هرگز با محصص مصاحبه‌ نکرده‌ام!

حکایت یک گفتگو در «حال حیرت»

1400/06/29

گفتگو با چهره‌های شاخصِ هنر و فرهنگ و ادبیات و سیاست و هر رشته دیگری جز آشنایی کامل با موضوع مورد بحث، نیاز به شناختِ دقیق و کافی از طرفِ گفتگو دارد و مانند هر رابطه‌ دوسویه‌ای اگر هر دو طرفِ گفتگو از هم شناخت داشته باشند، بحث بهتر درمی‌گیرد و کار مطلوب پیش می‌رود. از میان گفتگوها یا مصاحبه با چهره‌های شاخص، کتابِ «حکایت حال»، گفتگوی مفصل لیلی گلستان با احمد محمود، نمونه‌ای از این دست مصاحبه‌هاست که بحث بین دو آشنا درگرفته و گویی نویسنده از پستوی خود بیرون آمده و هرچه در چنته داشته رو کرده است. در کتابِ «حال حیرت»، مجموعه یادداشت‌های لیلی گلستان هم که اخیرا در نشر حرفه هنرمند منتشر شده، گفتگویی بسیار خواندنی از او با بهمن محصص آمده که حکایتِ انتشار آن هم به‌حدِ خود گفتگو جالب است. این کتاب دربردارنده نوشته‌های مطبوعاتی لیلی گلستان است که به سال‌های 49-50 می‌رسد. از آموقع حدود پنجاه سال می‌گذرد و اینک نوشته‌های گلستان به حدی رسیده که به قالب یک کتاب 224 صفحه‌ای درآمده است. 


نوشته‌هایی که در «حال حیرت» گرد آمده است، برخی یا منبع ندارند یا تاریخ چاپ‌شان معلوم نیست. خود مولف در این باره می‌نویسد نوشته‌ها را از روزنامه یا مجله‌ای به‌قصد بایگانی بریده و یادش رفته که منبع یا تاریخ را کنارش بنویسد. «اصلا آدم سربه‌هوایی نیستم، اما بدجوری عجول‌ام!» حکایتِ مصاحبه بهمن محصص اما فراتر از این عجول بودن یا فراموشی است. گلستان وقتی با این مصاحبه مواجه می‌شود آن را به‌کل انکار می‌کند. روایتِ این ماجرا از زبان خود مولف خواندنی است:

 «یک‌راست بروم سر موضوع؛ به من گفته شد مصاحبه‌ای با بهمن محصص کرده بودی که اگر اجازه بدهی ما در ویژه‌نامه‌اش چاپ کنیم. با یقین کامل و خیلی محکم گفتم من هرگز با محصص مصاحبه‌ نکرده‌ام! گفتند ما از روی دستخط شما نوشته را تایپ کرده‌ایم. خواستم دستخط را برایم بفرستند. و مطمئن بودم که حتما دستخط من نیست. فرستادند؛ و در نهایت شگفتی دستخطم را شناختم. قیافه‌ام حتما دیدنی بوده. برای مدتی مات و متحیر ماندم. این تحیر چندین روز طول کشید که تا هنوز هم ادامه دارد. مصاحبه را خواندم. چه مصاحبه‌ی خوبی. از تمام دوستانم پرسیدم که آیا به یاد دارند من با محصص مصاحبه کرده باشم؟ جواب همه منفی بود؛ و من سرگردان و حیران که این مال چه زمانی است. مصاحبه را دو بار دیگر خواندم و سرنخی از زمان گفتگو پیدا نکردم. پیش از انقلاب است یا بعد از آن؟ نشانی‌ها حاکی از این بود که می‌تواند در هریک از این زمان‌ها باشد. فقط در جایی توانستم حدس بزنم که پیش از گالری‌داری من بوده؛ یعنی پیش از سال 67؛ که باز هم مطمئن نیستم. همیشه از حدس زدن بدم می‌آمده. چرا چاپش نکرده‌ام؟ (که همیشه پیش از هر گفتگویی می‌دانم برای کجا دارم گفتگو می‌کنم) چرا نوشته نزد محصص مانده بود؟ برای ویرایش به او داده بودم؟ (همیشه کپی را برای ویرایش می‌دادم و اصل را نگه می‌داشتم) دستخط اصل بود. نوار صدا چه شده؟ (من یک گنجه نوار صدا دارم و همه را نگه می‌دارم). من بیچاره و گیج و منگم و هیچی به یاد ندارم. هیچی. امیدی هم نیست که به یاد بیاورم. اما مصاحبه‌ی خوبی بود.»   

