دوره زمامداری امیرکبیر بهعنوان «شخص اول ایران» که در فرمان حکومتش به آن تصریح شده بود، از شب شنبه بیستودوم ذیقعده 1264 تا چهارشنبه نوزدهم محرم 1268 (از 19 اکتبر 1848 تا 16 نوامبر 1851) یعنی سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز قمری طول کشید. او در این مدت «پیشکار دربار همایون» و «امارت نظام» و منصب اتابکی ولیعهد و امور کشوری همه را به عهده داشت. امیرکبیر در بیستم محرم از همه آن شغلها عزل شد مگر امارت نظام که تا پنج روز بعد همچنان در دست داشت. در تاریخ چهارشنبه بیستوپنجم محرم 1268 از این شغل هم برکنار شد و دیگر هیچ کار و لقب و منصبی نداشت. امیرکبیر از معدود چهرههای تاریخ معاصر ایران است که اغلب روایتها در ارزیابی و بررسی شخصیت و عملکردش به نقطهای واحد میرسند: قهرمان ملی. با این حال اما روایتهای دیگری هم میتوان یافت که تفاوتهایی با نتیجهگیری فوق دارند و از جمله به این نکته اشاره میکنند که کشتهشدن امیرکبیر در ساختن چهره یک قهرمان ملی از او نقش اصلی را داشته است.
پس از مرگ محمدشاه در میانه شهریور 1227 (ششم شوال 1264)، عرصه قدرت پیش روی ناصرالدین میرزای ولیعهد قرار گرفت که در تبریز بود و از همان لحظهای که ولیعهد قصد عزیمت به تهران کرد، میرزاتقیخان وزیر نظام آذربایجان، نقشی مهم بر عهده داشت. ولیعهد میخواست به تهران عزیمت کند اما پولی در بساط نبود و این میرزاتقیخان بود که پول را فراهم کرد. او مبلغی را از یکی از بازرگانان تبریز وام گرفت که سیهزارتومان نقل شده است و درواقع مقدمات حرکت شاه را فراهم کرد. فریدون آدمیت معتقد است که «این خدمت اعتماد شاه را نسبت به او افزود.»
ناصرالدین میرزا روز یکشنبه هجدهم شوال تاجداری خود را در تبریز اعلام کرد و روز بعدش همراه وزیر نظام، با سپاه کافی به سمت پایتخت حرکت کرد. آدمیت دربار تهران را در آن دوران چنین تصویر کرده است: «با مرگ محمدشاه دستگاه نیمهاستوار دولت در هم فرو ریخت. میراثی که گذاشت خزانه خالی، بیسروسامانی دستگاه دولت و آشفتگی سرتاسر کشور بود مگر خطه آذربایجان که به دست وزیرنظام انتظام داشت. به علاوه ناتوانی حکومت، مداخله روس و انگلیس را در امور کشور به حد رسانید. شاه و وزیر هر دو مسئول این احوال بودند. محمدشاه نه سلامت عقل داشت و نه مزاجی تندرست؛ به وزیرش ارادت صوفیانه میورزید. حاجی میرزا آقاسی در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبولزن و جاهطلب بود.»
پس از مرگ محمدشاه، نزدیک شش هفته طول کشید تا ناصرالدینشاه و امیرنظام به تهران برسند. با مرگ محمدشاه درباریان علیه حاجی شوریدند و او به شاهعبدالعظیم رفت و بست نشست. اما آنچه در این میان رخ داد، بازگشت میرزا آقاخان نوری بود که پیشتر با دستور شاه از وزارت لشکر عزل شده بود و در تبعیدگاه کاشان به سر میبرد. او با حمایت انگلیس و نیز مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه، به دربار بازگشت. آدمیت درباره مواجهه امیرکبیر با میرزا آقاخان نوشته: «امیر که به پشتیبانی سفارت انگلیس و مهدعلیا از میرزا آقاخان آگاه بود –و هنوز مقام خویش را کاملاً استوار نمیدید- مصلحت ندانست امر کتبی مهدعلیا را نقض کند و میرزا آقاخان را از دربار براند و دست او را از هر کاری کوتاه بسازد. پس وی را پس کشید اما خدمت عمدهای به او ارجاع نکرد، و خبری هم از وزارت لشکر او نبود.»
