میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهرههای انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانوادهای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهمترین چهرههای آنارشیسم جمعگرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سالهای زندگیاش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفتآوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزایخوانهای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.
از باکونین یک زندگینامه کلاسیک به قلم ادوارد هلتکار در دست است که اتفاقا به فارسی هم منتشر شده است. باکونین زندگی به واقع آشفته و نامتعارفی داشت و همیشه با قرض گرفتن از اطرافیان و دوستانش زندگی میکرد. او تغییرات شخصی زیادی را پشت سر گذاشت و در مکان های زیادی هم زندگی کرد و تحت تأثیر بسیاری قرار گرفت. درباره باکونین چند اثر به فارسی ترجمه شده که یکی از آنها «باکونین و آنارشیسم جمعگرا» نام دارد و دیگری زندگینامه او با عنوان «شورشی سودایی» نوشته ادوارد هلت کار که اثری کلاسیک محسوب میشود. این زندگینامه مدتی پیش با ترجمه محمود حبیبی در نشر نو منتشر شد.
ادوارد هلت کار مورخ و زندگینامهنویس مشهوری است که در وزارت امور خارجه انگلستان خدمت میکرد. او به خصوص به خاطر دوران ماموریتش در مرکز دیپلماتیک انگلیس در ریگا در دهه 1920 شیفته فرهنگ روسیه شد که حاصلش نوشتن زندگینامههایی درباره سه شخصیت تاثیرگذار روسیه بود: داستایفسکی، الکساندر هرتسن و میخائیل باکونین. او همچنین زندگینامهای نیز درباره زندگی کارل مارکس نوشته است.
مترجم کتاب در بخشی از یادداشت کوتاهش درباره شیوه زندگینامهنویسی ای. ایچ. کار نوشته: «یکی از ویژگیهای بارز این زندگینامهها که آنها را از آثار مشابه متمایز میکند، فضای سایهروشنی است که در پرتو آن زندگی این افراد به تصویر کشیده شده است، آرمانگرایی که دچار دوپارگی شخصیتیاند، سرشان در عالم سوداست اما پایشان در بند واقعیات زندگی. شاید همین کشمکش بین سودا و واقعیت است که شرح زندگی آنها را چنین دلنشین و به تعبیری دیگر واقعی کرده است.»
ادوارد هلت کار برای نوشتن زندگینامه باکونین هر کتاب و سندی که درباره او در دست بوده خوانده و آنطور که مترجم هم توضیح داده، در این کتاب علاوه بر آشنایی با بخشی از تاریخ اروپا در نیمه دوم قرن نوزدهم، همراه با باکونین در شهرهای مختلف اروپا برای تحقق عدالت و آزادی مبارزه میکنیم و در خلوتش با او میخندیم و میگرییم و همچنین با تمام وجود طعم تلخ غربت را میچشیم. کار در این کتاب زندگی باکونین را با جزئیات یک بیوگرافی کلاسیک و همچنین ارائه جزئیات فلسفی و سیاسی شرح داده است و حاصل کارش اثر حایز اهمیتی است که در آن طرح موفقی از زندگی باکونین به دست داده شده است.
با این حال برایان موریس در کتاب «باکونین و آنارشیسم جمعگرا»، که با ترجمه سعید فیضالهزاده به فارسی منتشر شده، با اغان به اهمیت کتاب هلت کار، نقدی قابل توجه هم به آن وارد میکند و میگوید نویسنده هیج همداستانی با باکونین ندارد و از فهم دلیل اهمیت تاریخی او نیز عاجز است. او درباره اهمیت تاریخی باکونین معتقد است: «اهمیت تاریخی باکونین نه به دلیل شخصیت آتشینش بلکه در نظریه سوسیالیسم آزادیخواهانه اوست، نظریهای که در سالهای پایانی عمرش پروراند و بسط داد. باکونین روشنفکری آکادمیک نبود بلکه حتی روشنفکرستیز هم بود. بنابراین مثل اسپنسر و مارکس که صاحب دستگاه فکری بودند، شرحی نظاممند از اندیشههایش ارائه نداد. ولی این به معنای نامفهومی اندیشههایش نیست. شایسته است که او را اندیشمندی مهم و نظریهپرداز سیاسی بانفوذی بدانیم، چرا که نه تنها در روزگار خود تجسم روح بنیادستیزی روسی بود و در مردمگرایی روسی نقشی سرنوشتساز داشت، بلکه از اولین کسانی بود که نظریه منسجم آنارشیسم کمونیستی را مطرح کرد.»
