دکتر غلامحسین صدیقی را پدر علم جامعهشناسی در ایران نامیدهاند و از این نظر نام او در حوزه علوم اجتماعی در ایران جاودانه شده است. به جز فعالیتهای علمی، صدیقی در سیاست هم حضوری پررنگ داشت و به عنوان وزیر پست، تلگراف و تلفن در دولت اول و وزیر کشور در دولت دوم محمد مصدق حضور داشت. پس از کودتای 28 مرداد 1332 او نیز دستگیر و محاکمه شد و به زندان افتاد. او بعدها وقایع روز 28 مرداد را شرح داد که روایتی خواندنی و از نزدیک از روز کودتا است. صدیقی از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود اما زمانی که کنگره در اردیبهشت ۱۳۳۳ در همدان تشکیل شد خود او در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به سر میبرد. صدیقی در آذر 1284 متولد شد و در نهم اردیبهشت ماه 1370 از دنیا رفت.
غلامحسین صدیقی در سال 1284 در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را در تهران و در مدرسه دارالفنون گذراند. او در سال 1307 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1317 در مقطع دکتری رشته جامعهشناسی فارغالتحصیل شد. صدیقی در همین سال به ایران بازگشت و برای تدریس و پژوهش وارد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شد. این زمانی است که هم وضعیت اجتماعی ایران پرتلاطم است و هم اساسا چیزی با عنوان رشته جامعهشناسی در دانشگاه وجود ندارد.
در مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت دکتر صدیقی در دانشگاه علامه طباطبایی در خرداد 1370 یکی از استادان علوم اجتماعی این دانشگاه درباره وضعیت آشفته آن دوره و حضور صدیقی در دانشگاه گفته بود: «او نیز نظیر هر روشنفکر متعهد دیگری نمیتوانسته است در برابر آن شرایط علیالسویه باشد. لذا به عنوان یکی از اعضای فعال جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق وارد مبارزات سیاسی گردید و هرچند در این جهت به اهداف خویش دست نیافت ولی از راه خود عدول نکرد و از منتقدان پایدار آن رژیم سابق باقی ماند. استاد دکتر صدیقی علیرغم آن همه شرایط نامساعد و فشارهای نامطلوب سیاسی، در عرصه علمی به کسب موفقیت بزرگی نائل آمد. او به علوم اجتماعی علیالخصوص رشته جامعهشناسی در ایران خدمات ارزندهای ارائه نموده است...».
از خدمات دکتر صدیقی وضع اصطلاح جامعهشناسی در ایران است. تا پیش از ورود او به دانشگاه تهران در سال 1317، واژه Sociology در ایران «علمالاجتماع» خوانده میشد و صدیقی اصطلاح جامعهشناسی را که خود وضع کرده بود جایگزین کرد. صدیقی معادلهای دیگری نیز برای اصطلاحات این رشته پیشنهاد داده که مرسوم شده و جاافتادهاند. خود او در این باره گفته بود: «در مهرماه 1319 که بنده درس جامعهشناسی را در دانشگاه تهران شروع کردم حتی لفظ و عنوان جامعهشناسی در ایران به این نحو معمول نبود و آن را علمالاجتماع میگفتند و در هفته دو ساعت در دانشسرای عالی دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی دانشگاه تهران به عنوان علمالاجتماع پرورشی تدریس میشد... در سال 1319 تنها پنج علم از علوم اجتماعی که حتی مردم به اصطلاحات آن هم آشنا نبودند در ایران تدریس میشد.»
صدیقی همچنین در توسعه رشته جامعهشناسی در ایران نقش مهمی داشت به طوری که در سال 1340 به تاسیس اولین دپارتمان علوم اجتماعی در ایران دست زد. پیش از این و در سال 1335 نیز اقدام به تاسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشگاه تهران کرده بود که اولین دوره فوقلیسانس علوم اجتماعی در همین موسسه دایر شد.
