دید و بازدید با آل‌احمد

سیر و سیاحتی بر زندگی جلال به روایتِ خودش

جلال آل‌احمد در حالِ رسیدگی به گل و گیاهِ باغچه خانه‌اش
1399/09/11
قریب به یک قرن از برآمدنِ جلال آل‌احمد گذشته است، جلال 11 آذر 1302 در تهران به دنیا آمد و از همان اوانِ نوشتن تا هنوز یکی از چهره‌های جنجال‌برانگیز فرهنگ ما بوده است. جلال در هر اثری که نوشته رَد و نشانی از خود و تجربیاتش برجا گذاشته و در این میان «سنگی بر گوری» جایگاه مهمی دارد.

 

 هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش.

فقفیقاع نبی

مهم‌ترین داستان‌ها و نوول‌های جلال ازجمله «مدیر مدرسه» و «نفرین زمین» را نیز نوعی تک‌نگاری جلال دانسته‌اند از بخشی از روزگار زیسته‌اش در روستاها در قامتِ معلم مدرسه. از این‌رو آن دسته از مفسران ادبی که در کارِ دسته‌بندی و نشاندنِ آثار ادبی در قفسه‌ها و نامگذاری‌شان هستند، در مواجهه با آثار جلال درمانده می‌شوند. در مقالات و آثار دیگر جلال نیز تکه‌هایی از زندگی و تجربیات زیسته‌ آل‌احمد هست: از «یک چاه و دو چاله» و «خسی در میقات» و «ارزیابی شتابزده» تا سفرنامه‌ها و تک‌نگاری‌های دیگرش. جلال نوشته‌ای هم دارد در شرح حالش که خود عنوانِ «مثلا شرح احوالات» را بر آن گذاشته است:

»در خانواده‌ای روحانی برآمده‌ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهرخواهرهام در مسند روحانیت مردند و حالا برادرزاده‌ای و یک شوهرخواهر دیگر روحانی‌اند... نزول اجلالم به باغ‌وحش این عالم، در سال 1302. بی‌اغراق سر هفت تا دختر آمده‌ام. که البته هیچ‌کدامشان کور نبودند؛ اما جز چهارتاشان زنده نماندند. دوتاشان در همان کودکی سر هفت‌خان آبله‌مرغان و اسهال مردند و یکی دیگر، در سی‌وپنج‌سالگی به سرطان رفت. کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه داور دست گذاشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و درِ دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد...«

با انتشارِ «سنگی بر گوری»، جلال آل‌احمد تکلیف را یکسره می‌کند و راه را بر تحلیل‌ها و انتقاداتی می‌بندد که سعی دارد او را به‌عنوانِ شخصیتی یکدست نشان دهد. آل‌احمد را از حوالیِ دهه هفتاد به بعد در جايگاه فرزند مطرودِ نويسندگان و روشنفکران نشاندند. رویکردی که از آن دوران تا هنوز هم ادبيات ما را تسخیر کرده و آل‌احمدِ داستان‌نویس را انکار می‌کند، از همين دوران شکل گرفت. نقد و نظرهایی که در رَد اندیشه‌ها و تفکرات آل‌احمد، فضای فرهنگ و اندیشه ما را انباشت، فهرستِ دور و درازی دارد ازجمله «ما‌ و‌ مدرنيتِ» داريوش آشوري، «ابن‌خلدون و مقدمه‌اي بر علوم اجتماعي» سيدجواد طباطبايي، «جدال نقش با نقاشِ» گلشيري، «حکايت ‌حالِ» احمد محمود، و جالب آنکه وجه ‌غالب‌ اين نقدها از مواجهه با آل‌احمدِ داستان‌نويس طفره می‌رود. درواقع منتقدانِ جلال چندان کاری به آثار داستاني او ندارند و از این‌روست که نقطه آغاز انتقاد از جلال، جدا‌ کردن او از روايت است. نقدهای تندوتیز شخصيت و افکار آل‌احمدِ غيرداستان‌نويس را نشانه رفته‌اند؛ و «در خدمت‌و‌خيانت روشنفکران» و «غرب‌زدگي» را متن‌هاي مبنايي اين نويسنده/روشنفکر دانسته‌اند. «سنگی بر گوری» اما با روایتی جسورانه از یکی از شخصی‌ترین مسائل جلال در تمامِ این نقد و نظرها تردید می‌اندازد، چه‌ آنکه در اینجا دیگر از جلال آل‌احمدِ سنت‌گرا و ضد مدرنیته خبری نیست که هیچ، جلال ما را با متنی روبه‌رو می‌سازد که از مدرن‌ترین و جسورانه‌ترین آثار ادبی ایران است. این اثرِ اتوبیوگرافیک جلال را می‌توان نوعی سنت‌شکنیِ آل‌احمد خواند که یک موضوعِ به‌شدت خصوصی را به عرصه عمومیِ سیاست ‌کشانده. او از عقیم بودنِ خود آغاز می‌کند: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین ‌جا ختم می‌شود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند. از حقیقت و واقعیت. دست‌کم این را نشان می‌دهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما.»

