در بخش دوم این مطلب به بهانهی مرور کارنامهی سایهنویسی اشخاصی که ظن همکاری آنها در کتاب خاطرات پرنس هری میرود، به این سوال خواهیم پرداخت که آیا تمام سایهنویسها میخواهند در سایه بمانند؟
نویسنده: راشل داهلی
بر اساس تخمینی که گیل راس، یک مدیر برنامهی ادبی ساکن واشنگتن، در مورد کتابهایی که قراردادشان را میبندد زده است، بیش از نیمی از کتابهایی که تا به حال فروخته است، به همکار نویسنده احتیاج داشتهاند. با این وجود او معتقد است که لزوما سایهنویسان در سالهای اخیر تاثیرگذاری یا قدرت چانهزنی بیشتر پیدا نکردهاند. او ادعا میکند که سایهنویسان در پروسهی نشر کتاب «بسیار بسیار مهماند» اما در عین حال «قبلا کسی نمیخواست به این که از سایهنویس برای نوشتن کتابش استفاده کرده است صحبتی به میان بیاید. اما حالا این امر بسیار پذیرفته و قابل احترام است. و این امر توسط بسیاری از کسانی که میخواهند کتابشان به فروش برسد امری معقول و پذیرفته شده به نظر میآید.»
ویل لیپینکات (Will Lippincott) مدیربرنامههای ادبی در یک مجموعهی ادبی میگوید در سه سال گذشته او بیشتر از ده سال اخیر فعالیتش با «همکاران نویسنده» قرارداد بسته است. او میگوید چیزی حدود۲۵ تا ۳۰ درصد قراردادهایی که میبندد شامل بندهای همکاری با سایهنویسان است. او میگوید که سایهنویسان یا در بخش تکمیل پیشنویس اولیه با نویسنده همکاری داشتهاند. یا در مراحل پایانی کتاب با نویسنده همکاری کردهاند. او معتقد است ارزش کاری که سایهنویسان در صنعت نشر انجام میدهند «بیش از پیش مورد توجه است»
اصطلاح «همکار نویسنده» به این واسطه پدیدار شده است که بتوان کارهای دیگری جز سایهنویسی را هم در آن گنجاند.
آنتونی مترو( Anthony Mattero) یک مدیر برنامههای ادبی دیگر میگوید «من عاشق سایهنویسها هستم.» او میگوید در صنعت نشر امریکا چیزی حدود پنجاه تا صد سایهنویس برتر هستند که سالانه دو تا سه کتاب منتشر میکنند. او میگوید با تغییراتی که در سیاستهای مربوط به نام انجام گرفته است باعث شده است تا درک بهتری نسبت به کار سایهنویسان به وجود بیاید. او میگوید کار سایهنویسان از «من برای تو تعریف میکنم و تو بنویس» فراتر رفته است، حالا یک درک عمومی نسبت به لزوم حضور سایهنویسان در پروسهی نشر وجود دارد. «ما میخواهیم که سایهنویسان در پروسهی نهایی کردن کتاب نقش بیشتری داشته باشند. حالا دیگر ما هم برای اینکه سایهنویسان ایدههای روی میز را دوست داشته باشند و خود را بخشی از محقق کردن آنها بدانند تلاش میکنیم.»
اما با وجود ارزشگذاریای که در سالهای اخیر بر کار سایهنویسان شده است و علیرغم اینکه کار این نویسندگان بسیار در پروسهی نشر ارزشمند شمرده میشود اما همچنان نام آنها به صورت گستردهای در سایه نگاه داشته میشود. سایهنویسان بسیار کمی از اعتبار کتاب بهرهمند میشوند و بعضا مذاکرات برای نام بردن از سایهنویس روی جلد کتاب تبدیل به یک جنگ تمام عیار میشود، در حالی که عموما برای مولفها راحتتر است تا در بخش تشکرهای ویژه از سایهنویس کتابشان تشکر کنند.
مدلین مورل مدیر برنامههای سایهنویسان میگوید اکثر موارد برای اینکه سایهنویسانی که با او کار میکنند بتوانند کتابی که در نشر آن دخیل بودهاند را وارد رزومهشان کنند، متوسل به بندهای قانونی قراردادش با مولفها میشود. چراکه در بسیاری موارد سایهنویسان موظف به رازداری در رابطه با چیزهایی که از زندگی سوژهی احتمالا بسیار معروفشان میدانند، هستند و یکی از معمولترین قراردادهای رازداری پیمانهای عدم افشای اطلاعات N.D.A است. به طور خلاصه اینکه سایهنویسی بخواهد نامی از کتابی که در نوشتن آن دخیل بوده است را وارد رزومهاش کند بعضی اوقات شبیه تخطی از قوانین کلوپ مشتزنی (رازداری تمام و کمال) میشود.
