تکه‌ای از حافظه معاصر ایران

در سالمرگ محمدعلی سپانلو

1400/02/22

محمدعلی سپانلو، بخشی مهم از حافظه ادبیات معاصر ایران بود که با مرگش در 21 اردیبهشت ماه 1394 این تکه از ادبیات معاصر ایران از دست رفت. سپانلو از آن چهره‌های چندوجهی بود که مهم‌ترن وجه چند دهه فعالیتش، شاعری بود. اما درست‌تر این است که بگوییم که او شاعر و روشنفکری بود که تمام گوش‌وکنارهای ادبیات و تاریخ و جامعه ایران را با نگاه دقیق و نکته‌سنجش رصد می‌کرد و از این حیث در کارنامه به‌جامانده از او، پژوهش‌ و نقد و ترجمه هم دیده می‌شود. سپانلو در شمار چهره‌هایی بود که در بسیاری از نقاط مهم هنر و ادبیات معاصر ایران رَدی از او دیده می‌شد؛ از حضورش در سینمای موج ‌نوی ایران با بازیگری در فیلم «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی گرفته تا حضورش در کانون نویسندگان ایران. سپانلو حافظه‌ای قوی داشت و خودش بارها به این نکته اشاره کرده بود. از این‌رو خاطرات شفاهی‌اش، تصویری روشن از محافل ادبی و هنری و فضای سیاسی و اجتماعی ایران معاصر به دست می‌دهد. خاطرات شفاهی سپانلو در کتابی با عنوان «بن‌بست‌ها و شاهراه» منتشر شده که بخشی مهم از تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران به شمار می‌رود. این کتاب درواقع زندگی‌نامه و خاطرات سپانلو است که از دوران کودکی‌اش آغاز می‌شود و تا دهه هشتاد پیش می‌آید  و به دلیل حضور فعال سپانلو در اغلب وقایع مهم این چند دهه، خاطرات او دربرگیرنده بسیاری از نقاط عطف اجتماعی، ادبی و سیاسی ایران معاصر است.

 

دهه چهل به چند دلیل دوره‌ای خاص و مهم در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود. از حیث اجتماعی و سیاسی در این دهه تحولات مهمی رخ می‌دهد و از دیگر سو ادبیات و هنر ایران نیز در این دوران از آستانه‌ای گذر می‌کند و وارد مرحله جدید می‌شود. تحولات داستان و شعر فارسی در این دوره، بازنمایی روشنی از وضعیت اجتماعی و سیاسی آن دوره هستند و این یکی از دلایلی است که نویسندگان و شاعران در این دهه چهر‌های تأثیرگذار اجتماعی و سیاسی هم به شمار می‌روند.

محمدعلی سپانلو در دهه چهل به عرصه ادبیات وارد شد و اولین شعرهایش در اوایل این دهه منتشر شدند. به گفته خودش اولین باری که واقعا شاعر شد، به روزی برمی‌گردد که با سر شکسته و خونین از یکی از تظاهرات‌ دانشکده حقوق در سال 1340 به خانه برگشت و اولین شعر جدی‌اش را نوشت. دو سال بعد از این، در سال 1342 او اولین مجموعه شعرش با عنوان «آه... بیابان» را منتشر کرد. سپانلو خیلی زود و با همین اولین شعرهایش جای خود را در ادبیات ایران پیدا می‌کند و مورد توجه قرار می‌گیرد و پایش به محافل و جلسات مختلف ادبی و روشنفکری باز می‌شود. او در خاطرات شفاهی‌اش در کتاب «بن‌بست‌ها و شاهراه»، فضای محافل و جلسات ادبی دهه چهل را با جزییات و دقیق تصویر کرده است. در این تصویر، می‌بینیم که اغلب شاعران و نویسندگان و هنرمندان در محافل مختلف،‌ خانه‌ها و کافه‌ها، دور هم جمع می‌شوند و برخی از این جلسات به دلیل حضور چهره‌های جاافتاده‌تر مثل آل‌احمد جدی‌‌ترند و برخی دیگر کم‌تر جدی‌اند. سپانلو می‌گوید اگرچه در جلسه‌های غیرجدی بیشتر فضای خوشگذرانی حاکم بوده است، اما با این‌حال آن‌ها هنگام کار و در خلوت بسیار جدی و متعهد بودند:

