چشم‌انداز انقلابی رهایی زنان

به مناسبت نودمین سال درگذشت کلارا زتکین

1402/04/03

کلارا آیسنر، یا آن‌گونه که مشهور است کلارا زتکین، در پنجم ژوئیه 1857 در آلمان متولد شد و در بیستم ژوئن 1933 در هفتادوشش سالگی در مسکو درگذشت. او اصلی‌ترین کسی است که روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن پیشنهاد داد و اگرچه این مهمترین دلیل شهرتش به شمار می‌رود، اما نگاهی به زندگی‌ زتکین نشان می‌دهد که او در تمام عمرش برای آزادی و زندگی بهتر زنان و کارگران مبارزه کرد و با تلاش‌ها و نظریات او اتصال سوسیالیسم و فمینیسم محکم‌تر و قوام‌یافته‌تر شد. زتکین از نظریه‌پردزان، سازمان‌دهندگان و رهبران جنبش بین‌المللی زنان و جنبش کمونیستی بود که اگرچه در ایران کمتر مورد توجه بوده، اما آثاری از او و درباره‌اش در سال‌های مختلف به فارسی ترجمه شده‌اند و نگاهی به این آثار نشان می‌دهد که نوشته‌ها و گفته‌های او هنوز حایز اهمیت‌اند و به کار امروز می‌آیند. نقل شده که در مراسم خاکسپاری کلارا زتکین در مسکو بیش از ۶۰۰ هزار نفر شرکت کردند و خاکستر جسدش در دیوار کرملین به خاک سپرده شد. 

کلارا زتکین در ویدراو از توابع منطقه ساکسن آلمان به دنیا آمد. پدرش مدیر مدرسه و شخصیتی مذهبی اما مادرش فرانسوی و زنی آزاداندیش بود. این خانواده در سال 1872 به لایپزیک نقل مکان کردند و کلارا در دانشکده معلمان مشغول به تحصیل شد. او در سال 1878 به حزب کارگران سوسیالیست آلمان پیوست که از پایه‌های تاسیس حزب سوسیال دموکراتیک آلمان بود. دولت بیسمارک در سال 1878 فعالیت کمونیستی را ممنوع اعلام کرد و حدود چهار سال پس از این زتکین به تبعید رفت و در فرانسه روزنامه‌نگاری و مترجمی خواند و سپس در همان‌جا از اعضای موسس گروه سوسیالیست انترناسیونال شد. کلارا در فرانسه با اوسیپ زتکین، از یهودیان روس و مارکسیست انقلابی، آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آنها منجر شد که حاصلش دو پسر بود. اوسیپ در سال 1889 درگذشت و کلارا با پسرانش به اشتوتگارت رفت. او چند سال بعد با گئورگ فردریک زوندلِ هنرمند ازدواج کرد. خانه زوندل یکی از محل‌های ملاقات مارکسیست‌های آن زمانه بود و لنین نیز در سال 1907 به دیدار آنها رفته بود. 

زتکین حدودا بیست و پنح سال سردبیر روزنامه برابری از انتشارات حزب سوسیال دموکراتیک آلمان برای زنان بود. در همین دوران همراه رزا لوکزامبورگ از مخالفان جدی تجدیدنظرطلبی برنشتاین بودند و مارکسیسم انقلابی را نمایندگی می‌کردند. 

زتکین با چهره‌های شاخص عصرش همچون پوتیه، پل لافارگ و لوئی میشل آشنا بود و همراه با رزا لوکزامبورگ، اگوست ببل و فرانتس مرینگ در تشکل‌ها و سازمان‌های کارگری علیه نظام سرمایه‌اری و به نفع طبقه کارگر مبارزه کرد. او در سال 1910 در کنگره کپنهاگ روز جهانی زن را پیشنهاد داد و این یکی از نقاط عطف زندگی‌اش به شمار می‌رود. در این سال اولین کنفرانس جهانی زنان در دانمارک برگزار شد. 

