نقطه آغاز جنبش چریکی

1400/11/18

در شب نوزدهم بهمن‌ماه سال 1349، سیزده جوان مسلح به به یک پاسگاه ژاندارمری در روستای سیاهکل حمله کردند و لحظه‌ای تاریخی را رقم زدند. عملیات آن‌ها اگرچه شکست خورد اما آغاز روندی تازه در مبارزه با استبداد پهلوی بود. واقعه سیاهکل نخستین عملیات بزرگ چریکی بود اما نکته حائز اهمیت این است که ریشه‌های آن را باید پیش از بهمن 1349 جست‌وجو کرد. عملیات سیاهکل اگرچه شوکی بزرگ برای دستگاه امنیتی حاکم بود اما یک‌شبه و ناگهانی رخ نداده بود. بحث‌ها و گفت‌وگوهای مفصل طولانی پشت آن وجود داشت و باید آن را در متن و بستر تاریخی‌اش در نظر گرفت.

«به دنبال حمله چند نفر افراد مسلح در تاریخ 19/11/49 به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل گیلان و قتل یک ژاندارم و یک غیرنظامی، مامورین به تعقیب عاملین حادثه پرداختند و سرانجام 3 نفر از آنان در برخورد با مامورین کشته شدند و بقیه دستگیر گردید.»

این متن کوتاه خبری است که روزنامه‌های تهران در روز 5 اسفند ماه 1349 منتشر کردند. این چند خط را ساواک دیکته کرده بود و روزنامه‌ها به شکل یکسان در صفحه‌های چندمشان و بین سایر خبرها چاپ کردند. از این خبر کوتاه چیز زیادی دستگیر خواننده نمی‌شود و می‌توان آن را اتفاقی نه چندان مهم در نظر گرفت. از 5 اسفند تا 26 اسفند مردم عادی جامعه نمی‌دانستند در سیاهکل دقیقا چه رخ داده است. روزنامه‌ها هم در این چند روز چیزی به جز همین چند سطر منتشر نمی‌کنند و درواقع حکومت در مواجهه با عملیات سیاهکل سکوت می‌کند. در 26 اسفند اما سکوت شکسته می‌شود و معلوم می‌شود آنچه در سیاهکل رخ داده اتفاقی سیاسی و به قصد مبارزه با حکومت شاه بوده است. در 26 اسفند حکومتی که فکر می‌کرد چنان قدرت دارد که هیج چیز تکانش نمی‌دهد سکوتش را شکست و خبری دیگر را به روزنامه‌های دیکته کرد. در این روز خبر پیروزی نیروهای امنیتی در روزنامه‌ها منتشر شد تا قدرت‌نمایی دیگری صورت گرفته باشد اما از همان لحظه اعلام عمومی واقعه، هدف حکومت به ضد خودش بدل شد و سیاهکل بدل به نقطه‌ای تاریخی شد. خبر این بود: «به جرم حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل امروز ۱۳ نفر تیرباران شدند. شبکه‌ خرابکاری مهاجمین در تهران و شمال کشف شد. دو تن از افراد شبکه در زد و خورد با مأموران کشته شدند. افراد شبکه‌ خرابکاری پس از کشتن مأموران پاسگاه‌ها، سلاح‌های پاسگاه را به سرقت برده بودند. مقامات امنیتی در جریان اقدامات خود موفق به شناسایی عناصر شبکه‌‌ای که به منظور انجام عملیات براندازی به وجود آمده بود، گردید. متعاقب این شناسایی دستگیری عناصر مزبور در تهران و مناطق شمالی کشور آغاز و دسته‌ای از این افراد که در جنگل‌های شمال فعالیت داشتند نیز مورد تعقیب قرار گرفتند. در تاریخ ۱۹/۱۱/۴۹ یک نفر از افراد دسته‌ مزبور در یکی از روستاهای حومه‌ سیاهکل از توابع لاهیجان دستگیر گردید. سایر همدستان او به منظور نجات وی به پاسگاه سیاهکل رفته و چون در آن هنگام عده‌ای از افراد پاسگاه در حال مأموریت بودند، عناصر مورد بحث با استفاده از فرصت و سلاح‌هایی که قبلا تهیه کرده بودند، به پاسگاه حمله کرده و با به شهادت رسانیدن یک نفر ژاندارم و یک نفر غیر نظامی سلاح‌های موجود در پاسگاه را به سرقت بردند. متعاقب این حادثه، نسبت به دستگیری عوامل مزبور اقدام و پس از تحقیقات لازم از آنان و همدستان‌شان که قبلا بازداشت شده بودند، پرونده‌ اتهامی مربوطه به اداره‌ دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال و دادگاه‌های بدوی و تجدید نظر آن اداره، هر سیزده نفر متهم مورد اشاره را به اتهام قتل، حمل سلاح غیرمجاز، سرقت مسلحانه از بانک‌ها و جعل اسناد دولتی محاکمه و آنان را به اعدام محکوم و رأی صادره سحرگاه روز جاری (۲۶/۱۲/۴۹) درباره‌ آن‌ها به مرحله‌ اجرا درآمد. ضمنا علاوه بر ۱۳ نفر مزبور دو نفر از اشرار نیز در برخورد با مأمورین ژاندارمری در منطقه‌ گیلان به قتل رسیده‌اند».

