ژنتیک سیاسی روس‌ها

پرده‌برداری از استعمار روس در ایران

1400/03/26

تاریخ استعمار در ایران با نامِ بریتانیا گره خورده است. ایرانیان روحیۀ ضداستعماری خود را همواره با دخالت بریتانیا در امور داخلی کشورمان ترسیم کرده‌اند و از این‌رو تصویر منفی و مخربِ بریتانیا بیش از هر چیز ذهنِ ایرانیان را تسخیر کرده است. غافل از آنکه طی قرن نوزدهم و بخش عمده‌ای از قرن بیستم، روس‌ها در ایران به‌خصوص در مناطق شمالی، حضور چشمگیری داشته‌اند و تاریخ نشان می‌دهد که این تأثیر از دخالتِ بریتانیایی‌ها هم بیشتر بوده است. رودی متی و النا آندری یوا در کتاب «روس‌ها در ایران: دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن» که به تازگی ترجمه و منتشر شده است، سعی می‌کند تا پرده از این واقعیت بردارند و نشان دهند که از برخی جهات حضور بریتانیا، موضوع توازن قوا و حمایت‌های آن کشور از دولت مرکزی ایران مانع نقش‌آفرینی بیشتر و تندرو‌تر روسیه در امور داخلی ایران شده است، گرچه بسیاری از ایرانیان از پذیرش این واقعیت سر باز می‌زنند و حتی از شنیدن آن دچار بُهت می‌شوند. مؤلفان هم‌چنین در این کتاب، به در‌هم‌تنیدگی تاریخی روسیه در ایران اشاره می‌کنند و اینکه این درهم‌تنیدگیِ فراگیر چندان مورد مطالعه قرار نگرفته و اغلب با کژفهمی همراه بوده است. از این‌رو کتابِ «روس‌ها در ایران» به بخشی از تاریخ ایران می‌پردازد که مورد غفلت واقع شده و از این منظر اعتبار ویژه‌ای دارد.

 

نقش روسیه در تاریخ ایران که به ابتدای قرن نوزدهم به بعد می‌رسد، قابل انکار نیست، با این وجود در مورد نقش روسیه در ایران به‌ویژه در دوران منتهی به جنگ جهانی اول، کلیشه‌ای و کمتر از آنچه بوده، روایت شده است. روایتِ کلیشه‌ای که بسیاری از ما شنیده‌ایم این است که ایران کشوری میان دو قدرت بزرگ بریتانیا و روسیه گرفتار بوده و یکی از شمال و دیگری از جنوب آن را تقریبا به شکل کشوری نیمه‌مستعمره درآورده و با توسل به قدرت و سیاست زور آن را میان خود تقسیم کرده بودند. این روایت، از ایران یک قربانی می‌سازد که گرفتار بازی بزرگان در عرصه قدرت بین‌المللی شده. این کلان‌روایت با آتشِ جنگ و در پی آن با عهدنامه‌های ننگین و تحمیل آن به ایران همراه شد و با توطئه‌های روس‌ها ادامه یافت. «ایرانیان طی این ایام می‌کوشیدند با به جان هم انداختن روسیه و بریتانیا راه خود را بگشایند و در نهایت نیز سال ۱۹۰۸ به مخالفت روسیه با نظام پارلمانی در ایران ختم شد. تزارهای روس از الکساندر اول تا نیکلاس دوم، ژنرال‌های روس که در کشور خود بلند‌آوازه و در ایران بدنام هستند، به‌ویژه چهره‌هایی چون آلکسی پتروویچ یرمولوف، ایوان فدروویچ پاسکوویچ، و شاعر و دیپلمات مشهور، الکساندر سرگوویچ گریبایدوف، که سرنوشت غم‌بار او سال ۱۸۲۹ در تهران رقم خورد، بازیگران روسی این روایت‌اند. ولیعهد عباس‌میرزا اولین اصلاح‌‌گر رسمی ایران در عهد قاجار، فتحعلی شاه، ناصرالدین شاه و میرزا‌تقی‌خان فراهانی که به امیرکبیر مشهور است نیز بازیگران ایرانی این روایت‌اند.»

