ضحاکِ سیرجانی و عوامل خودکامگی

به‌مناسبتِ درگذشت علی رضاقلی

1401/01/17

علی رضاقلی، جامعه‌شناسِ نهادگرا را بیش از با سه کتاب پرفروشِ «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی»، «جامعه‌شناسی خودکامگی» و «علم‌الاجتماع» می‌شناسند. این پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی و علوم سیاسی، هشتم فروردین ‌ماه امسال در سن ۷۵ سالگی بر اثر ناراحتی قلبی در تهران از دنیا رفت. از ویژگی‌های آثار رضاقلی این است که گستره وسیعی از مخاطبان، از عامه مردم تا دانشجویان و پژوهشگران حوزه‌های سیاسی و جامعه‌شناسی را به خود جلب می‌کند. او خود نوشتنِ کتاب «جامعه‌شناسی خودکامگی» را نتیجه خواندن کتابِ «ضحاک ماردوش» اثر سعیدی سیرجانی می‌داند که به‌طور ضمنی و نانوشته، مردم را به انقلاب دوباره توصیه می‌کرد و رضاقلی که آن زمان با نفسِ انقلاب به دلایل تاریخی و نهادگرایانه مخالف بود، این راه را واقع‌بینانه نمی‌بیند و بر آن می‌شود تا با روایتِ دیگری از ضحاک، عوامل متعدد خودکامگی را شناسایی کند. رضاقلی وجوهِ مختلفی داشته است، از تحصیل در سوربن پاریس تا پذیرفتنِ سمت‌های مختلف در دستگاه‌های اجرایی کشور و فرمانداری پاوه و حتی دوره‌ای کامیون‌داری و بعد هم پژوهشگری در حوزه جامعه‌شناسی و علوم سیاسی، همه با محوریت بحث توسعه و رویکردی نهادگرا. کتابِ «پوینده مردی به راه»، زندگی و زمانه رضاقلی را در گفتگو با او روایت می‌کند و جنبه‌های مختلفِ کاری رضاقلی را واکاوی می‌کند، و مرگِ علی رضاقلی ما را بر آن داشت تا با مروری بر زندگیِ این چهره سیاسی و فرهنگی تصویری از زمانه و تجربیات زیسته پرفرازونشیبِ او به دست دهیم.

کتابِ «پوینده مردی به راه» با این مبنا نوشته شده است که تاریخ فاتحان نه‌تنها برای کشف واقعیت کفایت نمی‌کند، بلکه در نشان دادن زندگی روزمره مردم نیز ناتوان است. زیرا زیست واقعی و زندگی روزانه مردم در میان آنچه قلمِ این فاتحان به‌عنوان تاریخ ضبط کرده، جای چندانی ندارد. در نقد چنین رویه‌ای مکاتبِ تاریخ‌نگاریِ دیگری قد برافراشته‌اند که دست بر قضا، کانون توجه و تمرکز خود را بر جزئیات زندگی جاری و روزانه مردم قرار داده و از این منظر، اطلاعات گسترده‌ای درباره شیوه زندگی و راه و رسمِ حیات جمعی در جوامع گوناگون فراهم کرده‌اند. همچنین پیشرفت دانش بشر در حوزه‌های مختلف علوم انسانی-اجتماعی دلالت بر آن دارد که بدون این جزئیات راهیابی به شناختی علمی و منطبق بر واقع از رخدادهای تاریخی ناشدنی است؛ جزئیاتی که تا پیش از این نادیده گرفته می‌شد و ضرورتی برای ثبت و ضبط آن‌ها وجود نداشت. در کتابِ اخیر مولفان با توجه به این رویکرد، بر دگرگونی جامعه ایران در دهه‌های اخیر تمرکز کرده‌اند و برای ساختنِ تصویری از این روند تاریخی با علی رضاقلی به گفت‌وگو نشسته‌اند تا با تکیه بر تجربیاتِ مختلف او در مواجهه با مسائلِ جامعه ایران به شناختی از جامعه ایران برسند. اما پیش از آن، به زندگینامه علی رضاقلی پرداخته‌اند که بی‌شک در مواجهه او با جامعه و رویکرد توسعه‌محور او بسیار تاثیرگذار بوده است.