با انتشار این خبر، عملیات چریک‌ها و البته شکست‌شان توسط خود حکومت اعلام عمومی شد اما برخلاف آن‌چه دستگاه امنیتی فکر می‌کرد این پایان ماجرا نبود بلکه آغازی بود برای هشت سال مبارزه چریکی.

اگرچه برنامه اصلی چریک‌ها به دلیل دستگیری یکی از آنها عملا محقق نشد و تمام برنامه‌ریزی‌ها به نوعی عقیم ماند اما با این‌حال حمله به پاسگاه سیاهکل به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات علیه شاه بدل شد. تیم کوه چریک‌ها به فرماندهی علی‌اکبر صفایی فراهانی از شهریور تا بهمن 1349 در جنگل‌های گیلان به تعلیم نظامی و شناسایی منطقه پرداخته بودند اما حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل خارج از برنامه و به خاطر هجوم نیروهای امنیتی به تیم‌های شهری و همچنین دستگیری یکی از اعضای گروه سیاهکل شکل گرفت: «تیم جنگل می‌بایست حمله‌ خود را در اوایل بهار آغاز کند و مذاکراتی که بین دو گروه (گروه جنگل و گروه رفیق احمدزاده) انجام شده بود، اعزام یک تیم ده نفره‌ دیگر را به شمال مسجل ساخته بود... در تاریخ ۱۲ بهمن، بازداشت قبلی رفیق حسن‌پور از تیم شهر و شکنجه‌ ۲۰ روزه‌ی او نتایج مخرب خود را به بار آورد. در این روز حمله‌ تدارک شده‌ی سراسری ساواک به گروه شهر شروع شد... در ملاقاتی که در روز ۱۶ بهمن بین یکی از مسئولین تیم شهر و رفیق صفایی فراهانی روی داد، رفیق صفایی از کم و کیف یورش پلیس آگاه شد... روحیه‌ نظامی رفیق صفایی که محصول نبردهای فلسطین بود، به او امکان می‌داد که علی‌رغم شرایط نامساعد فصل و علی‌رغم نداشتن تضمین حمایت از جانب شهر، تاریخ ۱۹ بهمن را برای حمله به پاسگاه سیاهکل برگزیند... برای آغاز عملیات، بهمن ماه فصل مساعدی نبود. در زمستان اصل تحرک مدام می‌توانست آسیب ببیند... از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند ۴۹ فاصله‌ای‌ست که تیم جنگل مورد حمله‌ی متمرکز دشمن قرار گرفت... از ۹ نفر اعضای تیم جنگل، دو تن شهید و ۷ نفر اسیر می‌گردند. اسرا بلافاصله به تهران منتقل شده همراه بازداشت‌شدگان دیگر مورد شکنجه و عذاب و انتقام‌جویی شدید قرار می‌گیرند».

 

ایرج نیری از معدود بازماندگان چریک‌های سیاهکل است که زنده ماند و روایتش را از واقعه بیان کرد. نیری پس از آشنایی با غفور حسین‌پور وارد مبارزه شده بود و در عملیات سیاهکل از اعضای تیم تدارک بود و در شناسایی منطقه و ساخت انبار‌های آذوقه و امکانات مشارکت داشت. او در گفت‌وگویی که درباره عملیات سیاهکل انجام داده، اتفاقاتی را که مستقیما در آن‌ها نقش داشته و از نزدیک شاهد بوده روایت کرده است. او در بخشی از گفت‌وگو درباره علی‌اکبر صفایی‌فراهانی صحبت کرده است. نیری می‌گوید پیش از انجام عملیات و زمانی که درگیر تدارک بودند، یک‌بار از بقیه اعضا می‌پرسد که فکر می‌کنید این ماجرا چقدر طول می‌کشید و صفایی‌فراهامی در پاسخ می‌گوید: «عمر چریک در کوه حداکثر شش ماه است، ده سال دیگر، بیست سال دیگر هم ادامه پیدا کند اگر زنده ماندیم، ادامه می‌دهیم.»