البته برای بسیاری از سایهنویسان هم این شکل از رازداری کاملا پذیرفته شده است. یکی از سایهنویسانی که به شرط گمنام بودن با مصاحبه کرده است میگوید: «من عموما در ابتدای قرارداد تقاضا میکنم که نامم روی جلد کتاب هم آورده شود، اصلا دوست دارم نامم روی جلد تمام کتابهایی که نوشتهام باشد، این باعث میشود خیلی راحتتر بتوانم در مورد کتابها صحبت کنم»
هیلاری لیفین (Hilary Liftin) سایهنویسی که سیزده کتاب پرفروش را در کارنامهاش دارد میگوید زمانی که او شروع به سایهنویسی کرد، اینکه سایهنویسان کتابها را نوشته باشند امری بسیار پذیرفته شده بود. «من دلم نمیخواهد اسمم روی جلد کتاب بخورد اما دلم هم نمیخواهد که سایهنویس مشهوری باشم.» «من از واژهی سایهنویسی استفاده میکنم چون آوایش را دوست دارم، اما به عنوان نویسندهی حرفهای دلم میخواهد نامم دیده شود، در نتیجه در بیشتر موارد نه همیشه، نام من روی صفحهی داخلی عنوان میآید.»
جونی راجرز (Joni Rodgers) یک سایهنویس مشهور دیگر میگوید: «همه در مورد کار من میدانند اما کسی دلش نمیخواهد در مورد کارم صحبت کند. مثلا شما میدانید که والدینتان با هم رابطه دارند اما خب کسی هم دلش نمیخواهد در مورد جزئیات رابطهشان چیزی بداند.»
راجرز که سایهنویسی چیزی حدود ۳۰ کتاب را در رزومهاش دارد میگوید: «آرزو میکردم که میشد بدون عذاب وجدان داشتن یا اینکه حس کنید تخطیای صورت گرفته است میشد از مولف خواست که نام سایهنویس را روی جلد هم بیاورد.» او میگوید به خاطر سایهنویسان جوان هم که شده است برای اینکه گرفتن اعتبار روی جلد یکی از حقوق سایهنویسان باشد تلاش میکند.
کالین دیکرمن (Colin Dickerman) سردبیر ویراستاران بخش ناداستان کمپانی گرند سنترال میگوید که در بیست سال گذشته شاهد خیزش سایهنویسان سلبریتیها مانند میشل بورفورد ( Michelle Burford) بوده است. میشل بورفورد در سال گذشته پروفایلی با نام نویسنده را در نیویورک تایمز از آن خود کرد، امری که مثلا پنج سال پیش امکانپذیر نبود. دیکرمن میگوید همین که ما نام سایهنویسانس چون جی آر مُرینگر و بسینگر را میشناسیم هم تاییدی بر همین گفتهی اوست.
دیکرمن میگوید سایهنویسی کتاب خاطرات آندره آگاسی در سال ۲۰۰۹ توسط مُرینگر یک نقطهی چرخش برای سایهنویسان محسوب میشد. او میگوید این کتاب به مخاطبان نشان داد که سایهنویسی یک کتاب چهقدر میتواند در اثر نهایی تاثیرگذار باشد. «آن کتاب نشان داد که شما چهطور میتوانید داستان زندگی فرد مشهور را با خلاقیت ادبی یک سایهنویس ترکیب کنید و به یک کتاب فوقالعاده دست پیدا کنید.» و در نهایت دیکرمن معتقد است کتاب خاطرات آندره آگاسی بود که نشان داد «زندگی یک فرد مشهور میتواند علاوه بر یک رخداد سلبریتیمعاب یک رخداد ادبی هم باشد.»
وقتی از دیکرمن پرسیده شد حالا که کار سایهنویسان به این میزان در تولید اثر مهم است چرا نامشان از روی جلد پس زده میشود، او اینطور پاسخ داد: «به نظر من این که نام سایهنویس روی جلد نیاید شبیه یک قرارداد عاطفی است.»«نمیگویم که نیاوردن نام سایهنویسان روی جلد کار درستی است. اما اینکه تو داستان کسی را بخوانی که فکر میکنی میشناسی اما در واقع هیچایدهای از نام او نداری رابطهی عجیبی را رقم میزند. و اینکه حالا بخواهیم نام سایهنویس را روی خود اثر برملا کنیم، ایدهی سایهنویسی را زیر سوال میبرد.»
اما شاید کمی تغییر در این رابطهای که دیکرمن تصویر کرد خیلی هم برای سایهنویسان بد نباشد. یکی از سایهنویسانی که با او مصاحبه کردیم و ترجیح داد گمنام باشد میگوید لحظاتی از کار سایهنویسی است که کلافهکننده است. او میگوید همسرش در صف پرواز بوده است که مردی در حال خواندن کتاب خاطرات آگاسی به همسرش گفته است: «این منصفانه نیست که آگاسی هم تنیس باز خوبی است و هم یک نویسندهی نابغه!» سایهنویس میگوید که دوست میداشت آدمهای بیشتری از ارزش کار سایهنویسان خبر میداشتند.«آرزو میکردم که مردم میدانستند برای نوشته شدن یک کتاب نویسندگان دیگری هم به کمک مولف میآیند، چرا این همکاری باید تبدیل به یک راز ناگفتنی شود؟»
این مطلب بخشی از مقاله ای است که با عنوان «Ghostwriters come out of the shadows» در وبسایت Publisher Weekly منتشر شده است.