آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز و فعال سیاسی مارکسیست ایتالیایی، در هشتم نوامبر 1926 در رم دستگیر شد. این درست زمانی بود که جولیا، همسر روسیاش تازه در مسکو فرزندِ دومشان را به دنیا آورده بود. گرامشی بقیه عمر خود را در زندان یا بیمارستان سپری کرد و چند سالی بعد از آزادی مشروط در 27 آوریل 1937 درگذشت. آنچه در زندگینامههای گرامشی جلبتوجه میکند این است که او بیشتر عمر پربار خود را در زندان سپری کرده است و البته در همانجا توانسته است همپای روشنفکران و اهل اندیشه درباره سیاست و فرهنگ اندیشهورزی کند. بیراه نیست که هر کس برای نوشتن زندگی گرامشی و سیر تحول تفکر او از دوران حبسِ او مینویسد. در سالمرگِ این فیلسوف و کنشگر سیاسی که معاصرانش او را «مغز متفکر حزب کمونیست ایتالیا» میخواندند، مروری کردهایم به زندگیِ گرامشی، که زندان و نوشتههایش در این دوره، بیشترین سهم از عمرش را داشته است.
گرامشی هنگام دستگیری رهبر حزب کمونیست ایتالیا و همچنین نماینده آن حزب در پارلمان بود؛ از اینرو با دستگیری او و شماری از همفکران و همراهانش که موجب نقضِ مصونیتِ پارلمانی شد، گام تازهای در تحمیل حکومت فاشیستی در ایتالیا برداشته شد، چراکه با این دستگیری، مجلس نمایندگان یک روز پس از دستگیری آنها، مصونیت پارلمانی را از همه نمایندگان احزابِ مخالف سلب کرد. «گرامشی را در 18 نوامبر به پنج سال حبس زیر نظر پلیس محکوم کردند و ترتیباتی دادند تا او را از زندان به جزیره اوستیکا، دور از ساحل سیسیل، انتقال دهند. در آنجا همراه با سیاسیهای دیگر ازجمله آمادئو بوردیگا، مدت کوتاهی از شرایط نسبتا مساعد حبس استفاده کرد. همچنین در آنجا میتوانست کتاب دریافت کند. دوستش پییرو سرافا، اقتصاددان، برای او در یک کتابفروشی در میلان اعتباری باز کرده بود. با اینهمه، اقدامات قضایی گرامشی را گرفتار کرد. در ژانویه سال 1927، دادگاهی در میلان حکمی صادر کرد که خواهان جلب و انتقال او به میلان شده بود، و در فوریه دادگاه ویژه دفاع از کشور وارد عمل شد. محاکمه گرامشی در این دادگاه بیش از یک سال تا اواخر مه 1928 به درازا کشید. او را در 4 ژوئن همان سال به بیست سال زندان محکوم کردند.» (مقدمه «برگزیده نوشتههای فرهنگی آنتونیو گرامشی» نوشته جفری نووِل- اسمیت).