نیری درباره فرماندهی تیم کوه می‌گوید: «صفایی درواقع فرمانده اصلی بود. من دیدم که وقتی غذا خوردیم صفایی با حمید رفتند زیر یک سایه‌بان و یک نقشه گذاشته بودند جلویشان و صحبت می‌کردند. بقیه رفقا سماعی با اسکندر رحیمی رفتند سراغ انبارک و گفتند ما یک مقدار مواد غذایی می‌خواهیم. من و هادی و جلیل انفرادی و مهدی اسحاقی کنار آتش نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. ولی می‌دیدم که آن دو نفر با هم حرف می‌زنند که بعدا اسکندر به من گفت آنها دارند مسیر آینده را تعیین می‌کنند که کجا همدیگر را ملاقات کنند... فرمانده کوه همیشه صفایی فراهانی بود، البته تو حس می‌کردی که اختلاف‌نظرهایی هم در کوه وجود دارد».

او درباره چیستی این اختلاف‌نظرها می‌گوید که بعدها در زندان و بعد در «عمل روزمره سیاسی» بیشتر درک می‌کند که وجود اتوریته ضروری است و اگر «اتوریته نباشد چیزی پیش نمی‌رود». اشاره او به این است که برخی از اعضای گروه شناخت دقیقی از صفایی نداشتند و تاکید دارد که اختلاف‌نظری بین حمید اشرف و صفایی فراهانی وجود نداشت و دلیلش این بود که: «حمید، صفایی را خوب می‌شناخت، بقیه او را نمی‌شناختند. حمید و صفایی قبلا عضو برجسته گروه جزنی بودند. در ضمن صفایی از این‌ها بزرگتر بود و جزء کسانی بود که خیلی مورد علاقه بیژن قرار داشت و حمید این‌ها را می‌دانست. حمید هم از این اعتبار و اتوریته صفایی خبر داشت و خودش را خیلی کوچک‌تر از آن می‌دانست که در مقابل صفایی چند و چون کند. ولی دیگران این موقعیت صفایی را که رفته فلسطین و به نام ابوعباس معروف است نمی‌دانستند».

عملیات 19 بهمن به لحاظ نظامی شکست خورد اما در پی آن جنبشی شکل گرفت که با فرازونشیب‌های بسیار تا سقوط شاه ادامه یافت. آبراهامیان درباره اهمیت تاریخی 19 بهمن نوشته است: «شاه، با شنیدن خبر حمله، واکنش شدیدی نشان داد و برادرش را در راس یک گروه ضربت شامل کماندو، هلی‌کوپتر و افراد شهربانی به محل گسیل داشت. پس از تعقیب و جستجوی مداوم که سه هفته طول کشید، مقامات نظامی اعلام کردند که همه چریک‌ها نابود شده و سیزده تن از آنان کشته شده‌اند. هرچند این ماجرا یک شکست فاحش نظامی بود، ولی فداییان آن را یک پیروزی تبلیغاتی خواندند که ضمن آن به مردم نشان داده شده بود  گروه چریکی از افراد مصمم می‌توانند کل رژیم را به هراس افکند. جای تعجب نیست که 19 بهمن، روز حادثه سیاهکل، در تاریخ ایران روز پیدایش جنبش چریکی محسوب شده است».

 

منابع:

-        19 بهمن تئوریک، شماره 4، تیرماه 1354.

-        بوسه بر کاکل خورشید، پیمان وهاب‌زاده، سایت نقد اقتصاد سیاسی.

-        تدارک تغییر جهان در جنگل‌های سیاهکل، گفت‌وگو با ایرج نیری، فلاخن 60.

-        ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیرشانه‌چی، نشر نی.

-        جمع‌بندی سه ساله، حمید اشرف.

-        ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا،‌ امیرپرویز پویان.


تدارک تغییر جهان در جنگل‌های سیاهکل بوسه بر کاکل خورشید 19 بهمن

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.