جز آنچه بودم نمی‌توانم بود

در سالروز مرگ م.ا. به‌آذین

1401/03/08

محمود اعتمادزاده یا آن‌طور که بیشتر مشهور است، م.ا.‌ به‌آذین، در 23 دی‌ماه 1293 شمسی در رشت و در خانواده‌ای که بازرگان و خرده‌مالک بودند متولد شد. به‌آذین نیز مانند بسیاری دیگر از هم‌نسلانش هم پایی در سیاست داشت هم پایی در ادبیات و داستان‌نویسی. در کارنامه به جا مانده از او تعداد زیادی داستان و ترجمه به جا مانده که البته داستان‌های او امروز فقط بخشی از تاریخ ادبیات معاصرند و جزو آثار شاخص معاصر جای نمی‌گیرند. اما او در ترجمه چهره مهم‌تری است و آثاری اغلب کلاسیک با ترجمه او که گاه از زبان واسطه انجام شده‌اند منتشر شده است. به‌آذین همچنین سردبیر مجلاتی مثل کتاب‌هفته، پیام نوین و صدف بود. در زندگی به‌آذین دو نقطه قابل توجه دیگر هم دیده می‌شود؛ یکی نقشش در کانون نویسندگان ایران و دیگری عضویتش در حزب توده ایران. به‌آذین سرانجام در روز دهم خرداد 1385 در تهران درگذشت.

به‌آذین در رشت متولد شد و تحصیلات ابتدایی‌اش را در همان شهر گذراند و در اواخر تابستان 1306 با خانواده‌اش به مشهد رفت. پس از سه سال درس خواندن در این شهر به تهران رفت و در آنجا ادامه تحصیل داد. او به ادبیات علاقه‌ای زیاد داشت اگرچه تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته‌ای بی‌ارتباط با ادبیات گذراند. درباره علاقه‌اش به ادبیات گفته بود: «روی آوردنم به ادبیات داستانی شاید از تاثیر ماندگاری باشد که در کودکی شنیدن قصه‌های دیو و پری در من داشت و نیز تماشای تصویر‌های خیال‌انگیز کتاب‌های پدرم که برایم سراسر شگفتی بود: یال و کوپال و گرز و کمان و ریش دوشاخ رستم پهلوان، یا کنیزکی که گاوی گرفته بر دوش، سبک از پله‌های کاخ شاه بهرام بالا می‌رفت، همه فراتر از دیده‌ها و شنیده‌های رنگ‌باخته هر روزه. باز از این همه گذشته، فضای پر کشاکش و اضطراب جنگ و انقلاب گیلان که سال‌های نخست کودکی را در خود فرو می‌گرفت و نقش‌های خیال را در ذهنم به پرواز درمی‌آورد. چنین بود که سپس در دبستان از راه کتاب‌هایی که می‌خواندم، با شعر و داستان آموخته شدم. با فرو نشستن آشوب خونبار آن سال‌ها که پدرم را مانند بسا کسان دیگر به ورشکستگی کشاند، خانواده‌مان به مشهد کوچ کرد. آنجا در کنار آموزش دبیرستانی، بیشتر وقتم به خواندن همه جور کتاب می‌گذشت و از آن میان به‌ویژه دیوان‌های شاعران که در کتابخانه شهر به آن دسترسی می‌یافتم. کم‌کم غنای خوش‌آهنگ زبان فارسی بر من آشکار می‌گشت و همزمان به سنگلاخ پهناوری که نثر سنتی گذشته را از شعر جدا می‌کرد، پی می‌بردم. عزم ساده و روان‌نویسی در زبان نوشتاری‌ام بدین سان در من نطفه می‌بست».

در شهریور 1311 به‌آذین به همراه گروهی دیگر از جوانان ایرانی که بورسیه دولت بودند برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و مدتی در آنجا زندگی کرد اما به قول خودش:

«وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه ای فلسفی يا تاریخی می گذراندم».

او پس از چند سال در سال 1317 به ایران بازگشت. مهندس شده بود و به عنوان ستوان دوم به نیروی دریایی پیوست و به خرمشهر رفت. حدود دو سال بعد که سروان شد به انزلی رفت و در آنجا مسئول بخشی در نیروی دریایی شد که اگرچه به قول خودش دهن‌پر کن بود اما برای او راضی‌کننده نبود: «مدير تعميرگاه نيروی دريایی شمال. عنوان دهن پرکن اما پاک ميان تهی».​

در جریان جنگ دوم جهانی و در شهریور 20 که نیروهای شوروی و انگلیس وارد ایران شدند، به‌آذین به عنوان افسری از نیروی دریایی هنوز در انزلی بود. او اگرچه از بمباران انزلی جان سالم به در برد اما سخت مجروح شد و یادگار آن دوران با قطع بازو و دست چپش تا پایان عمر همراهش ماند.