ماری.آلیس واترز، از فعالین جنبش فمینیستی و سردبیر نیو اینترنشنال، در بررسی تاریخی‌اش از روندها و دیدگاه‌های جنبش‌های اجتماعی زنان، زتکین را از سرسخت‌ترین حامیان جناح چپ مارکسیست می‌داند که جنبش سوسیالیستی زنان را در تمام دوارن قبل از جنگ جهانی اول رهبری کرد. او در بررسی‌اش نشان می‌دهد که زتکین در درون حزب سوسیال دموکرات آلمان جنگید تا چشم‌اندازی انقلابی در زمینه مبارزه برای رهایی زنان را رشد و گسترش دهد. البته زتکین تنها در این زمینه نقش رهبری ایفا نمی‌کرد. او در سال 1914، زمانی که اکثریت رهبری سوسیال دموکرات آلمان در مقابل امپریالیسم آلمان تسلیم شدند و به حمایت از طبقه حاکم خودشان برای شرکت در جنگ جهانی اول رای دادند، کلارا زتکین جزو تعدادی انگشت‌شمار از سوسیال دموکرات‌های آلمان بود که به همراه رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت از حزب سوسیال دموکرات آلمان بریدند و موضع انترناسیونالیست انقلابی خود را حفظ کردند. 

حزب سوسیال دموکرات آلمان در تمام سال‌های نخستین دهه 1890 کار خود را در زمینه ساختن اتحادیه‌های کارگری زنان متمرکز و دستاوردهای مهمی هم کسب کرد. سپس در سال 1896 و به اصرار زتکین، حزب سوسیال دموکرات آلمان پیشنهادی را تصویب کرد تا ایجاد سازمان‌های ویژه‌ای را برای کار سیاسی فشرده‌تر در میان زنان دنبال کند. آن سازمان‌ها علاوه بر کار در زمینه اهداف کلی حزب، باید بر بخشی از مسائلی که مورد توجه خاص زنان بود متمرکز می‌شدند. مسائلی نظیر تساوی سیاسی، بیمه زایمان، تصویب قوانین حمایتی برای زنان کارگر، آموزش و امنیت برای کودکان و آموزش سیاسی برای زنان. 

نگاهی به وضعیت زنان در آن دوره اهمیت این اقدامات را روشن‌تر می‌کند: در دهه اول قرن بیستم یعنی تا سال 1908 در اغلب نواحی آلمان زنان حتی نمی‌توانستند به یک گروه سیاسی بپیوندند. حزب سوسیالیست آلمان از طریق ایجاد انجمن‌هایی که خارج از محدوده حزب کار می‌کردند اما ارتباط نزدیکی هم با حزب داشتند این مسئله را تا حد زیادی حل کرده بود. از سال 1900 به این سو، یک سال در میان، گردهم‌آیی زنان سوسیالیست تشکیل می‌شد تا این گروه‌ها را با هم متحد کند و رهبری لازم را برای آنها به وجود آورد. اما دلیل اصلی شکل‌گیری این انجمن‌ها و سازمان‌های مخصوص زنان صرفا حل یک مسئله قانونی نبود بلکه هدفی بنیادی‌تر در میان بود. واترز درباره این هدف نوشته: 

«رهبران انقلابی جنبش زنان در آلمان استدلال می‌کردند که بر مبنای نیازهای خاص زنان، نظیر انزوای آنان در خانواده، ترس آنان از بیان رسای حرف‌هایشان در حضور مردان و لزوم پرورش ظرفیت‌های رهبری زنان، لازم است سازمان‌های ویژه‌ای برای آنان وجود داشته باشد.» 

اما از 1908 به بعد زنان به طور قانونی توانستند عضو حزب سوسیالیست آلمان شوند اما با این‌حال آنها همچنان به انتشار نشریه خود با عنوان «گلیخ‌هایت» ادامه دادند. کلارا زتکین سردبیر این نشریه بود و تیراژ آن تا سال 1912 به صدهزار هم رسید. 

