای زندگی و به خصوص مرگ دختر بزرگش در پاریس ضایعهای بزرگ برای او در ایام پایانی زندگی بود. نکته دیگر که زندگینامهنویسان معتبر مارکس به آن اشاره کردهاند، علاقه و عشق او به زندگی بود، اما فرصت لذت بردن از زندگی جز در دوره کوتاهی از تحصیل و نیز دورهای در مرحله پایانی عمر نصیب او نشد. مارکس در روز چهاردهم مارس 1883 درگذشت و در لندن به خاک سپرده شد.
گذشتن از تاریکی
مارگریت دوراس، نویسنده و کارگردان فرانسوی با نام کاملِ مارگریت ژرمن ماری دونادیو، چهارم آوریل 1914 در ویتنام در خانوادهای فرانسوی متولد شد و در سوم مارس 1996 در هشتاد سالگی در پاریس درگذشت. رمانهای مشهور دوراس از جمله «مدراتو کانتابیله» سهم عمدهای در به شهرت رسیدن او داشت، با این حال فیلمنامههای مهمی همچون فیلمنامه «هیروشیما عشق من» ساخته آلن رنه نیز شهرت بسیاری برای دوراس به همراه آورد. رمان «عاشق» دوراس در سال 1984 جایزه ادبی معتبر گنکور را به دست آورد و بسیار پرفروش شد و همزمان به چندین زبان دنیا ترجمه شد که نقد و نظرات بسیاری برانگیخت و دامنه شهرت دوراس را بیش از پیش گسترد.
گورکی در واپسین سالهای حیاتش
ماکسیم گورکی، چهره اسطورهای ادبیات انقلابی روسیه، در سال 1936 درگذشت. ما از آخرین سالهای حیات او چیز چندانی نمیدانیم جز آنکه کموبیش سرخورده بود و از استالین کناره میگرفت. و اینکه باز، برای سومینبار، قصد مهاجرت داشت اما اجازه خروج از کشور به او داده نمیشد. مرگ گورکی در هالهای از ابهام قرار داشت و شایعه مسمومیت او هم شنیده میشد. گورکی در سالهای واپسین عمرش مشغول رمانی بود که هیچوقت تمام نشد. رمانی که اگرچه برخی منتقدان آن را اثری شکستخورده میدانند اما سندی است منحصر به فرد از آنچه گورکی سالها درگیرش بود: از تناقض و تضادهایی که بیش از آنکه شخصی باشند تاریخی بودند و ریشه در عمق جامعه روسیه داشتند.
سرگذشت تراژیک رهبر انقلابی
لئون تروتسکی از مهمترین شخصیتهای قرن بیستم و از چهرههای جریانساز مارکسیسم است که نظریاتش همچنان واجد اهمیت است. تروتسکی در اکتبر 1879 به دنیا آمد و در ابتدای جوانی با مطالعه آثار مارکسیستی به فعالیتهای انقلابی روی آورد و همین سبب شد در فوریه 1898 بازداشت و به سیبری تبعید شود. فعالیتهای سیاسی تروتسکی اما متوقف نشد و او در خارج از روسیه به کار سیاسی ادامه داد. در پی انقلاب 1917 او به روسیه بازگشت و در ژوئیه این سال به عضویت حزب بلشویک درآمد و میتوان او را نزدیکترین فرد به لنین در آن سالها دانست. در سال 1922 و در پی بیماری لنین، احتمال میرفت که تروتسکی جانشین او شود اما سیر وقایع به گونهای دیگر پیش رفت و استالین جانشین لنین شد و به مرور از قدرت تروتسکی کاسته شد تا اینکه سرانجام در 1927 او از حزب اخراج و تبعید شد. تروتسکی پس از سالها دوری از کشورش، در 20 اوت 1940 به دست رامون مرکادور، از عوامل استالین، به قتل رسید تا این چنین سرگذشتی تراژیک برای این چهره محوری انقلاب اکتبر رقم بخورد.
شاعرترین شاعرها
فریدریش هلدرلین، شاعر آلمانی دوران کلاسیک و رمانتیک آلمان، در سال 1770 در شهر کوچک لائوفن، نزدیک شهر اشتوتگات و در حاشیه رود نکار به دنیا آمد. او از جوانی به شعر و فلسفه گرایش داشت و در تمام شعرها و نیز تنها رمانش رد تفکر فلسفیاش دیده میشود. هلدرلین اگرچه در زمان حیاتش آنگونه که باید قدر ندید، اما امروز از مهمترین چهرههای ادبیات جهانی است و از قلههای رفیع ادبیات آلمانیزبان به شمار میرود و او را میتوان چهره اسطورهای ادبیات آلمان دانست. آشنایی ما با هلدرلین به سالها پیش برمیگردد اما در سالهای اخیر تنها رمان او و نیز گزیدههایی از اشعارش از زبان آلمانی به فارسی برگردانده شدهاند و میتوان گفت شناخت ما از او دقیقتر شده است. سال 2020 مقارن بود با دویستوپنجاهمین زادسال هلدرلین و جالب آنکه او با هگل و بتهوون نیز همسال بوده است.
نمایش ادامه دارد
نیل سایمون از پرکارترین، موفقترین و محبوبترین نمایشنامهنویسان جهان است که در ایران نیز آثارش اقبال بسیار داشتهاند و بارها روی صحنه رفتهاند. سایمون را یکی از بهترین کمدینویسان تاریخ ادبیات نمایشی آمریکا نیز میدانند. او از ایام نوجوانی به حرفه نمایش وارد شد و طی چهار دهه فعالیت در تآتر بیش از سی نمایشنامه نوشت که از موفقترین اجراهای تاریخِ برادوی بودند. این نمایشنامهنویسِ پرافتخار بیش از هر نمایشنامهنویس امریکایی دیگری آثار پرتماشاگر و پرفروش نوشت و تهیه کرد و رکوردِ بیشترین تعداد اجرا صحنهای در تالارهای امریکایی به نام او ثبت شده و جالب آنکه تنها نمایشنامهنویسی است که در زمان حیات، نامش بر یکی از تالارهای برادوی گذاشته شد. شهرت او تا حدی است که منتقدان باور دارند اگر بنا باشد مجسمه یادبودی برای قدیس حامیِ خنده بنا کنند، نیل سایمون تنها گزینه است.
