تاریخ تفتیش عقاید

زندگی روزمره در دوران تاریک اسپانیا

1401/01/24

در تاریخ نگاری رسم بر این است که بیش از همه فتوحات و سلسله‌های قدرت و مردان سیاست در مرکز روایت قرار دارند و وقایع‌نگاری تاریخی بر اساس برجسته‌ترین ماجراها به ثبت می‌رسد که بر زندگی مردمان یک کشور یا حتی جهان تاثیر بسزایی گذاشته است، وقایعی همچون جنگ‌های جهانی یا داخلی و تغییرات اساسی قدرت‌ها و تسلط ایدئولوژی‌هایی که سرنوشت مردم جهان را یکسر دگرگون کرده است. در این میانه رویکرد دیگری هم در تاریخ‌نگاری وجود دارد که گرچه چندان دور از این رویه نیست اما ارزش افزوده‌ای به تاریخ می‌بخشد و آن، روایت تاریخ بر اساس زندگی مردمان عادی یا نحوه زندگی روزمره است که زمینه و زمانه هر دگرگونی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را با جزئیات بیشتر تصویر می‌کند و چه‌بسا در حینِ این کار، دلایل بیشتری برای درکِ اوضاع و احوال حاکم بر یک دوران تاریخی به دست دهد. از جمله این‌دست تاریخ‌نگاری‌ها، روایتِ جیمز ام اندرسون از دورانی در اسپانیا است در کتابی با عنوانِ «زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید» آن را واکاوی می‌کند و به معرض دید می‌گذارد. این کتاب که اخیرا در نشر نگاه با ترجمه سعید درودی منتشر شده است، اطلاعاتِ جذاب و خواندنی و در مواردی باورنکردنی از تکه‌ای از تاریخ اسپانیا و اروپا ارائه می‌دهد که شاید کمتر دیده شده یا دست‌کم از این زاویه مغفول مانده است.

سه قرن و نیم تاریخ اسپانیا درگیر پدیده‌ای مخوف به نام «ديوان تفتیش عقاید اسپانیا» بود که این کشور را در خوف و تاریکی فرو برده بود. این دیوان، مسیحی و غیرمسیحی و مسلمان و یهودی و هر آن‌کس را که عقیده‌ای داشت به آوارگی کشانده و از اسپانیا رانده بود. قوانین حاکم بر دیوان در نهادی مخوف با قدرتی بی‌حد وضع می‌شد و به اجرا درمی‌آمد. اما مولفِ کتاب «زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید» به‌جای پرداختن مستقیم به سازوکار دیوان تفتیش عقاید و طرز کار قوانین در جامعه و مختصات شکل‌گیری دیوان، سراغ فعالیت روزمره طبقات مختلف جامعه اسپانیا می‌رود تا از طریق روایت زندگی آنان تصویری کامل از دوران موسوم به تفتیش عقاید در اسپانیا ترسیم کند. جیمز ام اندرسون، برای واکاوی جامعه اسپانیای آن دوران سراغ جنبه‌های مختلف زیست جامعه می‌رود از گرایش‌های مذهبی مردم تا اخلاقیات و نحوه معاش و از همه مهم‌تر، نحوه رویارویی‌های متعدد مردم با دیوان تفتیش عقاید که در آن دوران بدجور زندگی مردم را مختل کرده بود. از خلال این روایت‌هاست که اندرسون تصویری منسجم و دقیق از زندگی روزمره مردمان اسپانیایی و فراتر از آن مردم اروپا در آن دوران می‌سازد؛ دورانی که می‌توان آن را مهیب‌ترین دوران برای کل اروپا خواند. 

