صادق چوبک از مهمترین داستاننویسان معاصر فارسی است که در آثارش تصویری صریح از محرومیتها و نابرابریها و طردشدگی به دست داده است. آدمهای قصههای چوبک طردشدگان و در حاشیه ماندگانی هستند که از مرکز به بیرون پرتاب شدهاند. چوبک اساساً با حاشیه پیوند داشته است. او خود در تمام عمرش به شکلی خودخواسته در حاشیه بود. اگر اغلب داستاننویسان معاصر ایران، بیرون از عرصه داستاننویسی در جریانهای روشنفکری و اجتماعی نیز حضوری پررنگ داشتند، چوبک همواره با غیابش در این عرصهها شناخته میشود. چوبک تقریباً در تمام محفلهای ادبی، جلسات حزبی، مراسمهای شعر و داستانخوانی و... غایب بوده است. او حتی در کانون نویسندگان ایران نیز حضور نداشت. این ویژگی خاص و متمایز چوبک بود که او در داستانهایش آشکارا علیه وضعیت موجود موضع داشت اما انگار چیزی بیرون از ادبیات برای او وجود نداشت. سیاست و اجتماع و تاریخ و مبارزه همه در داستان برایش معنا داشتند. چوبک جمعگریز و تودار بود و هیچوقت دوست نداشت درباره هیچ چیزی مصاحبه کند و میتوان گفت امروز به جز داستانهایش هیچ چیز دیگری از او به جا نمانده است. از این نظر ترسیم سیمای چوبک و سیر زندگیاش کاری است دشوار و در مواقعی محال. چوبک در 14 تیرماه 1295 متولد شد و در 13 تیر 1377 درگذشت.
حدوداً یک سده از آغاز داستاننویسی مدرن فارسی میگذرد و در میان نویسندگانی که در این صد سال آثاری ماندگار نوشتهاند، صادق چوبک چهرهای همچنان مرموز و متمایز است. مرموز و متمایز از آنرو که تصویری که ما امروز از زندگی و شخصیتاش داریم همانقدر اندک و در سایه مانده است که نه انگار او نویسندهای معاصر با ما است. گویی او نویسندهای است که چند قرن پیش زندگی کرده و امروز به دشواری میتوان به جزییات زندگیاش پی برد. البته هستند نویسندگان و شاعران معاصر و مطرح دیگری که آنها نیز به دلایل مختلف در سایه ماندهاند اما در میان آنها چوبک شاید مهمترینشان باشد.
از چوبک بهجز داستانهایش چیز زیادی به جا نمانده اما بر اساس داستانها و همان اندک چیزهای دیگری که از او به جا مانده و نیز توصیفاتی که دیگران دربارهاش کردهاند، میتوان گفت که چوبک نویسندهای بود تودار و کنارهگیر که اگرچه به اعتبار داستانهایش جایگاهی منحصربهفرد در ادبیات داستانی معاصر فارسی داشت اما برخلاف برخی دیگر از همنسلانش دچار غرور کاذب نشد. چوبک از آن نویسندههایی بوده که به دشواری تن به مصاحبه میداده و حتی میتوان گفت از مصاحبه کردن درباره خود و آثارش فراری بوده و اهل حضور در جمع و محفل و سخنرانی هم نبود. اگر رد چوبک را بیرون از داستانهایش جستوجو کنیم، چیز زیادی دستگیرمان نمیشود. او خودخواسته در حاشیه بود. در سالهای فعالیتاش با نشریاتی نظیر «سخن» و «کاوش» و «نامه مردم» همکاریهای اندکی داشت و شمار نوشتههایش در این نشریات بسیار کم است. میتوان گفت که چوبک عامدانه میخواسته به جز داستانهایش هیچ رد دیگری از او به جا نماند و به ظاهر این خواست در همه عمر با او بوده است.
