حالا باید چکمه به پا کرد و رفت

نخستین سفر یک پادشاه ایرانی به اروپا

1401/01/31

ناصرالدین‌شاه اولین پادشاه ایرانی است که به سفر فرنگ رفت. او به طور کلی علاقه زیادی به سفر داشت و علاوه بر سه سفری که به اروپا رفت و یک سفر هم به عتبات عالیات، به بسیاری از نقاط ایران هم سفر کرد و از جمله به خراسان، مازندران، گیلان و فارس. او همچنین به طور مداوم در ییلاقات اطراف تهران به شکار و گشت‌وگذار می‌رفت و در اغلب این موارد هم گزارش سفر یا خاطرات خود را می‌نوشت. طولانی‌ترین زمان سلطنت در تاریخ معاصر ایران به ناصرالدین‌شاه اختصاص دارد. او چهارمین پادشاه سلسله قاجار بود و وقتی به سلطنت رسید تنها هفده سال سن داشت. او در دوران پادشاهی‌اش سه‌بار به اروپا سفر کرد و از او پنج جلد گزارش سفر به اروپا و نیز گزاش‌های فراوان دیگری به جا مانده که شرح سفرهای او به نقاط مختلف ایران است. ناصرالدین‌شاه با تشویق و فراهم آوردن شرایط از سوی میرزاحسین‌خان سپهسالار، در سال 1290 تصمیم گرفت که برای اولین‌بار به اروپا برود. در این زمان 26 سال از آغاز سلطنت او می‌گذشت.»

صبح شنبه 21 صفر سال 1290 هجری، ناصرالدین‌شاه به عزم سیاحت فرنگستان از خواب برمی‌خیزد؛ «حال یک سال تمام است که اخبار سفر فرنگستان شده است، دیگر معلوم است، از کارهای زیاد و گفت‌وشنود، بیرون، اندرون، حرمخانه، زنانه، مردانه، خارج، داخل، چه‌ها دیده و چه‌ها کشیده‌ایم تا به اینجا رسیده است، که حالا باید چکمه به پا کرد و رفت».

سفر اول ناصرالدین‌شاه به اروپا از تهران، در روز شنبه 21 صفر 1290 آغاز شد و شاه نوشته که «از تهران الی انزلی را سابقا در سیاحت گیلان به تفصیل نوشته‌ام، حالا الی انزلی را تفصیل نمی‌دهم مگر خروج از تهران را با وقایعاتی که ان‌شاء‌الله روی بدهد، الی انزلی می‌نویسم». شاه وقتی به انزلی رسید، از آنجا با کشتی به قفقاز و روسیه و سپس به آلمان، بلژیک، انگلستان، فرانسه، سویس، ایتالیا، اتریش و عثمانی رفت و از راه قفقاز با کشتی به انزلی و از آنجا به تهران برگشت. بخش عمده اولین سفر ناصرالدین‌شاه با قطار و کشتی انجام می‌شود. او خاطرات سفر خود را روز جمعه سوم شعبان 1290 در تهران به پایان رساند.

عین‌السطنه که دقیق و با وسواس خاطره‌نویسی می‌کرد، در شبی سرد از روزهای سال 1308 هجری قمری کتابی را که تازه برایش آورده‌اند دست می‌گیرد که بخواند؛ کتاب آخرین گزارش سفرهای شاه از اروپا است. او شروع به خواندن می‌کند و بعد درباره سفرنامه شاه نوشته:

«چند شب است می‌خوانم. خیلی خوب سیاحت کرده‌اند. حال تفصیل اکسپوزیسیون پاریس و تماشای برج ایفل را می‌خوانم. مملکت اروپ عالم دیگری است که هیچ‌چیزش طرف نسبت با ولایت مشرق‌زمین نیست».

