یکی از آثاری که روزگار و زندگینامه محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا را بهخوبی روایت میکند کتابِ «شاعران آزادی» محمدعلی سپانلو، شاعر و پژوهشگر ادبی است. سپانلو در فصلی از این کتاب روزگار بهار را در زمینهای که او را برساخته است ترسیم میکند: شاعری برآمده از دوران مشروطیت که چشماندازی نو پیشروی اهل ادب، خاصه شاعران اجتماعی گشود و از نظر سپانلو «نسبت به شاعرانی که طی این هفتصد سال ظاهر شدهاند فضائل بیشتری» داشته و « بهتعبیری که میتوان او را از عطایای تاریخ دانست.
«هفتصد سال است کایران شاعری چون من ندید
وین سخن ورد زبان مردم ایران بوَد
از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی
پایه ایوانشان بر تارک کیوان بود
آن اساتید دگر هستند شاگرد بهار
گر امامی گر همام ار سیف گر سلمان بود...»
ملکالشعرای بهار در قصیدهای که در سال 1308 در زندان نظمیه رضاشاهی سروده، چنین درباره خود و جایگاه شعریاش سخن گفته است. محمدعلی سپانلو این قضاوت بهار را «شاعرانه» اما از روی «انصاف» میداند و میگوید اگرچه در آن زمان، یعنی 1308، در جامعه ادبی ایران بحث شعر نو پا گرفته بود اما چون هنوز «تصور صحیحی» از آن وجود نداشت، در نتیجه او قضاوت بهار را چندان غلوآمیز نمیداند.
بهار ازجمله شاعرانی است که نقد و نظرهای مربوط به شعرش بسیار متفاوتاند. شعر او گاه بسیار ستوده شده و گاه سخت مورد انتقاد قرار گرفته است. رضا براهنی، بهار را بزرگترین «لفاظ» دوران مشروطه دانسته و میگوید:
«مضمون شعر بهار، هرگز به وجود یک محتوی نزدیک نمیشود. شعر بهار مضمون است و قافیه و وزن، و کلمات درشت و خشن و بهاصطلاح اجتماعی و بهاصطلاح حماسی. بهار بزرگترین لفاظ دوران مشروطیت است و گرچه دلش برای آزادی پرپر میزده، و همیشه میخواسته است از کنج قفس آزاد شود و باغی را زیر بال بگذارد، ولی ایکاش دلش کمی بیشتر برای شعر میتپید، و ایکاش او ذهن خود را به سوی اشراق و حرکت مستقیم و غیرمستقیم به سوی اشیاء، تصاویر، احساسها و غرایز و بالاخره همه حالات و آنات زندگی میراند، و ایکاش او از خیر فکر جلو زدن از استادان سلف خراسانی میگذشت، از فرم شقورق قصیده خراسانی، از زنده کردن عمدی و غیرضروری کلمات مرده و نیمهمرده چشم میپوشید، ایکاش زبان معاصر را درک میکرد و در شعرش بهکار میبرد...» (رضا براهنی، طلا در مس).
در سوی دیگر، هستند نویسندگان و منتقدانی که بهار را از مهمترین ادبا و شعرای معاصر دانسته و به ستایش او پرداختهاند. محمدعلی سپانلو اما در «شهر شعر بهار»، شعر او را در بستر زمانه خودش سنجیده و کوشیده آن را در پسزمینه تاریخیاش داوری کند. سپانلو، بهار را شاعری میداند که در مرز شعر کهنه و در آستانه شعر نو ایستاده است و همچنین در یکی از مهمترین تغییر و تحولات تاریخیِ ایران معاصر. به این اعتبار، سپانلو میگوید بهار نسبت به شاعران پیش از خودش فضایلی دارد که او آنها را «عطایای تاریخ» مینامد:
«بهار دورانی را تجربه کرد که تاریخ ایران ورق خورد، آنهم ورق خوردنی که قوه مولدش انقلاب مشروطیت بود و شاید در مقایسه با حوادثی اینچنین مهم در تاریخ ملت، مثلا جنبش استقلالخواهی ایرانیان در قرون اولیه هجری و برآمدن زبان پارسی دری بهعنوان زبان رسمی یا حمله خانمانبرانداز مغول یا تشکیل دولت وحدت ملی بهوسیله صفویه، جنبش مشروطیت را بتوان در پدید آمدن چشماندازی تازه برای اهل ادب و بهخصوص شاعران اجتماعی، مرحلهای یکتا دانست.» (شاعران آزادی، محمدعلی سپانلو).
بهار از عطیه تاریخ سود برد و از اینروست که چکامههای او بهجای توجه به حاکمان و مراکز قدرت، به نیروی مردم توجه دارد. با مشروطه، مردم وارد نثر و نظم فارسی شدند و به مرور زبان خود را در ساحت ادبیات یافتند. بااینحال در شعر بهار فرم همچنان همان فرم پیشین قدما است و تنها معنای شعر اوست که متفاوت از پیشینیان شده است. در اغلب شعرهای بهار، تاریخ و شأن نزول اشعار ذکر شده و برای پژوهشگری که میخواهد زندگی و شعر بهار را بررسی کند، تاریخها و حوادثی که شعرها در پیوند با آنها سروده شدهاند در حکم چراغهاییاند که مسیر را روشن میکنند و به قول سپانلو، پژوهنده را به «دقایق یک زندگی پرحادثه» رهنمون میکنند.
سپانلو در «شهر شعر بهار» جوانب مختلف کار بهار را سنجیده و کارنامه او را در نسبت با وضعیت تاریخی دورانی که بهار به آن تعلق داشت داوری کرده است. «غمنامه یک ادیب مردمگرا در عصر دموکراسی و حکومت ملی در کشوری استبدادزده»؛ این است آنچه سپانلو درباره زندگی و کار بهار نوشته است. بهار مثل بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان همدورهاش، زندگی پرفرازونشیبی داشت و در زمانهای پرتلاطم زندگی میکرد. بااینحال سرگذشت او در مقایسه با شاعران همنسل مشروطهخواهش همچون عارف و عشقی و فرخی یزدی، سرگذشت متفاوتی بود. سپانلو میگوید نوع زندگی بهار تنها نوعی بود که میتوانست همراه با اصول فکری نویسنده ادامه پیدا کند چراکه سه شاعر دیگری که ذکرشان رفت، هیچیک «سر سالم به گور نبردند»:
«بهار سوار بر امواج روزگار، بیآنکه اصول خویش را از کف بدهد، با سکوتهای معنیدار یا آثار مصلحتی که نوشت، زنده ماند. او زنده ماند تا بنای اثرش را بالا ببرد. شهر شعر شهریار شهری است گسترده؛ با خیابانهای پهن و مستقیم و آفتابگرفته و کوچهپسکوچههای درهمپیچیده و تنگ و باریک؛ با بازارهای آزادی که در آنها متاع شعر فارسی یعنی میراث ادبی آن، با زبانی فخیم عرضه میشود و نیز کلبههای پرتافتاده و گموگوری که در آنها انتقادهای تند و حتی پرخاشهای خطرناک، بهصورت کالایی قاچاق، مخفیانه پخش میشود تا به دست اهلش برسد.» (سپانلو، شاعران آزادی).
زندگی و شعر بهار تفکیکناپذیرند و سپانلو میگوید دیوان شعر بهار مرجع اصلی پژوهندهای است که میخواهد زندگی بهار را تصویر کند. سپانلو در «شهر شعر بهار»، نخست مهمترین فرازهای زندگی بهار و بستر تاریخی را که شعر او در آن آفریده شده روایت کرده و سپس گزیدهای از اشعار او به دست داده است و در آخر گاهشمار زندگی بهار را آورده است. «شهر شعر بهار» در کتابی با عنوان «شاعران آزادی» منتشر شده که زندگینامه و گزیدهای از بهترین آثار شاعران مهم دوران مشروطه است.
سپانلو بخش مهمی از حافظه ادبیات معاصر ایران بود. شاعری که گوشه و کنار ادبیات و تاریخ و جامعه ایران را با نگاهی دقیق و جزیینگر مینگریست. شعر کار اصلی سپانلو بود اما دامنه علایق او گسترده بود و شاید حتی به همان اندازه که به ادبیات علاقه داشت به تاریخ هم دلبسته بود و رد علاقه او به تاریخ و ادبیات و حساسیتش نسبت به جامعه در آثار مختلفش دیده میشود. زندگینامه بهار و دیگر شاعران مشروطه به قلم سپانلو، هم دقت نظر مورخ اجتماعی را در خود دارد و هم حساسیتهای شاعری که با سنت ادبی فارسی بهخوبی آشنا بود.