چارلز دیکنز قاهره
شهرهای مهم با نمادهایشان به یاد آورده میشوند و نجیب محفوظ نماد قاهره دوران معاصر است. نویسنده شهیر مصری در 11 دسامبر 1911 در محله جمالیه قاهره، از محلههای منطقه مسجد حسین، به دنیا آمد. محلهای قدیمی و سنتی که بعدها بستر بسیاری از رمانها و داستانهای او شد. نجیب محفوظ در خانوادهای از طبقه متوسط، از پدری بازرگان و وطنپرست و مادری اهل فرهنگ، متولد شد. او از هفده سالگی به نوشتن رمان پرداخت و تا پایان عمرش به همین کار مشغول بود. نجیب محفوظ نویسنده قاهره است و به این دلیل که فقر و محرومیتهای این شهر را در داستانهایش به تصویر کشیده او را چارلز دیکنز قاهره نامیدهاند. او اولین نویسنده جهان عرب است که برنده نوبل ادبی شده است و پس از آن به نویسندهای با شهرتی جهانی بدل شد. نجیب محفوظ در 30 اوت 2006 از دنیا رفت.
سایهنویسان از سایه بیرون میخزند بخش (پایانی)
در بخش دوم این مطلب به بهانهی مرور کارنامهی سایهنویسی اشخاصی که ظن همکاری آنها در کتاب خاطرات پرنس هری میرود، به این سوال خواهیم پرداخت که آیا تمام سایهنویسها میخواهند در سایه بمانند؟
نویسنده: راشل داهلی
هگل؛ آخرین نظامساز
گئورگ ویلهِلم فِرِدریش هِگِل (متولد 27 آوگوست 1770 در اِشتوتگارت، مرگ 14 نوامبر 1831 در برلین)، فیلسوف آلمانی که نظامی دیالِکتیکی خلق کرد که بر پیشرفت تاریخ تأکید داشت، و بر پیشرفت ایدهها، که از قالب تِز به آنتیتِز و سپس به سَنتِز تحول مییابند.
ژیل دُلوز؛ شورشیِ خاموش
ژیل دُلوز، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی، که رویکردی در ضدّیت با عقلباوری مرسومِ آکادمیک داشت، یکی از تأثیرگذارترین فلاسفهی فرانسویِ نیمهی دوم قرن بیستم بود. او در 18 ژانویهی 1925 در خانودهای سنّتی از طبقهی متوسط در پاریس به دنیا آمد و بخش اعظم عُمرش را در همین شهر گذراند. او طیّ جنگ جهانی دوم تحصیلاتِ ابتدایی را گذراند و به دبیرستان کارنُو رفت. در زمان اشغال فرانسه خانوادهی دُلوز در تعطیلات در ناحیهی دوویل در نُورماندی بودند، و او یکسال را در آنجا به مدرسه رفت. دُلوز گرایش خود به ادبیات و فلسفه را به ملاقات با معلمی در آنجا بهنام پیِر آلبواک (پسر مُوریس آلبواکِ جامعهشناس) مربوط میدانست، که او را با نویسندگانی نظیر ژید و بودلر آشنا کرد. او ذکر کرده که مفاهیم فلسفی، بهخاطر برخورداری از خودآیینی و سبْک منحصربهفرد خود، با همان نیروی شخصیتهای ادبی او را درگیرِ خود میکردند. در دورهی اِشغال فرانسه بهدست نازیها، برادر بزرگتر او بهجُرم عضویت در نهضت مقاومتِ فرانسه دستگیر شد و در راه انتقال به اردوگاه آشویتس از دنیا رفت. دُلوز بعد از آزادسازیِ فرانسه به پاریس برگشت.
گونتر گراس
گونتر گراس (2015-1927)، رماننویس آلمانی، منتقد اجتماعی و برندهی جایزهی نوبلِ ادبیات را گروه کثیری وجدانِ اخلاقیِ سرزمیناش میدانستند، ولی وقتی او در 2006 فاش کرد که در طول جنگ جهانی دوم عضو «وافِن اِساِس» [گُردان حفاظت حزب نازی] بوده، اروپائیان را در بُهت و حیرت فروبرد. جناب گراس قطعاً تنها فردِ نسل خود نبود که واقعیات زندگیِ خود در زمانِ جنگ را پوشاند. ولی از آنجا که او یکی از روشنفکران برجستهی عرصهی عمومی بود که آلمانیها را وادار به مواجهه با وجوه زشتِ تاریخ خود کرده بود، اعتراف او به اینکه در زندگینامهاش دروغ گفته، خوانندگان را بهشدت تکان داد و گروهی را برانگیخت تا از زاویهی متفاوتی به بازنگری در زندگی و آثار او بپردازند.
شما دارید به پارچه حمله میکنید
ویلیام اس. باروز، با نام ادبیِ ویلیام لی (۱۹۹۷-۱۹۱۴)، داستاننویس، مقالهنویس و نقاش آمریکایی بود که بهعنوان اولین چهرهی نسل بیت و همچنین یکی از سیاسیترین، تأثیرگذارترین و خلّاقترین نویسندگان قرن بیستم شناخته شده است. نوشتههای او بهیکاندازه بر ادبیات و فرهنگ عمومی تأثیر داشتهاند. باروز هجده رُمان و داستان بلند، شش مجموعه داستان کوتاه و چهار مجموعه مقاله نوشت. همچنین پنج کتاب از مصاحبهها و مکاتبات او منتشر شده است. او درزمینهی اجرای کلام در تئاتر، موسیقی و پرفُورمنس هم فعالیت داشته است. برجستهترین اثر او رمان سورعریان (۱۹۵۹) است.
