محمدعلی اسلامی نُدوشن، ادیب مطرح ایرانی، پنجم اردیبهشت ماه در سن 79 سالگی در کانادا از دنیا رفت. کار اسلامی ندوشن وجوه مختلف داشت، او شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و حقوقدان بود و در همه این زمینهها آثاری درخور منتشر کرد. او در ندوشن، دهکدهای در صد کیلومتری غرب یزد به دنیا آمد، «جایی دورافتاده و ناآباد که مردم آن میبایست با عسرت زندگیخود را تأمین کنند.» خانوادۀ او سنت دهقانی داشتند، نه متشرع بودند و نه دیوانی که به قولِ اسلامی ندوشن مظلمهای بر دوش گیرند. خانوادهای متوسط که زندگی سادهای داشتند و نهچندان ثروتمند بودند و نه در فقر بهسر میبردند. اسلامی ندوشن با اشاره به مرگ زودهنگام پدرش، میگوید تقریبا یتیم بزرگ شده و ناگزیر میشود خیلی زود روی پای خودش بایستد. او سالهای ابتدایی را در ندوشن و یزد سپری میکند و دوران متوسطه را در دبیرستان البرز تهران میگذراند و بعد وارد دانشکده حقوق میشود. مدتی بعد نیز برای ادامه تحصیل به سوربن پاریس میرود و رشته حقوق را تا مرحله دکتری ادامه میدهد. اما در پاریس بیشتر وقت خود را صرف ادبیات و تئاتر و سینما میکند. دکتر اسلامی ندوشن از سال ۱۳۴۸ تا سال 1359 در دانشگاه حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به تدریس پرداخت، فصلنامه «هستی» را راهاندازی کرد و همزمان در مجلات معروف آن دوره از جمله «نگین» و «سخن» و «یغما» مقاله مینوشت.
«وطن» در دیدگاه دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن، مفهومی فراتر از زادگاه هر شخص داشت. او که هماره به ایرانی بودن خود افتخار میکرد و در وطنپرستی حکمتی میدید که عمق و معنای بسیار دارد. اسلامی ندوشن در غالبِ آثارش به فرهنگ و تمدن و تاریخ و گذشتۀ ایران پرداخته است و در هر فرصتی ابراز خوش وقتی میکرد که ایرانی است و به زبان فارسی سخن میگوید و مینویسد. او معتقد است بود حسش به ایران از باب وطنپرستی کورکورانه یا احساسات بیمزه نیست، حکمتی در آن است و آن خصوصیات تمدنی و فرهنگی ایرانزمین است که از لحاظ جغرافیا و طبیعت دستکم در میان کشورهای آسیا جامعتر است و موقعیت ممتازی دارد. به باور او، ایران بر سر چهارراه چهار تمدن شرقی و غربی و شمالی و جنوبی قرار گرفته و از هر یک تاثیری پذیرفته است و از اینرو از فرهنگ خاصی برخوردار است. جریانها و حوادثی که در طی بیش از سه هزار سال بر این کشور گذشته است، عمق و معنا و حزنِ کمنظیری به تاریخ و گذشتۀ ایران بخشیده است. بر مبنای همین باورِ ریشهدار به ایران بود که اسلامی ندوشن نوشت: «من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن اینکه رسالت ایران به پایان نرسیدهاست و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند و آنگونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد.» گرچه او این اواخر از از اُفت اخلاقی جامعه سخن میگفت و از اینکه اصول اخلاقی در میان مردم کمرنگ شده اما پیشینه و تمدن و فرهنگ ایران همچنان او را به وطن امیدوار میساخت. اسلامی ندوشن شیفتگی بسیاری به زبان فارسی داشت و زبان را مأوا و خانه خود میدانست و کلام را «مقصد و مقصود زندگی» خود میخواند، پدیدهای که ریشه خوشبختی و بدبختی او بود. «خوشبختانه نسبتاً زود پی بردم که هر کسی زندگی در راهی-و شاید همان یک راه- میتواند وجود خود را بشکافند و من در اوضاع موجود تنها راهی را که در برابر خود میدیدم نوشتن بود.» و از آن به بعد تنها رابط اسلامی ندوشن با دنیای خارج، کلمه و کلام بوده که به تعبیر خودش بدون آن، معنا و جهت زندگی را از دست میداد. «من دیگر دریافت خالص از دنیای خارج ندارم، هرچه را مییابم و میبینم، از راهرو کلام میگذرانم تا به وجود خود وارد کنم. هرچه را به عالم کلمه آوردهام، واقعیت دومی یافته است و این واقعیت دوم استکه شریک زندگیمن بوده و از آن رویش گرفتهام. برای من کلمه رابط با دنیای خارج است و میتوانمگفت بیآن، معنی و جهت زندگی را از دست میدهم. و باز به همین علت است که جز در میان زبان فارسی و ایران، هیچجا امکان زندگی برایم نیست.»