خارج از زمانه

و اما مصاحبۀ بهمن محصص که به هر ترتیب، لیلی گلستان به صحت و چاپِ آن رضایت می‌دهد با این پرسش شروع می‌شود که چه شد به نقاشی روی آوردید؟ و پاسخِ محصص چنین است: «در یک شب طوفانی وقتی کولی‌ها مرا از مادرم دزدیدند، غصه خوردم و نقاشی کشیدم!!» از سبک نقاشی او می‌پرسد که محصص می‌گوید هیچ قراردادی با دنیای خارج در مورد گفتن یا نحوه گفتن حرف‌هایم ندارم. احتیاج است که سبب می‌شود این‌طور کار کنم. این گفتن و لحن گفتن من است. گلستان معتقد است کارهای محصص را نمی‌شود با مترهای معمولی چه متعلق به گذشته و چه متعلق به حال اندازه‌گیری کرد و به همین دلیل شاید خارج از لحظه تاریخی‌ای است که در آن هستیم. محصص می‌گوید: «وقتی چیزی را نشود با متر اندازه گرفت، پس یعنی خارج از زمانه است و باید برایش متری مناسب ساخت و مترها هم همیشه بعد از اتفاقات به وجود می‌آیند. من موجود آگاهی هستم که با تکیه به یک گذشته‌ی غنی، حال را به‌شدت حس می‌کنم. باید بدانید که در هنر مدرن -البته اگر آبستره را کنار بگذاریم- تمام کوشش‌ها صرف کج و راست کردن اشکال آکادمیک شده است. من آدم تازه‌ای خلق کردم که با مشخصاتش می‌تواند زندگی کند و نمونه هیولای زمانه ما باشد.»

انقلاب با رنگ زرد

گلستان از دید شخصی محصص سخن به میان می‌آورد و می‌پرسد آیا این دید را پایگاه اجتماعی خاصی قوام داده است؟ محصص جواب می‌دهد: «تمام کارهای من سیاسی‌اند، ولی نه سیاست به معنایی که معمول است. یعنی متعلق به چپ یا راست بودن یا وابسته به حزب یا مسلکی بودن. سیاست به معنای آگاهی به محیط اطراف و به معنای عصیان علیه ظلم و قبول نکردن نظام موجود. و باز نه به معنای آگاهی به محیط خاص یا شهری یا کشوری. آگاهی نسبت به دنیا. در این دوره حرف زدن درباره جایی مشخص بسیار احمقانه است. مسائل به هم مربوطند، وقتی تصمیم می‌گیرند که ملت فلسطین را قتل عام کنند و از بین ببرند و یا مغز متفکری را که قبول نمی‌کند و اعتراض می‌کند به‌عنوان دیوانه در آسایشگاه‌های بیماران روانی زندانی کنند، من به‌عنوان انسانی که در این دوره زندگی می‌کند، نمی‌توانم بی‌اعتنا بمانم و از این شهادت متأثر نشوم و در جستجوی عامل این قتل و این ظلم نباشم و به‌اندازه توانایی خودم اعتراض نکنم. هرچند اگر این اعتراضم از چهاردیواری اطاقم جلوتر نرود. امروزه که انقلاب رسم روز شده است و همه انقلابی هستند، اغلب نقاشان خیال می‌کنند که اگر تابلو را پر از پرچم قرمز کنند کاری انقلابی کرده‌اند. نمی‌دانند وان‌گوگ با رنگ زرد انقلاب کرد.»     

