لئون تروتسکی از مهمترین شخصیتهای قرن بیستم و از چهرههای جریانساز مارکسیسم است که نظریاتش همچنان واجد اهمیت است. تروتسکی در اکتبر 1879 به دنیا آمد و در ابتدای جوانی با مطالعه آثار مارکسیستی به فعالیتهای انقلابی روی آورد و همین سبب شد در فوریه 1898 بازداشت و به سیبری تبعید شود. فعالیتهای سیاسی تروتسکی اما متوقف نشد و او در خارج از روسیه به کار سیاسی ادامه داد. در پی انقلاب 1917 او به روسیه بازگشت و در ژوئیه این سال به عضویت حزب بلشویک درآمد و میتوان او را نزدیکترین فرد به لنین در آن سالها دانست. در سال 1922 و در پی بیماری لنین، احتمال میرفت که تروتسکی جانشین او شود اما سیر وقایع به گونهای دیگر پیش رفت و استالین جانشین لنین شد و به مرور از قدرت تروتسکی کاسته شد تا اینکه سرانجام در 1927 او از حزب اخراج و تبعید شد. تروتسکی پس از سالها دوری از کشورش، در 20 اوت 1940 به دست رامون مرکادور، از عوامل استالین، به قتل رسید تا این چنین سرگذشتی تراژیک برای این چهره محوری انقلاب اکتبر رقم بخورد.
پس از مرگ لنین، کمیته مرکزی و نمایندگان بلندپایه در 22 مه گرد هم آمدند تا از وصیت نامه لنین که تا آن زمان نزد کروپسکایا بود مطلع شوند. وصیتنامه تا حدود زیادی غیرقابل پیشبینی بود. آیزاک دویچر در «پیامبر بیسلاح» درباره آن جلسه نوشته: «حاضران با بهتی خارقالعاده آن عبارتی را شنیدند که در آن لنین با کلماتی سخت از خشونت و بیوفایی استالین سخن میگفت و حزب را فرامیخواند که او را از دبیرخانه کل برکنار کند. استالین خردشده مینمود. بار دیگر سرنوشت او به حال تعلیق درآمده بود.«
آینده استالین اما نجات پیدا میکند وقتی تصمیم گرفته میشود که به وصیتنامه لنین عمل نشود. لحظهای سرنوشتساز برای آینده پیش رو است و در این لحظه همه نگاهها به تروتسکی دوخته میشود: «آیا او برخواهد خاست، به آن مسخرهبازی پایان خواهد داد، و بر احترام به وصیتنامه لنین پای خواهد فشرد؟ او کلامی بر زبان نیاورد. فقط با حرکات گویای خطوط صورت و تکان دادن شانه انزجار و نفرت خود را از این مسخرهبازی ابراز داشت. نتوانست خود را راضی کند که نظر خود را درباره امری ابراز دارد که آشکارا مقام خودش در آن مطرح بود.«
تروتسکی اقدامی نکرد و وصیتنامه لنین نادیده گرفته شد و تروتسکی «چنانکه گفتی از بیزاری کرخت و خشک شده باشد، مهر سکوت بر لب نهاد». سکوت تروتسکی، بعدتر، هم سرنوشت خودش را دگرگون کرد و هم سرنوشت حزب را. استالین قدرتی بیش از پیش پیدا کرد و به مرور شرایط به سمتی سوق یافت که تروتسکی از حزب اخراج و تبعید شود.
تروتسکی در دسامبر 1919 در اوج کامیابی سیاسی و نظامی بود اما تنها چهار سال بعد، از وزارت جنگ کنار رفت و در ژانویه 1928 که قدرت از او گرفته شده بود به تبعید در آسیای میانه رفت.
جورج استاینر در مقاله «تروتسکی و تراژدی» این پرسش را مطرح کرده که: «استالین چگونه توانست گربهوش، با سماجت و سرسختی، از پستوی تاریک بوروکراسی حزب بیرون بخزد و بزرگترین رقیب بالقوه خویش را منزوی کند و بر او چیره شود؟» به اعتقاد استاینر، تروتسکی درست در لحظه پیروزی لغزید.
آیزاک دویچر وضعیتی را که پس از مرگ لنین به مرور به شکست تروتسکی منجر شد چنین توصیف کرده: «شرایطی که عاقبت به شکست تروتسکی انجامید آهستهآهسته و بیرحمانه ابعادی بزرگتر پیدا میکرد. او فرصت بهم ریختن اتحاد سهگانه و بیاعتبار کردن استالین را از دست داد. متحدان خویش را مایوس کرد. نتوانست مصمم و محکم چنانکه لنین از او انتظار برده بود، سخن از زبان او بگوید. از اینکه در حضور جمیع اعضای حزب به حمایت از گرجیها و اوکراینیهایی برخیزد که پیشتر از آنان در دفتر سیاسی پشتیبانی کرده بود، قصور ورزید. وقتی عدهای از اعضای عادی در جلسه فریاد کشیدند و خواستار دموکراسی درون حزبی شدند، او سکوت کرد. در عوض به شرح و بیان اندیشههای اقتصادیای پرداخت که شنوندگانش اهمیت و معنای تاریخ ساز آنها را در آینده درک نمیکردند، ولی دشمنانش فورا موفق به تحریف آنها شدند و بدان وسیله به کارگران و کشاورزان و بوروکراتها فهماندند که تروتسکی خیرخواه آنان نیست و هر طبقه و گروهی در جامعه باید از تصور اینکه او ممکن است جای لنین را بگیرد، بر خود بلرزد».
