بیشک کمونیسم و انقلاب بلشویکیِ روسیه سهم بسزایی در تحول هنر و ادبیات داشته است. حتی میتوان گفت «کمونیسم، یکی از قدرتهای محوری در بهترین آثار جدید ادبی بوده است، و آشنایی با کمونیسم در وجدان و فعالیتهای ادبی بسیاری از برجستهترین نویسندگان این عصر تأثیر گذاشته است.»[1] در میان نویسندگان انقلابی طرفدار انقلاب روسیه نامهای آشنایی هست، مایاکوفسکی، ماکسیم گورکی، آیساک بابل، میخائیل شولوخوف، نیکالای آستروفسکی، ماندلشتام، باریس پاسترناک و دیگران. در میان این فهرست نامهای کمتر شناختهشدهای هم هست و در این رمان، چهرهای که پس از مرگ گورکی، جای او را گرفت و پیشکسوت ادبیات روسیه شد: الکسیی نیکالایویچ تالستوی. نویسندهای که از انقلاب اکتبر بسیار سود جست و با حمایتِ شخص استالین شهرتی همپای گورکی و شولوخوف پیدا کرد. به مناسبت درگذشت الکسیی تالستوی (1883-1945)، این نویسنده لیبرال که بیشترین بهره را از انقلاب بلشویکی برد مروری داریم بر کارنامه کاری و سیاسیاش که او را در روسیه دوره استالین تا یک «کُنت» بالا برد.
«انقلاب اکتبر همهچیز به من داد... به یاد میآورم که در نخستین دهه فعالیت ادبیام با زحمت میتوانستم موضوعی برای یک رمان یا داستان پیدا کنم. حالا فکرم معطوف این است که چه زمان کوتاهی برای زندگی مانده است و چه نیروی ناچیزی در زندگیم وجود دارد تا صرف به سرانجام رساندن مهمترین موضوعات دوران بزرگمان شود.» آلکسیی تالستوی چنانکه در خاطراتش نوشته، انقلاب اکتبر برای او سرنوشتساز بوده است. تالستوی در مسکوی استالینیستی مانند یک کلانزمیندار روزگار گذشته زندگی میکرد. کتابهایش چنان پر خواننده و مقامش نزد دولت چنان بلند بود که بانک دولتی برایش اعتباری نامحدود در نظر میگرفت. امتیازی که گورکی از آن برخوردار بود و پس از آن به آلکسیی تالستوی رسید. «روند تبدیل شدن آلکسیی تالستوی به کُنتِ کارگر-دهقان، نامی که مردم روی او گذاشتند، حاصل سرگذشتی بود پرفرازونشیب که میان زندگی اشرافی و گذرانی هنرمندانه و بیقیدوبند نوسان میکرد.» ویچسلاف مولوتوف، سیاستمدار و دیپلمات روسی که مدتی وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، درباره تالستوی میگوید: «در برابر من آلکسیی تالستوی سخن میگفت، نویسندهای که همه میشناختند. ما نمیدانستیم که او همان کُنت آلکسیی تالستوی پیشین است. حالا او یکی از بهترین و یکی از محبوبترین نویسندگان کشور شوروی آلکسیی نیکالایویچ تالستوی. این گناه تاریخ است...».
تالستوی در 1937، سال تصفیه، رمانی نوشت با عنوان «نان» که در آن نقش استالین را در زمان جنگهای داخلی در دفاع از ولگاگراد تساریتسین (استالینگراد) برجسته کرد و بهاینترتیب خود را از خطر رهانید. استالین هم خدمتِ او را بیپاداش نگذاشت و این لطف او را در حق خودش با سخاوت بسیار پاسخ داد: آلکسیی تالستوی جایزه لنین و سه جایزه استالین را دریافت کرد و عضو دستگاه رهبری حزب و آکادمی علوم شد. «هیچ پذیرایی و ضیافتی نبود که در کاخ کرملین برگزار شود و او با آن هیکل تنومند در آن حضور نداشته باشد.»
آلکسیی تالستوی در کنار ماکسیم گورکی
با اینکه آلکسیی تالستوی به گواه خودش و تاریخ، دِین بسیاری به بلشویسم داشته و شهرت ادبیاش تماما به استالین و انقلاب اکتبر وابسته است، افکار متفاوت و خاص خود داشت. او در دوران مهاجرات به برلین در سال 1921 به گروهی به نام «اسمنوخوفتسی» پیوست؛ گروه کوچک متشکل از روشنفکران مهاجر که قصد داشت «علائم را تغییر دهد» و بلشویسم را بر مبنای ملی به رسمیت بشناسد، بیآنکه ایدئولوژی مارکسیسم را بپذیرد. اینگونه نگاه به بلشویسم بهعنوان سرنوشت ملی روسیه، ایدهای بود که فکر آلکسیی تالستوی را به خود مشغول کرد. از مهمترین آثاری که تالستوی نوشت تریلوژی «گذار از رنجها» بود که جلد نخست آن به نام «خواهرها» در 1921 یعنی در دوران مهاجرتِ تالستوی منتشر شد که در این سهگانه، قویترین بخش رمان بود. «بزک کردنهای بعدی نویسندۀ درباری-استالینی هم نتوانست تصویر عینی زندگی پیش از انقلاب در پترزبورگ را کاملا محو کند. به همین دلیل تالستوی از این بخش از تریلوژی روگردان شد.» و بعدها درباره این جلد از کتابش نوشت: «... اثری فاقد هرگونه چشمانداز. آن روزها هنوز چیزی نمیدیدم. این رمانی تاریخی نیست. این حس شخصی دوران است.»