چنان‌که در کتاب آمده است، دیوان تفتیش عقاید اسپانیا در سال ۱۴۷۸ تأسیس و سال ۱۸۳۴ برچیده شد. این دوران طولانی حدود سه و نیم قرن از تاریخ اسپانیا را در بر می‌گیرد و طی آن، این کشور از شرایط «قرون وسطایی» بیرون آمد و به «دوران مدرن» قدم گذاشت و از این‌روست که قرن‌های شانزدهم و هفدهم را «دوران اولیه اسپانیای مدرن» می‏نامند. «اسپانیا سرزمینی غیرصنعتی بود که اقتصادش بر پایۀ کشاورزی قرار داشت و جامعه‏‏اش از طبقات مختلف تشکیل می‏شد. در طول این سیصد‌وپنجاه سال، زندگی در چنین سرزمینی به چه چیز شباهت داشت؟ اسپانیا درواقع، از بقیۀ اروپا جدا افتاده بود؛ از نواحی گوناگونی شکل گرفته بود که  تفاوت سیاسی بسیاری با هم داشتند؛ و دولت مستقر در مادرید می‏کوشید این مناطق متفاوت را یکپارچه کند و زیر لوای یک حکومت قرار دهد. اسپانیایی‏ها ملتی بودند شکوفا و رو به رشد که سعی داشتند به هر وسیله‏ای که شده، تفاوت‏های نژادی و فرهنگی میان خویش را از بین ببرند؛ اما در همان حال، امپراتوری‌ای جهانی به وجود آوردند که خورشید در آن غروب نمی‏کرد ولی سرانجام، تکه‏تکه و متلاشی شد. در این سرزمین، کلیسایی نیرومند وجود داشت که درصدد بود وحدت مذهبی پدید آورَد و برای رسیدن به این وحدت، کاملا آماده بود که سایر چیزها را فدا کند. در طول این سه و نیم قرن، دیوان تفتیش عقاید چنگال‏های متعدد و آزمند خود را در سراسر اسپانیا گسترانید و بازجویی‏ها و اقداماتش، اندک‏اندک، ترس و وحشتی ژرف در دل جمعیت این کشور آفرید.» در پی این تغییراتِ چشمگیر دربار، نهادهای سیاسی و اجتماعی، قوانین، آموزش و پرورش، اصول آداب و معاشرت، مُد، فناوری و دیگر بخش‏های جامعه هم پیوسته متحول می‏شدند و این دگرگونی‏ها، به شکل‏های گوناگون، بر زندگی روزمره شهروندان تأثیر می‏گذاشت، اما مضامین دیگری هم بودند که در زندگی مردم «عواملی نیرومند» به‏‌شمار می‏آمدند و آنها اعتقادات مذهبی محکم، یهودستیزی و بیگانه‏هراسی بود.

اندرسون از چارچوب و ساختار کلی جامعه سخن می‌گوید که با سرعتی اندک رو به تحول می‏رفت و از این‌رو در طول این دوره سیصدوپنجاه ساله، بسیاری از بخش‏های جامعه تقریبا ثابت و بدون تغییر باقی ماندند. «طبقه کشاورز نمی‏توانست سطح زندگی‏‏اش را به‏سرعت بهبود بخشد؛ طبقات فرادست ثروت کشور را تحت کنترل خود گرفته بودند و پادشاه و نهادهای وابسته‏اش نیز، در مسائل دادگستری و سیاست خارجی، بالاترین مرجعیت را داشتند. کلیسای کاتولیک رومی که نهادی نیرومند بود و درباره همه‌ چیز اظهار عقیده می‏کرد، در این مورد نیز تصمیم می‏گرفت که مردم چگونه رفتار کنند و چگونه بیندیشند و دگراندیشان را با بازوی اجرایی‏اش سرکوب می‏کرد؛ این بازوی اجرایی همانا نهاد مقدس دیوان تفتیش عقاید بود که در تاریخ بشریت، از نهادهایی است که سایه‏ای تاریک و درازمدت بر آرمان‏های بشردوستانه افکند.»

از مهم‌ترین دلایل قدرت دیوان تفتیش عقاید این بود که مبتنی بر قوانین خاصِ خود کار می‌کرد و وضع این قوانین به عملکرد دیوان رسمیت و معنا می‌بخشید: «این قوانین را شاه، پارلمان یا کلیسا تعیین نمی‏کردند، نهاد مقدس این قوانین را وضع می‏کرد و این نکته به‏خوبی نشان می‏دهد که دیوان تفتیش عقاید چه قدرتِ مهیبی داشت. دوره سلطه نهاد مقدس برای عده‏ای لذت‏بخش بود، ولی برای دیگران تاریک و منحوس شمرده می‏شد.»

