محمدعلی فروغی از جمله شخصیتهای پرمناقشه در تاریخ معاصر ماست. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، فروغی به دلیل نقش موثرش در لحظات تاریخی روی کار آمدن پهلوی اول و دوم، و همچنین عضویتش در تشکیلات فراماسونری، مورد طعن و لعن بود و تا سالها سخن گفتن از آثار و کارنامهی سیاسی یا فرهنگیاش در عرصه رسمی امکان نداشت. اما در یک دههی اخیر، فضای مناسبتری برای بررسی نقاط قوت و ضعف او پدید آمده است. در سالهای اخیر انتشار یادداشتها و خاطرات فروغی در چندین جلد و همچنین تالیف برخی کتابها دربارهی زندگی و آثار او به شناساندن این شخصیت تاثیرگذار کمک بزرگی کرده است.
از جمله آثار مهمی که میتواند راهنمای ما برای دریافت بهتر از شخصیت و کارنامه فروغی باشد، کتابیست با عنوان سیاستنامهی ذکاءالملک؛ مقالهها، نامهها و سخنرانیهای محمدعلی فروغی که اخیرا توسط انتشارات بنیاد موقوفات افشار منتشر شده است. این کتاب را سالها قبل در اواخر دههي ۱۳۸۰، ایرج افشار و هرمز همایونپور گردآوری کرده بودند و حالا پس از گذشت بیش از یک دهه، بنیاد موقوفات افشار این اثر مهم را در شمایل مرغوبتری تجدید چاپ نموده است.
سیاستنامهی ذکاءالملک چنانکه از عنوان فرعیاش پیداست در واقع گزیدهای است از برخی مقالات، نامهها و سخنرانیهای سیاسی مهم محمدعلی فروغی در طول حیات سیاسی و فرهنگی طولانیاش از اواخر دوران ناصرالدینشاه تا اوایل سلطنت محمدرضا پهلوی. این آثار اگرچه موارد مختلف و پراکندهای را دربرمیگیرند اما همچون یک رنگینکمان میتوانند خلاصهای از عقاید سیاسی و روشنفکری فروغی را به ما نشان دهند.
بخش اول این کتاب، خود کتابی مجزاست. محمدعلی فروغی جزو نخستین معلمان مدرسهی حقوق و علوم سیاسی تهران بود که در دوران ناصرالدینشاه تاسیس شد. فروغی برای تدریس علم حقوق اساسی به شاگردانش، جزوهای با عنوان حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول تالیف کرد. این جزوه که ۵ سال قبل از انقلاب مشروطه تدوین شده، تعریف و خصوصیات حکومت پارلمانی در کشورهای غربی را به تفصیل توضیح داده است. اهمیتش از آن روست که در زمان تدوین و تدریس این جزوه، چنین شکلی از حکومتداری بر اساس قانون اساسی و اصل تفکیک قوا در ایران وجود نداشت اما ۵ سال قبل به دنبال پیروزی انقلاب مشروطه در ایران برقرار شد.
بخشهای دیگر کتاب شامل نامهها و سخنرانیهای فروغیست. محمدعلی فروغی دو نطق مهم و تاریخی از لحاظ سیاسی دارد که در این کتاب به طور کامل نقل شده است. سخنرانی اول، که به خطابهي تاجگذاری مشهور است، نطقی است که فروغی روز تاجگذاری رضاشاه پهلوی در اردیبهشت ۱۳۰۵ در کاخ گلستان در حضور شاه و سفرای خارجی ایراد کرده است. او در این خطابه تلاش میکند به زبان نه چندان صریحی به شاه جدید اندرز دهد که هوای نفس و خودمحوری را فرو گذارد؛ خطاب به شاه و حاضران میگوید: «ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرب به حضرت سلطنت به وسیله تایید هواهای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشریِ سلطان و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیرمقتضیه میسر نخواهد شد...راه درست و یگانه راه نیل به آن مقصد عالی، احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و کفایت و حسننیت و درایت در خدمتگذاری این آب و خاک است. خادم محترم و عزیز و خائن خوار و خفیف خواهد بود... ملت ایران میداند که [...] آن ضمیر منیرانی از خیال رعیت آسوده نیست و دائما در فکر بهبود احوال آنان است، و اگر هر آینه به واسطه موانع طبیعی یا فقدان وسایل و اسباب، در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تاخیر و تأنی حاصل شود، خاطر مقدس مکرر و قلب مبارک متألم میگردد... ملت ایران میبیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایق شده که رفتار و گفتارش برای هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود، و اگر طریق الناس علی دین ملوک بپیماید، همانا به سرمنزل سعادت و شرافت خواهد رسید.»