میرزا آقاخان درباره وضع خوش در یک سال اول صدارت میرزا تقیخان به برادرزادهاش نوشته بود: «صلاح خود را نمیدانم اسم نوکر و یک لشکرنویس را به زبان بیاورم، دست کشیدم از وزارت لشکر اسم ببرم... احترام خشکه دارم... به خدمات متفرقه و بیسروته میدوم...».
با گذشت زمان اما نفوذ میرزا آقاخان بیشتر شد و امیر او را واسطه رساندن پیامهای خود به سفارت انگلیس قرار داد. آدمیت این موضوع را یکی از خطاهای امیرکبیر دانسته و نوشته: «امیر غفلت کرد و خطای جبرانناپذیری مرتکب شد. اگر در آغاز، از راه مصلحتاندیسی مجبور گردید با میرزاآقاخان از در مجامله درآید –میبایست پس از آنکه قدرت را به دست آورد، او را براندازد. در سیاست هرگاه قدرت صالح بهجا و درست اعمال نگردد، ریشه خود را میسوزاند. امیر این کار را نکرد، به خود و به ایران صدمه عظیم زد.»
پیش از آنکه شاه و امیر به پایتخت برسند، دربار عرصهای برای زورآزمایی و زمینهچینیهای سیاسی بود. اما زمانی که شاه و امیر نظام به تهران رسیدند آشکار شد که صدراعظم آینده ایران میرزاتقیخان است. شب شنبه 22 ذیقعده 1264 ناصرالدینشاه به تخت سلطنت نشست و همان شب هم لقب اتابک اعظم به اسم میرزاتقیخان اضافه شد. از این لحظه بود که به قول آدمیت، میرزاتقیخان به «جلیلترین القاب کشور»، یعنی امیرکبیر اتابک اعظم خوانده شد و لقب امیرنظامی را هم محفوظ داشت. شاه دستخطی به این مضمون به عنوان میرزاتقیخان صادر کرد: «امیر نظام، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم، و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم. و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»
عباس امانت در «قبله عالم» نوشته که در تاریخ سلطنت قاجار هیچگاه این همه قدرت به یک نفر از اهل دیوان تفویض نشده بود. روایت عباس امانت از دوران صدارت امیرکبیر روایتی است که تفاوتهایی با دیگر روایتها درباره امیرکبیر دارد. امیرکبیر در تاریخ معاصر ایران به عنوان الگو و نمادی تاریخی شناخته میشود که در نظامی ناکارآمد و فاسد دست به اصلاحات بزرگی زد و دوران صدرات او مواهب بسیاری برای ایران به همراه داشت. تصویر امیرکبیر تصویری از قهرمانی ملی است که در دل شبی تاریک روزنه نوری برافروخته بود و الگویی از حکمرانی درست را نشان داده بود. اغلب مورخان و پژوهشگران چنین روایتی به دست دادهاند اما امانت در «قبله عالم» به موضوع «قدرت» اشاره میکند. امانت نوشته: «امیرنظام، به گفته خودش، وسیله تحکیم قدرت بود و ارزش بیمثال خود را از این راه به شاه نشان داد. هنگامی که هنوز بیرون پایتخت منتظر فرارسیدن ساعت مسعود بودند، امیرنظام نه تنها موانع بالقوه به تخت نشستن پادشاه ولینعمتش را از میان برداشت بلکه راه صدارت خود را هم هموار ساخت. نظام جدیدی که از آذربایجان همراه آورد، البته، بیشتر حربه احراز قدرت خودش گردید تا وسیله جلوس ناصرالدین به تخت زیرا که در این مرحله دیگر شاه رقیب و معاندی نداشت. از اینرو تعجبآور نبود که شاه در هنگام تاجگذاریاش، یا اندک زمانی بعد، عنوان امیرکبیر را به صدراعظم اعطا کرد، لقبی که آیندگان وی را بدان شناختند. این مقام خود افتخاری بزرگ برای فردی غیرقجر بود که نه تنها او را فرمانده نظام جدید آذربایجان بلکه فرمانده کل تمامی قشون ایران میکرد.»