در جلد دوم، «سال هجده» که سال 1926 منتشر شد، چشمانداز مورد نظر تالستوی، یعنی جانبداری از بلشویسم به تحقق پیوسته است. «خواننده دستکم در خلال رویدادها که فیلممانند از پی هم میآیند، هرجومرج آن روزها را حس میکند و سرگذشت خواهرها و شوهرانشان که با این رویدادها گره خورده است، با تناقضات و ویژگیهای منحصربهفرد خود خواننده را مجذوب میکنند.» در پایان این سهگانه، «صبح تیره» که سال 1941 به چاپ میرسد، همهچیز خوب پیش میرود: «زنها و شوهرانشان که خوب و خوش به هم رسیدهاند، در سالن بزرگ اپرای مسکو نشستهاند و به سخنرانی لنین درباره برنامه برقرسانی به سراسر کشور گوش میکنند. کاتیا میپرسد: لنین کو؟ - آنکه آنجاست، با پالتوی مشکی، میبینی؟ بهسرعت چیزی یادداشت میکند، یادداشت را روی میز میاندازد... همان مرد لنین است... و کسی که آن سر میز نشسته -آن مرد لاغراندام با سبیل سیاه- آن مرد استالین است، همان کسی که دنیکین را شکست داد...». چنانکه منتقدان ادبی معتقدند رمان تا سطح «یک بحر طویل سوزناک» نزول میکند و در آن هیچ خبری از تفاهم صادقانه و تلاش برای کشف حقیقت تاریخی نیست. «تالستوی به خیل تحریفکنندگان استالینی تاریخ پیوست. تروتسکی سفیدها را شکست داد و نه استالین، این تروتسکی بود که در زمان اجرای نخستین برنامۀ اقتصادی شخص دومِ حکومت شوروی محسوب میشد.»
آلکسیی تالستوی در اثر مهمِ دیگرش «پتر اول» با تکیهبر واقعهای مربوط به دویست سال پیش، تاریخ روسیه را روایت میکند. در این رمان شباهتهای آشکاری میان اصلاحات پتر و اصلاحات بلشویکها هست. جالب آنکه استالین در نوشتن این رمان، تالستوی را همراهی میکند و به عبارتی، در نگارش این رمان مداخله میکند. «تالستوی بهعنوان یک روشنفکر لیبرال در ابتدا پتر را مظهر حکومت استبدادی روسیه میدانست و نسبت به او با پیشداوری قضاوت میکرد... تالستوی از موضع روشنگریِ لیبرالی به تزار خرده میگرفت و او را مردی زشت، زمخت، ابله و بهشدت بیرحم معرفی میکرد. اما بعدها از این داستان روگردان شد و نمایشنامه را هم به خواست استالین دو بار بازنویسی کرد. زیرا در مدتی که سرگرم نگار رمان بود، نگاه به گذشته در شوروی از بیخ و بن تغییر کرد. برپا کردن جامعه کمونیستی در تنها یک کشور موجب شد ناسیونالیسم روسیه بزرگ از نو جان بگیرد استالین به قهرمانان ملی روسیه مانند آلکساندر نفسکی، ایوان مخوف، پتر کبیر، سوروف، کوتوزوف و مارشالهای تزاری علاقهمند شد.» در چنین شرایطی بود که تالستوی ناگزیر شد چهره مثبتی از پتر به دست دهد. «تالستوی میتوانست، و حتی وظیفه داشت از تعریف و تمجیدی که بهگونهای اجتنابناپذیر باید نثار لنین و استالین میکرد، در مورد پیشکسوت آرکائیک آن دو چشم بپوشد، زیرا پتر روس بود و به این لحاظ، مردی بزرگ، اما به هر حال سرخ نبود، یک تزار سفید نبود.» از اینروست که تالستوی در رمانش نشان میدهد که پتر امپراطوری خود را بر پایههای درد و رنج بنا کرده است. البته حزب هم از این رویکرد دفاع میکرد و حتی فراتر، خواهانِ آن بود. از اینرو رمان ناتمام ماند. و در اواخر جنگ، در سال 1945 استالین به سلامتیِ ملت روس، گیلاس خود را روی دست بالا برد: «به سلامتی عالیترین ملت در میان ملل تشکیلدهنده شوروی». از این به بعد، پتر شخصیتی معرفی میشود که شیفته غرب است و فرهنگ اروپای غربی، و این علاقه برای تحولات بعدی فرهنگ روسیه مضر است.
علاقه تالستوی مانند توجه استالین به پتر رو به سردی گذاشت و ایوان مخوف نظرش را جلب کرد. از اینروست که تالستوی هم با گردن نهادن به چرخشهای فکریِ استالین، در درامهای خود سعی میکند شخصیت پر ابهت تازهای از ایوان ارائه دهد: «تالستوی که هنگام شخصیتپردازی پتر بهشدت تحت تأثیر مقایسه او با لنین قرار داشت، برای ساختن پرترهای از استالین، فیگور دلهرهآور ایوان پر ابهت را الگوی مناسبی دید.»
زندگینامه آلکسیی تالستوی، نشان میدهد که کارایی ایندست نویسندگان که با سرسپردگی به تحریف تاریخ پرداختهاند، مشمول مرور زمان میشوند و در نهایت در تاریخ ادبیات از آنان یاد میشود: «کارایی آلکسیی تالستوی هم مانند گورکی و شولوخوف در دروان استالین رو به افول گذاشت.»
1.«نویسنده و کمونیسم»، جورج استاینر، ترجمه عزتالله فولادوند
* نقلقولها از كتاب «ادبیات و انقلاب، نویسندگان روس»، یورگن روله، ترجمه علیاصغر حداد، نشر نی، برگرفته شده است.