سفرنامه‌های ناصرالدین‌شاه ویژگی‌هایی دارد که آن‌ها را حایز اهمیت می‌کند. اگرچه تا دوره‌ای مورخان این سفرنامه‌ها را منبعی تاریخی در نظر نمی‌گرفتند و بیشتر بر وجه ادبی آنها تاکید می‌کردند، اما به مرور مورخان دیگری سفرنامه‌های شاه را به عنوان منبعی تاریخی مورد بررسی قرار دادند.

اما دلیل آنکه برخی مورخان این سفرنامه‌ها را منبعی تاریخی نمی‌دانستند شاید به خود متن گزارش شاه از سفرهایش مربوط باشد. ناصرالدین شاه در سفرنامه‌اش بیش از هر چیز از احساسات شخصی خود نوشته و درواقع امروز با خواندن سفرنامه او بیشتر می‌توان به نیروی عواطف و تخیلات شخصی او و درکش از محیط و جامعه پی برد و در گزارش او کمتر به امور سیاسی پرداخته شده است. گرچه شاه با امپراطور روسیه و ملکه ویکتوریا و چهره‌های مهمی چون بیسمارک و گلادستون دیدار کرد اما شرحی از دیدار‌ها و گفت‌وگوهایش با رهبران غربی ننوشته و تنها در برخی موارد اشاره‌ای مختصر کرده و گذشته است.

اما در مقابل شاه شرحی مفصل از موزه‌ها و باغ‌وحش‌ها و مجالس رقص و کارخانه‌ها و... به دست داده و شرح او چنان است که می‌توان به نوع نگاه او نسبت به بسیاری امور از جمله هنر نقاشی پی برد. ناصرالدین شاه اگرچه جزئیاتی درباره مذاکراتش با رهبران دیگر کشورها ننوشته اما سران کشورهای دیگر و خانواده‌هایشان را اغلب با تمسخر وصف کرده است که چند مورد از آنها را را در ادامه می‌خوانید:

درباره پادشاه هلند: «اما چه بنویسم از پادشاه هلند، نعوذبالله یک گاو و یک خر را اسمش را پادشاه هلند گذاشته‌اند ول کرده‌اند،... بسیار نره‌خر جوز علی است، بسیار پر زور است، مبهوت و منگ است».

درباره پادشاه بلژیک: «پادشاه بسیار مرد بلند قدی است، اما لاغر، باریک... رنگ‌زرد، روی دراز، از یک‌سو پا هم می‌لنگد، پرزوز، خنده‌های عجیب و غریب می‌کند که در دنیا هیچ‌کس ندیدم به این‌طور بخندد، از توی شکم و یواش‌یواش درمی‌آورد بعد بلند می‌کند... بسیار خر و ابله، مات‌مات به آدم نگاه می‌کند».

درباره زن بیسمارک: «زن بیسمارک بسیار بدگل است، بیچاره بیسمارک».

درباره شاهزادگان انگلیس: «پسرهای ملکه و دیگران رقص اکوسی می‌کردند، به طوری رقص رذلی کردند، به طوری برمی‌جستند و صدای شغال می‌کردند که انسان حیرت می‌کرد که در میان این همه بزرگان این قسم رقص که والله کریم‌ شیره‌ای نمی‌کند».

عباس امانت در «قبله عالم» می‌گوید که ناصرالدین شاه چیزهای زیادی از غرب و درباره غرب آموخت اما می‌کوشید این معلومات را تا جای ممکن از اتباع خود پنهان کند و تنها نزدیکان قابل اعتماد بودند که کم‌وبیش با آموزه‌های غربی آشنا می‌شدند و راه ارتباط با آن را فراگرفته بودند. امانت می‌گوید خود شاه حتی پیش از سفر 1873 میلادی (1290 هجری قمری) به اروپا، از دیرباز شیفته فرنگ خصوصا «جنبه لذات، نعمات و زندگی مرفه» آن‌جا بود یعنی جنبه‌هایی از فرهنگ مادی غربی که بیش از همه در حد درک و فهم پادشاهی چون او بود. امانت می‌گوید که ناصرالدین‌شاه؛