امانت همچنین میگوید «همین که امیرکبیر زمام قشون را یکسره در اختیار گرفت، شاه جوان دیگر چارهای جز پذیرش درخواست او برای کسب قدرت کامل نداشت. وضع بحرانی مملکت نیز تفویض این اختیارات اضطراری را تا اندازه زیادی جایز میساخت.»
امانت امیرکبیر را چهرهای میداند که به انگلیس هم نزدیک و حتی تا حدی وابسته بود که این نیز برخلاف تصویری است که از قهرمان ملی ارائه شده است. امانت مینویسد: «امیرکبیر پرورده حکومت تبریز بود و در آنجا آموخته بود که برای مهار زدن به بلندپروازیهای خطرناک همسایه شمالی میباید خواستهای همسایه جنوبی را گردن نهاد. بنابراین جای تعجب نیست که وزیرمختار بریتانیا که با امیرکبیر سالیان زیاد دوستی خصوصی داشته است مشعوف شود که صدراعظم جدید اهمیت دوستی با بریتانیا را کاملاً بازشناخته و قول داده است که ارزش این دوستی را پیوسته یادآور شاه شود.»
زمامداری ایران در آن دوران مخاطرات زیادی به همراه داشت. دوره زمامداری میرزا تقیخان به عنوان شخص اول ایران که در فرمان حکومتش به آن تصریح شده بود، از شب شنبه بیستودوم ذیقعده 1264 تا چهارشنبه نوزدهم محرم 1268 (از 19 اکتبر 1848 تا 16 نوامبر 1851) یعنی سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز قمری طول کشید. او در این مدت «پیشکار دربار همایون» و «امارت نظام» و منصب اتابکی ولیعهد و امور کشوری همه را به عهده داشت. او در بیستم محرم از همه آن شغلها عزل شد مگر امارت نظام که تا پنج روز بعد همچنان در دست داشت. در تاریخ چهارشنبه بیست و پنجم محرم 1268 از این شغل هم برکنار شد و دیگر هیچ کار و لقب و منصبی نداشت.
فریدون آدمیت درباره مقام رسمی میرزاتقیخان و جایگاه او در مدتی که او در قدرت بود نوشته: «از نظر تشکیلات سیاسی ایران، مقام رسمی میرزا تقیخان باید به درستی شناخته شود. حکم صدارت هیچگاه به نام امیر صادر نگشت. همچنانکه قائممقام چون به زمامداری دولت محمدشاه رسید، همان عنوان قائممقامی را برای خود نگاه داشت، میرزا تقیخان هم به عنوان امیر نظامی قناعت ورزید. اما در معنی اختیارات رسمی و قانونی او از صدارت گستردهتر بود، از آنکه امور لشکر و کشور هر دو را به طور مطلق در دست داشت.»
محمدحسن اعتمادالسلطنه نیز در «صدرالتواریخ» نوشته که: «این وزیر بزرگ هم وزارت کشور و هم امارت لشکر داشته است، ذوالریاستین بود... و سایر صدور همین در وزارت داخله خود به امور کشوری میپرداختند، ولی در امور سپاه و لشکر اقتدار کلی نداشتند، الا اینکه تعیین سرداران و سپهسالاران هم باز به تصویب آنها بوده است.»
در این میان محمدعلی همایون کاتوزیان نیز روایتی از امیرکبیر به دست میدهد که با روایت غالب تفاوتهایی دارد و او نیز به مسئله قدرت و جاهطلبی اشاره کرده و حتی امیرکبیر و رضاخان را با هم قیاس کرده و معتقد است که امیرکبیر «در پیشینه اجتماعی، مقام نظامی، جاهطلبیهای شخصی و روشها و آرمانهای شبهمدرنیستی، به گونهای شگفتانگیز به رضاخان پهلوی میماند». با همه این اوصاف، مسلم این است که آغاز صدارت امیرکبیر آغاز دورانی تازه در حکومت پادشاهان قاجار بود.
منابع:
- اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز.
- زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، حسین مکی، چاپخانه محمدعلی علمی.
- قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه.
- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی.