سازمان دانشجويان دانشگاه تهران بهعنوانِ تجربهاي آغازين در زمينه فعاليتهاي دانشجويي ايران، موضوع كتابي با همين عنوان است كه پيشينه مبارزات دانشجويي در ايران بين سالهاي 1320 تا 1332 را بررسي كرده است. ابوالحسن ضياء ظريفي مولفِ «سازمان دانشجويان دانشگاه تهران»، در اين كتاب نشان ميدهد كه اين سازمان بهعنوان تجربهاي ابتدايي در عرصه فعاليتهاي دانشجويي در سالهاي مياني دهه بيست، دستكم به لحاظ انسجام صنفي و تأثير سياسي ديري نميپايد كه به نهادي نيرومند و موثر در عرصه سياست بدل ميشود كه از حيثِ صنفي و سياسي در تاريخ معاصر ما بديلي نداشته است. اين كتاب در چهار بخش عمده بهطور مفصل پيشينه تاريخي مبارزات دانشجويي، اعتراضات دانشجويي و سازماندهي مبارزات و شكلگيري سازمان دانشجويان دانشگاه تهران و جنبشهاي موثر دانشجويي در داخل و خارج از كشور را مورد واکاوی قرار ميدهد و از اين منظر، ميتوان گفت از جامعترين آثاري است كه به زواياي مختلفِ جنبشهاي دانشجويي ايران پرداخته و در اين مسير از تحليل و شرح كوچكترين جزئيات و تحركات دانشجويي چشمپوشي نكرده است. از اينروست كه كاوه بيات، تاريخنگار معروف معاصر كه بر دوره مشروطه و پهلوي تسلط كافي دارد، در مقامِ دبير اين مجموعه، اين كتاب را گام موثري در بازشناسي وجهي از فعاليتهاي دانشجويي ميخواند كه چندان بهدرستي شناخته نشده است.
تا تاريخ 24 ارديبهشت ماه سال 1329 دانشكدههاي مختلف هريك اتحاديهها و فعاليتهاي صنفي جداگانهاي داشتند كه ميتوان از آنها را تحتِ عنوان فعاليتهاي دانشجويي صنفي مورد بررسي قرار داد. اما از اوايل سال 1329 تشكيل ازماني فراگير در دستور کار قرار گرفت كه سرانجام در تاريخ فوق و در بيست و چهارمين جلسه دبيران سازمان كوي دانشگاه به تصويب رسيد و تنها دو روز بعد، نمايندگان سازمانهاي دانشكدههاي مختلف تشكيل شده و بيانيه مورد تصويب قرار گرفت و كمتر از ده روز بعد، در 5 خرداد ماه اين بيانيه در محوطه دانشگاه تهران با حضور هزاران دانشجو قرائت شد. بهرغم مخالفتها و نظرات مختلف و تضاد آرا ميان جريانهاي مختلف، نكته حائز اهميت در مورد اين سازمان حضورِ چشمگير چهرههاي برجسته دانشگاهي و روشنفكري و حمايت آنهاست. از جمله اين چهرهها ميتوان به استاد ملكالشعراي بهار اشاره كرد كه اسفند ماه 1329 در پیامی خطاب به دانشجويان آنان را به خدمت به صلح فراخواند.
