برای نظم جدید باید خون ریخته شود

گفت‌وگوی هربرت جورج ولز با ژوزف استالین

1399/09/30

هربرت جورج ولز ،تاریخ‌نگار و روزنامه‌نگار سوسیالیست بریتانیایی که به خلق رمان‌های علمی- تخیلی مشهور بود در سال 1934 وارد مسکو شد تا با جمعی از نویسندگان شوروی که مایل بودند به انجمن جهانی قلم (PEN) -‌‌ ولز در آن زمان رئیس انجمن بود- ملحق شوند، ملاقات کند. ژوزف استالین که پس از مرگ لنین علی‌رغم اکراه و وصیت‌نامه او به رأس رهبری شوروی رسیده بود و در یک دهه با شیوه‌های پلیسی مخوف و سرکوب مخالفان خود پله‌های استبداد را با سرعت طی کرده بود، به ولز اجازه داد با او مصاحبه‌ای مفصل داشته باشد. این مصاحبه 27 اکتبر 1934 به عنوان ضمیمه ویژه در مجله «نیو استیت‌من» (New Statesman) منتشر شد. ولز تعلق‌خاطر خود را به آرمان‌های شوروی پنهان نمی‌کند، اما نمی‌تواند نسبت به خونریزی‌های بی‌رحمانه و تصفیه‌ بی‌امانی که استالین و دستیارانش به بهانه برچیدن نظم کهن بی‌اعتنا باشد. مصاحبه ولز با استالین با احترام و حتی ستایش از او همراه بود و مورد انتقاد متفکرانی همچون جان مینارد کینز قرار گرفت. به بهانه تولد استالین (18 دسامبر) بخش‌هایی از این مصاحبه ترجمه شده است.

 

اچ. جی. ولز: ببینید در جهان سرمایه‌داری چه دارد رخ می‌دهد. فروپاشی که رخ داده مسئله‌ای ساده‌ای نیست. شیوع خشونتی ارتجاعی است که در حال بدل شدن به گانگستریسم است. و به نظر من می‌آید وقتی بحث نبرد با خشونت ارتجاعی و غیر روشنفکری به میان می‌آید سوسیالیست‌ها می‌توانند به قانون متکی شوند، و به جای اینکه پلیس را دشمن تلقی کنند می‌توانند از آن در جنگ علیه مرتجعین پشتیبانی کنند. من فکر می‌کنم کار کردن با شیوه‌های قدیمی سوسیالیسم شورشی بی‌فایده است.

ژوزف استالین: اساس فکری کمونیست‌ها بر مبنای تجربه غنی تاریخی است که به آن‌ها می‌آموزد موانع طبقاتی صحنه تاریخ را با پای خود ترک نمی‌کنند. تاریخ انگلستان در قرن هفدهم را به خاطر بیاورید. آیا بسیاری نگفتند که سیستم اجتماعی پیشین برچیده شده است؟ اما این‌طور نبود، اگر بود، چه نیازی بود که (الیور) کرامول آن را با نیروی قهریه درهم بشکند؟

ولز: کرامول بر اساس قانون اساسی و به نام نظم قانونی دست به اقدام زد.

استالین: به نام قانون اساسی دست به خشونت زد، شاه را گردن زد، پارلمان را منحل کرد، برخی دیگر را هم دستگیر کرد و سر از تَن‌شان جدا کرد! از تاریخ ما مثال بزنیم. آیا برای زمانی طولانی مبرهن نشده بود نظام تزاری در حال برچیده شدن است، در حال فروپاشی است؟ اما چقدر خون ریخته شد تا سرنگون شود؟ انقلاب اکتبر چطور؟ آیا بسیاری از مردم نمی‌دانستند که فقط ما -‌ بلشویک‌ها، راه درست را نشان می‌دهیم؟ آیا روشن نبود که سرمایه‌داری روسی منسوخ شده بود؟ اما چه مقاومت‌های عظیمی (در برابر راه ما) شد، چه خون‌هایی باید به زمین ریخته می‌شد تا از انقلاب اکتبر در مقابل دشمنانش دفاع کند.