نکته مهم درباره زندگی چوبک اینکه او به شکل پیگیرانه یادداشتهای روزانه مینوشته اما امروز چیزی از آن یادداشتها باقی نمانده است. چوبک پیش از مرگش، خاطرات و یادداشتهای روزانهاش را سوزاند؛ یادداشتهای روزانهای که اگر امروز به دستمان رسیده بود اهمیتی بسیار داشت چرا که چوبک از معدود نویسندههای معاصری بود که با وسواس یادداشتهای روزانهاش را مینوشت و درواقع روزنامه خاطرات داشت. رضا براهنی یادداشتهای روزانه چوبک را اینچین شرح داده است:
«چوبک مدام خاطراتش را توی دفترهای بزرگ جلدکلفت و قطور، حرفبهحرف و کلمهبهکلمه مینوشت و مراقب بود که جوهر قلم فرار نباشد که مبادا در آینده کلمهای محو و ناخوانا باشد. چوبک این دفترها را در شرایط دشوار تهران مینوشت و داده بود از آهن سفید صندوقی برایش درست کرده بودند و توی حیاط خانه چال کرده بود و با اینهمه، شب از ترس اینکه اگر بیایند و اینها را پیدا کنند و او را آزار بدهند، خوابش نمیبرد. به هزار حقه آنها را آورد و با خود به اینجا (امریکا) آورد؛ اما در روزهای آخر عمرش، ناگهان به همسرش قدسیخانم گفت: همهشان را وردار بیار بسوزان».
یادداشتروزانهنویسی در میان نویسندگان و شاعران و هنرمندان ایرانی چندان مرسوم نیست و از این حیث یادداشتهای چوبک اگر امروز به جا مانده بود اهمیتی خاص داشت. جز این، چوبک به زمانه و نسلی تعلق داشت که ادبیات و هنر ایران گامی بلند برای مدرن شدن برداشته بود و در سوی دیگر جامعه ایران نیز با تغییر و تحولات عمیقی روبرو بود و از این حیث یادداشتهای نویسنده ریزبینی مثل چوبک میتوانست سندی پراهمیت از آن زمانه باشد.
همانطور که گفته شد از چوبک به جز داستانهایش چیز زیادی به دست ما نرسیده است. با اینحال یکی از ارزشمندترین اسنادی که میتواند تصویری از زندگی چوبک به دست دهد، زندگینامه مختصر و ناقصی است که او در یکی از شمارههای «دفتر هنر» نوشته بود. در این زندگینامه خودنوشت و البته ناکامل، میبینیم که چوبک در خانوادهای برخوردار در بوشهر متولد شده بود و در زندگیاش با محرومیت و فقر روبرو نبوده است. از این نظر آنچه چوبک در داستانهایش به تصویر کشیده، برآمده از مشاهدات دقیق و درست او در جامعه اطرافش بوده است و شخصیتهای حاشیهای و آوارگان داستانهای او نتیجه هنر او در به تصویر کشیدن جهان اطرافش بوده است. منوچهر آتشی درباره این ویژگی در زندگی و آثار چوبک گفته بود:
«... اگر شما داستانهای کوتاه سرشار از تلخیهای زهرآگین او را میخوانید و مضامین –به اصطلاح گروهی نادان- مستهجن در آنها میبینید، جای هیچ تعجبی ندارد و نباید آن را بر اخلاق شخصی او نسبت داد، که چوبک انسانی بود آرام، بزرگوار، پرهیزگار و به دور از همه فسادها؛ اما او نقاش بود، نقاش جامعهاش و گریزی نداشت جز اینکه واقعینگاری تلخ خود را به جامعهاش عرضه کند».
چویک در زندگینامه خودنوشتش تصویری از حیواندوستیاش به دست میدهد و اینکه حیوانی خانگی تنها همدماش بوده است. به این ترتیب رد حضور حیوانات در داستانهای چوبک را میتوان در زندگی واقعی او نیز جست.
چوبک به نسلی از نویسندگان تعلق داشت که اغلبشان نقشی پررنگ در جمعها و محفلهای ادبی داشتند اما چوبک درست در نقطه مقابل قرار داشت و همواره در این محافل غایب بود. او حتی به کانون نویسندگان ایران هم نمیپیوندد و اگرچه با خواست کانون ابراز همدلی میکند اما از امضا کردن بیانیه کانون خودداری میکند. این نشان میدهد که او به طور کلی اهل جمع و حرکت جمعی نبوده است. براهنی درباره پاسخی که از چوبک برای پیوستن به کانون نویسندگان ایران میشنود نوشته: «به کسانی که علیه زور و قلدری مبارزه میکنند، احترام میگذارم، ولی من فقط مینویسم، در ذاتم نیست که چیزی در کنار کسی دیگر امضا کنم».
چوبک در همه عمر فقط نوشت و به عبارتی عمرش را صرف داستاننویسی و ادبیات کرد و در هیچ زمینهای جز داستاننویسی دخالت نکرد. از اینروست که در تاریخ روشنفکری معاصر ایران کمتر حرفی و حدیثی از او به جا مانده است. از این حیث چوبک همچنان در سایه و دور از دست مینماید.