فرانتس کافکای انسان
حجم گسترده تفسیرهایی که همواره درباره آثار فرانتس کافکا منتشر شده باعث شکلگیری چهرهای خیالی از او شده است. البته شکلگیری چهره خیالی درباره بسیاری دیگر از نویسندگان و هنرمندان هم اتفاق افتاده اما درباره کافکا موضوع کمی پیچیدهتر است. یکی به این خاطر که زندگی شخصی او موضوعی جذاب برای انواع و اقسام تفسیرها بوده و دیگر اینکه آثار او نیز به این اتفاق دامن زده است. چنین است که امروز کلیشهها و سوءتفاهمهای زیادی درباره کافکا، زندگی و آثارش، وجود دارد و عجیب آنکه زندگی کافکا به لطف یادداشتها و نامههایش و نیز زندگینامههای دقیقی که درباره او منتشر شده، تقریباً به طور کامل به روی آفتاب افتاده و روشن است. یکی از کتابهایی که زندگی و چهره واقعی کافکا را ترسیم میکند، اثری است با عنوان «کافکا در خاطرهها، از دبستان تا گورستان» که در آن چهرههای مشهور و غیرمشهوری که همدوره کافکا بودهاند و خاطراتی درباره او داشتهاند به شرح خاطراتشان پرداختهاند. این کتاب را میتوان جایی میان تاریخ شفاهی و زندگینامه جای داد چرا که در آن کافکا و زندگیاش توسط دیگران روایت شده است. این کتاب با ترجمه ناصر غیاثی در نشر نو منتشر شده است.
رِمبِرانت فُون رِین؛ خِبرِگی و تجمّل در پناه قدرت
بهگفتهی یان یانسُون اُورْلِرس (1646-1570)، مؤلفِ اولین زندگینامهی رِمبِرانت؛ معروفترین نقاش هلندیِ قرن هفدهم در 15 جولای 1606 در شهر لِیدِن به دنیا آمد. او نُهمین فرزند یک آسیابان، هارمِن خِریتْس وان رِین (1630-1568) و نیلْتی ویلِمسْدِر وان سودایزْبِروک (1640-1568)، دخترِ یک نانوا، بود. رِمبِرانت کودکی خود را در خیابان وِدِسْتیخ، درست روبهروی آسیاب پدرش، گذراند. او به مدرسهی لاتینِ شهر لِیدِن رفت، و والدیناش در چهارده سالگی او را در دانشگاه شهر لِیدِن نامنویسی کردند، «چون در اِوان بلوغ توان آن را داشت که معلوماتاش را در خدماتِ شهری و مدیریّت جمعی در ابعاد وسیع به کار بگیرد.» و این ایدهای بود که محقَّق نشد، چون جاهطلبیِ رِمبِرانت به وادی دیگری اختصاص یافته بود؛ «تمایل ذاتی او فقط به نقاشی و طراحی بود.»
وقایعنگار دوران محاکمات بزرگ
آنا آخماتووا، این پرآوازهترین زن در ادبیات روسیه، فرزند خانوادهای اشرافی-اوکراینی بود و پدرش افسر دریایی بود. آخماتووا در کیف حقوق خواند و در پترزبورگ هم در رشته تاریخ ادبیات تحصیل کرد. او از سال 1910 تا 1918 همسر گومیلیوف بود. بسیاری از چهرههای مهم ادبیات روسیه از جمله بلوک و مایاکوفسکی از ستایشگران شعر آخماتووا بودند و بلوک او را کولی مسیحی مینامید. او با اولین مجموعه شعرهایش نه تنها از زیر سایه همسرش بیرون آمد بلکه موفقیت او را هم تحتالشعاع قرار داد و به بت جوانان روزگار خود بدل شد. عشق و مرگ از مضامین عمده شعرهای آخماتووا به شمار میروند. جالب اینکه او در ژوئیه 1914 در برخی اشعارش با لحنی پیشگویانه وقوع جنگ بزرگ را مطرح کرده بود. زندگی آخماتووا در میانه حاشیه و متن یا شهرت و فراموشی گذشت اما دستآخر او در آخرین دوران حیاتش روزهایی نسبتاً آرام را پشت سر گذاشت.
فردریش نیچه؛ چهکسی مُرده است؟
هیچکس نتوانسته تأثیرِ فردریش نیچه بر جامعهی بشری را صرفاً با نگاهی به گذشتهی زندگی او دریابد. نیچه در 15 اکتبر 1844، در منطقهای روستایی بهنام رُوکِن، در جنوبغربیِ لایپزیگ، در آلمان، متولد شد، و کودکیِ او در فضای بهشدت دینی گذشت: پدر و هر دو پدربزرگاش کشیشِ لوتِری بودند. در چهار سالگیِ او پدرش بر اثر یک بیماری مغزی درگذشت، و خانواده به حومهی شهر ناومبُورگ آن دِر زالِه نقلمکان کرد.
مان؛ کاوشگرِ روح بورژوازی
توماس مان (متولد 6 ژوئن 1875؛ مرگ 12 آگوست 1955)، رماننویس و جُستارنویس آلمانی که رمانهای اولاش -«بودنبروکها» (1900)، «مرگ در ونیز» (1912)، و «کوه جادو» (1924)- نوبلِ ادبیات 1929 را برایش به ارمغان آورد.
مِلویل، ماجراجوی شیدا
هرمان ملویل، نویسندهی آمریکایی، این ماجراجوی تمامعیار، از سفر به اقیانوسها با جزئیاتی دقیق و منسجم نوشت. معروفترین اثر او، «مُوبی دیک»، در زمان حیاتش قدرنادیده ماند، ولی امروزه بهعنوان یکی از بزرگترین رمانهای آمریکایی از آن یاد میشود.
مَجال کوتاهِ جاودانگی
آنتون پاولِویچ چخوف در 29 ژانویهی 1860 در شهر بندریِ تاگانرُوگ (در منتهاالیه شمالیِ دریای سیاه، در حد فاصل اوکراین و روسیه) در استان راستُوف، در جنوب روسیه، به دنیا آمد. او فرزند سوم از شش فرزندِ یِوگِنیا یاکُوْلیِوْنا مارُوزُوف، دخترِ یک تاجر پوشاک، و پایوِل یِگُورِویچ (1898-1825)، یک مغازهدارِ خواروبارفروش بود. خانهی آنها در حال حاضر به موزه بدل شده است. پدربزرگ آنتون رعیّتی روستایی بود که بر روی زمینِ یکی از ملّاکانِ استان وارُونِژ کار میکرد و در 1841 آزادی خود و خانوادهاش را خرید.