درباره ماهيتِ سازمان دانشجويان دانشگاه تهران بايد اشاره كرد كه اين سازمان پس از يك رشته حركات پراكنده دانشجويي در سال 1327 شكل گرفت و تا 28 مرداد 1332 مانند بسياري ديگر از نهادهاي مدني و مترقي ايران، به محاق رفت. نكته بارز و بديعِ سازمان دانشجويان دانشگاه تهران اين بود كه به تضاد فعاليت صنفي و سياسي، باوري نداشت و در دوگانه صنفي و سياسي نماند. بلكه با تلفيق فعاليت سياسي در عين كار صنفي، نشان داد اين دو نهتنها نافيِ يكديگر نيستند بلكه ميتوانند در امتداد هم و بهطور فزايندهاي جنبشهاي دانشجويي را ياري كنند. كاوه بيات در اين باره معتقد است: «سازمان دانشجويي دانشگاه تهران در عين حال كه از نظر سياسي خط مشي خاص و فعالانهاي را در پيش داشت ولي در كنار اين وجه سياسي، فعاليتهاي صنفي گستردهاي را نيز بر عهده داشت. فعاليتهايي كه در نهايت وزنه اي بودند در تحكيم موقعيت تشكيلات مزبور بهعنوان يك سازمان دانشجويي با منافع مشخص صنفي و نهفقط تمهيد و تدبيري كوتاهمدت جهت يك رشته بهرهبرداريهاي گذراي سياسي.» از اينروست كه سازمان دانشجويان دانشگاه تهران با ماهيتِ سياسي-صنفي از در طولِ تاريخ جنبشهاي دانشجويي معاصر از جايگاهي خاص و يگانه برخوردار است و واكاوي و بازشناسي اين سازوكار اين سازمان همچنان ميتواند الگويي براي فعاليتهاي دانشجويي باشد خاصه آنكه بسياري از موضوعاتي كه دانشگاه آن سالها با آن مواجه بوده است به ماهيتِ دانشگاه مربوط ميشود و از اينرو همچنان مسئله اكنوني است. در عين حال كه بهعنوان نمونه تاريخي امكان بازخواني و تطبيق موردي را به ما ميدهد تا راه رفته را با دركِ عميقتري از پديده دانشگاه و جنبشهاي دانشجويي و باور به اهميت و توان تأثير آن، ادامه دهيم.
اما ويژگي منحصربهفرد كتابِ «سازمان دانشجويان دانشگاه تهران» كه به آن اهميتي مضاعف ميدهد، تجربه شخصي مولف آن در مقام يكي از بنيانگذاران سازمان است كه به پژوهش او اعتباري بيشتر ميبخشد. تصويري كه كتاب با استناد به پارهاي از مدارك و اسناد برجايمانده ارائه ميدهد همراه با توصيف كاملِ يك شاهد و فعال سازمان از فعاليتهاي دانشجويي موجب شده است تا جايگاه اين سازمان در تاريخ جنشهاي دانشجويي آشكار شود. بهخصوص اينكه تحركات سياسي سازمان دانشجويان دانشگاه تهران در دورهاي تحت تأثير حزب توده ايران قرار داشت و بر اين اساس بايد دورههاي مختلفي براي آن قائل شد و آن را بر مبناي اين دورهبندي ارزيابي كرد. ابوالحسن ضياء ظريفي در ابتداي كتاب از تجربه خود و انگيزهاش براي نوشتن تاريخچهاي از سازمان دانشجويان دانشگاه تهران مينويسد: «درست پنجاه و سه سال پيش (1325) در چنين روزهايي مانند شما با موهاي سياه، قدي برافراشته و قلبي مملو از عشق به مردم و ميهن به دانشگاه تهران وارد شدم، در كوي دانشگاه زندگي كردم و در سال 1330 از آنجا فارغالتحصيل شدم. در طي نيم قرن حتي يك روز از فكر دانشگاه و دانشجو غافل نبودم؛ به فكر اميرآباد و آن دهكده قشنگ دانشجويي كه دو سال و نيم زندگي من در آنجا گذشت، به فكر دوستاني كه بهترين سرمايه زندگي من در طي پنجاه سال بودند و هستند... وقتي كه فكر نوشتن اين كتاب را با دوستان عزيز و ياران قديم در ميان گذاشتم موجي از تشويقهاي محبتآميز به طرف من سرازير شد. گويي همه منتظر يادآوري خاطرات گذشته خود بودند. در ايران، اروپا و امريكا، دوستان دانشجوي پنجاه سال پيش كه بسياري از آنها اساتيدي بلندپايه، نويسندگي مشهور، قضايي عاليمقام، و پزشكاني موفق و مشهور در رشته خود هستند از هيچ كمكي دريغ نكردند. گرچه من فرصت كافي براي جمعآوري همه اطلاعات آن زمان نداشتم و مدارك شخصي من نيز حداقل سه بار بعد از بهمن 1327، كودتاي 28 مرداد 1332 و جريان دستگيري برادر شهيدم حسن ضياء ظريفي در سال 1346 كه از همان ميزهاي دانشگاه يكسره روانه مسلخ جلادان ساواك شد، تمام كتابها، روزنامهها، آلبومهاي خانوادگي ما از بين رفت و فقط خاطرات من بودند كه دزدان نتوانستند مورد دستبرد قرار دهند.»