البته دوران انتظار گرامشی برای محاکمه در میلان پربار بود، چراکه او در همین مدت طرح اولیه خود را برای نوشتههایی ریخت که بعدها «دفترهای زندان» نام گرفت. گرامشی در این دوره آزاد بود که بخواند و بهقولِ جفری نووِل- اسمیت «حریصانه هم میخواند». او بهعنوان یک زندانی در انتظار محاکمه جز حقِ خواندن میتوانست هفتهای دو نامه به خانواده و دوستانش بنویسد. در یکی از این نامهها گرامشی نوشته است: «من مورد هجوم این اندیشه قرار گرفتم (گمان میکنم این پدیده خاص زندانیها باشد) که باید بر طبق مفهوم نسبتا بغرنج گوته -که یادم هست زمانی مایه نگرانی شدید پاسکولی شاعر بود- کاری "ماندگار" انجام دهم؛ یعنی میخواهم بر طبق طرحی معین...». طرحی که گرامشی از آن میگوید تحقیقی بود درباره روشنفکران ایتالیا، خاستگاه آنان و دستهبندیشان بر اساس جریانهای فرهنگی و شیوههای مختلف اندیشهورزی و به تعبیرِ خود گرامشی «با دیدگاهی بیطرفانه و ماندگار». (همان). گرامشی بعد از محکومیت، به زندانی در تو ری نزدیک بان در آپولا منتقل شد. او در 19 ژوئیه سال 1928 وارد این مکان شد و سلولی به او دادند. شش ماه بعد، در ژانویه 1929، سرانجام جایزه ویژهای دریافت کرد که در سلول خویش بنویسد. در نامهای در 29 ژانویه اعلام میکند که اجازه را دریافت کرده و قصد خود را برای انجام دادن برنامهای مطالعاتی اعلام میکند که در ارتباط با آن به کتابهای مهمتری از آنچه تاکنون دریافت کرده نیاز دارد. «سپس در 8 فوریه 1929، کار را بر روی نخستین دفترش آغاز میکند -یک دفترچه مشق دبستانی، 15 در 20/5 سانتیمتر، خطکشیشده که مهر زندان را داشت. تا زمانی که زندانش به پایان میرسد، بیش از سی دفتر مشق از این نوع یا مشابه آن را استفاده میکند. در مرحله نخستین -تا اوت 1931- هفت دفتر را با یادداشتهای عمومی درباره موضوعهای فکری و سیاسی پر کرد، و سه دفترچه برای تمرین ترجمه -عمدتا از آلمانی و روسی- اختصاص یافته بود. پیش از ترک تو ری در نوامبر 1933، کار روی ده دفتر دیگر -بهاضافه یک دفترچه ترجمه- را آغاز کرد و به کار روی برخی از آنها در درمانگاهی در فورمیا در جنوب رم، که در دسامبر همان سال به آنجا انتقال یافته بود ادامه داد. دوازده دفتر دیگر در فورمیا آغاز شد که مجموع دفترها را به سیوسه دفتر رساند.» (همان).
نکته جالبتوجه در نوشتههای گرامشی در دفترهای زندان این است که او مانند بسیاری از معاصران ضدفاشیست خود ازجمله آنا زگرس، برتولت برشت، ارنست بلوخ، والتر بنیامین و دیگران به هنر فاشیستی و ضدفاشیستی پرداخته بود و این مسائل مهم را مطرح میکرد که در مبارزه طبقاتی باید از چه نوع ادبیاتی حمایت کرد و چه ادبیاتی را رد کرد؟ یا چه نوع ادبیات و هنری را باید بهعنوان معیاری برای فرهنگ دموکراتیک پذیرفت؟ «قریب به هشت سال از حبس گرامشی میگذشت که لوکاچ در 1934، دو مقاله با اهمیتی تعیینکننده در زمینه شناخت وضعیت زیباییشناسی مارکسیستی در دهه 1930 منتشر کرد. مقاله نخست بنیادهای معرفتشناختی لوکاچ را نشان میدهد و مقاله دوم بر آنچه او آن را عظمت و زوال اکسپرسیونیسم مینامد، تمرکز میکند. موضوع بحث مقاله اخیر نیروهای فرهنگی، هنری و ادبییی است که به نظر لوکاچ در پیدایش فاشیسم و نه پیشگیری از آن، سهیم بودند. او اکسپرسیونیسم را ازجمله این نیروها میدانست. از همینرو، لوکاچ همچنین در 1937 در مقاله مشهوری به نام اکنون بیایید درباره رئالیسم صحبت کنیم، که بحث بینالمللی بیسابقهای را (در غرب) در مورد مسئله رئالیسم و مدرنیسم در میان روشنفکران چپ دامن زد، بر ضد اکسپرسیونیسم چون شکلی از مدرنیسم به جدل پرداخت. در آن زمان گرامشی، که یازده سال در زندانهای فاشیستی بهسر برده بود، دیگر در وضعیت مناسبی نبود که بتواند نظر خود را بیان کند. بنابراین، وقتی روشنفکران تبعیدی مانند آنا زگرس، برتولت برشت و ارنست بلوخ، و نیز والتر بنیامین و بسیاری دیگر، در برابر سیاست فرهنگی فاشیسم، لوکاچ را مجبور به بازبینی انتقادی رأی خود درباره اکسپرسیونیسم کردند، گرامشی در میان طرفین جدل نبود. همچنین هنگامی که در 1935 یکی از بزرگترین کنوانسیونهای بینالمللی نویسندگان در پاریس برپا شد، و هنگامی که جبهه فرهنگی تودهای ضدفاشیستی به راه افتاد، او در هیچیک حضور نداشت. از اینرو، وقتی بحث رئالیسم-اکسپرسیونیسم- مدرنیسم، بهعنوان واکنشی در برابر مبارزهجویی فاشیسم، با این روبهرو شد که سیاست ضدفاشیستی راستین از چه نوع ادبیات و هنری تشکیل میشود و جایگاه سیاسی هنر مدرنیستی کدام است، هنگامی که این بحث در میان مارکسیستهای راستکیش و ناراستکیش بیداد میکرد، گرامشی در آن شرکت نداشت و نمیتوانست شرکت داشته باشد. طرفه این نکته است -نکتهای که در نیمه دهه 1930 بر هیچکس معلوم نبود -که نوشتههای آن زمان گرامشی درست درباره همان موضوعهایی است که مشغله فکری شرکتدهندگان بحث رئالیسم-مدرنیسم را تشکیل میداد.» («آنتونیو گرامشی: فراسوی مارکسیسم و پسامدرنیسم» رناته هالوب، ترجمه محسن حکیمی، نشر چشمه).
یکی از دلایلِ اهمیت گرامشی حتما به دفترهای زندان برمیگردد، چراکه نشان میدهد او از پَس دیوارهای بلند زندان هم با بینش سیاسی-اجتماعی دقیق و آیندهنگر توانسته است دوشادوشِ معاصران خود از مصائب عصر خود بنویسد. «گرامشی، چون روشنفکری ضدفاشیست با بسیاری از ضدفاشیستهای دهه 1920 همسرنوشت بود: سرسپردگان موسولینی هر لحظه ممکن بود به او دست پیدا کنند. اما گرامشی چون یکی از رهبران جنبش طبقه کارگر ایتالیا، از بسیاری از فعالان سیاسی ضدفاشیست دیگر آسیبپذیرتر بود. سرسپردگان موسولینی با دقت خاصی او را تعقیب میکردند. از اینرو، هنگامی که در نوامبر 1926 گرامشی، بهرغم مصونیتش بهعنوان یکی از اعضای پارلمان ایتالیا، دستگیر میشود، حالت کسی را از خود نشان میدهد که در تمام مدت احتمال دستگیری خود را میداده است. نامههایی که در مرحله اول زندان خود، به همسرش جولیا، به مادرش و به صاحبخانهاش نوشته است، زندانییی را نشان میدهند که دلیرانه با سرنوشت خود روبهرو میشود. او به مادرش مینویسد: من آرام و بیدغدغهام... از نظر روحی آمادگی همهچیز را داشتم. از نظر جسمی نیز حالت تعادل در خودم به وجود آورم. تو مرا میشناسی، در عمق وجودم همیشه در نهایت شاد و سرحالم؛ این خود به من کمک میکند تا زنده بمانم. همچنین گرامشی میدانست که ممکن است دوران زندانش به درازا بکشد. از اینرو، از همان آغاز برای خودش نوعی فعالیت فکری سازمان میدهد...». (همان).
