بهگفتهی یان یانسُون اُورْلِرس (1646-1570)، مؤلفِ اولین زندگینامهی رِمبِرانت؛ معروفترین نقاش هلندیِ قرن هفدهم در 15 جولای 1606 در شهر لِیدِن به دنیا آمد. او نُهمین فرزند یک آسیابان، هارمِن خِریتْس وان رِین (1630-1568) و نیلْتی ویلِمسْدِر وان سودایزْبِروک (1640-1568)، دخترِ یک نانوا، بود. رِمبِرانت کودکی خود را در خیابان وِدِسْتیخ، درست روبهروی آسیاب پدرش، گذراند. او به مدرسهی لاتینِ شهر لِیدِن رفت، و والدیناش در چهارده سالگی او را در دانشگاه شهر لِیدِن نامنویسی کردند، «چون در اِوان بلوغ توان آن را داشت که معلوماتاش را در خدماتِ شهری و مدیریّت جمعی در ابعاد وسیع به کار بگیرد.» و این ایدهای بود که محقَّق نشد، چون جاهطلبیِ رِمبِرانت به وادی دیگری اختصاص یافته بود؛ «تمایل ذاتی او فقط به نقاشی و طراحی بود.»
والدیناش در 1621 [در پانزده سالگی] او را از مدرسه بیرون کشیدند و گذاشتند علائق خود را دنبال کند؛ آنها او را به شاگردی پیشِ یاکُوب ایساکسُون فُون سوانِنبِرخ (1638-1571) گذاشتند، که تازه از ایتالیا برگشته بود، «که برای حدود پنج سال پیش او ماند.» میشود احتمال داد که رِمبِرانت قدیمیترین آثار شناختهشدهی خود را در این دوره به تصویر درآورده: عملِ درآوردن سنگ (تمثیل لامسه)، سه نوازنده (تمثیل شنوایی)، و بیمار بیهوش (تمثیل بویایی).
او در 1625 به آمستردام نقلمکان کرد تا آموزشِ خود را پیش نقاش پیشرُوی آنزمان، پیتر لاسْتمان (1633-1583)، تکمیل کند، و بهگفتهی آرنولد هُوبِراکِن [نقاش و زندگینامهنویس هلندی (1719-1660)]، «بهمدت شِش ماه پیش او ماند.» رِمبِرانت در بازگشت به لِیدِن کارگاه خود را در خانهی پدریاش راهاندازی کرد. تابلوی سنگسار سَن اِستِفان، بهتاریخ 1625، و تابلوهای بیشماری از روایاتِ کتاب مقدس که او در این دوره کار کرد، این تصور را به ذهن متبادر میکنند که او مشتاق آن بوده که یک نقاش تاریخی باشد. او بهتدریج شاگردهایی گرفت، که خِریت داو (75-1613) یکی از آنها بود، که در همسایگی او سکونت داشت، و در 1628 به شاگردیاش درآمد، و در ادامه یکی دیگر از همسایگان، ایزاک دِ یودِرْویل (48-1612)، شاگرد او شد. رِمبِرانت در این سالها اولین چاپدستیهای حکّاکیِ (etching) خود را تولید کرد، تکنیکی که باعث شُهرت فراوان او شد، و حتی امروزه خیل عظیمی او را بهخاطر این تکنیک میشناسند.
در این بِین، او با یان لیوِنس (74-1607)، از معاصران خود، دوست شد، و پیوستگیِ متقابلِ عیانِ آثار ایندو در نیمهی دومِ دههی 1620 نمایانگر آن است که آنها برای مدتی رابطهی تنگاتنگی داشتهاند. حوالی 1630 کُنستانتِین هاوخِنس (1687-1595) مُنشیِ هنردوستِ فِرِدریک هِندریک (1647-1584) [از مقامات عالیرتبهی جمهوری هلند]، این دو دوست را قابلترین هنرمندان نسل خودشان معرفی کرد، که آیندهای پُرافتخار در انتظارشان است؛ هاوخِنس واسطهی سفارشاتی شد که رِمبِرانت در ابتدای سال 1627 از دادگاه لاهه دریافت کرد. فِرِدریک هِنریک، و همسرش آمالیا فُون سُولْمْس (75-1602)، از جمله کسانی بودند که از طرف لاهه برای سفارشِ کار به او معرفی شدند. رِمبِرانت در 1632 پُرترهی یوریس دِ کُولُوری، یک تاجرِ شراب، و یاکُوب دِ گِینِ سوّم، طراح و حکّاکی از دوستان کنستانتِین هاوخِنس، و ماوریتْس هاوخِنس، برادر کنستانتِین، را کشید؛ که هرسهی آنها کارهای دیگری هم از رِمبِرانت خریده بودند.