هيولای ترامپ
اينك تمامِ جهان با دونالد ترامپ، رييسجمهور تكدورهايِ آمريكا بهخوبي آشنا هستند و جهان، ديگر از او با عنوانِ «پديده ترامپ» ياد ميكند. درباره ترامپ و شخصيتِ او حرفوحدیثهای بسياري وجود دارد كه گاه متناقض نيز هستند، اما نقطه اشتراكِ همه روايتهاي مختلف اين است كه دونالد ترامپ، شخصيتي عجیبوغریب دارد. يكي از تندترين روايتها متعلق به مري ترامپ، برادرزاده دونالد ترامپ است كه در كتابي با نامِ «خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی» و عنوانِ فرعي «ترامپ، مرد خطرناك جهان» منتشر شد و سروصدای بسيار راه انداخت. کتابِ جنجالي و افشاگرانۀ برادرزاده ترامپ، بهرغمِ تلاشهاي دولت ترامپ و طرفدارانش از جمله رابرت ترامپ، برادر دونالد براي جلوگيري از انتشار اين كتاب، در روز نخست انتشار در آمريكا با فروش۹۵۰ هزار نسخه به ركوردي چشمگير دست یافت. «خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی» چندي پيش با ترجمه محمد خجسته در انتشارات نگاه منتشر شد و در مدت كوتاهي به چاپ دوم رسيد.
فهمپذیریِ تاریخ
ژان پُل سارتر (۲۱ ژوئن ۱۹۰۵- 15 آوريل 1980)، فیلسوف، رماننویس، و نمایشنامهنویس فرانسوی، بیش از هرچیز بهعنوان نمایندهی اصلیِ فلسفهی اِگزیستانسیالیسم در قرن بیستم شناخته شده است. او در 1964 از پذیرفتن جایزهی نوبل ادبیات امتناع کرد؛ جایزهای که «بهخاطر آثاری سرشار از ایدهپردازی، و آکنده از روح آزادی و کاوش حقیقت، که تأثیر پُردامنهای بر عصر ما داشتهاند» به او اهدا شده بود.
در سوگ چریک
زندگی پرماجرای ارنستو چهگوارا که به سالیان دراز مقاومت مشهور است، نقاط عطفی دارد که یکی از آنها آشنایی او با فیدل کاسترو است. از همکاری و دوستی این دو ماجراهای بسیاری نقل شده است، نامههایشان نیز نشان از صمیمیت و رابطه خاصشان دارد. در این متن به مناسبتِ زادروز چریکی که او را از انقلابی پرشور مدافع آزادی ملل تا تروریست تندرو خواندهاند، به بازخوانی نامهای از چهگوارا به فیدل میپردازیم و رابطه این دو انقلابی، که در زندگی هر دو آنها فصل تازهای بوده است، تا حدی که تا پای مرگ ادامه یافت و حتی به سه دهه بعد از مرگ چه هم رسید که فیدل برای یافتن جسد ناپیدای چهگوارا و بازگرداندنش به کوبا بسیار تقلا کرد. ارنستو رافائل گوارا، متولد 14 ژوئن 1928 در شهر روساریو آرژانتین در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمد. مادرش زمیندار بزرگ و پدر از خاندانی مشهور و بزرگ بود. ارنستو، فرزند ارشد یک خانواده چپگرای جمهوریخواه بود و به همین دلیل از همان دوران کودکی با سیاست بزرگ شد و از نزدیک با آن درگیر بود.
مرگ بر هرچه گذشته است
در میان شعرهای مایاکفسکی، مجموعهای خاص و پیچیده هست با عنوانِ «دربارۀ آن» که آن را در سال 1923 در دوره خاصی از زندگی هنریاش نوشت. این شعرها همراه پیشینه و زمینه شکلگیری منظومه عاشقانه و پر از ارجاعاتِ سیاسی و اجتماعی، در کتابی با ترجمه یولتان سادیکوا منتشر شده است. «دربارۀ آن» نگاهی است به همکاری مایاکُفسکی (1893-1930) و آلِکساندر رُدچِنکو (1891-1956) و همکاری این دو هنرمند که آرزو داشتند روزمرگی را از درون دگرگون کنند و برای آینده و به نام آینده مبارزه میکردند. مایاکُفسکی و رُدچِنکو، یکی شاعر فوتوریست انقلابی با سرنوشتی تراژیک و دیگری، نقاش، طراح و عکاس خارقالعاده که در زیر شیروانی صحنه تئاتر به دنیا آمده بود، در سال 1920 با هم مواجه شدند. یکی از آثار مشترکِ آنان منظومه «دربارۀ آن» است که بهنوعی خصلتِ اتوبیوگرافیک نیز دارد، چراکه مایاکفسکی در آن تجربیات بخش مهمی از زندگی خود را روایت کرده است. البته روایت چندان سرراست نیست و برای همین، مترجمِ کتاب با گزینش یادداشتها و نامههایی، راهنمایی برای کشف این منظومه تدارک دیده است.
باریس پاسترناک
باریس لِئُونیدُوویچ پاستِرناک (1960-1890)، بزرگترین فرزند لِئُونید پاسترناکِ نقاش و رُزا کاوفمَنِ پیانیست [خانوادهای یهودی]، در 10 فِوریه 1890 در مسکو متولد شد. والدین او دائماً پذیرای نویسندگان، هنرمندان، و روشنفکران سرشناس بودند؛ از جمله راینر ماریا ریلکه شاعر (در 1899)، که البته در آن زمان هنوز ناشناخته بود، و آثارش تأثیر زیادی بر پاسترناک گذاشت. در 1901 وارد دبیرستان شد و با آنکه، محض خوشآمدِ پدرش، خیلی خوب طراحی میکرد، عشق اولش گیاهشناسی، و دومی موسیقی بود. او، با الهام از آلکساندر اِسکِریابینِ آهنگساز، که از دوستان خانوادگیشان بود، شش سال را صرف یادگیری آهنگسازی کرد. حاصل فعالیت این سالهای پاسترناک سه قطعه برای پیانو بود. در 1909 وارد دانشکده حقوقِ دانشگاه مسکو شد و فعالیت موسیقایی را برای همیشه رها کرد. خیلی زود به فلسفه روی آورْد، ولی نهایتاً در 1912 فلسفه را هم رها کرد تا کار حقیقی خود را دنبال کند: شاعری. با این حال شعر و نثرِ او همواره حامل نشانِ اشتیاق جوانیِ او به موسیقی و فلسفه بود.