با این همه، اسلامی ندوشن راه به نوعی خودشیفتگی فرهنگی نمیبرد و به اندیشه دیگران نیز توجه خاص دارد. او با تأکید بر اینکه از لحاظ معنا انسان و انسان ایرانی برایش مطرح است، میگوید بهعنوان کسی که بر سر چهار راه نشسته کوشیده است تا از نظارۀ جریانهایی که گرداگردش میگذرد غافل نماند: «نه فلسفهای در کار است، نه جهانبینی خاصی، تنها حاصل تأملی است، بازتاب خواندهها و دیدهها و دریافتههایم.» اسلامی ندوشن در یکی از حساسترین دوران تاریخ زیسته و خود و همنسلانش را در معرض جاذبۀ چهار قطبِ قدیم و امروز و شرق و غرب میدید یا به قول خودش، معجون و ترکیبی از گذشته و حال یا سنت و صنعت. «در میان این چهار عنصر متغایر کوشیدهام که نقطۀ تعادل و سامان فکریای بیابم. این سامان فکری شاید به دست آمدنی نیست، ولی میتوانم بگویم که خود جستجویش برایم هم مقصد بوده است و هم راه.» و در این راه، او به تفکر و تمدن شرق و غرب نگاه دارد و از هیچیک غافل نمیماند. و از اینروست که میگوید «آنچه معماری اندیشه مرا تشکیل میدهد، مخلوطی از ایرانی و فرنگی است. ولی هرچه بیشتر در سن پیش میروم، گرایشم به آثار قدیم ایران بیشتر میشود و حکمت و فرزانگی نهفته در آنها را زندهتر و استوارتر میبینیم.»
اسلامی ندوشن در دنیای پرتبوتاب کنونی که باور دارد از هر سو در آن بحران و آدمکشی و خشونت است، شاهکاریهای ادب و فرهنگگذشتۀ ایران را پناهگاه آرمانی زندهای مییابد که همچون بارویی در برابر حرض و ابتذال و سبکمایگی ایستاده است. «اینها چکهچکه از سرپنجۀ قرون چکیدهاند، و پدیدآورندگان آنها در میان اخلاص و ایمان، در میان ایثار بهآنها هستی بخشیدهاند و این در حالی که سیل اشک و خون و آه و قهقهه و عربدهها در مسیر تاریخجاری بوده است. ولی البته باید عناصر زنده را از میان آنها بیرون کشید و با امروز مطابقت داد. با این حال، اعتراف میکنم که فرهنگ مغربزمین و بینش به سبک غرب چشم مرا به روی این گنجینۀ بزرگ فرهنگی خود باز کرده است و امکان مقایسه به من داده است تا غنای آن را بهتر دریابم.» تأثیرپذیری اسلامی ندوشن از فرهنگ غرب البته بیش از اینهاست. او در زمینه ادبیات و فکر نیز خود را وامدار چندین شخصیت مهم غربی میداند و مهمترین آنها شکسپیر بوده است که «دنیایی جوشان و خروشان» داشته و اسلامی ندوشن میگوید «پس از آنکه شکسپیر را خواندم، مثل این بود که گردش و حرکت زمین را احساس میکنم. او نیز مانند تولستوی، مانند مولوی، پهناوری و سترگی سرگیجهآوری دارد.» اسلامی ندوشن، نزد شکسپیر به نیروی کلمه پی میبرد و اینکه میتوان در عالم کلام دنیایی دیگر خلق کرد. او بعد از شکسپیر از بودلر نام میبرد و میگوید از بودلر دید هنری آموخته است و کشف زیبایی و زشتی. «تا پیش از آشنایی با او، دید ساده و کموبیش عامیانهای دربارۀ زیبایی داشتم. بودلر مرا به زیباییهای غیرمتداول رهنمون گشت. آموختم که باید از چه زاویهای به طبیعت و به دنیای خارج نگریست.» شخصیت بیگانه دیگر، تولستوی است که تاثیر بسیاری بر اسلامی ندوشن میگذارد. او نخستین بار با تولستوی از طریق کتاب «جنگ و صلح» آشنا میشود و قدری بعد «آنا کارنینا» و برخی دیگر از آثار تولستوی را میخواند. اما میگوید همان «جنگ و صلح» برای شناخت تولستوی کافی است چراکه از نظر او، شاهکارِ تولستوی، بزرگترین رمانی است که تاکنون به دست بشر نوشته شده است. اسلامی ندوشن به جواهر لعل نهرو هم اشاره میکند که به او درس جهانبینی و دید اجتماعی آموخت و معتقد است نهرو در اظهارنظر درباره مباحث خشک