باکونین شخصیتی قابل توجه داشت و بسیاری از کسانی که با او در ارتباط بودند مجذوبش میشدند. واگنر، آهنگساز مشهور، او را اینگونه به یاد میآورد: «همهچیزش شگفتآور بود، چرا که سرشار بود از نیرویی اصیل.»
هرتسن، از نزدیکترین یاران باکونین نیز درباره او گفته بود: «فعالیتش، تنبلیاش، جثه غولآسایش و تعریق مدامش، همه چیزش، فوق بشری بود. تا سن پیری همان غول چشم آبی باقی ماند، با سری پر موی و مویی ژولیده. در پنجاه سالگی درست مثل دانشجویان آواره بود. همچون قلندری بیآزار؛ وقتی داشت چپ و راست خرج میکرد، بیدغدغه فردا و غم بیپولی، و وقتی به پیسی میخورد چپ و راست قرض میکرد، از هرکه میشد...».
زمانی که باکونین در سال 1843 به زوریخ وارد شد یکی از اولین کتابهایی که به دستش رسید و خواند اثر کمحجمی بود با نام «تضمینهای هماهنگی و آزادی» از ویلهلم وایتلینگ که یک سال پیش از آن منتشر شده بود.
سطری از این کتاب الهامبخش باکونین بود: «جامعه سالم، حکومت ندارد، فقط دولت دارد، قانون ندارد، فقط تعهد دارد، مجازات ندارد فقط روشهای اصلاحی دارد..».
به طور کلی این کتاب تاثیری عمیق بر باکونین گذاشت تا جایی که هلت کار نوشته: «تاثیری که این عبارت تکاندهنده بر ذهن میخاییل گذاشت بسیار شدید و پایدار بود. در این قطعه میتوان شالوده اصل اساسی آئین آنارشیسم را بازشناخت، اصلی که او خود بیست سال بعد به بسط و تبیین آن همت گمارد.»
باکونین مبارزی انقلابی بود که چندان در قید و بند نوشتن اعتقاداتش نبود. در میان نامههای باقی مانده از باکونین اشارههای بسیاری به آثاری شده که او مشغول نوشتن آنها بوده اما هیچوقت تمام نشدند. باکونین در جایی گفته بود انقلاب غریزه است و نه اندیشه. به همین دلیل به ندرت در پی آن بود که باورها و اعتقاداتش را به صورت نظاممند بنویسد.
هلت کار میگوید معدودند افرادی مثل باکونین که به رغم تاثیر نیرومندی که در جهان گذاشتند آثاری که از آنها به جا مانده تا این حد پراکنده و ناقص باشد. درواقع باکونین نویسندهای فعال اما پراکندهکار بود: «طبع باکونین او را به تاملات لحظهای سوق میداد، به کلمات شفاهی تا کتبی.»
یکی دیگر از وجوه اهمیت باکونین که در زندگینامه او مورد تاکید قرار گرفته، نقد پیگیرش از دموکراسی پارلمانی است که هنوز هم مصداق دارد:
«من علاقهای به مناظرات پارلمانی ندارم. دیگر دوران پارلمان، قانون اساسی و شوراهای ملی و غیره گذشته. اگر صادقانه درباره این مسئله بیندیشیم، اعتراف خواهیم کرد که دیگر هیچ علاقهای به این قالبهای قدیمی نداریم و درواقع فقط مجبوریم آنها را تحمل کنیم. من به قانون و قانون اساسی اعتقادی ندارم. بهترین قانون اساسی جهان نیز نظر مرا جلب نمیکند. ما نیاز به چیزی غیر از قانون اساسی داریم؛ الهام، زندگی، یک جهان جدید بیقانون و نتیجتا آزاد.»
«میخائیل باکونین: شورشی سودایی»، ادوارد هلت کار، ترجمه محمود حبیبی، نشر نو