خود چوبک درباره عدم علاقه به حضور در مطبوعات و مصاحبه درباره آثارش و عدم توجه به نقدهایی که درباره آثارش نوشته میشود گفته بود: «این به من مربوط نیست، هرکس از دیدگاه خویش مینگرد، میاندیشد، عمل میکند یا مینویسد، روی هم رفته به من مربوط نیست درباره آثارم چه میگویند یا چگونه بهره میجویند. اگر اثری توانستم به وجود آورم که احساس کردم لایق انتشار و ارائه دادن است، کار خود را انجام خواهم داد؛ در اینجا کار یک نویسنده به نظر من پایان میگیرد؛ اما قلمزنانی که علیق مطبوعات را تهیه میکنند و انبوهی از این موجودات که چون زالو خون آثار دیگران را میمکند بیآنکه کمترین دانشی داشته باشند، به خود اجازه دخل و تصرف در هر کاری را میدهند، باید بدانند که من خوراک مطلوبی برای مطبوعات نیستم و نمیخواهم باشم».
چوبک از دوستان و نزدیکان صادق هدایت بود و شاید همین نزدیکی و نیز فضای تیرهای که در داستانهای آنها وجود دارد باعث شده تا از همان ایام هدایت و چوبک با هم مقایسه شوند. پرویز ناتلخانلری اما این مقایسه را از اساس بیپایه میداند و او نیز بر جمعگریزی چوبک تاکید دارد: «من نمیدانم چه اصراری است که در ایران سعی میشود آدمها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف میزنید هرکس چوبک را میشناسد فوراً میپرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خلقوخو هم به شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپاکردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرفها نیست.»
خانلری میگوید گوشهگیری و انزوای چوبک هیچ ارتباطی به تفرعن ندارد بلکه درست برعکس این ویژگی به مأخوذ به حیا بودن چوبک برمیگشته است: «به این جهت حتی در جمع کمتر حرف میزند و بیشتر گوش میدهد. هدایت بیشتر و برای همه ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازهای برخورد میکرد و آن را در استعداد یکی از ما میدید، میداد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک اینطور نیست او خودش میخواند و خیلی زیاد هم میخواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یکدنده هم هست.»
اما آنچه در صحبتهای خانلری بیش از هرچیزی جلب توجه میکند جایی است که او میگوید چوبک مستقلترین نویسندهای که ما به خود دیدهایم. خانلری در توضیح مستقل بودن چوبک به وقایع سیاسی دوران اشاره میکند و اینکه چوبک همواره با فاصلهای از سیاست روز حرکت میکرده: «چوبک را من از شهریور 20 میشناسم. از روزگار خیلی دور جوانی. در او یک استغنایی بود که در کمتر کسی میتوان یافت شاید هدایت هم همینطور بود. اما چوبک بیشک از همه ما در این باب جلوتر بود. در بحرانهای سیاسی بعد از شهریور، همه ما به نحوی با جریان آن روز همراه شدیم و بر اثر این همراهی آثاری به وجود آوردیم که امروز هم از نظر ارزش ادبی ضعیف است و هم از نظر ارزش سیاسی مرده و بیفایده به نظر میرسد. حتی هدایت هم از این تحول در امان نماند. اما چوبک تنها کسی بود که پا در این دایره نگذاشت. این پاکیزگی سیاسی او را از جهت فکری کاملاً مستقل نگه داشته. در آثار چوبک محبت به آدمیزاد آمیخته به شعار نیست. قهرمانهایش چه انسان و چه حیوان صورت مبالغهآمیز نیک و بد را ندارند. هماناند که با چشم غیرمسلح و بیطرف میتوان دید.»
با این اوصاف چوبک را میتوان از معدود نویسندگان معاصری دانست که تنها اهمیتاش به خاطر داستانهایی است که از او منتشر شده است در حالی که بسیاری دیگر از نویسندگان معاصر ایرانی هم به لحاظ ادبی و هم به لحاظ حضورشان در جریانهای اجتماعی و سیاسی زمانهشان اهمیت یافتهاند. جهانبینی و تفکر و طرز نگاه چوبک به اوضاع و احوال زمانهاش بیش از هرجای دیگری در داستانهایش به تصویر درآمده است.
منابع:
از خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتلخانلری، صدرالدین الهی، ایرانشناسی، تابستان 1372 شماره 18.
نقدی بر آثار صادق چوبک، رضا براهنی، فردوسی، شماره 860.
صادق چوبک، ققنوس ادبیات ایران، محمدرضا رهبریان، کتاب ماه ادبیات، شماره 86، خرداد ماه 1393.
صادق چوبک، محمدرضا اصلانی، نشر قصه.