سیاسی هم کلام شاعرانه داشته و توانسته منطق و شعر را با هم جمع کند. اسلامی ندوشن تاکید میکند که با همه «خویشاوندیهای روحی» که ما را به جانب دیگران میکشاند و او را نیز به این شخصیتها متمایل کرده است، در تفکر و نوشتن در هیچ مکتب و ایسمی متوقف نشده و طریقت و شریعتی را بدون چونوچرا و بهتنهایی نپذیرفته است. «حتی کسانی که نسبت به آنها احترام دارم چون مولوی، تولستوی، نهرو و غیره تنها قسمتی از اندیشههایشان را پذیرفته و یا دوست داشتهام. میتوانم بگویم که هم مادیاندیش هستم و هم معنیگرای، هم مقداری از دکارت را قبول دارم، هم مقداری از شیخ اشراق را، هم چیزهایی از مارکس را میپذیرم و هم اجزایی از عرفان مولانا جلالالدین را، هم قدری آرمانگرا (ایدئالیست) هستم و هم قدری واقعپسند (رئالیست). هم به قدرت و حقانیت علم معتقدم و هم بیم دارم از اینکه علم سرنوشت بشر را بهتنهایی در دست گیرد.»
اسلامی ندوشن که با بیگانه خویشاوندی داشت بیتردید از هموطنان خود نیز بسیار آموخت. از فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و ادبیات غنیِ قدیم که بگذریم، او به معاصران هم اشاره میکند و بیش از همه به صادق هدایت و کسروی که معتقد است بیش از کسان دیگر در مسیر فکری او تأثیر داشتهاند. اسلامی ندوشن گرچه در زمینه فرهنگ و تمدنِ قدیم ایران اشراف داشت، با تحولات اخیر وطنش و مردمان آن نیز بیگانه نبود و درباره وضعیت موجود میگفت: «ایران به مرحلهای از تاریخ رسیده است که دیگر همۀ آزمایششوندگان آزموده شدهاند و هیچیک از علمها و اعتقادها جوابگو نیست و تنها دلخوشیای که باقی میماند آن است که به هر قیمت شده روشنبین بمانیم.» که در نظر او، همان جان کلام و جهانبینی حافظ است: فریب نخوردن و فریب ندادن. و معتقد است در اوضاع امروز ما، کار کیفی است که موجب غنای فرهنگ میشود: «کار و کیفیت کار. و بی این دو، فرهنگ نمیتواند امکان بالیدن بیابد... اما هر کاری فرهنگزای نیست. باید نوع کار و یا لااقل قسمتی از کارها واجد عناصر و عوامل فرهنگزای باشد، ناظر به کیفیت باشد. ما اگر کیفیت و گزینندگی را فراموش کنیم، خود به خود به فرهنگ پشتپا زدهایم.»
دکتر اسلامی ندوشن، بیش از پنجاه کتاب در کارنامه کاری خود دارد که از جمله آنها میتوان از این آثار نام برد: «ایران را از یاد نبریم»، «به دنبال سایه همای»، «جام جهانبین» (مجموعه مقالات ادبی)، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها: رستم و اسفندیار در شاهنامه»، «فرهنگ و شبهفرهنگ»، «در کشور شوراها: یادداشتهای سفر اتحاد جماهیر شوروی»، «نوشتههای بیسرنوشت»، «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، «نامه نامور: گزیده شاهنامه فردوسی»، «ایران و یونان در بستر باستان»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ)»، «تأمل در حافظ: بررسی هفتادوهفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران»، «از رودکی تا بهار: درباره بیستودو شاعر بزرگ ایران» و «سرو سخنگو: تکبیتهایی از چهار شاعر بزرگ ایران».
منابع:
1. «روزها: سرگذشت»، محمدعلی اسلامی ندوشن، چهار جلد، انتشارات یزدان.
2. «هشدار روزگار و چند مقاله دیگر»، محمدعلی اسلامی ندوشن، شرکت سهامی انتشار.
3. گفتوگو با محمدعلی اسلامی ندوشن، فرخ امیرفریار، مجله نگین، شمارههای ۱۴۰ تا ۱۴۴، اردیبهشت ۱۳۵۶.
4. «حسب حال یک نویسنده از زبان خودش»، گفتوگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، مجله ایراننامگ، سال سوم، شماره 4، زمستان 1397.