آل‌احمد در این کتاب، با طرحِ این مفهوم ادراک تازه‌اي از سنت حاکم بر جامعه‌اش به دست مي‌دهد. راوي «سنگي بر گوری» به دلیل عقیم بودنش، بدني است که بعد مرگ دفن و فراموش مي‌شود و «آخرين سنگ مزار در گذشتگان خويش» است، آدم ابتری که هيچ تنابنده‌اي را بجا نخواهد گذاشت «تا پناه بياورد به اين گذشتگان در هيچ و این ابدیت در هیچ و این سنت در خاک.» روایتِ جلال از عقیم بودن، معنایی بیش از پهن کردنِ بساط خاطره‌بازی و اعتراف و درد دل دارد. جلال با سنت و گذشته‌ای که خود نیز در چنبره آن گرفتار آمده در افتاده و همچنین با تسلسلی که اشاره‌ای است به ساختار سیاسی آن روزگار.

متنِ «سنگی بر گوری» به این تفاسیر راه می‌دهد، خاصه به تفسیری که این تک‌نگاری درباره بدنِ خود را تا مرحله عرصه عمومی می‌کشاند تا نظام موروثي را برهم بزند که بدن را منشأ اعمال قدرت معرفي مي‌کند. «دیگر تنم شده بود لحاف پر پنبه‌ای - پذیرای هر نوع جوالدوزی. و جوری شده بود که انگار روی بازوها و پشت ران‌هایم را پوششی از چرم گاو پوشانده‌اند. پوستی با آستر دوبل. دو سه بار سوزن سرنگ در تنم شکست و یک بار زیر آمپول عصاره جگر از حال رفتم و از صندلی افتادم و حالم که جا آمد دیدم دواخانه‌دار در رفته، در دکانش ایستاده و دارد هوار می‌کشد... و یک درد کهنه لابلای انساج تنم نشسته بود همچون کرکی ته جیب... این‌جوری بود که دیگر اقم نشست از هرچه دوا بود و دکتر بود و سرنگ بود و نسخه خاله‌زنکی بود و از هرچه عمقزی گل‌بته گفته بود. حالا دیگر حتی تحمل بوی آزمایشگاه و مطب را هم ندارم.» واقعیتِ درون جلال این بود که از این حرف‌وحدیث‌ها و عرف و رسم و رسومی که او را بدون تخم و ترکه طرد می‌کرد بگریزد. «مسئله اصلی این است که در تمام این مدت آدم دیگری از درون من فریاد دیگری داشته. یعنی از وقتی حد و حصر دیوار واقعیت کشف شد. و طول و عرض میدان میکروسکوپی. شاید هم پیش از آن. و این آدم، یک مرد شرقی. با فریاد سنت و تاریخ و آرزوها و همه مطابق شرع و عرف. که پدرم بود و برادرم بود و دامادها هستند و همسایه‌ها و همکارهای فرهنگی و وزرا و هر کاسب و تاجر و دهاتی. حتی شاه...» همین‌جاست که جلال واقعیتِ دیگری را کشف می‌کند، از طریق همان دیگریِ درونش: «نمی‌دانی چقدر خوش است عمقزی، از اینکه عاقبت این زنجیر گذشته و آینده را از یک جایی خواهد گسست. این زنجیر را که از ته جنگل‌های بدویت تا بلبشوی تمدن آخر کوچه فردوسی تجریش آمده. آن بچه‌ای که شنونده قصه‌های تو بود با خود تو به گور رفت. و امروز من آن آدم ابترم که پس از مرگم هیچ تنابنده‌ای را بجا نخواهم گذشت... من اگر بدانی چقدر خوشحالم که آخرین سنگ مزار در گذشتگان خویشم. من اگر شده در یک جا و به‌اندازه یک تن تنها نقطه ختام سنتم. نفس نفیِ آینده‌ای هستم که باید در بند این گذشته می‌ماند.» کنایه جلال به «این زنجیر ظاهرا به‌هم‌پیوسته که بر گرده بردباری خلایق از بدو خلق تا انتهای نشور هیچی را به هیچی می‌پیوندند»، همان سلطنت و نظام موروثی است که نسل به نسل دست به دست می‌شود و جلال می‌خواهد «اگر شده به‌اندازه یک حلقه تنها» در گسست این زنجیره سهم داشته باشد. «و این همه چه واقعیت باشد چه دلخوشی، من این صفحات را همچون سنگی بر گوری خواهم نهاد که آرامگاه هیچ جسدی نیست. و خواهم بست به این طریق در هر مفری را به این گذشته در هیچ و این سنت در خاک.»

 


آل‌ احمد جلال آل احمد سنگی بر گوری سیمین دانشور

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.