فرار بزرگ

هفتاد سال از فرار رهبران حزب توده ایران از زندان قصر گذشت

علی ملیحی
1399/09/24

ساعاتی پس از تاریک شدن هوا در روز بیست‌وچهارم آذرماه ۱۳۲۹، هفتاد سال قبل، یک کامیون ارتشی با گروهانی از سرباز در برابر زندان قصر در شمال تهران توقف کرد. مطابق با حکمی که سرهنگ ارتشیِ کامیون‌سوار به همراه داشت، این کامیون مأمور بود رهبران حزب توده ایران را که آن ‌روزها در زندان قصر محبوس بودند، تحویل بگیرد و به ستاد ارتش ببرد. این مأموریت، خیلی سریع انجام شد اما ساعتی بعد، معلوم شد که این نقشه فرار بوده است و رهبران حزب توده با همدستی یکی دو افسر ارتش، از زندان گریخته‌اند. فرار دسته‌جمعی رهبران حزب توده ایران، یکی از عجیب‌وغریب‌ترین حوادث تاریخ سیاسی ایران است. این اولین و آخرین فرار دسته‌جمعی موفق زندانیان سیاسی در تاریخ معاصر ما تا به امروز بوده است. اما چرا رهبران حزب توده ایران در آن سال در زندان قصر محبوس بودند؟ نقشه فرار آنان از زندان قصر چگونه طراحی شد و عوامل اجرایی آن کدام بودند؟ از لابه‌لای خاطرات فراریان و مجریان این فرار تلاش می‌کنیم پاسخ این سؤالات را بیابیم.

 

کمتر از دو سال قبل از این فرار بزرگ، محمدرضاشاه هنگام بازدید از دانشگاه تهران به طرز معجزه‌آسایی از یک ترور جان بدر برد. ساعاتی پس از این ترور، در تهران حکومت نظامی برقرار شد و ستاد ارتش، حزب توده ایران را مسئول سازماندهی و اجرای این ترور معرفی کرد. دفاتر حزب توده ایران تعطیل و اعضای ارشدش بازداشت شدند. مدتی بعد، رهبران حزب توده ایران در برابر دادگاه نظامی ایستادند. مطابق با رأی دادگاه نظامی، مرتضی یزدی، نورالدین کیانوری، احمد قاسمی، عبدالحسین نوشین، علی علوی، اکبر شاندرمنی، محمود بقراطی، حکمی و حسین جودت به حبس‌های طولانی از سه تا ده سال محکوم گشتند. رهبران زندانی حزب توده مدتی بعد به مناطق بدآب‌وهوا تبعید شدند اما در سال ۱۳۲۹، دولت تصمیم گرفت همگی آنان را در زندان قصر محبوس کند. نورالدین‌ کیانوری در خاطراتش در خصوص علت این تصمیم چنین روایتی داشته است:

«پس از يك سال و تنها پس از اینکه اتحاد شوروی اولین بمب اتمی خود را آزمایش کرد و بر اثر فشار خانواده‌های زندانیان سیاسی تبعیدشده که در جلوی مجلس به تظاهرات پرداختند، ما را به زندان قصر تهران منتقل کردند. در زندان قصر يك ساختمان جدید ساخته بودند که به سیاسی‌ها اختصاص داشت. ما را به این زندان منتقل کردند.»[1]

مدتی که از حبس توده‌ای‌ها در زندان قصر گذشت، مشخص شد که تلاش‌های حقوقی برای تجدیدنظر در احکام صادرشده بی‌فایده است. در همین زمان بود که موضوع فرار رهبران حزب توده به‌عنوان یک گزینه مطرح شد. فرار از زندان تازه‌ساز قصر، که اصلی‌ترین زندان کشور بود و در پایتخت قرار داشت، کار آسانی نبود اما توده‌ای‌ها نیز دست‌بسته نبودند. سازمان افسران حزب توده‌ ایران، شبکه‌ای مخفی در رده‌های مختلف شهربانی و ارتش داشت و به همین دلیل بررسی امکان فراری دادن رهبران حزب توده به سازمان افسری محول شد. رابط کمیته مرکزی حزب توده ‌ایران و سازمان افسران در این دوره ، غلامحسین فروتن بود. او در خاطراتش شرح دقیقی از شیوه طراحی نقشه فرار و اجرای آن داده است. مطابق با این خاطرات، طراح نقشه فرار از زندان، ستوان حسین قبادی از افسران توده‌ای شهربانی بوده است. نقشه فرارِ مورد نظرِ ستوان قبادی به‌طور خلاصه این‌چنین بود که تعدادی از اعضای حزب توده ملبس به لباس نظامی، سوار بر یک کامیون ارتشی با همراه داشتن یک برگ حکم جعلی ستاد ارتش، به زندان قصر بروند، زندانیان توده‌ای را تحویل بگیرند، از زندان خارج کنند و فراری دهند. برای برنامه‌ریزی نقشه فرار، کمیته‌ای با حضور سرهنگ مبشری از رهبران سازمان افسری، غلامحسین فروتن عضو کمیته مرکزی و ستوان قبادی تشکیل شد. غلامحسین فروتن در خاطراتش با تشریح نقشه فرار، تدابیر لازم برای اجرای نقشه را چنین توضیح داده است:

«برای اجرای نقشه فرار باید تدابیری اتخاذ می‌شد و تدارکاتی صورت می‌گرفت. این تدابیر و تدارکات عبارت بودند از: یکم، انتقال دو افسر شهربانی عضو حزب به زندان قصر به قسمی که یکی به مأموریت کشیك خارج زندان منصوب شود و دیگری به مأموریت کشیك داخل. یعنی بخش بندهای زندانیان. با این ترتیب افسر کشیك خارج حكم ستاد ارتش را رؤیت می‌کند و همراه با افسر نگهبان داخل، آن را مورد اجرا می‌گذارد و زندانیان را تحویل می‌دهد. بدیهی است چون هر دو افسر عضو حزب‌اند و خود در کار فرار شرکت دارند، اشکالی پیش نخواهد آمد. پس نخستین وظیفه، انتقال دو افسر شهربانی عضو حزب به زندان قصر بود که قبادی مسئولیت آن را عهده گرفت. دوم، تهیه حکم ستاد ارتش، روی کاغذ مارک‌دار ستاد، با ماشین‌تحریر و مهر و امضای ستاد که سازمان افسری آن را بر عهده گرفت. سوم، ده نفر سرباز همراه با يك افسر ارشد که همه از سازمان افسری برگزیده شدند. این افسران داوطلبانه انجام مأموریت را پذیرفتند. فقط به آن‌ها تذکر داده شد که انجام این وظیفه بی‌خطر نیست. سربازان در شب اجرای نقشه، درست پیش از حرکت به‌سوی زندان، در جریان مأموریت خویش قرار گرفتند. افسر ارشد، قبلا عضو سازمان افسری بود. او با درجه سرهنگی فرماندهی سربازان را بر عهده داشت. چهارم، وظیفه تهیه و تدارک کامیون که به حزب محول گردید.»[2]

هنوز مدت کوتاهی از آغاز تدارکات فرار نگذشته بود که ستوان رفعت محمدزاده، افسر شهربانی عضو سازمان افسری، به مأموریت کشیك داخل زندان قصر منصوب شد. این انتصاب به کمک نفوذ ستوان قبادی در شهربانی انجام شده بود که مطابق با روایت غلامحسین فروتن «افسری بود پاکدامن، جدی، خوش‌اخلاق که در شهربانی کم‌و‌بیش نفوذ معنوی داشت و همه صمیمانه او را دوست می‌داشتند».[3] کامیونی که برای فرار لازم بود نیز با هزینه‌ آرسن آوانسیان، عضو حزب توده ایران خریداری شد. آرسن، در کارگاه تعمیر اتومبیلش، این کامیون را رنگ کرد، بر آن برزنت پوشانید و به شکل خودروی ارتشی درآورد. در همین هنگام بود که قبادی به کمیته برنامه‌ریزی برای فرار خبر داد که خودش به‌عنوان افسر کشیک خارج از زندان منصوب شده است. حالا گره اصلی اجرای نقشه فرار گشوده شده بود. اما در همین زمان بود که اختلافات رهبران توده‌ای درون زندان، نقشه فرار را قدری به عقب انداخت. رهبران توده‌ای معتقد بودند که تنها اعضای زندانی کمیته مرکزی حزب باید فرار کنند اما سازمان افسری نظر دیگری داشت. به روایت نورالدین‌ کیانوری: «در ماجرای فرار یک اختلاف پیش آمد که مربوط به خسرو روزبه می‌شد. رفقای سازمان افسری اصرار زیاد داشتند که روزبه که عضو کمیته مرکزی نبود، حتما با ما از زندان فرار کند. ولی بین روزبه و جودت و قاسمی از زندان شیراز اختلاف پیدا شده بود. قاسمی فردی بود خودخواه و جاه‌طلب. خسرو روزبه هم آدمی نبود که زیر بار احدی برود.»[4] این‌چنین بود که برخی اعضای کمیته مرکزی با فراری دادن روزبه شدیدا مخالفت کردند اما سرانجام، سازمان افسری به رهبران زندانی حزب توده خبر داد که تنها در صورتی نقشه فرار را اجرا خواهد کرد که خسرو روزبه نیز همراه فراریان باشد.