رودی متی و النا آندری یوا، در کتاب خود با انتخاب مقالات معتبر در زمینه رابطه ایران و روس، برآنند تا با بررسی تعاملات گسترده‌ میان ایرانیان و روس‌ها از ابتدای عهد قاجار تا اواسط قرن بیستم این روایت را تکمیل کنند و گوشه‌کنار تاریک‌ِ آن را روشن سازند. آنان نفوذ روسیه در ایران میان سال‌های ۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰ را نه‌فقط روایتی از دخالت‌های بی‌امان و یک‌جانبۀ سلطۀ روس بر ایران نمی‌دانند، بلکه آن را در قالب فرایندی تعاملی و پیچیده بررسی می‌کنند، روایتی که بیشتر ناظر بر تعاملات غیرمستقیم و در عین ‌حال تعهدات سازنده هم هست. مقالات آن‌ها در پی گشودن دریچه‌های جدیدی بر قدرت و نفوذی است که در ایران آن روزگاران اعمال می‌شد، نفوذ و قدرتی که فقط از رهگذر نمایندگان رسمی دولت روسیه اعمال نمی‌شد، بلکه شهروندان روس، بازیگران دولتی و غیردولتی که با استعدادها و ظرفیت‌های گوناگون در ایران حضور داشتند در آن نقش‌آفرینی می‌کردند. مواجهۀ دو کشور ایران و روسیه ماجرای دور و درازی دارد که در این کتاب در قالب یک دوران بلندمدت بررسی می‌شود و تا پس از سال ۱۹۰۸ پیش می‌رود که روس‌ها با پرخاشگری و مدعیانه در امور داخلی ایران دخالت کردند و مجلس شورای ملی را به توپ بستند. یکی دیگر از اهدافِ مهم این کتاب، برقراری پیوند میان روابط روسیه با ایران در عصر تزار و نقش اتحاد جماهیر شوروی در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی است.

فصل اول از وقایع و رویدادهای قرن نوزدهم آغاز می‌شود، دورانی که رویارویی نظامی و سیاسی روسیه و ایران شدت گرفته و به تنش رسیده بود و همان دوران بود که زمینه سلطۀ روسیه و تسلیم ایران پس از شکست‌های نظامی فراهم شد. در این فصل، با دخالت و  نقش روسیه در ایرانِ پیش و پس از انقلاب بلشویکی مواجه می‌شویم که پیچیده و هزار رنگ است و نمی‌توان آن را با کلماتی همچون سلطه‌گری و ظالمانه بودنِ اقدامات روسیه توصیف کرد. از شدت آن کاست. «روسیه زیرکانه و حسابگرانه سلطه و نفوذ خود را بر ایران گسترش داد. این سیاست بر مبنای اصول تنگ‌نظرانه و متعصبانه شکل نگرفته بود. به هر روی، ایران مهم‌ترین همسایۀ روسیه در جنوب این کشور بوده و هست و اتخاذ سیاست‌های توسعه‌طلبانۀ روس‌ها حتی پس از استقرار اتحاد جماهیر شوروی بیش از آنکه صبغۀ ایدئولوژیک داشته باشد، ماهیتی عمل‌گرایانه و واقع‌بینانه داشته است.»

 موریل آتکین، در یکی از مقالاتِ کتاب برای ریشه‌یابیِ روابط روسیه و ایران به قبل از قرن نوزدهم برمی‌گردد؛ یعنی به اواخر قرن هجدهم. او می‌نویسد: «برای روسیۀ این دوران، زمانۀ ناخوشایندی بود تا نفوذ خود را بر سرزمین‌هایی فراتر از جنوب قفقاز بسط دهد. به ‌هر حال، سیاست خارجی روسیه در آن ایام مسائل بزرگ‌تر و نگران‌کننده‌تری در سایر مناطق جهان داشت؛ جنگ‌های پی‌درپی روسیه با رقیب دیرینه، یعنی امپراتوری عثمانی، مسائل تقسیم لهستان، انقلاب فرانسه و جنگ‌های ناپلئونی ازجملۀ این مسائل بود. جانشینان پتر کبیر از دهه‌ها پیش‌تر سیاست‌های جاه‌طلبانه او را برای اشغال سرزمین‌های جنوبی دریای کاسپین و مناطق جنوب قفقاز رها کرده بودند. روسیه در آن ایام با دولت تازه‌بسامان‌ قاجار مرز مشترکی نداشت، همچنین نیروی دریایی ضعیف روسیه در دریای کاسپین و تسلط نداشتن بر بسیاری از سرزمین‌های جنوبی دسترسی به ممالک محروسه ایران را برای روسیه دشوار کرده بود. به‌رغم تمام این تحولات، روسیه مدعی پادشاهی گرجستان شرقی و چندین ‌شاهزاده‌نشین جنوب قفقاز بود. چشم‌دوزی به این مناطق در نهایت به شعله‌ور شدن دو جنگ میان روسیه و پادشاهان تازه به قدرت رسیدۀ قاجار منجر شد، زیرا قاجارها نیز مدعی آن سرزمین‌ها بودند و آن را از آنِ خود می‌دانستند.» آتکین معتقد است شکست قاجارها در هر دو جنگ موجب شد الگویی از مناسبات سیاسی و تجاری میان روس و ایران پایه‌ریزی شود که تا پایان دوران روسیۀ تزاری پابرجا بود.

