خویشاوندان روحیِ اسلامی ‌نُدوشن

1401/02/14

محمدعلی اسلامی نُدوشن، ادیب مطرح ایرانی، پنجم اردیبهشت ماه در سن 79 سالگی در کانادا از دنیا رفت. کار اسلامی ندوشن وجوه مختلف داشت، او شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و حقوق‌دان بود و در همه این زمینه‌ها آثاری درخور منتشر کرد. او در ندوشن، دهکده‌ای در صد کیلومتری ‌غرب یزد به دنیا آمد، «جایی دورافتاده و ناآباد که مردم آن می‌بایست با عسرت زندگی‌خود‌ را تأمین کنند.» خانوادۀ او سنت دهقانی داشتند، نه متشرع بودند و نه دیوانی که به قولِ اسلامی ندوشن مظلمه‌ای بر دوش گیرند. خانواده‌ای متوسط که زندگی ساده‌ای داشتند و نه‌چندان ثروتمند بودند و نه در فقر به‌سر می‌بردند. اسلامی ندوشن با اشاره به مرگ زودهنگام پدرش، می‌گوید تقریبا یتیم بزرگ شده و ناگزیر می‌شود خیلی زود روی پای خودش بایستد. او سال‌های ابتدایی را در ندوشن و یزد سپری می‌کند و دوران متوسطه را در دبیرستان البرز تهران می‌گذراند و بعد وارد دانشکده حقوق می‌شود. مدتی بعد نیز برای ادامه تحصیل به سوربن پاریس می‌رود و رشته حقوق را تا مرحله دکتری ادامه می‌دهد. اما در پاریس بیشتر وقت خود را صرف ادبیات و تئاتر و سینما می‌کند. دکتر اسلامی ندوشن از سال ۱۳۴۸ تا سال 1359 در دانشگاه حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به تدریس پرداخت، فصلنامه «هستی» را راه‌اندازی کرد و هم‌زمان در مجلات معروف آن دوره از جمله «نگین» و «سخن» و «یغما» مقاله می‌نوشت.

«وطن» در دیدگاه دکتر محمدعلی اسلامی‌ نُدوشن، مفهومی فراتر از زادگاه هر شخص داشت. او که هماره به ایرانی بودن خود افتخار می‌کرد و در وطن‌پرستی حکمتی می‌دید که عمق و معنای بسیار دارد. اسلامی ندوشن در غالبِ آثارش به فرهنگ و تمدن و تاریخ و گذشتۀ ایران پرداخته است و در هر فرصتی ابراز خوش وقتی می‌کرد که ایرانی است و به زبان فارسی سخن می‌گوید و می‌نویسد. او معتقد است بود حسش به ایران از باب وطن‌پرستی کورکورانه یا احساسات بی‌مزه نیست، حکمتی در آن است و آن خصوصیات تمدنی و فرهنگی ایران‌زمین است که از لحاظ جغرافیا و طبیعت دست‌کم در میان کشورهای آسیا جامع‌تر است و موقعیت ممتازی دارد. به باور او، ایران بر سر چهارراه چهار تمدن‌ شرقی و غربی و شمالی و جنوبی قرار گرفته و از هر یک‌ تاثیری پذیرفته است و از این‌رو از فرهنگ خاصی برخوردار است. جریان‌ها و حوادثی که در طی بیش از سه هزار سال بر این کشور گذشته است، عمق و معنا و حزنِ کم‌نظیری به ‌تاریخ و گذشتۀ ایران بخشیده است. بر مبنای همین باورِ ریشه‌دار به ایران بود که اسلامی ندوشن نوشت: «من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن این‌که رسالت ایران به پایان نرسیده‌است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند و آن‌گونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد.» گرچه او این اواخر از از اُفت اخلاقی جامعه سخن می‌گفت و از اینکه اصول اخلاقی در میان مردم کمرنگ شده اما پیشینه و تمدن و فرهنگ ایران همچنان او را به وطن امیدوار می‌ساخت. اسلامی ندوشن شیفتگی بسیاری به زبان فارسی داشت و زبان را مأوا و خانه خود می‌دانست و کلام‌ را «مقصد ‌و مقصود‌ زندگی» خود می‌خواند، پدیده‌ای که ریشه خوشبختی و بدبختی او بود. «خوشبختانه نسبتاً زود پی‌ بردم که هر کسی زندگی‌ در راهی-و شاید همان یک راه- می‌تواند وجود خود را بشکافند و من ‌در ‌اوضاع موجود تنها راهی را که در برابر خود می‌دیدم نوشتن بود.» و از آن به بعد تنها رابط اسلامی ندوشن با دنیای خارج، کلمه و کلام بوده که به تعبیر خودش بدون آن، معنا و جهت زندگی را از دست می‌داد. «من دیگر دریافت خالص از ‌دنیا‌ی خارج ندارم، هرچه را می‌یابم و می‌بینم، از راهرو کلام می‌گذرانم تا به وجود خود وارد کنم‌. هرچه ‌را ‌به عالم کلمه آورده‌ام، واقعیت‌ دومی ‌‌یافته است و این واقعیت دوم است‌که‌ شریک ‌زندگی‌من بوده و از آن رویش گرفته‌ام. برای من کلمه رابط با دنیای خارج‌ است‌ و می‌توانم‌گفت ‌بی‌آن، معنی و جهت زندگی را از دست می‌دهم. و باز به همین علت است که جز در میان زبان فارسی و ایران، هیچ‌جا امکان زندگی برایم نیست.»