از نقاط قابل توجه زندگی زتکین دیدارهای چندگانه او با لنین است. زتکین در سال 1925 خاطراتش از لنین را و این دیدارها را نوشت. در این دیدارها درباره مسائل مختلف مربوط به زنان بحث می‌شود و زتکین برای آنکه زنان بیشتری در عرصه عمومی و فعالیت‌های حزبی مشارکت داشته باشند پیشنهاد می‌کند که زنان کمونیست کشورهای مختلف ابتکار عمل را به دست بگیرند و یک کنگره ملی تشکیل دهند. او می‌گوید باید با «با رهبران کارگران سازمان یافته زنان در هر کشور، جنبش‌های سیاسی پرولتری زنان، سازمان‌های بورژوایی زنان از هر گرایش و قسمی، و بالاخره پزشکان، معلمان، نویسندگان زن و غیره تماس گرفته و کمیته‌های تدارکاتی غیرحزبی در هر کشور تشکیل شود.» 

او پیشنهاد میدهد که در گردهمایی این زنان، مسائلی چون حق زنان برای اشتغال در مشاغل گوناگون و تخصص‌های مختلف، مسائل بیکاری زنان، دستمزد برابر با مردان، حمایت جنبش‌های اتحادیه‌ای از زنان، مراقبت اجتماعی از مادران، اقدامات اجتماعی برای کاهش کار زنان خانه‌دار و موقعیت زنان در ازدواج، قوانین مربوط به خانواده و حقوق قانونی زنان بررسی شود. درواقع زتکین طرح یک مبارزه بین‌المللی برای تبلیغ و سازماندهی این گردهمایی را ارایه می‌دهد و همچنین بر این نکته تاکید می‌کند که چرا لازم است خود زنان کمونیست به گونه‌ای منضبط در این خصوص با هم همکاری کنند. او می‌گوید: 

«واضح است که همه این‌ها مستلزم ایجاد یک عامل ضروری است، اینکه زنان کمونیست در همه کمیته‌ها و در خود گردهم‌آیی به عنوان یک بدنه مصمم و محکم و در چارچوب یک طرح شفاف منسجم با همدیگر کار کنند.» 

زتکین در تمام عمرش برای آزادی و برابری مبارزه کرد. با شروع جنگ جهانی اول او به همراه رزا لوکزامبورگ و کسانی دیگر از حزب سوسیال دموکراتیک آلمان به مخالفت جدی با جنگ پرداختند. او در طول جنگ چندین بازداشت شد. از زتکین آثار زیادی به جا مانده که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده‌اند. 

  

  

منابع: 

- فمینیسم و جنبش مارکسیستی، ماری. آلیس واترز و اولین رید، ترجمه مسعود صابری، نشر طلایه پرسو 

- خاطراتم با لنین، کلارا زتکین، ترجمه سیف خدایاری 

- زنان در جامعه، انگلس، زتکین و...، ترجمه اصغر مهدی‌زادگان، نشر نگاه 

  


کلارا زتکین کلارا آیسنر

دیگر مطالب زندگی دیگران

چگونه سوسیالیست شدم

هلن کلر در سال 1880 در خانواده‌‌ای متوسط در آمریکا متولد شد. در حالی که هنوز چند ماه بیشتر از عمرش نگذشته بود به علت بیماری مهلکی که می‌رفت تا جانش را بگیرد، بینایی و شنوایی‌اش را از دست داد. یکی از نقاط عطف زندگی هلن کلر، زمانی است که آن سولیوان، معلم و مددکار اجتماعی، کار تعلیم و تربیت او را به عهده می‌گیرد. الکساندر گراهام بل این معلم را معرفی و پیشنهاد کرده بود. آن سولیوان روش‌های نوینی برای آموزش هلن کلر به کار برد و او به مرور توانایی‌های خود را در عرصه‌های مختلفی چون ادبیات و شعر نشان داد. این سبب شد که کلر مورد توجه زیادی قرار بگیرد و حکایت‌های او و معلم‌اش به داستانی قابل توجه در سطحی عام بدل شود. اما زندگی کلر وجهی دیگر هم داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مبارزات انقلابی کارگران علیه سرمایه‌داری و آرمان سوسیالیسم کلر را هم با خود همراه کرد. به این ترتیب هلن کلر به چهره‌ای مهم در جنبش‌ سیاسی چپ در امریکا و همچنین مبارزات زنان در آن دوران بدل شد. 