پس از شهریور 20 به‌آذین جذب تفکر چپ شد؛ آن‌طور که خودش بعدها گفت با «اندیشه و احساس». در خرداد 1323 از ارتش جدا شد و به حزب توده پیوست که چند سالی از تاسیس‌اش می‌گذشت. با جدایی از ارتش به‌آذین به معلمی روی آورد و به عنوان معلم ریاضی و فیزیک مشغول به کار شد. در همین دوران بود که او نام مستعار به‌آذین را برای خود انتخاب کرد. خودش دلیل این انتخاب را این‌طور توضیح داده است: «این نام را من در سال ۱۳۲۲ هنگامی بر خود پسندیدم که هنوز افسر نیروی دریایی بودم و نمی‌توانستم آشکارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشی مجازش نمی‌شمرد. این نام نخستین‌بار در روزنامه مردان کار به‌کار رفت که شادروان مهندس پلی‌تکنیک دیده احمد زیرک‌زاده به راه انداخته بود، و او دوسالی می‌شد که با درجه سرگردی ارتش را ترک کرده بود. باری روزنامه دوام نیاورد، ولی نام به‌آذین در فعالیت سیاسی و ادبی‌ام برجا ماند. این نام را من خود سکه زده‌ام. الگوی من در این نام‌گذاری واژه به‌دین بود که بر آن زردشتیان شناخته می‌شوند: آذین همان آیین است به معنای دین، به‌آذین نیز همتای به‌دین. اما پذیرش این نام به هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود، هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه، با خود داشت. آیا من در زندگی دراز خود توانسته‌ام بدان وفادار باشم؟».

به‌آذین چه در سال‌های پس از انقلاب و چه پس از آن به عنوان عضوی از حزب توده ایران به فعالیت مشغول بود و سال‌های زیادی را هم در زندان گذراند و درواقع از شصت‌وهشت‌ سالگی تا هفتادوشش سالگی‌اش را در زندان گذراند.

به‌آذین در کنار فعالیت‌های سیاسی‌اش علاقه‌اش به ادبیات را هم حفظ کرد و اگرچه علاقه داشت که به عنوان نویسنده به کار بپردازد اما آن‌طور که خودش گفته بود مجبور شد به ترجمه هم بپردازد: «آنچه مرا از پيگيری آزمون دختر رعيت و از ادامه خانواده امين‌زادگان بازداشت، فشار تنگدستی و لزوم تأمين زندگی خانواده بود. در آن زمان آثار نويسندگان ايرانی کمتر خواننده می‌يافت و به اندازه بخور و نمير هم درآمدی نداشت. بيکار بودم. ناگزير پيشنهاد ترجمه بابا گوریو اثر بالزاک را در برابر هزار تومان پذيرفتم و يک ماهه کار را تحويل دادم. گشایشی بود.»

به‌آذین اگرچه تحصیل کرده بود و همیشه به فعالیت مشغول بود اما همواره با مسئله معیشت روبرو بود و هیچ‌گاه از این نظر فراغ بال نداشت: «گرایشم به ترجمه رمان، گذشته از ارزش ادبی آن و ذوقی که همواره بدان داشته‌ام، از ناچاری بوده است. می‌بايست برگردان اثری کم و بيش پر حجم را که می توانست مقبول خوانندگان افتد هرچه زودتر به ناشر بدهم و از اين راه زندگی خانواده‌ام را تأمين کنم».

با این‌حال او آثار مهمی ترجمه کرد و اگرچه امروز به ترجمه‌هایش می‌توان نقدهایی وارد کرد اما در اینکه او نقش مهمی در آشنایی جامعه ادبی ایران با آثار مهم ادبیات جهانی داشت شکی نیست. جمال میرصادقی درباره اهمیت ترجمه‌های او نوشته است: «شهرت به‌آذين بيشتر مرهون ترجمه رمان‌های بزرگ و کلاسيک است که انجام داده، ذوق و سليقه او برای انتخاب اين رمان‌ها که هر کدام در حد خود شاهکاری است و نثر سليس و محکم و دقيق او در ترجمه اين کتاب‌ها، زبانزد خاص و عام است. رمان‌های ژان کریستف اثر رومن رولان و بابا گوريو و چرم ساغری نوشته بالزاک و دن آرام اثر شولوخف و اتللو اثر شكسپير از جمله ترجمه های اوست که در واقع خدمت بزرگ به آذين به دنیای فرهنگ و ادب ماست».

به‌آذین کمی پیش از مرگش در مصاحبه‌ای درباره اینکه آیا اگر زندگی دوباره‌ای داشته باشد همین مسیر را طی می‌کند یا نه می‌گوید این پرسشی است که پاسخی نمی‌تواند داشته باشد اما با این‌حال «جز آنچه بودم نمی‌توانم بود».

 

منبع:

- از هر دری، م. ا. به‌آذین، نشر دوستان.

 


م. ا. به‌آذین

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت ...


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد ...


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایرا...


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصا...


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره...


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکو...


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گ...