با این همه، اسلامی ندوشن راه به نوعی خودشیفتگی فرهنگی نمی‌برد و به اندیشه دیگران نیز توجه خاص دارد. او با تأکید بر اینکه از لحاظ معنا ‌انسان‌ و انسان ‌ایرانی برایش مطرح است، می‌گوید به‌عنوان کسی که بر سر چهار راه نشسته کوشیده ‌است تا از نظارۀ جریان‌هایی که گرداگردش می‌گذرد ‌غافل ‌‌نماند‌: «نه ‌فلسفه‌ای ‌در ‌کار ‌است، نه ‌جهان‌بینی‌ خاصی‌، تنها حاصل تأملی است، بازتاب خوانده‌ها و دیده‌ها و دریافته‌هایم.» اسلامی ندوشن در یکی از حساس‌ترین دوران تاریخ زیسته و خود و هم‌نسلانش را در معرض جاذبۀ چهار قطبِ قدیم و امروز ‌و شرق و غرب می‌دید یا به قول خودش، معجون و ترکیبی از گذشته و حال یا سنت و صنعت. «در میان این چهار عنصر متغایر کوشیده‌ام که نقطۀ‌ تعادل و سامان فکری‌ای بیابم. این سامان فکری ‌شاید ‌به دست ‌آمدنی نیست، ولی می‌توانم بگویم که خود جستجویش برایم‌ هم مقصد بوده است و هم راه.» و در این راه، او به تفکر و تمدن شرق و غرب نگاه دارد و از هیچ‌یک غافل نمی‌ماند. و از این‌روست که می‌گوید «آنچه معماری اندیشه مرا تشکیل می‌دهد، مخلوطی از ایرانی و فرنگی است. ولی هرچه بیشتر در سن پیش می‌روم، گرایشم ‌به‌ آثار قدیم‌ ایران بیشتر می‌شود و حکمت و فرزانگی‌ نهفته در آنها را زنده‌تر و استوارتر می‌بینیم.»