ابتدای قرن نوزدهم روابط ایران و روسیه زیر سایۀ سنگین شخصیت الکساندر سرگیویچ گریبایدوف، شاعر و دیپلمات افسانه‌ای روس بود که به دلیل ِآنکه سرنوشت غم‌بارش در سال ۱۸۲۹ در تهران رقم خورد و کشته شد، در ایران نام بسیار مطرحی است. گرچه گریبایدوف در روسیه بیش از هر چیز به‌عنوانِ شاعری پرآوازه شهرت دارد تا دیپلمات روس. و جالب آنکه، مردمان ایران این شاعر روس را نماد ظلم و ستم روسیه بر ایران می‌دانند. در یکی از مقالات این کتاب، به چهره منفور گریبایدوف نزد ایرانیان اشاره شده و مؤلف به‌جای آنکه مأموریت گریبایدوف را مستقل و مجزا مطالعه کند، آن را در سایۀ اقدامات و توطئه‌چینی‌های سایر نمایندگان قدرت‌های سیاسی که هم‌زمان با او در تهران بودند بررسی کرده است.

سال‌های میانی قرن نوزدهم ایران میزبانِ روس‌هایی است که از روسیه فرار می‌کردند و به ایران پناه می‌آوردند. النا آندریوا، در مقالۀ خود با بررسی اسناد و مدارک روسی و مطالعۀ سرگذشت برخی فراریان می‌کوشد تا واکنش دولت روسیه را به فرار و اقامتِ این روس‌ها به ایران بررسی کند. «سربازان و نظامیان روس که از ارتش فرار می‌کردند و به ایران پناه می‌آوردند با استقبال گرم و مهمان‌نوازانۀ مقامات ایرانی مواجه می‌شدند. این قضیه چنان بلوایی در حلقۀ نظامیان و دیپلمات‌های روسی برپا کرد که امپراتور نیکولاس اول ناچار شد خود شخصاً در این مسئله ورود کند.» البته آن‌طور که از شواهد برمی‌آید واکنش پرخاشگرانه‌ روسیه به این پدیده و فشار کمرشکنی که دولت روسیه بر دولت قاجار وارد آورد تا تمام فراریان را دستگیر و به روسیه عودت دهد یکی دیگر از علائم وضعیت ناپایدار و ناامن روسیه است که می‌کوشد با رفتار ستمگرانه علیه ایران و شرق ناکامی‌ها و شکست‌های خود را برابر سایر قدرت‌های غربی بپوشاند و جبران مافات کند تا از این رهگذر ثابت کند با سایر قدرت‌های اروپای غربی هم‌تراز است.