البته گرامشی در نامه خشمگینی به تاتیانا شوکت (خواهر زنش)، در نوامبر 1929 درباره سختی بیاندازه زندان مینویسد: «تو درباره من در زندان دقیقا و مشخصا چه میدانی؟ هیچ، یا عملا هیچ. بگو ببینم، تو چگونه میتوانی تأثیر کارهایی را که به تقاضای من انجام میدهی، صرفنظر از اینکه این تقاضاها به نظر تو چهقدر پیشپاافتاده و غیرضروری باشند، ارزیابی کنی؟ تو هیچ راهی برای دانستن این چیزها نداری، مطلقا هیچچیز نمیتوانی بدانی. کل جریان علیت، علت و معلول، در زندان با قانون علیت در زندگی روزمره از اساس متفاوت است، زیرا کنشها، احساسها و واکنشها یک عنصر اساسی را کم دارند: آزادی زندگی معمولی، صرفنظر از اینکه این آزادی تا چه اندازه نسبی است. با توجه به این اوضاع، آیا نباید من آن کسی باشم که تصمیم میگیرد چه چیزی را باید و چه چیزی را نباید انجام داد، آیا نباید تنها من این تصمیمها را بگیرم، چراکه منم که در زندانم، منم که از آزادی محرومم، منم که پیامدهای هر ابتکار عملی را که زندگی روزمره مرا به خطر میاندازد، تحمل میکنم؟» (همان).
در اوت 1931، گرامشی با اینکه هرگز تندرست نبود و پس از زندانی شدن سلامتیاش دستخوش مشکلات عدیده شده و به بحران جسمانی رسیده بود، در نامههایش نشانی از شکایت از این وضعیت نیست و چندان اهمیتی به این مشکلاتش نمیدهد، در عین حال، با هشیاری زبانزدش درباره موضوعات روشنفکری و سیاسی فکر میکند و نظر میدهد. تنها مسئلهای که گرامشی را آزار میدهد بیم و هراسی است که وجود او را در بر گرفته است: اینکه وقت اندکی دارد. از اینروست که با آگاهی به اوضاع وخیم سلامتی خود، در دفتر هشتم زندان، طرح تازهای با عنوان عمومی «یادداشتهای پراکنده و سردستی درباره تاریخ روشنفکران ایتالیا» مینویسد و خودش از «سردستی» و «پراکندگی» نوشتههایش میگوید. و چندی بعد در سپتامبر 1935 در خارج مبارزات وسیعی برای آزادی گرامشی ترتیب داده شد، و رومن رولان نیز جزوهای درباره شخصیت او نوشت. سرانجام اکتبر همان سال، در حالی که با بیماریهای متعدد درگیر بود، بر اساس ماده 176 قانون مجازات عمومی و ماده 191 مقررات زندان، تقاضای آزادی مشروط میکند. در 25 اکتبر حکم آزادی مشروط گرامشی صادر میشود و دو روز بعد از کلینیک کوزومانو خارج میشود. سرانجام، در 1937 «بعد از پایان دوران آزادی مشروط، گرامشی آزادی کامل را کسب میکند. تصمیم میگیرد برای تجدید قوا و سلامت در ساردنی گوشهگیری کند. عصر روز 25 آوریل دفعتا دوباره بحران بیماری به سراغش میآید. خونریزی مغزی میکند. گرامشی دو روز بعد میمیرد، در اولین ساعات صبح روز 27 آوریل. در بعدازظهر روز 28 آوریل تشییع جنازه به عمل میآید. خاکستر جنازه گرامشی در جعبهای گذاشته شده و در مقبره شهرداری رم در قبرستان ورانو به امانت گذارده میشود. بعد از آزادی ایتالیا، خاکستر جسد او به قبرستان انگلیسی رم منتقل میشود.» («گزیدهای از آثار آنتونیو گرامشی»، شرکت سهامی کتابهای جیبی).
منابع:
- «برگزیده نوشتههای فرهنگی آنتونیو گرامشی»، دیوید فورگاکس، جفری نوول اسمیت، ترجمه احمد شایگان- محمود متحد- حسن مرتضوی- اکبر معصومبیگی- فیروزه مهاجر، نشر آگاه.
- «آنتونیو گرامشی: فراسوی مارکسیسم و پسامدرنیسم» رناته هالوب، ترجمه محسن حکیمی، نشر چشمه.
- «گزیدهای از آثار آنتونیو گرامشی»، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، چاپ اول: 1358.
- «زندگی مرد انقلابی»، جوزپه فیوری، ترجمه مهشید امیرشاهی، انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۶۰.