اسلامی ندوشن در دنیای پرتب‌وتاب کنونی‌ که باور دارد از هر سو در آن بحران و آدمکشی و خشونت است، شاهکاری‌های ادب و فرهنگ‌گذشتۀ‌ ایران را ‌پناهگاه آرمانی زنده‌ای می‌یابد که همچون بارویی در برابر حرض و ابتذال و سبک‌مایگی‌ ایستاده است. «اینها ‌‌چکه‌چکه ‌از سرپنجۀ ‌قرون چکیده‌اند، و پدیدآورندگان آنها در میان اخلاص ‌و ایمان، در میان ایثار ‌به‌آنها‌ هستی بخشیده‌اند و این ‌در حالی که سیل اشک و خون و آه و قهقهه و عربده‌ها در مسیر تاریخ‌جاری بوده است. ولی البته باید عناصر زنده‌ را از میان آنها بیرون‌ کشید و با امروز مطابقت ‌داد‌. با این‌ حال، اعتراف می‌کنم که فرهنگ مغرب‌زمین و بینش به سبک غرب چشم مرا به روی این گنجینۀ بزرگ ‌فرهنگی خود باز کرده است و امکان مقایسه به من داده است ‌تا غنای آن‌ را بهتر دریابم.» تأثیرپذیری اسلامی ندوشن از فرهنگ غرب البته بیش از اینهاست. او در زمینه ادبیات و فکر نیز خود را وام‌دار چندین شخصیت مهم غربی می‌داند و مهم‌ترین آنها شکسپیر بوده است که «دنیایی جوشان و خروشان» داشته و اسلامی ندوشن می‌گوید «پس  از  آنکه شکسپیر ‌را‌ خواندم، مثل این بود که گردش و حرکت زمین را احساس می‌کنم. او نیز مانند تولستوی، مانند مولوی، پهناوری و سترگی سرگیجه‌آوری‌ دارد.» اسلامی ندوشن، نزد شکسپیر به نیروی کلمه پی می‌برد و اینکه می‌توان در عالم کلام دنیایی دیگر خلق کرد. او بعد از شکسپیر از بودلر نام می‌برد و می‌گوید از بودلر دید هنری آموخته است و کشف زیبایی ‌و زشتی. «تا پیش از آشنایی با او‌، دید ‌ساده ‌و کم‌و‌بیش عامیانه‌ای ‌دربارۀ زیبایی داشتم. بودلر مرا به زیبایی‌های غیر‌متداول‌‌ رهنمون گشت. آموختم که باید از چه زاویه‌ای به طبیعت ‌و به دنیای خارج نگریست.» شخصیت بیگانه دیگر، تولستوی است که تاثیر بسیاری بر اسلامی ندوشن می‌گذارد. او نخستین بار با‌ تولستوی‌ از طریق کتاب «جنگ و صلح» آشنا می‌شود و قدری بعد «آنا کارنینا» و برخی دیگر از آثار تولستوی را می‌خواند. اما می‌گوید همان «جنگ و صلح» برای شناخت تولستوی کافی است چراکه از نظر او، شاهکارِ تولستوی، بزرگ‌ترین ‌رمانی است که تاکنون ‌به ‌دست بشر نوشته شده ‌است. اسلامی ندوشن به جواهر لعل نهرو هم اشاره می‌کند که به او درس جهان‌بینی و دید اجتماعی آموخت و معتقد است نهرو در اظهارنظر درباره مباحث خشک سیاسی هم کلام شاعرانه داشته و توانسته منطق و شعر را با هم جمع کند. اسلامی ندوشن تاکید می‌کند که با همه «خویشاوندی‌های روحی» که ما را به جانب دیگران می‌کشاند و او را نیز به این شخصیت‌ها متمایل کرده است، در تفکر و نوشتن در هیچ مکتب و ایسمی متوقف نشده و طریقت و شریعتی را بدون چون‌وچرا و به‌تنهایی نپذیرفته است. «حتی کسانی که نسبت به آنها احترام دارم چون ‌مولوی‌، تولستوی، نهرو و غیره تنها قسمتی ‌از ‌اندیشه‌هایشان را پذیرفته و یا دوست داشته‌ام. می‌توانم بگویم که هم مادی‌اندیش هستم و هم معنی‌گرای، هم مقداری از دکارت را قبول دارم، هم مقداری ‌از‌ شیخ ‌اشراق را، هم‌ چیزهایی ‌از مارکس را می‌پذیرم و هم اجزایی از عرفان مولانا جلال‌الدین را، هم قدری آرمان‌گرا (ایدئالیست) هستم و هم قدری واقع‌پسند (رئالیست). هم به قدرت‌ و حقانیت علم معتقدم و هم بیم‌ دارم‌ از اینکه علم سرنوشت ‌بشر را به‌تنهایی در دست گیرد.»