فرانسه را در اواخر قرن هجدهم در نظر بگیرید. مدت‌ها پیش از 1789 روشن شده بود که قدرت سلطنتی، نظام فئودالی، چقدر پوسیده است. اما قیام مردمی، تصادم طبقاتی اجتناب‌ناپذیر بود. چرا؟ به این خاطر که طبقاتی که باید از صحنه تاریخ کنار روند در‌واقع آخرین افرادی هستند که مجاب می‌شوند نقش آن‌ها به پایان رسیده است. غیرممکن است بشود مجاب‌شان کرد. آن‌ها فکر می‌کنند شکاف‌های موجود در بنای نظم قدیمی در حال برچیده شدن امکان مرمت و بازیابی دارد. برای همین است که طبقات در حال مرگ به نیروی نظامی و هر وسیله‌ای دست می‌برند تا از موجودیت خود به‌مثابه طبقه حاکم دفاع کنند.

ولز: اما مگر رهبری انقلاب کبیر فرانسه بر عهده تعدادی حقوقدان نبود؟

استالین: من نقش روشنفکران در جنبش انقلابی فرانسه را رد نمی‌کنم. آیا انقلاب کبیر فرانسه انقلاب حقوقدان‌ها بود و نه انقلاب مردمی که توانست با برانگیزاندن توده‌های عظیمی از مردم علیه فئودالیسم به پیروزی برسد و از منافع طبقه سوم[1] دفاع کرد؟ آیا حقوقدان‌ها که در میان دیگر رهبران انقلاب فرانسه بودند بر مبنای قانون نظم کهن عمل کردند؟ مگر یک نظم جدید بورژوا-انقلابی را ارائه نکردند؟

تجربه گران‌بهای تاریخ به ما می‌آموزد که تاکنون هیچ طبقه‌ای داوطلبانه راه را برای طبقه‌ای دیگر باز نکرده است. چنین سابقه‌ای در تاریخ وجود ندارد. کمونیست‌ها این درس را از تاریخ آموخته‌اند. کمونیست‌ها از اینکه بورژواها با دست خود از صحنه خارج شوند استقبال می‌کنند. اما چنین چرخشی غیرممکن است، این درسی است که تجربه به ما می‌دهد. به همین دلیل است که کمونیست‌ها برای بدترین شرایط آماده‌اند و طبقه کارگر را به هشیاری فرامی‌خوانند، تا برای نبرد آماده باشند. چه کسی فرماندهی می‌خواهد که هشیاری ارتشش را خفیف کند، فرماندهی که نمی‌فهمد دشمن تسلیم نخواهد شد، نمی‌فهمد که دشمن می‌خواهد او را درهم شکند؟ اگر چنین فرماندهی باشید موجب فریب می‌شوید، به طبقه کارگر خیانت می‌کنید. از همین‌رو است که من فکر می‌کنم آن چیزی که شما «قدیمی» (شیوه سرکوب شدید سوسیالیستی) می‌نامید، در حقیقت ابزار مصلحت‌اندیشی انقلابی طبقه متوسط است.

ولز: من منکر این نیستم که قوه قهریه باید مورد استفاده قرار گیرد، اما فکر می‌کنم شیوه‌های مبارزه می‌بایست تا جای ممکن به فرصت‌هایی که قوانین موجود در اختیارمان قرار می‌دهد نزدیک باشد، قوانینی که می‌بایست در مقابل حملات مرتجعین مورد دفاع قرار گیرند. نیازی به از بین بردن سازمان نظام قدیم نیست، برای اینکه نظام قدیم خودش به قدر کافی خودش را از سازمان می‌اندازد. برای همین است که می‌گویم شورش علیه نظم قدیمی، علیه قانون، یک کنش منسوخ و از مد افتاده است. اتفاقا من اغراق می‌کنم تا حقیقت را واضح‌تر نشان دهم. می‌توانم نقطه‌نظر خود را به این شکل فرمول‌بندی کنم: اولا من طرفدار نظم هستم، دوما من تا جایی که سیستم موجود نتواند نظم را تضمین کند به آن حمله می‌کنم، سوما من فکر می‌کنم پروپاگاندای جنگ طبقاتی ممکن است باعث شود آن افراد تحصیلکرده‌ای را که سوسیالیسم به آن نیاز دارد از سوسیالیسم جدا کند.