دکتر صدیقی 35 سال در دانشگاه مشغول به تدریس بود و در کنار تدریس به پژوهش و انتشار آثاری در حوزه جامعهشناسی هم پرداخته بود. او در سال 1352 در بخشی از یک سخنرانی به نوعی نگاهش به تدریس و پژوهش و تربیت دانشجویان را شرح داده بود. این سخنرانی مربوط است به مراسم بزرگداشتی که در آن سال برای او به عنوان استاد ممتاز در دانشگاه تهران برگزار شده بود و او گفته بود: «تصمیم اعضای شوراهای محترم در آغاز چهلمین سال تاسیس دانشگاه با بضاعت مزجاه من در علم، با علم و عنایت به سی و پنج سال کار دانشگاهی من و دانش دوستی به نیت قرب نه قصد شهرت و سوداگری و تواضع راستین نسبت به دانشوران و احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران و تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی و اعتقاد استوار به دانش، خاصه به روح علمی و برکناری از تعصب که پیوسته آن را استعفای از تعقل شمردهام و گرامی داشتن شخصیت دانشجویان که فروغ دیده استادان و امید مایه آینده ایرانند بوده است.»
صدیقی به جز کار علمی و دانشگاهی، در فعالیتهای سیاسی هم حضور داشت و عضو جبهه ملی و از وزرای دولت مصدق بود. شرحی که او از روز کودتا بعدها نوشت تصویری روشن از آن روز ارایه کرده است. روایت او از صبح 28 مرداد شروع شده است که: «ساعت شش و نیم صبح روز چهارشنبه 28 مرداد 1332، خشنودیان تلفونچیخانه جناب آقای دکتر مصدق، با تلفن خبر داد که آقای نخستوزیر فرمودند پیش از رفتن به وزارتخانه به اینجا بیایید.»
صدیقی وقایع آن روز را از همان صبح شرح داده و نکته حائز اهمیت این است که او راوی مستقیم وقایع آن روز پرتلاطم و تاریخی بوده است. برای مثال او در یکجا مشاهدهاش از وضعیت شهر را اینگونه شرح داده: «در اثنای این احوال خبر رسید که در چند جای شهر، دستههای دویست و سیصد نفری، با همکاری افسران و سربازان، با کامیونها و وسایل ارتشی، به تظاهرات بر ضد جناب آقای دکتر مصدق و دولت پرداخته، به نفع شاه و به مخالفت با رئیس دولت شعار میدهند و نیز خبر رسید که جمعی به تلگرافخانه هجوم برده، میخواهند تلگرافخانه را اشغال کنند و دستهای دیگر، در حدود سیصد نفر از خیابان بابهمایون، به مقابل وزارت دادگستری و از آنجا به میدان جلوی وزارت کشور و بازار آمدهاند. جمعی در سهچهار کامیون نشسته، شعار میدادند و به آهستگی حرکت میکردند و عدهای مردم سروپا برهنه، به دنبال و پیرامون آنها میدویدند و فریاد میکردند و به نفع شاه شعار میدادند و یک کامیون پاسبان هم با آنها بود که در سرپیچ خیابان جلوی وزارت کشور به طرف مشرق پیچیده، برابر در استانداری تهران توقف کرد. و تظاهرکنندگان به طرف مغرب متوجه شدند و به راه خود به صورت پراکنده ادامه دادند.»
صدیقی این وقایع را از پنجره اتاق وزارت کشور میبیند و از آنجا به فرمانداری نظامی تلفن میکند و از سرهنگ اشرفی میپرسد که دلیل بینظمی و اغتشاش چیست و چرا مانع این گروه نمیشوند. سرهنگ اشرفی پاسخی میدهد که نشان دهنده وضعیت بحرانی آن روز بوده است؛ او در پاسخ به صدیقی میگوید: «ما به سربازان خود اطمینان نداریم. عدهای را که برای جلوگیری تظاهرات این دستهها میفرستیم با آنها همراه میشوند. من یقین کردم که نقشهای در کار است و کسانی هستند که بازیگر و بازی گردانند.»