اسلامی ندوشن که با بیگانه خویشاوندی داشت بی‌تردید از هم‌وطنان خود نیز بسیار آموخت. از فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و ادبیات غنیِ قدیم که بگذریم، او به معاصران هم اشاره می‌کند و بیش از همه به ‌صادق ‌هدایت ‌و کسروی که معتقد است بیش از کسان‌ دیگر در مسیر فکری او تأثیر داشته‌اند. اسلامی ندوشن گرچه در زمینه فرهنگ و تمدنِ قدیم ایران اشراف داشت، با تحولات اخیر وطنش و مردمان آن نیز بیگانه نبود و درباره وضعیت موجود می‌گفت: «ایران به مرحله‌ای از تاریخ رسیده است که دیگر همۀ ‌آزمایش‌شوندگان ‌آزموده شده‌اند و هیچ‌یک از علم‌ها و اعتقادها جوابگو نیست و تنها دلخوشی‌ای که باقی می‌ماند آن است که ‌به‌ هر ‌قیمت شده روشن‌بین بمانیم.» که در نظر او، همان جان کلام ‌و جهان‌بینی‌ حافظ است: فریب نخوردن ‌و فریب ندادن. و معتقد است در اوضاع امروز ما، کار کیفی است که موجب غنای فرهنگ می‌شود: «کار و کیفیت کار. و بی این دو، فرهنگ ‌نمی‌تواند امکان بالیدن بیابد... اما هر کاری فرهنگ‌زای نیست. باید نوع کار و یا لااقل قسمتی از کارها واجد عناصر و عوامل ‌فرهنگ‌زای ‌باشد‌، ناظر به کیفیت باشد. ما اگر کیفیت ‌و گزینندگی را فراموش کنیم، خود به خود به فرهنگ پشت‌پا زده‌ایم.»

دکتر اسلامی ندوشن، بیش از پنجاه کتاب در کارنامه کاری خود دارد که از جمله آنها می‌توان از این آثار نام برد: «ای‍ران را از ی‍اد ن‍ب‍ری‍م»، «ب‍ه دن‍ب‍ال س‍ای‍ه ه‍م‍ای»، «جام جهان‌بین» (مجموعه مقالات ادبی)، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستان‌ها: رستم و اسفندیار در ش‍اه‍ن‍ام‍ه»، «ف‍ره‍ن‍گ و ش‍ب‍ه‌ف‍ره‍ن‍گ»، «در ک‍ش‍ور ش‍وراه‍ا: ی‍ادداش‍ت‌ه‍ای س‍ف‍ر ات‍ح‍اد ج‍م‍اه‍ی‍ر ش‍وروی»، «نوشته‌های بی‌سرنوشت»، «ذک‍ر م‍ن‍اق‍ب ح‍ق‍وق ب‍ش‍ر در ج‍ه‍ان س‍وم»، «ذک‍ر م‍ن‍اق‍ب ح‍ق‍وق ب‍ش‍ر در ج‍ه‍ان س‍وم»، «ن‍امه ن‍ام‍ور: گ‍زی‍ده ش‍اه‍ن‍ام‍ه ف‍ردوس‍ی»، «ای‍ران و ی‍ون‍ان در ب‍س‍ت‍ر ب‍اس‍ت‍ان»، «ای‍ران چ‍ه ح‍رف‍ی ب‍رای گ‍ف‍ت‍ن دارد؟»، «ای‍ران و ج‍ه‍ان از ن‍گ‍اه ش‍اه‍ن‍ام‍ه»، «چ‍ه‍ار س‍خ‍ن‍گ‍وی وج‍دان ای‍ران (ف‍ردوس‍ی، م‍ول‍وی، س‍ع‍دی، ح‍اف‍ظ)»، «ت‍أم‍ل در ح‍اف‍ظ: ب‍ررس‍ی ه‍ف‍ت‍ادوه‍ف‍ت غ‍زل در ارت‍ب‍اط ب‍ا ت‍اری‍خ و ف‍ره‍ن‍گ ای‍ران»، «از رودک‍ی ت‍ا ب‍ه‍ار: درب‍اره ب‍ی‍س‍ت‌ودو ش‍اع‍ر ب‍زرگ ای‍ران» و «سرو سخنگو: تک‌بیت‌هایی از چهار شاعر بزرگ ایران».

منابع:

1. «روزها: سرگذشت»، محمدعلی اسلامی ندوشن، چهار جلد، انتشارات ی‍زدان.

2. «ه‍ش‍دار روزگ‍ار و چ‍ن‍د م‍ق‍ال‍ه دی‍گ‍ر»، محمدعلی اسلامی ندوشن، شرکت سهامی ان‍ت‍ش‍ار.

3. گفت‌وگو با محمدعلی اسلامی ندوشن، فرخ امیرفریار، مجله نگین، شماره‌های ۱۴۰ تا ۱۴۴، اردیبهشت ۱۳۵۶.

4. «حسب حال یک نویسنده از زبان خودش»، گفت‌وگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، مجله ایران‌نامگ، سال سوم، شماره 4، زمستان 1397.


محمدعلی اسلامی ندوشن

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.