اما هرچه در کتاب پیش می‌رویم به این نکته می‌رسیم که در کمال تعجب این دوران سراسر وحشت و سیاهی و شگفتی، چندان بی‌شباهت به دوران معاصر نیست. «اگر رویدادهایی را که در این کتاب ذکر شده‏اند‏ با حوادثی که امروز در جهان رخ می‏دهند مقایسه کنیم، قطعا از لحاظ سیاسی و اجتماعی شباهت‏هایی خواهیم یافت: در دوران اولیه اسپانیای مدرن، میان کاتولیک‏ها و پروتستان‏ها و پیروان سایر ادیان، عدم رواداری مذهبی شدیدی وجود داشت، شبیه آنچه که امروز میان کاتولیک‏ها و پروتستان‏ها (در ایرلند شمالی)، و مسلمانان و هندوها (در هند) به چشم می‏خورَد. در دورۀ مورد بحث، اسپانیایی‏ها از سایر اقوام و نژادها نفرت داشتند، نفرتی شبیه آنچه امروز میان آلبانیایی‏ها و صرب‏ها (در کوزوو) می‏بینیم. تأکید اسپانیایی‏های سدۀ شانزدهم بر مقولۀ پاکی خون شبیه پاکسازی قومی و نژادی در بالکان و اصولِ آریایی‏پرستی نازی‏هاست، کما اینکه نازی‏ها، دقیقا همچون دیوان تفتیش عقاید، سانسور شدیدی در جامعه اعمال کردند و کتب بی‏شماری را سوزاندند. جوزف مک‏کارتی (از ۱۹۰۸ تا ۱۹۵۶) نماینده معروف کنگرۀ امریکا، که به‏شدت با کمونیسم و لیبرالیسم مخالف بود، می‏کوشید با بزرگ‌نمایی چیزی به نام شبحِ کمونیسم، آزادی‏های جامعۀ امریکا را از میان بردارد. در نتیجه تلاش‏های او، بسیاری از مردم، از جمله هنرمندانی مانند آرتور میلر و چارلی چاپلین، سیاستمداران و افرادی از سایر طبقات جامعه امریکا به اتهام داشتن عقاید یا دنبال کردن فعالیت‏های غیرامریکایی تحت فشار قرار گرفتند؛ و این دقیقا شبیه اقدامات دیوان تفتیش عقاید در اسپانیای سده‏های شانزدهم و هفدهم است که بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران (و حتی روحانیان مترقی و آزادی‏خواه) را به نابودی کشاند.»

 از دورانِ تفتیش عقاید در اسپانیا گزارش‌های بسیاری به جا مانده است که نشان می‌دهد دیوان تفتیش عقاید بر مبنای قدرت بی‌مرز خود بارها مرتکب ظلم و بی‏عدالتی شده است بی‌آنکه ناگزیر به پاسخگویی و روشنگری درباره عملکرد خود شود. مفتشان اداره مقدس هم اعتقاد داشتند که کارشان درست و صواب است و دستگیری‌ها و محاکمات و مجازات را برای سعادت و رستگاری مومنان ضروری می‌دانستند و باور داشتند هدف از تمام این کارها نجات روح مومنان است و تلخ‌تر از همه اینکه در سایه تبلیغات و سلطه همه‌جانبه دیوان بر جامعه، آحاد مردم ساده‌انگار نیز به این باور رسیده بودند که این بگیر و ببندها برای مومنان رستگاری به ارمغان می‌آورد و از این‌رو به مفتشان و دیوان تفتیش اعتماد و اعتقاد پیدا کردند و از این دم و دستگاه پشتیبانی می‌کردند. شاید مهم‌ترین درس این کتاب تاکید و نشان دادن این نکته است که چطور سلطه یک قدرت بی‌حدوحصر مانع تفکر در جامعه است و این قدرت انحصاری چطور می‌تواند در سایه حمایت مردم بلای جان مردم شود. 

 

  • زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید، جیمز ام اندرسون، ترجمه سعید درودی، نشر نگاه

 


تاریخ نگاری اسپانیا زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید جیمز ام اندرسون

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.