آن‌طور که در کتاب آمده است علی رضاقلی در 9 تیر 1326 در محله قلهک به دنیا آمد و زندگی سرشار از حادثه‌ای را از سر گذراند. او در دهی میانه شمیران و تهران قد کشید و از نوجوانی بازار کار و رابطه کارگر-کارفرما را تجربه کرد. هم‌زمان با ورود به دانشگاه، راننده تاکسیِ مسیر پیچ شمیران-تجریش بود و از آنجا که دغدغه‌های ذهنی او در دانشگاه تهران پاسخی درخور نیافت، و بعد از لیسانس از ادامه تحصیل منصرف شد. خودش روزهای نخستی را که به دانشگاه رفت، این‌طور روایت می‌کند: «من قبل از آن هم اطراف دانشگاه راه می‌رفتم و یادم هست که وقتی از پشت نرده‌ها دانشجوها را می‌دیدم خیلی خوشم می‌آمد. در اسطوره‌های ما آمده است که رستم که در سمنگان راه می‌رفت، هم پای خودش در زمین فرو می‌رفت، هم پای رخش؛ یعنی ردپای رستم و رخش در سمنگان معلوم بود و همه می‌فهمیدند که آن‌ها همان دوروبر بوده‌اند. من هم از دانشجویانی که در این دانشگاه راه می‌رفتند، چنین تصوری داشتم. یادم هست وقتی از پشت نرده‌های دانشگاه، دانشجویان را می‌دیدم فکر می‌کردم این‌جا آکادمی افلاطون است و این‌ها پروفسورها و شخصیت‌های آینده‌اند.» اما چندی بعد تصور او از دانشگاه تغییر می‌کند: «کمی که گذشت و درس دادن استادها را دیدم سرخورده شدم. البته استادها متفاوت بودند؛ برخی جاذبه زیادی داشتند و کلاس‌های درس‌شان دوست‌داشتنی بود؛ آدم خوشش می‌آمد. اما کلاس‌های درس برخی دیگر اصلاً جذاب نبود؛ حالا یا من و امثال من آدم این حرف‌ها نبودیم یا آن‌ها استادانی نبودند که بتوانند دانشجو را در درس مچاله کنند یا هر دو. به هر حال می‌فهمیدم که برخی از استادها مفت گران‌اند. من در بیش‌تر کلاس‌های حقوق شرکت می‌کردم. وقتی آقای سید حسن امامی را می‌دیدم کیف می‌کردم.»

بعد از اتمام دوره لیسانس در دانشگاه تهران، راه خود را در پیش گرفت و از تاکسی به کامیون رسید و از شمال تا جنوب ایران را سفر کرد و با پس‌اندازی که در این مدت کنار گذاشت برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد. او تحصیلات خود را در رشته جامعه‌شناسی سیاسی در سال 1354 در پاریس آغاز می‌کند و تا مراحل پایانی دوره دکتری پیش می‌رود. اما در پی همکاری با دانشجویان مخالف رژیم شاهنشاهی و پیروزی انقلاب، درس را در مرحله نوشتن پایان‌نامه دکتری رها می‌کند و در بهمن 1357 به ایران برمی‌گردد. رضاقلی ابتدا به موسسه زبانی می‌رود که جز آموزشگاه‌های سوربن بود و آنجا با شدت تمام زبان فرانسه می‌خواند و بعد در رشته علوم سیاسی سوربن و چندی بعدتر در مدرسه عالی مطالعات علوم سیاسی ثبت‌نام می‌کند که به‌قولِ خودش تمام گردن‌کلفت‌های جهانی فرانسه در آن مدرسه دفتر داشتند. «همه آن‌هایی که آن زمان در تهران درباره‌شان بحث می‌شد، آنجا بودند. اتفاقاً تعداد زیادی از آن‌ها چپ بودند و ایرانی‌ها خیلی دوست‌شان داشتند. دانشجوها هم هم‌تراز ما نبودند و طوری نبود که بشود با آن‌ها شوخی کرد. خیلی باسواد بودند، انگار به هر کدامشان یک آکادمی علوم بسته بودند. آدم خجالت می‌کشید کنار این‌ها بنشیند. وقتی حرف می‌زدند، می‌شد فهمید چقدر عمیق و باسوادند. من که شوفری کرده بودم و تکلیفم معلوم بود، ولی بقیه هم کنار این‌ها تاب نمی‌آوردند، چون فقط در یک بحث، هفت هشت تا رفرنس می‌دادند. خیلی عمیق و مجتهدانه وارد بحث می‌شدند. ما کلاً عاجز بودیم و ساکت می‌نشستیم و فقط گوش می‌کردیم و پیش خودمان سرشکسته می‌شدیم. ضمناً آن‌ها با زبان خودشان حرف می‌زدند و برای ما که با این زبان، کار علمی نکرده بودیم درک این مباحث سخت بود.»