فوران جنون
اگوست استریندبرگ (یوهان آوگوست استریندبری، 1849-1912) با شخصیتی پیچیده و نامتعارف، امکانِ هرگونه شناختِ سرراست و یکدست از خود و آثارش را ناممکن ساخته است. گرچه این نمایشنامهنویسِ مطرح سوئدی، حدود دَه کتاب شرححال گونه از خود بهجا گذاشته است، آثار او نیز بهنوعی خودزندگینامههایی ادبی و نمایشی هستند، تا حدی که میتوان گفت هر آنچه استریندبرگ نوشته روایتی از سرنوشت خودش بوده یا حتی زندگینامههایی در قالب ادبی. با این حال، شناخت استریندبرگ، کاری بس دشوار است چراکه او شخصیتی چندگانه داشته و برخی شارحان بخشِ زیادی از این روحیه را به تعدد شغلهای او نسبت میدهند. استریندبرگ بهعنوان معلم، بازیگر، نقاش، روزنامهنگار، نویسنده، تلگرافچی، گیاهشناس، جانورشناس، باستانشناس، کیمیاگر، منجم و شیمیدان، تجربیاتی داشته و در قلمرو نویسندگی نیز در فرمها و موضوعات مختلفی نوشته است: از شعر و درام و رمان و داستان کوتاه و زندگینامه تا تاریخ و علوم و فلسفه و سیاست. حتی زمانی میخواسته کتابی درباره آشپزی بنویسد. در عینِ حال در زمینه اعتقادات مذهبی و باورهای سیاسی هم از خداباوری و زاهدپیشگی و بودیسم و کاتولیکگرایی تا نیستانگاری و آنارشیسم و سوسیالیسم، پیش میرود. اما هیچیک از این تناقضاتِ شخصیتی و اعتقادی و کاری، نمیتواند ذهنِ بهشدت خلاق و نبوغ غریبِ استریندبرگ را انکار کند و از اینروست که رقیب قَدَر او، ایبسن، از چشمهای شیطانی او سخن میگوید و بسیاری دیگر از جنونِ استریندبرگ. او سرانجام در ماه می 1912، در حالی که کتاب مقدس را به سینهاش میفشرد، به علت ابتلا به سرطان درگذشت.
اخراج از پاریس
کارل مارکس از همان سال 1839 که روی تز دکترایش کار میکرد در باشگاه دکترها شرکت فعال داشت و از همان زمان خیالِ نوشتن در مطبوعات و حتی راه انداختنِ نشریهای را با دوستانش در باشگاه در سر میپروراند. مارکس میخواست با همکاری یکی از برادران باوئر یک نشریه ادبی منتشر کند اما تنها دستآورد او دو شعر کوتاه بود که در مجله نقد ادبی «آتنائوم» منتشر شد و این نخستین مطلب چاپشده از مارکس بود. کارل مارکس (۵ مه ۱۸۱۸ - ۱۴ مارس ۱۸۸۳)، فیلسوفِ مطرح آلمانی، به روزنامهنگاری نیز میپرداخت و چهبسا مطبوعات، نخستین وسیلۀ این سوسیالیستِ انقلابی آلمانی بود که از طریق آن ایدهها و تفکراتش را طرح کرد و به بوته نقد و نظر گذاشت. با اینکه مارکس از سال 1839 به مطبوعات روی آورد، اما شاید بتوان مقالات مهم او درباره سانسور دولت پروس را که در سال 1842 منتشر شد، ورود جدی و پرسروصدای مارکس به عرصه روزنامهنگاری دانست، چراکه علاوهبر موضعگیری درباره یک مسئله روز، این مقاله با استقبال گستردهای مواجه شد و اسمِ مارکس را بهعنوانِ روزنامهنگاری برجسته نیز ثبت کرد. و بعدها مارکس در روزنامهنگاری تا جایی پیش رفت که از پاریس اخراج شد!
زندگی مرد انقلابی در زندان
آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز و فعال سیاسی مارکسیست ایتالیایی، در هشتم نوامبر 1926 در رم دستگیر شد. این درست زمانی بود که جولیا، همسر روسیاش تازه در مسکو فرزندِ دومشان را به دنیا آورده بود. گرامشی بقیه عمر خود را در زندان یا بیمارستان سپری کرد و چند سالی بعد از آزادی مشروط در 27 آوریل 1937 درگذشت. آنچه در زندگینامههای گرامشی جلبتوجه میکند این است که او بیشتر عمر پربار خود را در زندان سپری کرده است و البته در همانجا توانسته است همپای روشنفکران و اهل اندیشه درباره سیاست و فرهنگ اندیشهورزی کند. بیراه نیست که هر کس برای نوشتن زندگی گرامشی و سیر تحول تفکر او از دوران حبسِ او مینویسد. در سالمرگِ این فیلسوف و کنشگر سیاسی که معاصرانش او را «مغز متفکر حزب کمونیست ایتالیا» میخواندند، مروری کردهایم به زندگیِ گرامشی، که زندان و نوشتههایش در این دوره، بیشترین سهم از عمرش را داشته است.
آزادی به قید قول شرف
اوکتاویو پاز وقتی نوشتن را در 1931 آغاز میکند، تنها هفده سال دارد. در مدرسه ملی مقدماتی سان ایلد فونسو، یکی از مدارس متوسطه معتبر مکزیک درس میخوانَد، در زمانهای که کشورش پس از انقلاب مکزیک همچنان در التهاب سیاسی به سر میبرد و سیاست ملیگرایانهای که الهامبخشِ انقلاب بود، در مکزیک شایع است. یک اعتصاب دانشآموزیِ سراسری در همان زمان تقریبا تمام مدارس کشور را به تعطیلی کشاند و از همان موقع بود که پاز به فعالیت سیاسی برانگیخته شد که در تمامِ عمر روی کار و زندگی و اشعارش سایه انداخت.