خشونت، مرگ و رستگاری

کورمک مک‌کارتی، رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس آمریکایی که به‌خاطر اقتباس‌های سینمایی از آثارش به شهرتی فراگیر دست یافت، چند روز پیش، در 13 ژوئن (23 خرداد ماه) در سن 89 سالگی درگذشت. مک‌کارتی به‌گزارشِ «هالیوود ریپورتر» از بزرگ‌ترین رمان‌نویسانِ آمریکا به شمار می‌رفت که با رمان «جاده» توانست جایزه ادبی معتبر پولیتزر را کسب کند و رمانِ مطرح او «جایی برای پیرمردها نیست» دستمایه ساختِ فیلم سینمایی برادران کوئن در سال 2007 بود که اسکار بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد. مک‌کارتی را راویِ خشونتِ آمریکایی خوانده‌اند، نویسنده‌ای که خشونت، مرگ و رستگاری از مضامینِ محوری آثار او بوده است. 


چپ ملی

فریبرز رئیس‌دانا در اسفند 1377 در مقاله‌ای نوشته بود که گویا این تقدیر ماست که پیش از نوروز و آغاز سال جدید حوادثی ناگوار «خُلق ما را تنگ و روحمان را چنان اندوهگین سازد» که دیگر شوقی برای برگزاری عید نباشد یا اگر بنا باشد «عیدانه‌ای تقدیم کنیم ناگزیر باشیم پیش از آن در رثای از دست رفتگان پیش‌گفتاری بیاوریم.» تقدیر چنین بود که خود او نیز تنها چند روز پیش از نوروز در شمار «از دست رفتگان» قرار بگیرد. مرگ رئیس‌دانا در روزهای پایانی اسفند 1398 و آن هم به دلیل کرونا دشوارتر و تلخ‌تر بود. فریبرز رئیس‌دانا شمایل دقیق یک روشنفکر متعهد بود: اقتصاددان دردمند، شاعر و منتقد، فعال سیاسی چپ، پژوهشگر علوم اجتماعی و عضو برجسته کانون نویسندگان ایران. رئیس‌دانا در دی‌ماه 1323 در روستای ابراهیم‌آباد قزوین متولد شده بود و در 26 اسفند 1398 در تهران درگذشت. از او کارنامه‌ای پربار باقی مانده است و می‌توان او را نماد چپی که گرایش‌های عمیق ملی داشت در نظر گرفت.


سرنوشت روشنفکران ژیواگو

تا پیش از آنکه پاسترناک رمان دوران‌سازِ «دکتر ژیواگو» را بنویسد و سرسختانه تصمیم به انتشار آن بگیرد، کسی در شوروی او را به‌عنوان یک «مخالف» نمی‌شناخت. اما تصمیم قاطع او به انتشار رمانش در ایتالیا سرآغاز رسم و روال ادبی تازه‌ای در روسیه پس از استالین شد. پاسترناک تحت فشار حزب کمونیست و مخالفت کانون نویسندگان شوروی جایزه نوبل 1958 را نپذیرفت. برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم، سانسور بدخیم اتحاد شوروی را شکست و پاسترناک توانست روایت هولناک خود را از سرنوشت روشنفکران شوروی منتشر کند، روایتی که از پسِ سالیان دورودراز همچنان برای درکِ موقعیت نسلی از روشنفکران روسیه که در دوران استالین و انقلاب بلشویکی زیستند، معتبر است. رمان «دکتر ژیواگو» شصت‌وشش سال پیش در چنین روزهایی در خارج از شوروی منتشر شد و انقلابی ادبی در دوران بعد از استالین بود که به دوره «آب شدن یخ‌ها» موسوم است.