«... در خلوت‌مان خیلی جدی بودیم یعنی حداقل من خودم خیلی جدی بودم، اولین شعر را راجع به ویتنام من نوشتم. اولین شعر راجع به چه‌گورا را من نوشتم، اولین شعر راجع به چریک‌های عرب را من نوشتم و این‌ها را زود هم چاپ کردم چون تاریخی بود و مثل شعرهای دیگرم نمی‌گذاشتم چند ماه بماند ولی در حشر و نشرم اصلا به نظر نمی‌آمد، یعنی وقتی کسی از این حرف‌ها می‌زد ممکن بود او را دست بیاندازم ولی در وقتی که می‌نوشتم عمیقا اعتقاد داشتم. این دوگانگی و تضاد شب و روز ما عجیب بود و بارز. روز در پوشش خیال و خطر/ شعله عشق شرمگین بر سر/ شب دل از گرد روز روبیدن/ سر به سنگ زمانه کوبیدن/ بله، این تناقض عجیب بود.»

تناقضی که سپانلو به آن اشاره می‌کند و می‌گوید میان شب و روزشان وجود داشته، درواقع نشانه‌ای از این واقعیت است که نویسندگان و شاعران جوان‌تری که در دهه چهل به عرصه آمده بودند، تعهد اجتماعی را در آثارشان نشان می‌دادند بی‌آنکه در عرصه عمومی‌ و در محافل‌شان به آن تظاهر کنند.

سپانلو در توصیف دهه چهل، به چند مورد اشاره می‌کند و از آنها با عنوان پدیده‌های این دهه یاد می‌کند:

«یکی مجله کتاب هفته بود یکی آرش بود که یک مجله کم‌تیراژ انتلکتوالی بود یکی هم کتاب‌های جیبی فرانکلین بود که مدت‌ها کتاب‌ها را به قیمت ارزان چاپ می‌کردند مثلا کتاب 8 تومانی را 2 تومان چاپ می‌کرد. این پدیده‌ها در دهه چهل با یکدیگر شروع شدند تا رسیدیم در اواسط این دهه به افتتاح تالار سنگلج و تئاترهای ایرانی».

سپانلو با جزییات به بررسی مجلات و نشریات این دوره می‌پردازد و نشان می‌دهد که هرکدام از آن‌ها چه گرایش‌هایی را نمایندگی می‌کردند. او می‌گوید در دهه چهل شعر نو به کرسی نشست و مجلات نقشی مهم در این زمینه داشتند:

«وضع طوری شد در آن دهه که نتیجه‌اش این شد که شعر نو به کرسی نشست امروز اگر مجله‌ای ببینید که شعر قدیمی چاپ می‌کند و از دوره قاجار جلوتر نمی‌آید این استثنا است اما تا دهه چهل این‌ها عمومی بودند و امثال آرش استثنا بودند ولی دهه چهل موفق شد این فضا را به کرسی بنشاند شعر نیمایی... داستان‌های به سبک صادق هدایت، تئاتر و سینمای جدید که در آن مجلات سنگین قبلا نبود.»

او دهه چهل را دهه شکوفایی همه‌جانبه‌ ادبیات ایران می‌داند و می‌گوید حتی تئاتر و سینمای ایران در این دهه راه افتاد. اشاره‌ای که سپانلو به شکل‌گیری «تئاترهای ایرانی» می‌کند اشاره جالبی است. او می‌گوید آن دعوتی که از طریق «غربزدگی» شد جنبه مثبتش را می‌توان در توجه به آثار بومی دید، چرا‌که تا پیش از آن این تصور وجود داشته که اگر قرار است تئاتری روشنفکری باشد باید حتما اجرایی از شکسپیر یا مولیر باشد و بقیه روحوضی هستند. او می‌گوید در سینمای آن دوره هم اینکه آثاری مثل «گاو» و «قیصر» ساخته شدند درواقع تحت تأثیر فضا و محیطی ساخته شدند که می‌گفت «ما خودمان همه‌چیز دارم و به شرق و هند و ژاپن باید نگاه کرد».

 درواقع فضای فکری که در وضعیت اجتماعی و سیاسی دهه چهل وجود داشته ادبیات و تئاتر و سینما را کاملا تحت‌تأثیر قرار داده بود. نسلی که در این دهه در ادبیات و هنر ایران به عرصه آمدند، از یک‌سو نسلی آرمان‌گرا بودند و از سوی دیگر نسلی که تعهد اجتماعی در آثارشان وجود داشته است:‌

«ویتنام و فلسطین و قضایای جهان سوم، مسئله ما بود. برای این‌که آن موقع، یک رویا در میان بسیاری از جوانان بود، به نام راه سوم. امروزه به نظر می‌رسد که دیگر آن رویا وجود ندارد. سال 1955 در کنفرانس باندونگ، ناصر، نکرومه، نهرو و سوکارنو جمع شدند و جنبش غیرمتعهد دنیای سوم را اعلام کردند. همه هم به دنبال آن می‌رفتند، در حالی که رژیم ایران به دلیل حضور شاه، هرچه بیش‌تر امریکایی می‌شد، در نتیجه این گرایش دنیای سوم جلو رژیم قرار می‌گرفت. این است که ویتنام خیلی در شعر شاعران ایرانی دیده می‌شود.»

 سپانلو می‌گوید در دهه چهل نه‌فقط شعر سیاسی شده بود، بلکه مکان‌ها هم سیاسی بودند و مهم بود که در کجا شب شعر گذاشته شود. او می‌گوید اهمیت شعر در اواخر این دهه به قدری بود که:

«وقتی که واقعه سیاهکل در سال 49 اتفاق افتاد و دستگیری‌ها گسترده‌تر شد، بعضی گفتند ما از طریق شعر نو با این افکار آشنا شدیم، سانسور جدی شد. در سال 45-44 آیین‌نامه کتاب در وزارت فرهنگ و هنر تصویب شده بود، ولی از سال 49 به بعد، ادبیات ایران به ویژه شعر، با ماجرای سیاهکل و عکس‌العمل‌هایی که سانسور به خرج داد، وارد مرحله دیگری شد. درواقع، هرچه بیش‌تر از جنبه‌های سازنده‌اش کم شد و به‌جای آن، جنبه شعاری و کوبنده آمد. چون دیگر عکس‌العمل به سانسور بود. بی‌اعتنایی طولانی به کارهای سپهری، ناشی از همان دوران است.»

سپانلو می‌گوید که تغییر وضعیت سیاسی و اجتماعی در دهه پنجاه باعث شد که پاتوق‌ها و محافل دهه چهل از رونق بیفتد و درواقع دیگر امکان تداوم آن‌ها وجود نداشت است:

«در چنین فضایی پاتوق‌ها در دهه چهل همچنان برقرار بود ولی در دهه 50 رونقش را از دست داد. یک علتش به نظر من این است که جنبش دانشجویی ایران رفت به سمت کارهای قهرآمیز و سانسور بر تمام فضا حاکم شد و دیگر فضا را کاملا بست. یعنی سانسور دیگر نمی‌گذاشت که شاملو سردبیر کتاب هفته شود. کمی بعد فهرست ممنوع‌القلم‌ها درآمد. از جمله نام من و اخیرا یادداشت‌هایی از ایرج افشار دیدم که ساواک تلفن کرده که از فلانی هیچ‌چیز چاپ نکنید.»