با نهایی‌ شدن نقشه فرار و مشخص شدن اسامی زندانیان فراری، عوامل فرار و رهبران زندانی حزب توده باید منتظر شبی می‌شدند که کشیک دو افسر توده‌ای همزمان شود. این اتفاق ابتدا در یکی از شب‌های نیمه آذر ماه رخ داد اما افسران توده‌ای به‌موقع باخبر شدند که در آن شب قرار است رئیس شهربانی از زندان بازدید کند. بنابراین نقشه فرار را عقب انداختند. سرانجام ۲۴ آذرماه، ساعت ۸ شب برای اجرای نقشه فرار تعیین شد. در این شب، اعضای سازمان افسری که لباس‌های ارتشی پوشیده بودند، سوار بر کامیون راهی زندان قصر شدند. به‌ روایت کیانوری، این سربازان و افسران مسلح نبودند و تنها جلد اسلحه را به کمر بسته بودند تا اگر نقشه فرار لو رفت، اقدامشان جنبه مسلحانه نداشته باشد. ستوان خسرو پوریا، از اعضای سازمان افسران حزب توده که جزو تیم عملیاتی فراری دادن رهبران توده‌ای بوده، در خاطراتش شرح دقیقی از چگونگی این حادثه به دست داده است:

«در آذر ماه ۱۳۲۹ به ما اطلاع داده شد که برای مأموریت ‏مشکلی آماده باشید. یک روز هنگام غروب در خانه‌ای واقع در ‏کوچه رشت که جنوب خیابان تخت‌جمشید و به‌موازات آن بود با ‏لباس سیویل جمع شدیم. در آنجا برای هر یک از ما یک دست لباس ‏نظامی و یک جلد تپانچه که محتوی یک تپانچه پلاستیکی اسباب‌بازی بود، تهیه کرده بودند. لباس‌ها را پوشیدیم و طپانچه‌ها را ‏هم بستیم. شب شد که ‏سوار یک کامیون ارتشی شدیم که چادر برزنتی داشت و دو ‏ردیف نیمکت برای نشستن داشت.»[5]

کامیون ارتشی راهی زندان قصر شد در حالی که فروتن و سرهنگ مبشری، اعضای کمیته هماهنگیِ فرار در اتومبیلی به رانندگی آرسن آوانسیان آن را تعقیب می‌کردند. قرار بود اگر در زمان حضور کامیون در زندان قصر، اتومبیل نظامی به زندان نزدیک شود، آرسن با راه انداختن تصادف ساختگی، مانع لو رفتن نقشه فرار شود. حدود ساعت هشت شب ۲۴ آذر ۱۳۲۹، کامیون ارتشی در برابر زندان قصر توقف کرد و به‌ظاهر سرهنگ‌ِ مسئول گروهان، حکم جعلی ستاد ارتش را به ستوان قبادی نشان داد که افسر کشیک زندان قصر بود. روایت ستوان پوریا از لحظه فرار، خواندنی‌ست:

«حدود ساعت هشت شب راه ‏افتادیم. ‏کامیون جلوی درب بزرگ زندان قصر توقف کرد. سرهنگ واثق ‏پیاده شد و درب زندان را کوبید. او را نزد ستوان یکم قبادی ‏افسرنگهبان خارج هدایت کردند. بعد از چند لحظه درب بزرگ ‏زندان باز شد و کامیون وارد محوطه گردید. واثق و قبادی هم ‏سوار آن شدند و کامیون به‌سمت زندان شماره چهار سیاسی راه ‏افتاد. آن دو نفر پیاده شدند و به پاسبان درب آهنی شماره چهار گفتند که افسر نگهبان ستوان محمدزاده را خبر کند. کامیون ‏دور زد و دنده عقب آمد و در فاصله ۸-۷ متری پلکان ورودی ‏زندان توقف نمود. ما شش نفر از کامیون پیاده شدیم و در دو ‏طرف عقب کامیون ایستادیم. سرهنگ واثق هم به ما فرمان ‏می‌داد. پس از مدتی که نباید از نیم ساعت تجاوز کرده باشد ‏درب زندان شماره چهار باز شد و سرو‌کلۀ رهبران حزبی یکی بعد ‏از دیگری پیدا شد. سرهنگ واثق با ذکر نام یکی یکی آن‌ها ‏را تحویل می‌گرفت و آن‌ها سوار کامیون می‌شدند. احمد قاسمی چشمش ‏به من خورد و نام مرا بر زبان آورد. من نهیب زدم و گفتم ‏ساکت باشید و نظم را مراعات کنید.»[6]