«با وجود خواندن مطالب مبسوط درباره تاریخ و جغرافی اروپا، و با وجود سه بار مسافرت (در سال‌های 1873، 1878 و 1889 میلادی) به آن قاره، دریافت شاه از سرزمین‌های عجیب و زیبایی که می‌دید هرگز از ابراز حیرت و شگفتی از دستاوردهای عظیم آن فراتر نرفت. شاه همچنان از درون عینک خویش به فرنگ می‌نگریست ولی تبحر فروان در این داشت که خود را به ظاهر به صورت آنچه اروپا از او می‌خواست –یعنی پادشاهی طرفه از سرزمینی افسانه‌ای- دربیاورد. علاقه وافری به خاندان‌های سلطنتی اروپا و علایق و مشغولیات آن‌ها: قصرها و باغ‌های شاهی، سان‌های نظامی ملالت‌بار، ضیافت‌های پرشکوه، مجالس رقص و شادنوشی‌های دیرانجام نشان می‌داد. سفرنامه‌هایش، اگرچه بی‌روح و غیرشخصی، پیوسته صحیفه مشروحی است از نمایشگاه‌های جهانی (که دو نمونه از آن‌ها را در وین و پاریس دید)، گردشگاه‌های عمومی، باغ‌وحش‌ها، ماهی‌خانه‌ها (آکواریوم)،‌ موزه‌ها، تماشاخانه‌ها، تالارهای موسیقی، سیرک، زرادخانه‌ها، کارخانه‌های تو‌پ‌ریزی، کلبه‌های شکار، و لاجرم تمرین‌های مکرر آتش‌نشانی. شاه با توصیف مناظر روستایی، گل‌ها، گیاهان، حیوانات عجیب و غریب، جانوران وحشی، غذاها، لباس‌ها و زنان، خوانندگان ایرانی‌اش را به سیاحتی شگرف در غایت ذوق و خوش‌سلیقگی می‌برد. از چیزهایی که به نظرش مهم می‌آمد و ذهنش برای ادراک آن‌ها پرورش یافته بود به تعریف و تمجید می‌پرداخت. نظم و ترتیب زندگی روزانه، نظافت خیابان‌ها و اماکن عمومی، دوام ساختمان‌های اروپایی، سرعت قطارهای راه‌آهن، و پیشرفت‌های دیگر در صنعت و ارتباطات را می‌ستایید. با این‌حال علی‌رغم تشویق و ترغیب مشاوران سلطنتی‌اش، پیوسته از شناخت عوامل پیچیده فرهنگی و علمی که پشتوانه فرهنگ مادی غرب زمین بود، یعنی از راز چگونگی تحقق همه این پیشرفت‌ها، سرباز می‌زد».

برخی نویسندگان همچون تورج دریایی، سفرهای فرنگ را آغاز دوره‌ای تازه برای ایران می‌دانند:

«مسافرت‌های فرنگ و دلبستگی به جهان مدرن، سرآغاز فرایند تجدد و انتقال اندیشه‌های جدید به کشور بود».

اما بسیاری دیگر معتقدند که سفرهای ناصرالدین‌شاه به اروپا هیج دستاورد روشنی در ایران نداشت و از این‌رو هیچ چیز قابل توجهی هم ندارد.

 

منابع:

- بازخوانی سفرنامه‌های اروپایی ایرانیان در عصر قاجار، نغمه سهرابی، ترجمه محمد سروی‌زرگر، نشر مرکز، 1400.

- تاریخ ایران آکسفورد، زیر نظر تورج دریایی، ترجمه خشایار بهاری، محمدرضا جعفری، نشر نو، 1400.

- روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر اول فرنگستان، به کوشش فاطمه قاضیها، سازمان اسناد ملی ایران، 1377.

- قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران، عباس امانت، ترجمه حسن کامشاد، نشر کارنامه، 1383.

 


ناصرالدین شاه قاجار قبله عالم

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.