در فصل دوم نویسندگان آشکارا سراغ دخالت‌ها و نفوذ روسیه در ایران می‌روند و سیر تحولات روابط ایران و روسیه را تا ابتدای قرن بیستم و آغاز جنگ جهانی اول بررسی می‌کنند، همچنین به نقش حیاتی و سرنوشت‌ساز قفقاز به‌عنوان زایشگاه اندیشه و سکوی پرتاب بسیاری از اقدامات میان امپراتوری‌های هم‌جوار می‌پردازند و تجاوزات سیاسی، نظامی و تجاری روسیه در ایران را واکاوی می‌کنند. کتاب از جنبه اقتصادی این ارتباط هم غافل نمانده و آیرینا پاولولا در یکی از این مقالات، ابعاد اقتصادی روسیه و ایران را در آستانۀ ورود به قرن بیستم به ما نشان می‌دهد. او در این مقاله به نقش و کارکرد وام‌های اعطایی دولت روس به ایران در دهۀ ۱۸۹۰ می‌پردازد و برای این مهم روابط و مناسبات بانک استقراضی ایران و روس را حلاجی می‌کند که یکی از شعبات بانک دولتی روسیه در ایران بود. تأسیس این بانک فصل جدیدی از مناسبات را میان ایران و روس باز کرد. این بانک به ایران وعده داد تا در بخش‌های اقتصادی از قبیل جاده‌سازی، احیای تجارت و بازرگانی، پایدار و بلندمدت سرمایه‌گذاری کند. نویسندۀ این مقاله به‌ویژه بر حمایت بانک استقراضی از تأسیس سینمای ویژۀ ‌شاه و نزدیکان وی پرده برمی‌دارد، آن را بهترین نمونه از نقش بانک برای تسهیل نفوذ فرهنگی و اقتصادی روسیه در ایران دوران قاجار برمی‌شمارد. مقالۀ جالب‌توجه دیگری در کتاب هست که به روز ۳۱  مارس ۱۹۱۲ (۱۱ فروردین ۱۲۹۱) و ماجرای به توپ بسته شدن آستان قدس رضوی، به دست قوای روس در مشهد اشاره می‌کند و برخلافِ روایات غالب، آن را یک درگیری ساده میان قوای روس و ایرانیان نمی‌داند، بلکه داستانی درازدامن از حضور و دخالت بیگانگان و توطئه‌چینی و تبانی آن‌ها با یکدیگر می‌خواند و در چارچوب تنش‌ میان نیروهای محلی و منطقه‌ای بررسی می‌کند.

در یکی از مقالات، نویسنده سراغِ نامه‌های کنستانتین نیکولاویچ اسمیرنوف، نظامی شرق‌شناس روس، رفته است که مهم‌ترین منبع درباره شرایط سیاسی و نظامی ایران در آستانۀ جنگ جهانی اول است. اسمیرنوف طی یک مأموریت رسمی هفت‌ساله بین سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۴ در دربار پادشاه قاجار در تهران حضور داشت و مسئولیت تربیت ولیعهد، احمد میرزای نوجوان (احمدشاه) را بر عهده داشت. مطالب نامه‌های دست‌نویس اسمیرنوف، ازجمله نامه‌های خصوصی که وی برای همسرش، زنیا کارلوونا اسمیرنوا نوشته و از شهرهای متعددی همچون قزوین، کرمانشاه، کِرِند و قصر شیرین برای وی ارسال کرده، آشکارا خواننده را محسوس و واقعی با حوادث و رویدادهای تاریخی آن دوره رودررو می‌کند. نامه‌های اسمیرنوف جز غنابخشی به اطلاعات خواننده دربارۀ مسئولیت‌ها و نگرش سیاستمداران ایرانی، از نگاه ناظران روس، این فرصت را ایجاد می‌آورد تا در آستانۀ جنگ جهانی اول تصویر واضح‌تری از سیاستمداران، نظامیان و دیپلمات‌های روسی فعال در تهران داشته باشیم.

سال‌های پس از جنگ جهانی اول و استقرار اتحاد جماهیر شوروی از جمله دوران مهمِ ارتباط ایران و روسیه است. سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ سرنوشتِ تعدادی از مردمان روس در ایران رقم می‌خورد و برخی از آنان برای همیشه در ایران ماندند و زندگی جدیدی ساختند. سال‌های جنگ جهانی دوم که طی آن ایران به مدت چهار سال در اشغال مستقیم قوای روس بود، از مهم‌ترین بخش‌های کتاب است چرا که این بخش از تاریخ ایران به‌شدت در پژوهش‌ها مغفول مانده است. یکی از مقالاتی که به ارتباط اتحاد جماهیر شوروی و ایران می‌پردازد، نشان می‌دهد بسیاری از مقامات رسمی که در سال‌های آغازین استقرار اتحاد جماهیر شوروی به ایران آمدند از طبقات متوسط و حتی متوسط رو به پایینِ اطراف و اکناف شوروی و اغلب یهودی بودند. ماری یوشیناری در مقاله‌اش، در میان کسانی که به وزارت خارجۀ شوروی پیوستند و در سرزمین‌های دور از وطن مشغول خدمت شدند خصیصه‌ای را شناسایی می‌کند که آن را «غوطه‌وری مضاعف در شرق» می‌خواند و می‌نویسد: «سازنده‌ترین سال‌های عمر آن‌ها در محیطی سپری شد که دوستان و آشنایانشان با بیگانگانی که اغلب مسلمان بودند حشرونشر داشتند و فضا و محیط شرق برای آنان جذبه‌ای عمیق داشت و نیز به توسعه و پیشرفت باوری آتشین داشتند؛ آن‌ها معتقد بودند قدرت دگرگون‌کنندۀ حکومتی علمی در کشوری مثل ایران بسیار شبیه به چیزی خواهد بود که آن‌ها در دوران عقب‌ماندگی آبا و اجدادی خود تجربه کرده بودند.»