در آن دوره رِمبِرانت دیگر در لِیدِن زندگی نمیکرد، یا میتوان گفت در آنجا سکونت دائمی نداشت. در 1631 هِندریک اُولِنبِرخ (1661-1587)، فروشندهی معروف آثار هنری، ادارهی کارگاه هنریِ پُررونق آمستردامِ خود را به او محوّل کرد، و او را در خانهی خود اِسکان داد. رِمبِرانت تا 1635 برای اُولِنبِرخ کار کرد، و طیّ این دوره شمار بیسابقهای پُرتره کشید؛ از جمله آنهایی که به یُوهانِس اوتِنبوخِرتِ (1644-1557)، از شخصیتهای دینی، تعلّق داشت، که در 1633، اختصاصاً برای آنکه مُدل رِمبِرانت شود، از لاهه به آمستردام آمد. دیگر اثرِ معروفِ این دوره سخنرانیِ دکتر نیکولاس تولپ درباب آناتومی، در 1632 بود.
رِمبِرانت در 1634 در کلیسای ناحیهی آنّا پارُوچیِ ایالت فریسلَند با ساسْکیا اولِنبِرخ (42-1612) دختر شهردارِ شهر لیوواردِن، و دخترعموی هِندریک اُولِنبِرخ ازدواج کرد. او در 1635 کارگاه شخصیِ خود را راهاندازی کرد، و بههمراه همسرش به خوابگاه اجارهایِ نیووِ دولِنسْترات نقلمکان کرد. آنها مدت زیادی آنجا نماندند؛ در 1637 به مجتمعی مُشرف به رودخانهی آمستِل، و در 1639 به خانهای در خیابان سینت آنتونیبِرِیستْرات منتقل شدند، که این آخری در حال حاضر موزهی رِمبرانت شده. در این بِین، کار رِمبِرانت رونق گرفت. در 1647 رِمبِرانت، در مقام یک هنرمند مشهور، به آنچه هاوخِنس در او پیشبینی کرد دست یافته بود. از طرفی، یان یانسُون اُورلِرس [زندگینامهنویس او] در مورد او نوشت که «رِمبِرانت بدل به یکی از مشهورترین نقاشان قرن ما شده است.»
رِمبِرانت، از طریق اعتبار فراوانی که بهاینترتیب کسب کرده بود، توانست در طول دههی 1650 مبالغِ هنگفتی بابت آثارش مطالبه کند؛ در 1639 دادگاه لاهه بابت دو صحنه از مصائب مسیح؛ خاکسپاری مسیح و رستاخیز مسیح، 1200 گیلدِر [واحد پول هلند] به او پرداخت؛ در 1646 فِرِدریک هِندریک بابت دو صحنهی دیگر از مصائب مسیح؛ نیایش شبانان و ختنهی مسیح، 2300 گیلدِر به او پرداخت: او چنین مبلغ حیرتانگیزی را بابت دستمزد معروفترین تابلویش؛ گشت شبانه، هم دریافت کرد؛ او طیّ سالهای 1639 تا 1642 بر روی این تصویر بدیعِ بینظیرِ گاردِ شهری کار کرد، و از هریک از هجده افسرِ حاضر در تصویر 100 گیلدِر دریافت کرد. با این حال، رِمبِرانت بهتدریج مقام چهرهنگارِ پُرطرفدار را به خُوفِرت فِلینک (60-1615)، از اولین شاگردهای خود، و بارتُولُوموس فُون دِر هِلْسْت (70-1613)، واگذار کرد؛ که وجهاشتراکشان این بود که ذائقهی در حال تغییرِ نُخبگان را بهتر ارضا میکردند. البته رِمبِرانت هم کماکان طالب داشت، هم بهعنوان نقاش و هم در مقام معلّم. او کارگاه فعّالِ پِررونقی داشت و بیشماری شاگرد؛ بهگفتهی یوآخیم فُون ساندْرارْت (88-1606) [مورّخ هنر و نقاشِ آلمانی]، رِمبِرانت سالانه بیش از 2000 گیلدِر فقط از تدریس درمیآورد. او در طولِ فعالیت حرفهایاش شاگردان متعدّدی داشت؛ از جمله تعدادی از نامدارترین نقاشان دورهی طلاییِ هلند [در قرن هفدهم]؛ نظیر خُوفِرت فِلینک، فِردیناند بُول (80-1616)، کارِل فابریسیوس (54-1622)، نیکُولاس مِس (93-1634)، و آرِنت دِ خِلدِر (1727-1645).
