آثاری که درباره احمد محمود منتشر شدند چندان هم کم نیستند، از نقد و تحلیل آثارش تا شناختنامه و گفتوگوهای مفصل. اما از این نویسنده معاصر زندگینامهای مدون و مفصل در دست نیست. خودش چند بار گفته است ازجمله مشکلاتش نوشتن زندگینامهاش بوده است. در تمام دوران نویسندگی داستانها دست از سرش برنداشتند تا مجالی برای نوشتن زندگینامه فراهم شود، آنهم با آن فراز و نشیبهایی که زندگی احمد اعطا داشت تا زمانی که احمد محمودِ نویسنده شد و پس از آن هم به نوع دیگر. «همراه با احمد محمود» تألیف کیوان باژن، ازجمله کتابهایی که اخیرا درباره این نویسنده بنام منتشر شده و مبنای آن تاریخ شفاهی است. این کتاب هفت بخش دارد که مفصلترین آن بخش تاریخ شفاهی یا احمد محمود به روایت دیگران است. به مناسبتِ سالروز تولد احمد محمود در چهارم دی، مروری میکنیم بر این کتاب.
«دستم به نوشتن نمیرود. بدجوری کسل و دلزده شدهام. دلزده از همهچیز؛ بهخصوص نوشتن و حتی این یادداشت را که مینویسم با کمال دلزدگی است. گاهی فکر میکنم که اصلا چرا باید بنویسم. چه کسی گفته است که این چند روز عمر را باید صرف نوشتن کنم. کمابیش همیشه همینطور بوده است. همیشه موردی یا مواردی وجود داشته است تا شوق نوشتن را از من بگیرد و حتی باید اعتراف کنم آنچه را که تا امروز نوشتهام با اشتیاق کامل نبوده است. گاهی شور نوشتن به دست میداد، کاری را آغاز میکردم، دلمُردگی میآمد؛ طوری که شاید باید نیمهراه میماندم اما تلاش را (و گاهی تلاش مکانیکی را) جانشین شور و اشتیاق میکردم تا کار تمام شود. شاید اگر مکان چاپ بود و اگر امکان بالیدن بود، وضع طور دیگری بود.» ازاینروست که احمد محمود معتقد است نویسنده باید پوستش از پوست کرگدن کلفتتر باشد تا بتواند نوشتن را ادامه بدهد. ابتدای کتاب یادداشتی از احمد محمود با عنوانِ «خاطرهای از محمود به قلم خودش» منتشر شده است که در آن از شوق نوشتن و توأمان دلزدگیاش مینویسد و خاطراتی خواندنی از چاپ رمان مطرحش «همسایهها» که نسخه اول آن را سال 1342 آغاز کرد و اردیبهشت 1345 به پایان رساند. «نسخه خطی آن، هنوز در چند دفتر دویست برگی قطع خشتی موجود است. اهواز بودم که نسخه اول همسایهها تمام شد. طبیعتا دسترسی به جایی نداشتم تا چاپش کنم. زمستان سال 45 آمدم تهران و ساکن شدم. قبل از اینکه اهواز را ترک کنم، چند صفحه از رمان همسایهها بهعنوان یک قصه کوتاه و به نام دو سر پنج در جنگ جنوب چاپ شد. جنگ جنوب نشریه محقری بود که تصمیم داشتیم و یا آرزو داشتیم توسعهاش بدهیم. اما با آمدن من به تهران، در همان شماره اول رحلت کرد.» چند صفحه دیگر از «همسایهها» هم در مجله فردوسی چاپ میشود تا اینکه محمود بار دیگر این رمان را بازنویسی میکند. «از نظر خودم قابل چاپ بود؛ اما چشمم آب نمیخورد که کسی چاپش کند.» عاقبت ابراهیم یونسی از راه میرسد و «همسایهها» چاپ میشود. حکایتِ ماجرا از زبانِ خود محمود خواندنی است: «روزی ابراهیم یونسی سرافرازم کرد و آمد خانهام. نشستیم و گپ زدیم. یونسی را در بازداشتگاه لشکر دو زرهی یکی دو بار دیده بودم. بازداشت بود و محکوم به اعدام شده بود. قبل از اعدامِ گروهی که یونسی باید همراه آنها اعدام میشد، از لشکر دو زرهی تبعید شدم به بندر لنگه و دیگر از یونسی خبر نداشتم. از همه جهان بیخبر بودم... یونسی را قریب 17-18 سال بعد بود که دیدم و از گذشتهها گفتیم؛ آن هم تصادفی او را دیدم... آن شب حرف رمان همسایهها هم شد. اظهار علاقه کرد که آن را بخواند. نسخه خطی را که تو پنج دفتر نوشته بودم، زد زیر بغلش و بُرد خانه. یکی دو هفته بعد، یونسی پیدا شد. همسایهها را پسندیده بود. گفت برای چاپش با نشر امیرکبیر حرف میزند... با هم همسایهها را بردیم و دادیم به رضا جعفری. خواند و پسندید. اما جرأت نکرد که تعداد زیادی چاپ کند. یک هزار نسخه چاپ کرد.» سرنوشتِ «همسایهها» البته همینجا تمام نمیشود. محمود سر حوصله تمام حکایت را تعریف میکند.
