احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهرههای سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو و سپید خود را بهعنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر میسرود. با اینکه احمدی در زمینههای مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه بهواسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز بهعنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته میشد.
احمدرضا احمدی روز سیامِ اردیبهشت سال 1319 در خانوادهای نسبتاً پرجمعیت در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی و جد پدریاش ثقهالاسلام کرمانی بود. او کوچکترین فرزند خانواده هفتنفرهای بود که سال 1326 به تهران آمدند. احمدرضا دوران ابتدایی را در دبستان ادب و صفوی تمام کرد و بعد از آن به دبیرستان دارالفنون رفت. تهرانِ آن دوران فضایی ملتهب و سیاسی داشت و احمدرضا احمدی نیز مانند بسیاری از شاعران همنسلش شعر نیمایی را زمینه مناسبی برای بیان افکار و احساسات خود یافت. ایامِ پرهیاهوی تهران با ظهور شعر نو همراه شد و همزمان احمدی با محافل ادبی تهران ارتباط گرفت. خود او خاطره آن ایام را چنین به یاد میآورد: «روزهای خیلی وحشتناکی بود، سرما، غربت و غریبی. ۱۳۲۷ همان سالی که شاه تیر خورد، مدرسهای که من در تهران میرفتم به اسم ادب، پشت مسجد سپهسالار بود. در آن زمان، هر روز در جلوی مجلس تظاهرات و بزنوبکوب بود. جلوی چشم ما ملت را میگرفتند و میبردند. تنها زیباییاش این بود که کنار مدرسه ما کلاس سنتور ابراهیم سلمکی بود. ظهرها که از مدرسه مرخص میشدیم، میایستادیم و از صدای ساز لذت میبردیم.»
دوستی او با چهرههای فرهنگی آن دوره، مانند پرویز دوایی و مسعود کیمیایی و بعدها اسفندیار منفردزاده و فرامرز قریبیان مربوط به همان دوران است. بعدها احمدرضا در سال۱۳۴۵ خدمت سربازی خود را در سپاه دانش در روستای ماهونک کرمان به آموزگاری پرداخت. آشنایی او با شعر و ادبیات قدیم ایران و شعر نیمایی دستمایهای شد تا او مسیر متفاوتی را در شعر معاصر انتخاب کند، مسیری که امکان تازهای پیش روی شعر نو ایران قرار داد. او سرودن شعر را از بیست سالگی بهطور حرفهای و جدی آغاز کرد و اولین دفتر شعرش را با نامِ «طرح» در سال 1341 به چاپ رساند.
دوران بهیادماندنیِ کاری احمدرضا احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رقم خورد. از زمانِ تأسیس کانون، فیروز شیروانلو و سیروس طاهباز علاوهبر نویسندگان و شاعران باتجربه برای جوانترها هم امکان کار فراهم میکردند. در همان دوران بود که احمدرضا احمدی نیز به کانون پیوست و داستان «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید» را در سال۱۳۴۹ نوشت و منتشر کرد. مدتی بعد یعنی در مهر ماه همان سال او به استخدام کانون پرورش فکری درآمد و تا سال 1358 بهعنوان مدیر تولید نشر آثار موسیقی برای کودکان در ین نهاد فعالیت داشت و بعد از آن تا سال 1373 که بازنشسته شد در واحد انتشارات کانون به ویراستاری پرداخت.
شعرهای احمدرضا احمدی از همان ابتدا در میان اهالی شعر و ادبیات و منتقدان واکنشهای مختلفی برانگیخت. رضا براهنی از منتقدانِ مطرح و جنجالی آن دوران به نسبتهای شعر احمدرضا احمدی و بیژن الهی اشاره کرد و معتقد بود: «اگر اصالت بینش و اصالت استفاده از کلام، یعنی وسیله ارائه جهانبینی را پایگاههای اساسی پیدایش یک شاعر بدانیم دلیلی نیست که چشم به آینده احمدرضا احمدی و بیژن الهی ندوزیم و بهویژه نام اولی را سرآغاز فعل خودبهخودنویسی شعر معاصر ندانیم.»
برخی شعرهای احمدرضا را بهخاطر پرداختن به مسائل روزمره و استفاده صریح و غیراستعاری از کلمات دور از اجتماع یا غیر اجتماعی میخوانند اما مسعود کیمیایی معتقد بود احمدرضا احمدی شاعری سیاسی است: «پریشانی دوستداشتنی و غیرقابلِمهاری داشت و نگاهی به شاعران اطراف خودش نداشت هرچند آنها را میخواند، جای دیگری اسبش را میتاخت. احمدی اصلاً با واژه، کار دیگری داشت. او شاعر سیاسی است؛ اما شاعر ایدئولوژیکی نیست. او فاعلِ فردی را به فاعل فوقفردی و اجتماعی تبدیل کرد.»
احمدرضا احمدی شاید بیش از دیگر شاعران شعرِ فروغ فرخزاد را میپسندید و رد پای سبک و سیاقِ فروغ و سهراب سپهری در اشعار او نیز دیده میشود، گرچه او رسم شعری خود را داشت و شعری متفاوت از همه شاعران معاصرش سرود. تا حدی که از همان اولین دفتر شعر خود به قولِ محمد حقوقی «در دهه سی را بست و دیگران را پشت این دروازه قرار داد.»
احمدرضا احمدی باور داشت که در هر دفتر شعر خود راه تازهای را طی میکند که تجربه مختص به خود اوست و از این رو تأثیر قاطع شاعری بر شعرهای خود را نمیپذیرد: «کلام من هرچه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود. من از کسی تقلید نکردم. بهگمانم حتی از خودم هم تقلید نکردم. نقادان و خصمان شعر من در این حسرت ماندند که من در جادهای قدم گذاردم که قبل از من دیگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمیدانند شعری که خمیرمایهاش رنج و مصیبت آدمی است، تقلید نمیپذیرد. حتی اگر در زمهریر تنهایی شاعر جان ببازد.»
دوستان و نزدیکانِ احمدرضا از طنز کلام او و خوشمحضری و علاقه وافر او به هنرهایی همچون موسیقی و نقاشی میگویند. البته او در اواخر عمر خود بارها از علاقه خود به نقاشی سخن گفت و حتی نقاشیهایش را در معرض دید قرار داد. شیفتگی و اطلاع دقیق او از موسیقی را نیز میتوان از میان گفتوگوهای او دریافت. احمدرضا احمدی میگوید «فارغ از تمام آرا و نظرات و ژستهای روشنفکری، گاهی پیش آمده که اصلاً حس سرودن شعر را هم نداشته است اما با شنیدن موسیقی، قریحه سرایش شعر او به جوش آمده است.»
احمدرضا احمدی، شاعری که صمیمیت در شعرش موج میزد، با قریب به هفت دهه فعالیت مستمر در عرصه ادبیات و شعر و کسبِ افتخارات متعدد از جمله که نامزدی در جایزه معتبر هانس کریستین اندرسن آثار ماندگاری از خود به جا گذاشته است که نام او را در خاطره چند نسل زنده نگه میدارد و در عین حال احمدرضا احمدی بیشک از شاعرانی است که نامش بهعنوانِ یکی از آغازگران موج نو در شعر و پیشگامان ادبی معاصر در تاریخ ادبیات ما شناخته خواهد شد.