رووانا عبدالرزاق، یکی از مهم‌ترین و در عین حال جذاب‌ترین مقالات کتاب را نوشته. او به رابطۀ میان حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کرده و می‌نویسد: «جدای از آمال و آرزوهای آرمانی که این حزب برای ایران داشت، همواره به موجودیتی شهره بود که دست‌نشاندۀ شوروی است و مأموریت‌ها و وظایف محوله را انجام می‌دهد و همین ویژگی بهانه‌ای مناسبی به دست حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران داد تا این حزب را سرکوب کنند.» بازبینی و سنجش دوبارۀ این حزب و نزدیکی آشکار حزب توده با اتحاد جماهیر شوروی، خاصه در سال‌های آغازین فعالیت آن، تصویر پیچیده‌تری بازآفرینی می‌کند. نویسنده در این مقاله با بررسی اسناد موجود در بایگانی‌های روسیه مناسبات و روابط این حزب با شوروی را در دوران جنگ جهانی دوم بازبینی می‌کند و در نهایت  نتیجه می‌گیرد که حزب توده در میان متفقین نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. در عین حال که این سال‌ها دورانی است که ایران در اشغال بریتانیا و روسیه است و حزب توده نیز درست در همین ایام تأسیس شده است. اتحاد جماهیر شوروی نیز همانند بریتانیا زیرکانه می‌کوشید با تبلیغات سیاسی و فرهنگی ذهن و دل ایرانیان را از آنِ خود کند. شوروی در روزهای آغازین اشغال ایران، حزب توده را مأمور کرد تا شعارها و پیام‌های ضد فاشیستی را در جامعه رواج دهد. با این ‌حال، هرقدر جنگ جهانی دوم به پایان خود نزدیک می‌شد و پیروزی متفقین محتمل‌تر می‌شد، اتحاد جماهیر شوروی به خودباوری بیشتری می‌رسید و می‌پنداشت حزب توده می‌تواند نفوذ سیاسی بیشتری در ایران داشته باشد.

این‌همه تطاول به همسایگان از جمله ایران در نظر رودی متی و النا آندری یوا، ناشی از بی‌اعتمادی روسیه به غرب است که یکی از مؤلفه‌های بارز ژنتیک سیاسی روس‌هاست. «گویی حقارتی تاریخی بر شانه‌های این مردمان در مواجهه با غرب سنگینی می‌کند؛ از این‌رو می‌کوشند آن احساس حقارت را با نگاهی برتری‌جویانه در مواجهه با همسایگان آسیایی و شرقی جبران کنند.» مؤلفان کتابِ «روس‌ها در ایران» با تکیه‌بر جنبه‌های روان‌شناختی که بر رفتار سیاسی روس‌ها تأثیر شگرفی داشته، معتقدند روس‌ها در مواجهه با اروپاییان خود را اروپایی نمی‌پندارند، اما در مواجهه با کشورهای شرقی و آسیایی از موضعی بالا به پایین رفتار می‌کنند و از این‌روست که ملی‌گرایی روسی در نوع خود کم‌نظیر است، «زیرا روس‌ها نه خود را غربی می‌دانند و نه شرقی می‌پندارند؛ آن‌ها روس‌اند.» این خصیصه روس‌ها شناخت آنان و سیاست‌هایی که در قبال کشورهای دیگر به‌خصوص همسایگانش در پیش می‌گیرند را دشوار می‌سازد. با این حال، کتابِ «روس‌ها در ایران» این دشواری را به جان می‌خرد و سعی دارد از زوایای مختلف و با تکیه‌بر تاریخ شفاهی و اسناد رسمی، نقش معماران روس در ایران را واکاوی کند و نور بیشتری بر تاریخ روابط ایران با همسایه شمالی خود بتاباند.

 

روس‌ها در ایران: دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن، به کوشش رودی متی و النا آندری یوا، ترجمۀ دکتر محسن عسکری جهقی


روس‌ها در ایران روسیه ایران

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.