کتابِ «همراه با احمد محمود» یک پیشگفتار دارد به قلم مؤلف و سالشمار زندگی احمد محمود در پی میآید و یک مطلب مفصل درباره جهان داستانی محمود در چهار رمانش نوشته کیوان باژن و خاطره احمد محمود که اشاره شد، بعد نوبت به بخش تاریخ شفاهی میرسد: در این بخش، مصاحبههای مفصلی انجام شده است که به زوایای مختلف زندگی احمد محمود میپردازد. گفتوگو با فرزندانش؛ بابک اعطا، سارک اعطا، و برادرش محمود اعطا و دیگرانی همچون عبدالعلی دستغیب، هوشنگ عاشورزاده، عبدالکریم پرتو، محبوبه میرقدیری. بخش دوم، «محمود از نگاه اهل قلم» چهار مطلب دارد که دربردارنده دیدگاههای محمود دولتآبادی، علیاصغر شیرزادی، محمدعلی علومی و حسن اصغری درباره احمد محمود است. «نقد آثار محمود در مطبوعات» بخش سوم کتاب است که نقد و نظرهای مربوط به آثار محمود در آن گردآوری شده است. در بخش بعد، معدود گفتوگوهای احمد محمود آمده است با مجله فردوسی و خسرو باقری. و بخش پنجم نگاه احمد محمود به ادبیات داستانی را بازتاب میدهد. بخش بعدی چند نامه و بعد نمونه آثار نویسنده. در آخر نیز به سبک مرسوم اینگونه کتابها، عکسها و تصاویری از احمد محمود آمده است که دورههای مختلف زندگی او را تصویر میکند.
از بخشهای خواندنیِ کتاب، گفتوگوهایی است که با احمد محمود انجام شده و او در کمال صراحت و صداقت به پرسشهای طرحشده پاسخ میگوید. او اهل گفتوگو نبود، اهل خودنمایی و هیاهو و حضور هم نبود، بلکه خلوتی را جستوجو میکرد تا در آن آسوده بنویسد. او در یکی از معدود مصاحبههایش با مجله فردوسی در پاسخ به این پرسش که چه کسی در کار داستاننویسیاش تأثیر گذاشته، میگوید: «لابد تمام نویسندههایی که به دلم نشستهاند و شاید هیچکس!» و بعد فکر میکند و باز میگوید: «بیتردید ماکسیم گورکی، صادق هدایت، علوی، شاید تا حدودی هم، چوبک و بعد، همه نویسندههایی که بهنوعی از نظر احساس و فکر و برداشت از زندگی، دوستشان داشتهام و دارم. مثلا جان اشتاینبک، چخوف و ... که هر کدام دنیایی هستند جدا از هم و در عین حال، گاهی با مرزهای مشترک... این را نگفتهام که روزگاری، عجیب تحت تأثیر صادق هدایت بودم، بهخصوص بوف کور که در این زمینه هم تجربهای کردم و چه ناموفق و خام! واقعا ناسپاسی است اگر آلاحمد را فراموش کردم. آلاحمد - هرکه هست و هرچه هست- از مدیر مدرسه، نفرین زمین، خسی در میقات و بعضی مقالاتش، سود بردهام که به قول خودش: این هم ادای دین!»