وارث اختراع جویس
ساموئل بکت، فرزند یک ارزیاب ساختمان؛ کوچکترین پسر می و بیل بکت، در سال آوریل 1906 در شهر دوبلین ایرلند به دنیا آمد. او از آن گروه ایرلندیهای پروتستانِ متعلق به طبقه متوسط بود که رفتهرفته از این رسته بُرید و در ایمانش به شک و تردید افتاد. برخی معتقدند این خاستگاه بکت است که به شکلِ اضطرابِ وجودی در آثار او بهخصوص «در انتظار گودو» بازتاب یافته است. در زندگیِ ادبی بکت، بیشک جیمز جویس، هموطنِ او تأثیر بسزایی داشته است. درواقع شکلگیری فضای ادبی ایرلند وامدارِ جویس بود که قدم آخر را در مسیر گسست از سنتهای ادبیِ ایرلند برداشت و بدون تردید، بکت مهمترین وارثِ جویس در این مسیر است. از اینروست که بازخوانیِ رابطه بکت با جویس -که بخشِ مهم و نقطه عطفِ زندگی بکت بوده- در زادروزش، خالی از لطف نیست.
نخستين ماركسيست
دويست سال از زادروز فردريش انگلس میگذرد؛ يكی از مطرحترين نظريهپردازان ماركسيست كه او را نخستين ماركسيستِ تاريخ نيز خواندهاند. كسی كه هم در اشاعه جهانبينی و ايدههای ماركسيستی در جامعه نقش بسزايی داشت و همچنين سهمِ بزرگی در برطرف ساختنِ موانع پيش روي ماركس تا او بتواند با فراغ بال بيشتری اثر عظيم خود، «سرمايه» را بنويسد. اما از انگلس نيز مانند غالب شخصيتهای مهم تاريخی تصويری يكدست در دست نيست. برخی او را جزمگرا خواندهاند و گروهی معتقدند او پس از ماركس از انديشههای انقلابی فاصله گرفت و بيشتر به رِفُرم تمايل نشان میداد. برخی نيز خاستگاه طبقاتی او را دليل اين تناقضات دانستهاند. انگلس اما، خود را يك ماركسيست تمامعيار میدانست كه بخشی از عمر خود را وقفِ به ثمر رساندن بخشی از «سرمايه» كرد كه در زمان حياتِ ماركس ناتمام مانده بود. و همانطور كه در ادامه ميآيد، او به دليل آنكه از نزديك با مصائب و فلاكتِ كارگران در دوران اوج صنعتی شدن سرمايهداری برخورد داشت، بيش از همه به پيشبرد عينی ايدههای ضد سرمايهداری كمك كرد، چراكه بهوضوح ميديد چطور كارگران در چرخههای سرمايهداری نوينِ آن دوران به كار طاقتفرسا گمارده شدهاند. از اينرو بود كه در عرصه عملگرايی و تدوین برنامه برای كنشهای مبارزاتی نقش عمدهای بر عهده گرفت. با اين همه، بسياری معتقدند حقِ مطلب درباره او ادا نشده است و اينك در دویستسالگیاش وقتِ آن رسيده تا به دركِ بيشتر انديشه و كار او پرداخت.
گاری سنگین تاریخ روسیه
ماکسیم گورکی، از شاخصترین نویسندگان ادبیات روسیه، 28 مارس (9 فروردین) 1868 متولد شد و در سالهای حیاتش به عنوان مهمترین یا یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات روسی شناخته میشد. گورکی در سالهای پس از انقلاب اکتبر نقشی فراتر از نویسنده داشت و بهخصوص در سالهایی که لنین رهبری انقلاب را برعهده داشت چهرهای موثر به شمار میرفت. سرنوشت گورکی به نوعی با سرنوشت انقلاب روسیه پیوند خورده است؛ نه فقط از اینرو که گورکی چهره نمادین روشنفکران و نویسندگان انقلابی بود بلکه بیشتر از این حیث که فراز و فرودهای زندگی او آیینهای تمامعیار از تناقضهای اجتماعی و تاریخی نهفته در انقلاب روسیه بود. گورکی داستاننویسی بود که در دوران حکومت استالین، میان وفاداری به حزب و وفاداری به تخیل نویسندگی در تضادی بنیادی به سر میبرد و رمان طولانی اما نیمهتمامش نمادی از این وضعیت پرتضاد است. نقش و حضور گورکی در فضای روشنفکری دهههای ابتدایی قرن بیستم روسیه، به حدی است که میتوان گفت حیات او با حیات انقلاب درهمتنیده بوده و شناخت دقیق هر یک از این دو منوط به شناخت دیگری است.
ترس از خنده
نیکالای واسیلیویچ گوگول (1809-1852) در ایالت پولتاوا واقع در اوکراین به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلاتش در دبیرستان، به پترزبورگ رفت با این امید که شغل دولتی پردرآمدی برای خودش دستوپا کند. اما مقام و منسبی بیش از یک کارمند ساده پیدا نکرد. او در 1829 یک منظومه به چاپ رساند که استقبالی از آن نشد و گوگول از شدت سرخوردگی تقریبا تمام نسخههایش را خرید و آتش زد. این سرخوردگی البته دیری نپایید و او در سالهای 1831 دوباره دست به نوشتن زد و «داستانهای منثور شبهایی در قصبه نزدیک دیکانکا» به چاپ رساند که تحسین پوشکین را برانگیخت. از همین کتاب، گوگول نشان داد که خنده و کمدی برایش قضیهای بسیار جدی است. بعد از آن نیز او کتابهای مطرح دیگرش، داستانهای «دماغ»، «پرتره»، «کالسکه»، «بلوار نِفسکی»، «یادداشتهای یک دیوانه» و «شنل» را منتشر کرد و نیز «داستانهای پترزبورگی» را نوشت و نوشتن «بازرس» را همزمان دست گرفت که بهخصوص در این نمایشنامه اخیر، خنده بهعنوان یک قضیه مهم مطرح شد و با اینکه بسیاری با انتشار این نمایشنامه، گوگول را به هجونویسی و افترا زدن به روسیه متهم کردند و یاغی خطرناک لقب دادند، او از راه و رسم خود در نوشتن بازنایستاد و کتابِ بعدیاش، «نفوس مرده» چنان به نظام رعیتداری و وضعیت اقتصادی و اجتماعی موجود در روسیه تاخت که بسیاری گفتند «لرزهای بر سراسر روسیه انداخت.»