محصص در تمام طول مصاحبه رگه‌هایی از سیاسی بودن خود را نشان می‌دهد. او معتقد است امروزه هر کشوری با سیستم خاص خود اداره می‌شود، اما در اصل با هم تفاوتی ندارند، سعی می‌کنند برای حفظ خود به اعتقادات رنگ‌های تازه‌تری بزنند. نتیجه‌ی کارشان از بین بردن انسان و فرهنگ انسانی است و خیال می‌کنند که تاریخ می‌سازند اما این‌طور نیست. «تاریخ را من و امسال من می‌سازیم. ما می‌گوییم که داریم در چه افتضاحی روز می‌گذرانیم... ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از لحاظ فرهنگ و حساسیت بسیار عقیم است. حساسیت بشر بسیار کم شده است. لااقل در مورد خودم می‌توانم بگویم که صدایم صدایی در بیابان است. رژیم‌های موجود بی‌معنی و گاه مضحک هستند و مخصوصا که بسیار بی‌فرهنگ‌اند. فرهنگ به آزادی احتیاج دارد. آنچه امروز وجود دارد یک فرهنگ قلابی و آلت دست است. منظورم آزادی فردی نیست. چرا که آزادی نه پرواز مگسی است، نه پوشیدن پیراهن قرمز و نه رفتن بالای درخت. منظورم آزادی اجتماعی است. یعنی شرکت و دخالت آگاهانه در اجتماعی که در آن داریم زندگی می‌کنیم. به قول ازرا پاوند اگر نتوانم از پشت رادیو صحبت کنم، آن رادیو به درد نمی‌خورد.»

تجارت هنر

بهمن محصص نقاشی می‌کند، مجسمه می‌سازد، نقش می‌زند و برایش فرقی ندارد که در کدام فرم خلق کند. او در مجسمه‌سازی و نقاشی به یک اندازه تبحر دارد و خلاق و فراتر از زمانه‌اش است. می‌گوید با برنامه قبلی کار نمی‌کند و هنر برایش یک‌جور تخلیه کردن است و تعبیری جالبی به کار می‌برد که «برای سر بخاری کسی کار نمی‌کنم.» و می‌گوید مقید نیت که همیشه یک نوع بسازد و باور دارد که هر حرفی به کلمه خودش محتاج است. «من همیشه با رنگ کار کرده‌ام و همیشه هم کارم رنگین بوده، رنگ یک وسیله‌ی بیان است. هر رنگی برای آن تابلو و آن لحظه به وجود می‌آید. من ابزار بیان دنیای خودم را دارم با خط‌ها و رنگ‌هایی که مال خودم هستند. من با این ابزار کار می‌کنم.»

محصص نظراتِ جالب و خلاف عادتی هم درباره نسبت گالری و هنر یا به قولِ خودش تجارت هنر دارد. او معتقد است با گالری کار کردن تجارت است، و نقاش و گالری لازم و ملزوم هم نیستند. از نظر او این جریان از وقتی شروع شد که زمانه عوض شد و هنر از زندگی بیرون رفت. «آغاز بلبشو بود، ولی هنوز تمام ارزش‌ها از بین نرفته بودند. صاحبان گالری ناچار بودند نشان دهند که حسن نیت دارند، البته اگر نخواهیم بگوییم که مدعی سواد بودند یعنی در حد همان سوادی که یک تاجر می‌تواند باسواد یا هنردوست باشد.»

به باور محصص، رابطه هنرمند با گالری‌دار رابطه یک برده با آقا است و می‌گوید گمان نمی‌کنم کسی رغبتی به بردگی داشته باشد. «می‌دانید وقتی علت وجودی نقاش در اجتماع فقط فروش تابلو باشد، آن‌وقت عقده و نارضایتی شغلی پیدا می‌شود و برای جبرانش مسئله‌ی شهرتی که ناشی از عقده حقارت است بر کار و خلاقیت و دخالت در زندگی اجتماعی می‌چربد. صاحب گالری درست از همین کمبود و نقطه ضعف و بی‌شخصیتی نقاشی که با او طرف است استفاده می‌کند و اگر گاهی هم کاری انجام می‌دهد فقط به خاطر نفع خود است. هرچند که در این گیرودار ممکن است اتفاق بیافتد که فلان الاغ آمریکایی اسم فلان احمق فرانسوی را یاد بگیرد.» این بهمن محصص در این گفت‌وگوی بسیار خواندنی که پیدا شدن و چاپش حکایت‌ها داشته و مایه مسرت است که به هر ترتیب منتشر شده، از موضوعات متنوعی سخن می‌گوید؛ از نقاشی و سبکِ خودش تا تئاتر و فرهنگ و فضای فرهنگی و سیاست. برای محصص وسیله بیان، دغدغه اصلی نیست بلکه معتقد است مجسمه‌سازی و نقاشی که در هر دو تبحر بسیار دارد، باید قدرت بیان داشته باشد. پیداست که او هنرمندی است که «برای سر بخاری کسی» کار نمی‌کند.   

 

حال حیرت، مجموعه یادداشت‌ها، لیلی گلستان، نشر حرفه هنرمند


حال حیرت لیلی گلستان بهمن محصص

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.