دیگو آرماندو مارادونا، اسطوره فوتبال که بدون شک از برترین بازیکنان تاریخ فوتبال جهان است، در30 اکتبر 1960 در آرژانتین به دنیا آمد و چند روز پیش در 25 نوامبر 2020 بر اثر حمله قلبی درگذشت. مارادونا یکی از سیاسیترین اهالی فوتبال بود که به سوسیالیسم تمایل داشت و خود را ضدامپریالیست میخواند و از طرفداران سرسخت فیدل کاسترو و چهگورا بود، تا حدی که زندگینامه خودنوشتِ خود؛ «ال دیگو» را به فیدل کاسترو و تمام مردم کوبا تقدیم کرده است. مارادونا بهدلیل زندگی پرماجرایش منتقدانی جدی داشت اما طرفدارانش بر این باورند که اگر مارادونا بودند، درست مانند مارادونا زندگی میکردند.
تصویر کلیشهای مارادونا که در طول سالهای حیات او توسط روایت رسمی ساخته شده بود، شمایل مرد چاقی بود با موهای ژولیده که از فرط مصرف مواد و الکل سالهای پایانی عمرش را با بیماری جسمی و جنون ذهنی گذراند و دستآخر با بر باد دادن آنهمه ثروتی که در دوران فوتبالش به دست آورده بود با حمله قلبی مرد. از دلایل زوال عقل مارادونا یکی هم اینکه او کاسترو و چه گوارا را قهرمانهای زندگیاش میدانست و در سالهای پایانی عمرش هم بارها از دیکتاتورهای امریکای لاتین حمایت کرده بود. در روایت رسمی، مارادونا فاقد کمترین درک سیاسی بود و نمیدید که مردم کوبا با چه مصیبتی زندگی میکنند و همچنین نمیدید که دیکتاتورهای این سالهای امریکای لاتین اقتصاد کشورهایشان را به ورطه نابودی کشاندهاند. مارادونا مرد هوسرانی بود که در پول دستوپا میزد اما با امپریالیسم مخالفت میکرد. تصویر کلیشهای مارادونا، میگوید او نابغهای بود که خودش را نابود کرد و سرانجام در انزوا مرد. روایت رسمی از یکی بود یکی نبود آغاز میکند؛ اینکه مارادونا پسربچهای بود از محلهای فقیرنشین در بوئنس آیرس که عاشق توپ و فوتبال بود و با نبوغش توانست به سطح حرفهای برسد و به اروپا برود و سپس دروازههای خوشبختی به رویش باز شد اما او مسیری متفاوت را طی کرد و رو به خودویرانگری آورد.
اگرچه روایت رسمی از مارادونا در مواردی درست و منطبق با واقعیت است اما جاهای خالی زیادی دارد که عامدانه به حاشیه رانده شده ازجمله اینکه مارادونا فقط از مورالس و چاوز دفاع نمیکرد بلکه در قبال بسیاری از اتفاقات جهانی موضع میگرفت و مثلا به شکل علنی از فلسطینیها حمایت میکرد و میگفت همانقدر که دفاع از نوه دو سالهاش اهمیت دارد، دفاع از مردم فلسطین هم برایش حائز اهمیت است. در مستند امیر کاستاریستا، مارادونا میگوید که «حاضر نیست با جرج بوش چیزی بنوشد.» مارادونا هیچوقت کنار روسای فیفا دیده نشد در حالی که بسیاری ازجمله پله و پلاتینی، همیشه با لباس رسمی آن بالا بودند.
مارادونا چه در دورهای که بازی میکرد و چه پس از آن، همواره مصداقی بود از تخطی کردن؛ تخطی از نظم رسمی و تمام قیدوبندهای مرسوم. او محصول همین تخطی و زیادهرویهایش بود. سالها پیش مارادونا از فساد فیفا و یوفا حرف زد و مورد حمله قرار گرفت و بعدها معلوم شد که حق با او بوده است. او در سال ۲۰۱۵ در بوئنس آیرس وقتی همه اعضای بلندپایه فیفا را مافیا خواند گفت: «من باید با مافیایی که هنوز در فیفا باقی مانده، مبارزه کنم. من باید با کسانی که مدتها حیثیت و اعتبار فیفا را زیر سؤال بردهاند، مبارزه کنم». هر بار که رسانهها انتقادهای او را منتشر میکردند، بر این موضوع نیز تأکید میکردند که مارادونا معتاد به کوکائین و الکل است.
مارادونا خود را سوسیالیست و ضدامپریالیست مینامید و یکی از منتقدان امریکا در دوران جورج بوش بود. او بارها در سخنان خود بوش را قاتل کودکان در افغانستان و عراق خوانده بود. یکی از مشهورترین عکسهای مارادونا، در کنار او و مورالس، رئیسجمهوری پیشین بولیوی با تیشرتی است که روی آن بوش به رهبر نازیها تشبیه شده است. او در اعتراض به تحریمهای جهانی علیه عراق، میگفت که مایل است لباس تیم ملی فوتبال این کشور را بپوشد. در این سالها تلاشهای زیادی شد که مارادونا به زندگی و روال عادی برگردد اما شرایط به شکل دیگری رقم خورد که بارها دربارهاش حرف زدهاند. او یکبار در همین دوران گفته بود که «گاهی تعجب میکنم که مردم هنوز عاشق من هستند».
مارادونا همیشه علاقه زیادی به کاسترو داشت و پس از مرگ رهبر پیشین کوبا گفته بود: «جهان یک انقلابی متعهد و من پدر دوم خود را از دست دادم.» او خود را مدیون کاسترو میدانست. مارادونا در سال 2000 برای ترک اعتیاد به کوکائین، به درخواست فیدل کاسترو به کوبا رفت. او در آن کمپ چهل کیلو وزن کم کرد و موفق شد برای مدتی مصرف کوکائین را کنار بگذارد. مارادونا در حالی که کوبا را به مقصد آرژانتین ترک میکرد به خبرنگاران گفت: «تنها دو چیز عامل بازگشت من به زندگی شدند، فیدل و خداوند».
مارادونا حتی در دوران اوج فوتبالش، وقتی که گرانترین ستاره فوتبال جهان بود باز هم از محافظهکاری معمول فوتبالیستها تخطی کرده بود. او در بخشی از فیلم مستند کاستاریستا میگوید که «در سال ۱۹۸۷، یک سال پس از قهرمانی در جهان، به دیدار فیدل کاسترو میرود.» پس از بازگشت از کوبا به رسانههای ایتالیایی میگوید: «پنج ساعت را با هم گذراندیم. پنج ساعت که اغلب درباره چه گوارا حرف زدیم. فیدل کاسترو تنها سیاستمدارای است که نمیتوان او را متهم به دزدی کرد. یک انقلابی واقعی. همه سیاستمداران با پول به قدرت رسیدند اما فیدل با قدرت مبارزه به این جایگاه رسید».
مارادونا را میتوان مهمترین چهره تاریخ «سیاسی» فوتبال دانست که جایگاهی دستنیافتنی دارد. آرسن ونگر، سرمربی سالهای طولانی آرسنال یکی از بهترین توصیفها را درباره مارادونا به کار برده و گفته «مارادونا یک هنرمند بود، بیهمتا بود حتی در زیادهرویهایش. نابغهای که همیشه دنیای خودش را داشت». مانو چائو در ترانهاش برای مارادونا که درواقع ترانه پایانی مستند مارادونای کاستاریستا است، میگوید: «اگر من مارادونا بودم، درست مانند مارادونا زندگی میکردم، چراکه زندگی قمار است».