گناه تاریخ
بیشک کمونیسم و انقلاب بلشویکیِ روسیه سهم بسزایی در تحول هنر و ادبیات داشته است. حتی میتوان گفت «کمونیسم، یکی از قدرتهای محوری در بهترین آثار جدید ادبی بوده است، و آشنایی با کمونیسم در وجدان و فعالیتهای ادبی بسیاری از برجستهترین نویسندگان این عصر تأثیر گذاشته است.»[1] در میان نویسندگان انقلابی طرفدار انقلاب روسیه نامهای آشنایی هست، مایاکوفسکی، ماکسیم گورکی، آیساک بابل، میخائیل شولوخوف، نیکالای آستروفسکی، ماندلشتام، باریس پاسترناک و دیگران. در میان این فهرست نامهای کمتر شناختهشدهای هم هست و در این رمان، چهرهای که پس از مرگ گورکی، جای او را گرفت و پیشکسوت ادبیات روسیه شد: الکسیی نیکالایویچ تالستوی. نویسندهای که از انقلاب اکتبر بسیار سود جست و با حمایتِ شخص استالین شهرتی همپای گورکی و شولوخوف پیدا کرد. به مناسبت درگذشت الکسیی تالستوی (1883-1945)، این نویسنده لیبرال که بیشترین بهره را از انقلاب بلشویکی برد مروری داریم بر کارنامه کاری و سیاسیاش که او را در روسیه دوره استالین تا یک «کُنت» بالا برد.
محافظهکار و اصلاحطلب نیستم
«از من بیوگرافی میخواهید؟ این هم بیوگرافی: در سال 1860 در تگانروک به دنیا آمدم. همانجا در سال 1879 دبیرستان را تمام کردم. سال 1884 تحصیلاتم را در دانشکده پزشکی دانشگاه مسکو به پایان رساندم. در سال 1888 جایزه پوشکین را دریافت کردم. در سال 1890 از مسیر سیبری سفری به ساخالین کردم و مسیر بازگشتم از راه دریا بود. در سال 1891 سفری را به سرتاسر اروپا شروع کردم...» آنتون پاولوویچ چخوف در فوریه 1892 بیوگرافی خود را خطاب به و. آ. تیخونوف مینویسد و بهرسم متداول از تولد و اتفاقاتِ روتین زندگیاش آغاز میشود، در جملات آخر این بیوگرافی کوتاه است که چخوف، نویسنده ظریف و طناز سر بر میکند: «اما همه اینها مهملات است، هرچه دوست داشتید بنویسید، هر جا هم کم آورید، جایش را با شعر پر کنید.» این است که زندگینامه چخوف را باید در منابع دیگری جستجو کرد و از این میان، نامههای چخوف مهمترین منبع است. چخوف نامههای بسیاری مینوشت که در آنها ضمنِ نوشتن از حال و احوالِ خود و زندگی ادبی و هنریاش، عقاید خود را درباره قضایای سیاسی و اجتماعی روزگارش بیان میکند. با اینکه چخوف در خطوط آخر بیوگرافیاش آن را مهملات میخواند اما برای رفتن سراغ زندگیِ این نویسنده پرآوازه بیش از همه سالهای موفقیت او جلب توجه میکند. از اینروست که در این متن سالهای 1885 تا 1890 را از خلالِ نامههای چخوف بازخوانی میکنیم.
پسماندِ زندگی روزمره
جیمز جویس در دوم فوریه 1882 در شهر دابلینِ ایرلند به دنیا آمد. پدرش آنقدر دستش به دهانش میرسید که او را به مدرسه شبانهروزی یسوعیان بفرستند و آنقدر ولخرج بود که چند سال بعد آه در بساطش نمانَد. از اینروست که بهطور دقیق نمیتوان گفت جویس به کدام طبقه اجتماعی وابسته بوده است و چگونه زندگی کرده است. گویا وضع مالی خانواده جویس روز به روز وخیمتر شده و این امر را دلیلی میدانند که جویس بیمیل به مخدوش کردن شواهد مربوط به زندگینامهاش نبوده است. به این ترتیب آنچه میتوان درباره آن محکم سخن گفت این است که تزلزل رتبه ممتازی که جویس در جامعه داشت و فقر فرهنگی پیرامونش در او سخت تأثیر گذاشت. مغرور و گوشهگیر بار آمد و به پیشنهادهای مربوط به احیای وطن خواه سیاسی خواه هنری، به دیده تحقیر نگاه میکرد و به دانش خود از ادبیات اروپای قارهای میبالید. از فرقه کاتولیک روگردان شد و سرانجام در 1904 همراه با نورا بارناکل که بعدها با او ازدواج کرد، برای همیشه از ایرلند رفت. جویس برای درآوردن هزینه زندگی و نان زن و بچهاش سالها در تریست و زوریخ زبان انگلیسی درس داد و در اواخر عمرش بود که با اعانهها و نخستین حقالتألیفهای عمده توانست به زندگیاش سر و سامانی بدهد و دیگر نگران نان شب و فقر مدام نباشد. او در تمامِ دوران سخت زندگیاش در برابر فقر و بیاعتنایی جامعه هنری و ادبیِ آن دوره، سانسور آثارش و بیماری حاد چشمهایش تاب آورد و در این میان، شاهکارهایش را نوشت تا اینکه در 1941 درگذشت، زمانی که دیگر به یکی از مهمترین نویسندگان قرن تبدیل شده بود. به مناسبت زادروز جویس و نیز سالروز انتشار شاهکارش «اولیس» در پاریس به سال 1922، مروری میکنیم بر پیوند این رمان با زندگی جویس و زادگاهش دابلین که او از آن گریخت گرچه دابلین را برای همیشه در خاطره ادبیات ماندگار کرد.
نگریستن از نیمرخ
سالیانِ درازی است از مرگِ ویرجینیا وولف، نویسنده مطرح انگلیسی میگذرد اما همچنان نام او در ادبیات جهان پرآوازه است و رد پایش از بین نرفته است. آدلین ویرجینیا وولف در 25 ژانویه در خانه شماره 22 هاید پارک گیت لندن به دنیا آمد. در تاریخِ ادبیات او را نویسنده دهه 1920-1930 میدانند اما بازخوانیِ نظرات، نوشتهها و رمانهایش نشان میدهد آنچه او خلق کرده است با برداشت جهان امروز از رمان مدرن همخوانی بسیار دارد. ویرجینیا وولف شخصیتی چندسویه دارد، جدا از کار ادبیاش که او را در کنار پروست، ژید و فاکنر مینشاند، ویرجینیا به خاطر مقالات و گفتارهای جسورانه و بیپروایش در باب آزادی زنان و نقشِ کلیدیاش در جنبشهای فمینیستی دورانش نیز شناخته شده و شهرت دارد. و این دو جنبه در شخصیتها و آثار وولف درهم تنیده شده است.