در همان روز صدیقی به طرف خانه محمد مصدق میرود و شرحی که او از مشاهداتش داده اینجا خواندنیتر میشود. میگوید در دو طرف خانه مصدق با کمی فاصله از آن، و در سر پیچهای نزدیک خانه در خیابان کاخ، سربازان با تعدادی تانک و کامیون ایستاده بودند. او وارد اتاق نخستوزیر میشود در حالی که چند دقیقه از ساعت پانزده گذشته است: «دیدم جمعی، همه در حال انتظار و تفکر نشستهاند. آقای نخستوزیر پرسیدند چه خبر دارید؟ گفتم اوضاع خوب نیست ولی ناامید نباید بود. آقای دکتر حسین فاطمی گفتند چه باید کرد؟ گفتم لابد دستورهای لازم از طرف جناب آقای نخستوزیر داده شده، ولی فعلا آنچه بر هر چیز مقدم است حفظ مرکز بیسیم و رادیو است که باید به وسیله یک عده سرباز و افسری لایق و مطمئن صورت گیرد.»
چون صدیقی در شهر گشته بود حاضران در خانه مصدق از او درباره وضعیت شهر میپرسند و او میگوید چندان خوب نیست. اگرچه عده مخالفان اندک است اما چون افسران و سربازان با آنها همکاری میکنند «دفع آنها مشکل است و بر تجری آنان افزوده شده» است.
هرچه میگذرد وضعیت آشفتهتر میشود. تلفن مدام زنگ میخورد و مدام خبرهای بد میدهند. ناگهان از رادیوی اتاق صداهای نامعلوم و مبهم پخش میشود و بعد صدا برای چند دقیقه قطع میشود و سپس سرود شاهنشاهی به صورت متوالی پخش میشود و معلوم میشود که رادیو را هم تسخیر کردهاند. صدیقی و بقیه در اتاقی دیگر هستند که خبر میدهند حال مصدق بهم خورده: «جمعا به اتاق ایشان رفتیم. دیدیم به شدت گریه میکنند. گفتیم چیست. معلوم شد به ایشان تلفن زدهاند که مخالفین دکتر فاطمی و دکتر کریم سنجابی را دستگیر کرده و کشتهاند. من گفتم آقای دکتر فاطمی اینجاست و دکتر سنجابی هم دستگیریاش به همین قرینه قطعا دروغ است و این اخبار برای آزار شماست. ایشان را ساکت کردیم و نشستیم و رادیو را باز کردیم.»
در این وضعیت صدای تیر و تفنگ و توپ هم شنیده میشود. ستاد ارتش هم اشغال میشود و از مصدق میخواهند که دستور «ترک مقاومت» صادر شود که مصدق امتناع میکند. مصدق یکبار در پاسخ میگوید که «من در اینجا میمانم. هرچه میشود بشود. بیایند و مرا بکشند». در نهایت اما حجم تیراندازیها به قدری زیاد میشود که برخی اطرافیان مصدق هم پیشنهاد میدهند که اعلامیهای نوشته شود و خانه بلادفاع اعلام شود. در نهایت این پیشنهاد پذیرفته میشود و اعلامیه نوشته میشود: «جناب آقای دکتر مصدق خود را نخستوزیر قانونی میدانند، حال که قوای انتظامی از اطاعت خارج شدهاند، ایشان و خانه ایشان بلادفاع اعلام میشود. از تعرض به خانه معظمله، خودداری شود.»
اما پس از صدور این اعلامیه هم همچنان به اتاق مصدق تیر تفنگ و توپ میخورد و مشخص میشود که مهاجمین قصد تصرف خانه را دارند. به مصدق پیشنهاد میدهند که از این اتاق که هدف تیر است بیرون برود و او میگوید «من از جان خود گذشتهام، قتل من امروز برای مملکت و ملت مفیدتر از زندگانی من است و از اینجا خارج نمیشوم.» صدیقی نوشته که طرز نشستن ما در اتاق، کاملا «بیاعتنایی ما را به مرگ» نشان میداد.
منابع:
- استاد دکتر غلامحسین صدیقی و جامعهشناسی در ایران، دکتر محمد عبداللهی، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه، پاییز و زمستان 1370، شماره 1 و 2.
- 28 و 29 مرداد 1332، دکتر غلامحسین صدیقی.
- سخنرانیها گزارشها در نخستین سمینار بررسی مسائل اجتماعی، اردیبهشت 1341، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی 1343.