اما در لحظه فرار رهبران حزب توده، بقیه زندانیان توده‌ای که از فرار بی‌اطلاع بودند، به تصور اینکه ستاد ارتش قصد اعدام رهبران حزب را دارد شروع به اعتراض کردند. به روایت کیانوری: «به داخل بند خبر دادند که این افراد برای انتقال آماده شوند. در این موقع سایر زندانیان شروع به داد و فریاد کردند که رفقای ما را به کجا می‌برید؟ می‌خواهید آن‌ها را اعدام کنید؟ البته ما به يك نفر که مورد اعتماد بود و مسئولیت سایر زندانیان را داشت جریان را گفته بودیم که پس از خروج ما سایرین را آرام کند و خیالشان را راحت کند که اتفاق سوئی برای ما نیفتاده است.»[7]

این‌چنین بود که زندانیان توده‌ای سوار بر کامیون به در خروجی زندان قصر رسیدند. مطابق با نقشه قبلی قرار بود ستوان محمدزاده همراه با تیم فرار بگریزد اما ستوان قبادی در مسئولیتش بماند. اما آن‌چنان که کیانوری روایت کرده، ستوان قبادی در لحظه آخر از موفق بودن نقشه فرار چنان هیجان‌زده شد که کلاهش را روی میز افسر کشیک گذاشت و سوار بر کامیون شد و همراه با سایرین گریخت. بر اساس برنامه‌ریزی قبلی، کامیونِ فرار، هرچند نفر از زندانیان فراری را در نقطه‌ای از تهران پیاده کرد تا در خانه‌های امن حزبی در نقاط مختلف تهران اسکان داده شوند. بقیه عوامل فرار نیز در خیابان رشت از کامیون پیاده شدند. ستوان پوریا در این‌باره به خاطر آورده است که: «یادم می‌آید رفتیم قاطی جمعیتی که از سینما رادیوسیتی ‏خارج می‌شدند و فردا شب هم به دیدن همان فیلم رفتیم تا ‏چنان‌که مشکلی پیش آید بگوییم ما سه نفر هم در آن شب ‏به دیدن فلان فیلم رفته بودیم.»[8]

چند ساعت بعد با طولانی شدن غیبت دو افسرنگهبان ماجرا لو رفت. در پی فرار رهبران زندانی حزب توده، ستاد ارتش و شهربانی با اقدامات گسترده‌ای کوشیدند آنان و عوامل فرارشان را بیابند. عکس فراریان، تکثیر و به کلیه شهربانی‌های کشور و پاسگاه‌های ژاندارمری ارسال شد. مأمورین کاراگاهی شهربانی برای پیدا کردن فروشنده و خریدار لباس نظامی به لباس‌فروشی‌ها و محل‌های مخصوص فروش آن رفتند و پرس‌وجو کردند. ۱۱ نفر از مسئولان زندان قصر از‌جمله سرهنگ پارسا، رئیس اداره زندان شهربانی و سرگرد کاووسی، رئیس اداره زندان مرکزی بازداشت شده و مورد بازجویی قرار گرفتند. اما هیچ‌کدام از این جستجوها نتیجه‌ای در بر نداشت.[9]

در همان زمان شایعه شد که فرار بزرگ توده‌ای‌ها با هماهنگی سپهبد رزم‌آرا، نخست‌وزیر صورت گرفته است و رزم‌آرا با این کار قصد داشته اتحاد شوروی را با خود همراه سازد. اتهامی که اعضای حزب توده آن ‌را به‌شدت تکذیب می‌کنند. امروز تمامی زندانیان فراری و عوامل فرار از دنیا رفته‌اند. سرنوشت دو عامل اصلی فرار یعنی ستوان قبادی و محمدزاده تلخ بود. ستوان قبادی و ستوان محمدزاده پس از ماجرای فرار به شوروی گریختند. اما قبادی پس از سال‌ها تحمل تبعید، خسته شد و به ایران بازگشت ولی بازداشت و اعدام شد. محمدزاده نیز پس از انقلاب جان باخت. هفتادسال از فرار زندانیان توده‌ای گذشته و امروز حتی زندان قصر نیز تبدیل به موزه شده است. اما ماجرای این فرار چنان جذاب و نفس‌گیر است که می‌تواند سوژه یک فیلم سینمایی پرمخاطب باشد.

 

1.  خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ص۱۹۳.

2.  نظر از درون به نقش حزب توده ایران، بابک امیرخسروی، موسسه اطلاعات، ص ۲۲۹.

3.  همان.

4.  خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ص۱۹۴.

5.  سایت ایران امروز 

6.  همان.

7.  خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ص۱۹۴.

8.  سایت ایران امروز 

9.  سازمان افسران حزب توده ایران، محمدخسروپناه، نشر شیرازه، ص۱۴۶.

 

 

حزب توده ایران فرار رهبران حزب توده سازمان افسران توده زندان قصر

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.