۱۵ سال بعد از این نطق تاریخی، در نیمهي سال ۱۳۲۰، ایران به مدد پروژهی نوسازی که دستور کار اصلی رضاشاه و حلقهی روشنفکران اطرافش بود، تغییرات فراوانی را به خود دیده بود. فروغی خود یکی از کارگزاران اصلی این ۱۵ سال بود. او به دلیل هرجومرج حاکم بر کشور از پی انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول که میرفت موجودیت ایران را به خطر اندازد؛ معتقد به ایجاد آمرانۀ دولتملت با ضرب چکمه رضاشاه بود. روشنفکرانی چون او، مدرنیزاسیون ایران و تضمین استقلالش از چنگ قدرتهای بزرگ را دستور کار اصلی رضاشاه میدانستند و مشارکت سیاسی شهروندان در تعیین سرنوشت خویش را به آینده موکول میکردند؛ آیندهای نامعلوم که در آن به مدد اصلاحات فرهنگی و آموزشی، جهل و خرافه از میان مردم رخت بربسته باشد. پروژه نوسازی پا گرفت و ارتش و دولت و خدمات عمومی و آموزشی پایهگذاری شد اما روح استبداد سنتی قاجار حالا در چکمه و شلاق رضاشاه و به شیوهای مدرن پا گرفته بود. شاه عمدهی رجال سیاسی موثر حکومتش را حذف یا خانهنشین کرد. بخت با فروغی یار بود که خشم شاه فقط به خانهنشینیاش منجر شد. اما شهریور ۱۳۲۰ زمانی که متفقین از هر سو به ایران حمله کردند، شاه دست نیاز به سوی فروغی دراز کرد که دیپلماتی چیرهدست بود. فروغی به صدارت رسید و توانست سلطنت را در خاندان پهلوی حفظ کند. او در مقام نخستوزیر و در روزهای بعد از سقوط رضاشاه نطق مهمی از رادیو تهران خطاب به مردم ایران کرد که جزو مهمترین بخشهای کتاب سیاستنامهی ذکاءالملک است. او در این نطق تلاش کرده با زبانی ساده و همهفهم، مشکل سیاسی کشور را به مردم توضیح دهد و راهحل آن را نیز برای ایشان اینگونه بازگوید: «شما شنوندگان! من یقین دارم که بسیار شنیدهاید که از تمدن و توحش و ملل متمدن و وحشی سخن میگویند. آیا درست فکر کردهاید که ملت متمدن کدام است و ملت وحشی چیست؟ گمانم این است که بعضی از شما خواهند گفت ملت متمدن آن است که راهآهن و کارخانه و لشکر و سپاه و تانک و هواپیما و از این قبیل چیزها دارد و ملت وحشی آن است که این چیزها را ندارد و یا خواهند گفت ملت متمدن آن است که شهرهایش چنین و چنان باشد، خیابانهایش وسیع و آسفالته و خانههایش چند اشکوبه باشد و قس علیهذا. البته ملت متمدن این چیزها را دارند اما من به شما میگویم که این چیزها فروع تمدناند، اصل تمدن نیستند. اصل تمدن این است که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد و رعایت کند. اگر این اصل محفوظ باشد آن فروع خود به خود حاصل میشود.»
فروغی در ادامه، مانند یک معلم تلاش میکند انواع حکومت را برشمرد و به ایرانیان یادآور شود که آنها پس از انقلاب مشروطه، دارای حکومت ملی شدهاند اگرچه این حکومت محقق نشده است. فروغی میگوید: «قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حکومت خواص و اشراف است. قسم سوم را حکومت ملی میگویند که اروپاییان دموکراسی مینامند و هر یک از این سه قسم هم اشکال مختلفی دارد که چون مقصود من این نیست که به شما علم حقوق درس بدهم داخل این مبحث نمیشوم... شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریباً سی و پنج سال پیش مقرر شده است، دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کردهاید که علت آن چیست؟ من برای شما توضیح میدهم.» برای این توضیح، فروغی شرایط حکومت ملی را بر میشمارد: «فراموش نکنید که معنای حکومت ملی این است که اختیار امور کشور با ملت باشد.» او وظایف ملت، نمایندگان پارلمان، هیات وزیران و روزنامهنگاران یعنی نمایندگان افکار عمومی را تشریح میکند و همچنین وظیفه پادشاه را حفاظت از قانون اساسی و نظارت بر اعمال دولت میداند. او مطمئن است یکی از شنوندگان سخنرانیاش از رادیو تهران، محمدرضا پهلوی شاه تازه سوگندخورده است، پس بیپرده شاه را به داشتن «شرافت» نصیحت میکند: «پادشاه باید گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق کند، چنان که یکی از حکمای اروپا گفته است: اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است، بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصا اگر متصدیان امور عامه، شرافت را در اعمال نصبالعین خویش نسازند کار حکومت ملی پیشرفت نمیکند.»
آنچنان که از نامهها و نطقهای کتاب سیاستنامهی ذکاءالملک برمیآید، سیاستورزی فروغی از جنس نصیحت به اولیای امور است نه تقابل با ایشان. او در مقام یک معلم، دیپلمات، وزیر و نخستوزیر پاکدست که از دل بوروکراسی بالا آمده، تلاش کرده در ادوار مختلف، خیر عمومی را از طریق مجاب کردن شاه به تغییرات محقق کند. البته در این شیوه از سیاستورزی که در تاریخ ایران سابقهای طولانی نیز دارد، خبری از تلاش برای بسیج افکار عمومی جهت فشار بر حاکمان با هدف تن دادن به مشارکت سیاسی شهروندان نیست. تن دادن به مشارکت سیاسی همان موضوعی است که شاهان پهلوی از تن دادن به آن دوری کردند و ضرر آن را دیدند.
منبع: سیاستنامه ذکاءالملک، بهکوشش ایرج افشار و هرمز همایونپور، بنیاد موقوفات افشار، چاپ اول ۱۴۰۱