البته خاطرات سپانلو نشان می‌دهد که در دهه چهل هم فشارهای ساواک بر روشنفکران وجود داشته است، اما به‌اندازه دهه پنجاه نبوده است. سپانلو خاطره‌ای هم از آل‌احمد تعریف می‌کند که هم نشان‌دهنده جایگاه آل‌احمد است و هم نشان‌دهنده این‌که در دهه چهل هنوز کمی دوراندیشی در دستگاه امنیتی شاه وجود داشته است: «سازمان امنیت یک‌سری خانه‌های امن داشت، احضار می‌کرد و می‌پرسید مثلا این مقاله چیست نوشتی؟ یا پیشنهاد همکاری می‌داد یا از این فرم‌ها می‌داد پر کنی یا سوالاتی می‌پرسید تو نمی‌دانستی چیه؟ نگو دارند تحقیقی می‌کنند و تو نمی‌دانی، حالا شاید در یکی از گروه‌های مخفی یک رفیقی داری که خودت هم نمی‌دانی ولی آن‌ها مثلا داشتند یک تحقیق غیرمستقیم می‌کردند. بنابراین برای ما عادی بود که دو ماهی یک دفعه ما را احضار کنند و معمولا هم وقتی احضار می‌کردند صحبت بازداشت نبود و به‌طور استثنایی من بازداشت شدم چون با یارو دعوا کردم وگرنه اگر کسی را می‌خواستند دستگیر کنند در خانه یا در خیابان می‌گرفتند احضار نمی‌کردند که طرف قبلا خبر داشته باشد. آ‌ل‌احمد را احضار کرده بودند. گفته بود من نمی‌آیم بیایید مرا بازداشت کنید. یارو هم متوجه می‌شود جلال می‌خواهد سر و صدا راه بیندازد وگرنه احضار به معنی دو ساعت صحبت کردن است. گویا به هویدا می‌گوید که اجازه بدهید ما این شخص را توقیف کنیم، هویدا می‌گوید نه باعث سر و صدا می‌شود.»

در نهایت راهی میانه پیدا می‌شود که جلسه بازجویی در دفتر مجله تلاش انجام شود که «غرور هیچ‌طرفی لکه‌دار نشود». سپانلو از قول جلال می‌گوید:

«خودش تعریف می‌کرد که این آقای ثابتی که مغز متفکر ساواک بود یک عینک سیاه زده بود من هم عینک سیاه زدم در اتاق هر دو عینک تاریک زده بودیم. ثابتی قبل از آل‌احمد امیرحسین آریان‌پور را احضار کرده بود و به او فحش داده بود که شما آدم‌های پوفیوزی هستید و کشور در حال پیشرفت است شما نک‌ونال می‌کنید و جلوی پیشرفت کشور را می‌گیرید. خوب مرحوم آریان‌پور هم خیلی جا زده بود ولی آل‌احمد هرچه او گفته بود دوتا بیش‌تر جواب داده بود. بعد ثابتی گفته بود که آقاجان شما در این کشور زیادی هستی بیا برو هند. گفته بود من تبعید اختیاری نمی‌روم به زور مرا بفرستید. گفته بود بیا برو پاریس. گفته بودم اگر بخواهم بروم فاحشه‌خانه‌های پاریس خودم خرجش را می‌دهم. یارو گفته بود فکر نکنی سید که ما تو را می‌گیریم و زندانی می‌کنیم تا قهرمان ملی شوی. شبی یک کامیون زیرت می‌کند بمیری شش ماه حبس دارد. این دیگر خیلی اعصاب آل‌احمد را به هم ریخته بود به هر حال این اوضاع و احوال آن روزگار بود.»

 

بن‌بست‌ها و شاهراه (خاطرات شفاهی)، م. ع. سپانلو، گفتگو: محسن فرجی- اردوان امیری‌نژاد، نشر پن‌پاب


محمدعلی سپانلو بن‌بست‌ها و شاهراه

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.