پس از مرگ لنین در 21 ژانویه سال 1924، استالین آرایش قدرت را به سود خود تغییر داد و چنین بود که شمارش معکوس قدرت تروتسکی آغاز شد. کنگره سیزدهم حزب در 22 مه 1924 ضمن تایید تصمیمات پلنوم مرکزی (16 ژانویه 1924)، متن سری ماده 7 قطعنامه وحدت حزب، مصوب کنگره دهم، را منتشر کرد. این ماده، هر شکل از فراکسیونیسم یا دستهبندی را محکوم کرده بود.
«در وقت گردش سال، هنگامی که مقدمات برگزاری کنگره سیزدهم و نبرد با مخالفان در جریان اجرای کامل بود، تندرستی تروتسکی دستخوش خلل شد. تب ادامه داشت، و او جسما خسته و روحا افسرده بود. نزدیک بود که مغلوب احساس شکستی شود که پیوسته نزدیکتر میشد. مبارزه علیه او با آتش بازی بیرحمانهای از اتهامها، تحریفها و نیرنگها هنوز برایش تقریبا ناواقعی مینمود؛ با این همه، احساسی از درماندگی به وی دست داد.«
یکسال پس از مرگ لنین، درباره آینده شوروی دو دیدگاه وجود داشت. یک دیدگاه به تروتسکی و هوادارانش تعلق داشت که در داخل حزب و ارگانهای سیاسی ارتش، از سیاست صنعتی کردن فوری کشور و تشدید فعالیتهای انقلابی در عرصه بینالمللی حمایت میکردند که این دیدگاه با عنوان نظریه انقلاب جهانی شناخته میشود.
دیدگاه دیگر به استالین و حامیانش تعلق داشتند که به نظریه سوسیالیسم در کشور واحد مشهور است که خواستار تحکیم اوضاع داخلی کشور و مماشات با کشورهای غربی بود. این نظریه برای برخی اعضای حزب هم جذابیت داشت.
در 5 مه همان سال استالین با ترفندی تازه تروتسکی را از سمت کمیساریای جنگ برکنار کرد و سمتهایی به او داد که بیارتباط با هم بودند و هدف اصلی به حاشیه راندن تروتسکی از صحنه سیاست حزب بود. با اینحال تروتسکی همچنان منتقد باقی ماند و علیه استالین بود. فعالیت جناح تروتسکی که با استقبال برخی اقشار حزبی و کارگران روبرو شده بود، به استالین این فرصت را داد تا در کنگره هفدهم در اکتبر 1927 تروتسکی را به جرم فراکسیونیسم از حزب اخراج کند. تروتسکی در سال 1928 به قزاقستان تبعید شد اما تماسهای مدام او با حامیانش در مسکو باعث خشم حزب شد و تروتسکی در ژانویه 1929 از شوروی اخراج شد و به استانبول تبعید شد.
تروتسکی دوران تبعیدش را به دورانی پربار تبدیل کرد و آثار مهمی در آن سالها از خود باقی گذاشت. آندره برتون درباره روحیه تروتسکی در آن دوران گفته بود: «… صحبت از تصویر درونی او از من ساخته نیست، اما هیچکس را ندیدم که به اندازه او به شیوه فکر و احساس دیگران توجه داشته باشد. تروتسکی هرچند به یک نظام مشخص معتقد بود و مهمتر از آن میخواست ابزاری باشد برای تحقق بخشیدن به آن نظام، با این همه من ستایشش میکردم که همچنان رابطه خود را با طبیعت حفظ کرده بود... مشاهده نحوه فعالیت فکر او، که به زبدهترین صورت ممکن بروز میکرد، چیزی کاملا متفاوت بود. این تفکری بود به دور از هر جزماندیشی افراطی، و گفتوگوهای پرشاخ و برگ که او طنز و طیب خاص خودش را چاشنی آن میکرد، به این تفکر آرامشی میبخشید. فکر نمیکنم کسی بتواند آنقدر مغرورانه و با نگاهی تحقیرآمیز در برابر آزار و شکنجهای بایستد که به واسطه دستگیری پسرانش و رفقای همرزم قدیمش دامنگیر او هم شده بود و میدانست که کار به همانجا ختم نمیشود. او به این قناعت میکرد که درباره آن لطیفه بگوید، گاهی اوقات...«.
منابع:
- تروتسکی از نزدیک، گفتوگوی آندره پارینو با آندره برتون، ترجمه عبدالله کوثری، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، مهر 1381.
- پیامبر بیسلاح، آیزاک دویچر، ترجمه محمد وزیر، نشر خوارزمی.
- تروتسکی و تروتسکیسم، آلکس کالینیکوس، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، نشر خجسته.
- تروتسکی و تراژدی، جورج استاینر، ترجمه عزتالله فولادوند، مجله بخارا.