استالین: برای رسیدن به یک هدف بزرگ، یک هدف مهم اجتماعی، باید یک نیروی اصلی، یک سنگر، یک طبقه انقلابی وجود داشته باشد. در مرحله بعد نیاز است یک نیروی کمکی برای همکاری با این نیروی اصلی سازمان‌دهی شود، در این مورد این نیروی کمکی حزب است که بهترین نیروهای روشنفکری به آن تعلق دارند. شما الان درباره افراد تحصیل‌کرده صحبت کردید. اما چه جور افراد تحصیل‌کرده‌ای در ذهن دارید؟ آیا بسیاری از مردم تحصیل‌کرده در انگلستان قرن هفدهم؛ در فرانسه اواخر هجدهم و در روسیه دوران انقلاب اکتبر سمت نظم کهن نایستادند؟ نظم کهن بسیاری از افراد به شدت تحصیل‌کرده را در خدمت خود داشت تا از آن نظم کهن دفاع کنند، کسانی که با نظم جدید مخالف بودند. تحصیلات اسلحه‌ای که اثرش وابسته به دستی است که آن را در خود جای داده است، کسی که قرار است منسوخ کند. معلوم است که سوسیالیسم، پرولتاریا، به افراد به شدت تحصیل‌کرده نیاز دارد. مشخص است که افراد ساده و کم‌سواد نمی‌توانند به پرولتاریا کمک کنند که برای سوسیالیسم بجنگند تا جامعه‌ای جدید بسازند. من نقش روشنفکران را دست‌کم نمی‌گیریم، برعکس بر نقش آن‌ها تأکید دارم. هرچند پرسش این است که بحث سر کدام روشنفکر است؟ چرا‌که انواع روشنفکر داریم.

ولز: بدون تغییرات رادیکال در سیستم آموزشی هیچ انقلابی نمی‌تواند در کار باشد. کافی است دو مثال ذکر شود -یکی مثال جمهوری آلمان که به سیستم آموزشی دست نزد و در نتیجه هیچ وقت هم به یک جمهوری بدل نشد، و یکی هم مثال حزب کارگر بریتانیا که فاقد عزم راسخ برای اصرار بر تغییرات رادیکال در نظام آموزشی است.

استالین: حرف و مشاهده شما درست است. حالا اجازه دهید با ذکر سه نکته به شما جواب دهم. اولا اینکه اصلی‌ترین چیز برای انقلاب وجود یک سنگر اجتماعی است. این سنگرِ انقلاب طبقه کارگر است. دوم به نیروی کمکی نیاز است که کمونیست‌ها اسمش را حزب می‌گذارند. کارگران روشنفکر و آن عناصر فن‌سالار روشنفکر که به شدت به طبقه کارگر نزدیک هستند به حزب تعلق دارند. روشنفکران تنها به این شرط می‌توانند قدرتمند شوند که با طبقه کارگر ترکیب شوند و اگر با طبقه کارگر مخالفت کنند هیچ نخواهند بود. سوم، قدرت سیاسی به عنوان یک اهرم تغییر لازم است. قدرت سیاسی جدید قوانین جدید ایجاد می‌کند، نظم جدید که نظم انقلابی است. من طرفدار هر نوع نظمی نیستم. من طرفدار نظمی هستم که منطبق با منافع طبقه کارگر باشد. هرچند اگر هر یک از قوانین نظم قدیم می‌توانند به منافع مبارزه برای نظم جدید به کار گرفته شود، آن قوانین قدیمی باید به کار گرفته شوند.

حرف آخر اینکه اگر فکر می‌کنید کمونیست‌ها شیفته خشونت هستند در اشتباه هستید. کمونیست‌ها خیلی خوشحال می‌شوند در صورتی که طبقه حاکم (بدون دردسر) راه برای طبقه کارگر باز کند خشونت را کنار بگذارند. اما تجربه تاریخی علیه چنین فرضیه‌ای سخن می‌گوید.

 

منبع: مجله نیواستیت من

 

1- منظور از طبقه سوم، مردم عادی Tiers-État است؛ اصطلاحی که امانوئل ژوزف سیس نویسنده و سیاستمدار انقلابی فرانسه برای اشاره به اهمیت مردم عادی در نوشته‌هایش به کار برد، در‌واقع او طبقه سوم را در کنار طبقه روحانیت و اشراف می‌دید که پیش از انقلاب فرانسه، حاکمیت نقشی برای آن قائل نبود. م.


مصاحبه با استالین استالین جورج ولز استالین سرکوب روشنفکران

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.