ضياء ظريفي، خاستگاه فعاليتهاي دانشجويي را بهنوعي محصول جنبش مشروطه ميداند كه نخستين گزارش از اقدام مستقل جوانان در انقلاب مشروطيت به تحصن جمعي از آنان در سفارت انگليس در تهران برميگردد كه پس از مهاجرت سيدمحمد طباطبايي و سيد عبداله بهبهاني به قم جمعي از طلاب و بازرگانان در سفارت انگليس بست نشستند، و جوانان علاوه بر همراهي با پدران خويش به صورت مستقل اقدام كرده و عصر روز چهارشنبه شاگردان مدرسه دارالفنون دولتي به سفارت رفته و به كسبه ملحق شدند و بعد از مدتي شاگردان مدرسه فلاحت نيز به آنان پيوستند. چندي نميگذرد كه با اعلام مشروطيت از طرف مظفرالدين شاه شوقي عمومي تمام كشور را در بر ميگيرد و شاگردان مدارس دارالفنون و فلاحت و مدرسه عالي سياسي نيز به اين موج پيوسته و خواستهاي سياسي خود را مطرح ميكنند و خواستهاي صنفيشان را نيز اعلام و حل مشكلات خود را از دولت و مجلس طلب ميكنند. اما مهمترين تحولات دانشجويي به سالهاي بعد از تأسيس دانشگاه تهران برميگردد. فكر تأسيس دانشگاه در سال 1307 در زمان وزارت سيد محمد تدين به وجود آمد، اما انجام آن به دليل فراهم نبودن امکانات و مقدمات كار به تأخير افتاد. تا اينكه در سال 1310 طرح تأسيس دانشگاه تهيه و پس از تأييد رضاشاه به دولت ابلاغ شد تا به مرحله اجرا گذاشته شود. اما باز به دليل تغيير دولت اجراي آن عملي نشد و سرانجام در سال 1313 قانون تأسيس دانشگاه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد و روز جمعه 24 اسفند 1313 افتتاح شد. اما رضاشاه در سال 1310 قانوني را با عنوان «مقدمين عليه امنيت كشور» به تصويب مجلس رسانده بود تا افرادي را كه داراي «تفكر اشتراكي» هستند به زندان بيندازد و اين قانون از جمله ناظر بر سازمانهاي سياسي در دانشگاه و محافل كارگري نيز بود. انور خامهاي معتقد است تمام فعاليتهاي دانشجويي از اعتصابات در دانشگاه، در كميتهاي به عضويت مكينژاد، عبدالصمد كامبخش و خود او سازماندهي ميشد و اين هسته در حقيقت «كميته مركزي سازمان جوانان و دانشجويان» بودهاند. اما جنبش دانشجويي در آن دوران چنان وجه سياسي داشت كه با هر تحول و پديده سياسي پيوند ميخورد، ازجمله گروه 53 نفر كه دانشجويان در اين تشكيلات مخفي سياسي فعاليت داشتند. چنانكه ضياء ظريفي از دكتر نصرتاله جهانشاهلو نقل ميكند هسته اوليه مبارزات دانشجويي به همين تشكيلات سياسي مخفي برميگردد: «چند تن از دانشجويان خوشفكر كه خوانندگان ماهنامه دنيا بودند چون آقايان محمدرضا قدوه دانشجوي دانشسراي عالي و محمود نوايي دانشجوي دانشكده فني و تقي مكينژاد دانشجوي دانشكده فني و مجتبي سجادي دانشجوي دانشكده پزشكي به ما پیوستند كه يكجا نخستين سازمان دانشجويي را پديد آوريم، اين سازمان هر هفته در خانه ما گرد ميآمد.» اما با شناسايي و بازداشتِ اعضاي گروه 53 نفر در ارديبهشت 1316 به فعاليت دانشجويي نيز ضربه محکمی وارد آمد. «جالب است در جو اختناق رضاخاني به علت نفوذ معنوي اراني و اساتيد دانشگاهي كه در محفل دانشجويي او شركت ميكردند سيزده دانشجو در رشتههاي مختلف گرايش سياسي چپ پيدا كردند، همچنين در سيزدهم آبان سال 1318 يك سال پس از محكوميت 53 نفر، گروهي از دانشجويان دانشكده افسري و افسران جوان ازجمله محسن جهانسوز به اتهام قيام عليه امنيت كشور بازداشت شدند كه پس از محاكمه در دادگاه نظامي در 22 اسفند همان سال، محسن جهانسوز افسر دانشكده افسري تيرباران گرديد.»