رِمبِرانت در عین آنکه در مقام یک هنرمند به موفقیت عظیمی دست یافت، در زندگیِ شخصیاش هم با مشکلات عظیمی مواجه بود. او و ساسکیا، تا زمان به دنیا آمدنِ پسرشان، تیتوس، در 1641، سه فرزند از دست داده بودند. با این حال، تیتوس برای آنها ماند، ولی با مرگ ساسکیا در تابستان 1642، و در سنّ بیستونُه سالگی، بارِ دیگر بداقبالی به او رو کرد. و این نقطهی شروعی بر یک دورهی پُرمشقّت و آکنده از رسوایی برای این استاد شد؛ دورهای که رفتار ناشایست خودِ او نقش مهمی در آن داشت؛ رِمبِرانت بیوهای بهنام خیرتِه دیِرْکْس (56-1610) را برای مراقبت از تیتوس در خانه استخدام کرد و رابطهای میان آندو شکل گرفت. با این حال، بعد از آنکه رِمبِرانت در 1647 با هِندریکی اِستُوفُوس (63-1626) ملاقات کرد، رابطهی آنها رو به افول نهاد. در تابستان 1650، بعد از ماجراهای بسیار و احضاریههای مختلف، با حبس خیرتِه در دارالتأدیبی در شهر خُودا این رسوایی به اوج رسید. رِمبِرانت با هِندریکی هم ازدواج نکرد، و کاری کرد که در 1654 بهخاطر گذران «با فاحشگی» از جانب کلیسا توبیخ رسمی دریافت کند. هردوی این ماجراها برای اعتبار رِمبِرانت ویرانگر بود، و این بههیچرو اتفاقی نیست که او در دههی بعد از 1649 فقط معدودی سفارش پُرتره دریافت کرد.
او در عین حال در تنگنای مالی قرار گرفت؛ چون اگرچه پول زیادی درمیآورْد، هیچ قیدوبندی در خرج کردن نداشت؛ پیشتر در 1638 یکی از بستگان ساسکیا آنها را متّهم کرده بود که «ارث والدینِ ساسکیا را بر سرِ تجمّل و چیزهای بیارزش هدر دادهاند». در عالَم واقع هم، آنها خیلی بیشتر از دخلشان خرج میکردند. رِمبِرانت از طرفی، مرتباً اسباب و لوازمِ خاص، غیرمعمول، و پُرهزینهای برای کار خود میخرید، و از طرف دیگر، در حراجهای هنری آثار گرانقیمتی خریداری میکرد؛ در 1638، کلکسیونِ چاپها و طراحیهای بارتُولُومِی اِسپِرانِر (1611-1546) [نقاش و طرّاح فلاندِرزی]، شامل آثاری از رافائل (1520-1438)، آلبِرِشت دورِر (1528-1471)، هِندریک خُولتْزیوس (1617-1558)، و لوکاس فُون لیدِن (1533-1494) را بهقیمت 224 گیلدِر خرید. او بعدتر چهارده کار چاپِ دیگر از فُون لیدِن را بهقیمت گزاف 1400 گیلدِر خریداری کرد. و بدهیهایش بالا گرفت. رَهنِ خانهی گرانی که او فقط بخشی از آن را پرداخت کرد، بار سنگینی بر دوش او گذاشت. و وقتی در 1656 دیگر نتوانست از عهدهی این رَهن بربیاید، ضامناش به دادگاهِ پرداختِ دیون احضار شد، و در ادامه سیاههای از امول رِمبِرانت برداشته شد. این سیاهه، هرچند ناتمام، گواه بر یک گنجینهی عظیم آثار هنری، شامل بیش از 130 تابلوی نقاشی و 70 مجموعهی طراحی (graphic art) است. علاوه بر آن، او «تعداد خیلی زیادی شاخ، صدف و گیاه مرجانی، مجسمهی قالبی از مُدلهای زنده، و مقادیر زیادی عتیقه» در اختیار داشت.