تبعیدی‌ها

پابلو نرودا، شاعر و مبارز مطرح آمریکای لاتین، هم‌رزم آلنده و برنده نوبلِ ادبیات در سال 1971 است. نفتالی ریکاردو ری‌یس باسو آلتو، معروف به پابلو نرودا زندگی ادبی و سیاسیِ پرفراز و نشیبی داشت. او از تبار شاعرانی بود که مبارزه را سرشته در هنر می‌دانست و کنشگری و شعر را هم‌پای هم مهم می‌شمارد. نرودا در 12 ژوئیه سال 1904 در خطه پارال کشور شیلی به دنیا آمد. او هنوز چهارده سال نداشت که نخستین مقاله‌ خود را در نشریه‌ای محلی به چاپ رساند و چند سال بعد، هنوز به بیست‌سالگی نرسیده بود که سیزده قطعه شعر در مجله‌ای منتشر کرد. از آن بعد تمام اشعار نرودا رنگی سیاسی دارد و همین امر آوازه او را از شیلی به آمریکای لاتین فراتر می‌برد. او دیگر شاعری برای تمام امریکای لاتین است که از رنج‌ها و خشم‌ها مردمان این خطه می‌سراید. از مهم‌ترین بزنگاه‌های زندگی نرودا ایراد خطابه «من متهم می‌کنم» در ششم ژانویه 1948 در مجلس سنا بود که منجر به صدور حکمِ عزل او از سناتوری مجلس توسط دیوان عالی شیلی شد و البته دیوان به همین حکم بسنده نمی‌کند و قصد بازداشت او را دارد. این اتفاق در سراسر امریکای لاتین بازتابی گسترده پیدا می‌کند و بسیاری به هواداری از او برمی‌خیزند و سرانجام نرودا ناگزیر به ترک وطن می‌شود. در زادروز نرودا، بخشی از خاطراتِ این شاعر چپ‌گرا از سفرش به شوروی را مرور می‌کنیم که در آنجا با شاعرانی همفکر خودش دیدار می‌کند، شاعرانی تبعیدی‌ که برای گرامی‌داشتِ پوشکین گرد هم آمده‌اند.


در سایه جنوب

ویلیام فاکنر از مهم‌ترین داستان‌نویسان جهان است که در ایران هم به خوبی شناخته می‌شود و بسیاری از آثار او توسط مترجمان مختلف به فارسی منتشر شده است. او را نویسنده جنوب نامیده‌اند و این جنوب هم جغرافیایی است و هم ادبی. او با با سبک خاص داستان‌نویسی‌اش و نیز تصویر درخشانی که از زندگی مردمان جنوب امریکا به دست داده در تاریخ داستان‌نویسی جاودانه شده است. فاکنر در زمان حیاتش برنده نوبل ادبیات شد و آثارش تا امروز همواره مورد توجه بوده و از زوایای مختلف بررسی شده است. فاکنر علاقه‌ای به صحبت کردن درباره زندگی شخصی‌اش نداشت و به‌خصوص از سال‌های کودکی او اطلاعات زیادی در دست نیست با این‌ حال، زندگی‌نامه‌نویسان متعددی به سراغش رفته‌اند و دوره‌های مختلف زندگی او را تصویر کرده‌اند. فاکنر در 25 سپتامبر 1897 متولد شد و در سال 1962 درگذشت.


مایه عذاب تمدن

ژان ژاک روسو در 28 ژوئن سال 1712 در ژنو سوئیس متولد شد. او از مهم‌ترین چهره‌های اندیشه غربی و معاصر فیلسوفانی چون کانت و هیوم بود. روسو و عقایدش تن واحدی بودند و او معتقد بود که باید سرشت حقیقی خود را جست‌وجو کنیم. عصر روسو، یعنی سال‌های آغازین قرن هجدهم، عصر انقلاب علمی و جنبش روشنگری است و روسو در میانه پیشرفتی نوین بر شناخت و تجربه خود حقیقی تاکید داشت. برخی منتقدان و زندگی‌نامه‌نویسان، روسو را غیرعقلانی‌‌ترین نمونه در میان همه فیلسوفان بزرگ دانسته‌اند و دلیلش هم این است که در آثار او به دفعات احساس بر استدلال عقلانی چیره می‌شود. زندگی روزمره روسو در اغلب موارد چیزی جز تجربه‌ای عذاب‌آور نبود؛ تجربه‌ای که از لحظه تولد با او زاده شده بود.