مبارزات دانشجويي به هر ترتيب با فرازونشيب و تحتِ سركوب و نظارت شديد ساواك و اختناق رضاشاهي ادامه پيدا ميكند تا كودتاي 28 مرداد 1332 كه نقطه عطفِ تلخ و تاريكي در تاريخ معاصر ما است. بعد از كودتا در دانشگاه حتي يك روز مبارزه متوقف نشد، پنج روز بعد از كودتا دانشگاه تهران در حمايت از دكتر مصدق و اعتراض به محاكمه او و دكتر شايگان و مهندس رضوي به پا خاست. تظاهرات ديگري در 21 آبان 1332 در دانشگاه صورت گرفت كه به زد و خورد شديد با پليس منجر شد. طبيعي بود كه دانشجويان دانشگاه تهران با آن پيشينه سياسي و سنت مبارزه چندساله نميتوانستند در قبال کودتا و بر باد رفتنِ دستاوردهاي نهضت ملي ساكت بنشینند، از اينرو خيزش دانشگاه موجبِ هراس رژيم شده بود. روز 16 آذر 1332 روزي تاريخي و فراموشناشدني در تقويم مبارزات دانشجويي ايران است كه ضياء ظريفي آن را چنين روايت ميكند: «تمام گزارشات حاكي از تدارك قبلي نيروي نظامي براي مقابله با مقاومت دانشجويان بود. تظاهرات چند هفته قبل دانشجويان هشداري بود براي دولت كودتا كه دانشجويان ساكت نخواهند نشست و به همين جهت حكومت شاه همه چيز را براي مقابله با اعتراض دانشجويان آماده كرده بود. از صبح 16 آذر دانشگاه در محاصره نيروي انتظامي قرار داشت، سربازان گارد شاهنشاهي دستور كشتار دانشجويان را داشتند. مهندس خليلي رئيس دانشكده و دكتر عابدي معاون او بود، كوشش آنها براي جلوگيري از برخورد بيفايده بود، زيرا سربازانِ جانباز دستور كشتار دانشجويان را داشتند و به دنبال بهانه ميگشتند. بالاخره آن جنايت بيسابقه با رگبار مسلسل سربازان به وقوع پيوست و پيكر سه دانشجوي جوان: مصطفي بزرگنيا، شريعت رضوي و احمد قندچي در سرسراي دانشكده فني به خون آغشته شد.» واقعه 16 آذر براي حكومت كودتا بسيار گران تمام شد. از فرداي آن روز تمام دانشجويان دانشگاه تهران و به تبعيت از آنها دانشگاههاي سراسر كشور به حالت اعتصاب درآمدند و دامنه اعتراضات به دانشجويان خارج از كشور نيز رسيد، و برخلافِ تصور رژيم اين روز چنان در خاطره جمعي ثبت شد كه از آن پس 16 آذر هر سال «روز دانشجو» نام گرفت.
* سازمان دانشجويان دانشگاه تهران: نگاهي ديگر به پيشينه مبارزات دانشجويي در ايران 1320-1332 شمسي، ابوالحسن ضياء ظريفي، نشر شيرازه