رضاقلی تجربیات زیسته متفاوت و متضادی دارد، حضور در آکادمی‌های پاریس در دورانی که به قول خودش همه گردن‌کلفت‌ها آنجا بودند تا کامیون‌داری و شوفری و کار در کوره‌پزخانه... «دقیق یادم نیست. به‌گمانم سال 1353 بود، قبل از رفتن به فرانسه. من دو بار در کوره‌پزخانه کار کردم؛ یک بار قبل از اینکه گواهینامه پایه یک بگیرم و یک بار هم زمانی که ماشینم چپ شد و پول‌هایم از بین رفت و بیکار شدم... کوره‌پزخانه حاج مسیح خان در محمودآباد در جاده خراسان، بعد از افسریه و میدان آقانور و غنی‌آباد و بعد از گردنه تنباکویی قرار داشت و کمی جلوتر از آن، مس غنی‌آباد بود که دوراهی داشت. یکی از دوراهی‌ها به سمت ورامین و تیمارستان امین‌آباد می‌رفت. بعد از چند کیلومتر در ده محمودآباد، کوره حاج مسیح بود. از آن‌جا به همه‌جا آجر می‌بردیم، بیش‌تر به شمرون.»

رضاقلی در فصلی از کتاب از مصدق تعریف می‌کند و از خاطره‌اش درباره کودتا می‌گوید: «اولین آشنایی من با مصدق به سال 1332 برمی‌گردد؛ یعنی زمانی که شش سالم بود. کم‌کم بعد از کودتا در خانواده‌ها راجع به او بحث می‌شد. طرفداران کاشانی و مصدق در برابر هم قرار می‌گرفتند. آن زمان طرفداران مصدق و کاشانی در شب‌نشینی‌ها دوتا حرف گنده بار هم می‌کردند و دعوایشان می‌شد. یعنی این‌طور نبود که پرِ گوشت اسم مصدق را نشنیده باشد. با اینکه من آن موقع شش هفت سال بیشتر نداشتم اسم مصدق به گوشم خورده بود.» زمانی که رضاقلی دیگر در دانشگاه درس می‌خواند، مصدق از دنیا می‌رود و خبر فوتِ او در دانشگاه می‌پیچد و به گفته رضاقلی همه از فوت مصدق می‌گفتند. اما کسی امکان سوگواری نداشت چرا که «ساواک سفت ایستاده بود و اجازه نمی‌داد.»

رضاقلی به‌واسطه نشستن پای سخنرانی‌های شریعتی و حضور مکرر در حسینیه ارشاد با بسیاری از انقلابیون و شخصیت‌های مهم سیاسی آشنایی پیدا کرد و این بود که پس از بازگشت به ایران به‌واسطه همین آشنایی با رهبران انقلاب و مدیران عالی، فرماندار پاوه شد و بعد از مدتی در وزارت نفت مسئولیتی پذیرفت و بعدها نیز مسئول راه‌اندازی مرکز تحقیقات پست شد. اما در کشاکش‌های کار اداری هرگز از تحقیق و پژوهش غافل نشد و با پیگیری بحث توسعه در تاریخ و ادبیات ایران دو کتابِ «جامعه‌شناسی خودکامگی» و «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» را نوشت که در آنها خود را به‌عنوان پژوهشگری نکته‌سنج و سختکوش به جامعه کتاب‌خوان ایرانی معرفی کرد.

 

منبع: پوینده مردی به راه، زندگی و زمانه رضاقلی، میکائیل عظیمی‌ و رسول جعفری‌مطلق، نشر نهادگرا


علی رضاقلی

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.