در 1658 خانه و اثاثیهی رِمبِرانت به حراج گذاشته شد، و او به مکان اجارهایِ کوچکتری در خیابان رُوژِخاخت [در محلهی یُوردانِ آمستردام] نقلمکان کرد. با این حال، او همچنان کار میکرد. او در ابتدای پروژهی دکوراسیون ساختمان شهرداریِ آمستردام مشارکت نداشت، ولی در 1661 برای نقاشیِ صحنهی حقیقتاً عظیم توطئهی کلاودیوس سیویلیس [بهسفارش شورایشهر آمستردام و در تالار عمارتِ شورایشهر] به این پروژه دعوت شد. او طیّ سالهای بعد یکی از مشهورترین تابلوهای خود، نمایندگان اتحادیه، را کشید. به این ترتیب، از اوائل دههی 1660 او بار دیگر از جانب افراد عالیرتبه سفارش پُرتره دریافت کرد.
هِندریکی در 1663 از دنیا رفت، و متعاقبِ آن تیتوس در 1668، که کمی قبل از آن ازدواج کرده بود. در 1669 رِمبِرانت آخرین سِلفپُرترهی خود را کشید. او در طول زندگیِ حرفهایاش سِلفپُرترههای زیادی کشید که بیش از چهل مورد آن شناسایی شده؛ یکی از آنها را دوکِ اعظم؛ کُوسیمُوی سومِ خاندان مِدیچی، در سفر به آمستردام در 1669، مستقیماً از خودِ او خرید. در بیست سالِ آخر زندگی رِمبِرانت، ایتالیاییهای دیگری هم جذب آثار او شدند؛ او در حوالی 63-1662، سه تابلوی خود را به یک کُلکسیونرِ سیسیلی فروخت. علاوه بر آن، در 1666، یک نجیبزادهی جِنُوایی از او خواست تا تختهنگارهی محراب یک کلیسا را نقاشی کند. با این حال، این سفارش عملاً هیچوقت به انجام نرسید؛ او طرحهای آزمایشیِ اولیه را به جِنُوا فرستاد، ولی آن مرسوله هرگز دریافت نشد.
رِمبِرانت در 4 اکتبر 1669 درگذشت. تابلوهای ناتمامی که در میان متعلّقات او یافت شد نشان میدهد که او دقیقاً تا لحظهی مرگ در حال کار بوده. پیکر او در 8 اکتبر، در محوطهی وِستِرکِرک [کلیسای غربی؛ در آمستردام] به خاک سپرده شد، که تیتوس و هِندریکی پیشتر در آن آرمیده بودند. تشییع جنازهی او بیسروصدا برگزار شد. برای رِمبِرانت، که در فهرست پُرآوازهترین نقاشان اروپایی در 1664 «معجزهی عصرِ ما» لقب گرفته بود، نه مراسم یادبود شایستهای گرفته شد و نه تجلیل بایستهای. دخترِ تیتوس، تیتیا، که در آمستردام زندگی میکرد، تنها وارث قانونی او بود، که عواید فروش نقاشیها، طراحیها، و عتیقههای او در 1671 به او تعلّق گرفت. کُرنِلیا، دختر نامشروع رِمبِرانت از هِندریکی اِستُوفُوس، در 1670 با نقاشی بهنام کِورنِلیس سویتهُوف ازدواج کرد و با او به مستعمرهی هندِ شرقیِ هلند [اندونزیِ کنونی] رفت، و در 1684 در همانجا درگذشت.
www.theleidencollection.com