جستجوی نتیجۀ اخلاقی در پایان داستان
فیلیپ راث، رماننویس و نویسنده داستان کوتاه مشهور امریکایی است. (۱۹۳۳-۲۰۱۸) بخشی از شهرت کتابهای او به خاصیت زندگینامهای روایتهایش برمیگردد. داستانهای او همواره قهرمان یا شخصیتی دارد که درواقع بخشی از زندگی راث را روایت میکند. این مقاله که در سال ۲۰۰۷ در «نیویورکتایمز» منتشر شد، نگاهی تطبیقی بر چند اثر راث دارد.
هجویه تونی بلر
«سایه» یک رمان مهیجِ سیاسی در ادبیات معاصر است که رابرت هریس-پرفروشترین داستاننویس و روزنامهنگار انگلیسی- آن را در سال 2007 منتشر کرده است. در سال 2010 یک فیلم سینمایی از این داستان اقتباس شد؛ فیلم «سایهنویس» (شبحنویس) به کارگردانی رومن پولانسکی و نقشآفرینی پیرس برازنان که پولانسکی و هریس فیلمنامه آن را به طور مشترک نوشتند.
بازسازی لنین
تاماس کراس، استاد تاریخ روسی در دانشگاه بوداپست و نویسنده زندگینامه روشنفکرانه لنین است. او در گفتوگو با الکس آنفونس با عنوان «بازسازی لنین ورای دروغها و تحریفها» تصویری از انقلاب اکتبر و آغاز تجربه اتحاد جماهیر شوروی ترسیم میکند، و با دقت تمام نشان میدهد که تحلیلهای لنین با دوره معاصر ما ارتباط دارد و علاوه بر این محدودیتهای این تحلیلها را بررسی میکند بدون اینکه به سادهسازیها و تئوریهای سطحی تن بدهد که مانعِ درک آن رخداد اساسی (انقلاب روسیه) میشوند. به مناسبتِ فروپاشی شوروری در ۲۵ دسامبر 1991، روایتِ کراس از لنین و انقلاب روسیه ترجمه شده است که در ادامه میخوانید.
نامناپذیر
«شاید رؤیاست، همهاش یک رؤیا، رؤیایی که غافلگیرم خواهد کرد، بیدار خواهم شد، در سکوت، و دیگر هرگز نخواهم خوابید، خودم تنها، یا رؤیا، باز هم رؤیا، رؤیای یک سکوت، سکوتی رؤیایی، پر از زمزمهها، نمیدانم، همهاش کلمات، بیداری هرگز، فقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه دهی، همین و بس... باید ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، ادامه خواهم داد.» در تکگوییِ «نامناپذیر» بکت بیش از هر متن دیگرش شاید به خودش نزدیک میشود. ساموئل بکت در این اثر، تمایز میان خود و راوی را بهعمد از میان برمیدارد و کتاب در حالی تمام میشود که راوی هنوز بیقرار و مردد و محکوم به سخن گفتن و بیان کردن است، درست مانندِ خود بکت که هرچه در نوشتن پیش میرود و مشهورتر میشود آثارش به سکوت نزدیکتر میشوند. آثار متأخر بکت با توجه به این واقعیت که او هنوز به نوشتن ادامه میدهد، معرف حد نهایی نزدیکی انسان به قلمرو سکوت است. در سالمرگِ یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر جهان مروری میکنیم بر زندگی ادبی او.
حماقت را کنار بگذارید!
«1Q84» نوشته هاروکی موراکامی، نویسنده مطرح ژاپنی، از آثاری است که به سایهنویسی نیز اشاره دارد و یکی از روایتهای اصلی آن پیرامون یک سایهنویس جریان دارد.
تجربه دیگران
«سایهنویسی» اثر دیوید میچل، ازجمله رمانهای مطرح در مورد سایهنویسی است که اندیشه شخصیتهایی را دستمایه قرار میدهد که زندگی خود را سایهنویسی میکنند.
فیدل و خداوند
دیگو آرماندو مارادونا، اسطوره فوتبال که بدون شک از برترین بازیکنان تاریخ فوتبال جهان است، در30 اکتبر 1960 در آرژانتین به دنیا آمد و چند روز پیش در 25 نوامبر 2020 بر اثر حمله قلبی درگذشت. مارادونا یکی از سیاسیترین اهالی فوتبال بود که به سوسیالیسم تمایل داشت و خود را ضدامپریالیست میخواند و از طرفداران سرسخت فیدل کاسترو و چهگورا بود، تا حدی که زندگینامه خودنوشتِ خود؛ «ال دیگو» را به فیدل کاسترو و تمام مردم کوبا تقدیم کرده است. مارادونا بهدلیل زندگی پرماجرایش منتقدانی جدی داشت اما طرفدارانش بر این باورند که اگر مارادونا بودند، درست مانند مارادونا زندگی میکردند.
شرححالها
اگر این روزها سری به کتابفروشی یا کتابخانه زده باشید، احتمالاً به این نکته پی بردهاید که تنها آثار افراد مشهور و سیاستمدار بهنوعی با این پیام همراه شده است که در مورد زندگی ما «به همه» بگویید. بیشتر این افراد از کمک سایهنویسی برخوردار بودهاند که شرح حال آنان را نوشته است و این متن به 10 فرد مشهور اشاره میکند که زندگینامه خود را به سایهنویس سپردهاند اما چندان تمایلی به افشای این واقعیت نداشتهاند.
نویسنده در سایه
موفقیت در نویسندگی مستلزم داشتن این مهارت است که نویسنده بتواند بیان خود را در خدمت انعکاس صدای شخصی دیگر قرار دهد؛ مهارتی که موجب شد برخی نویسندگان مشهور با داشتن بیانی متمایز در آن تبحر یابند.