از متون کهن تا گروه ربعه

در سالمرگ مجتبی مینوی

نیما آصف
1399/11/07

مجتبی مینوی هفتم بهمن‌ماه 1357 در حالی درگذشت که میراثی عظیم در چند عرصه مختلف از خود به‌جا گذاشته بود. مینوی چهره‌ای چندوجهی بود که از یک‌سو از دوستان نزدیک صادق هدایت و از پایه‌های اصلی گروه ربعه بود و از سوی دیگر شناخت دقیقی از ادبیات کلاسیک فارسی داشت. مینوی در چند حوزه مختلف فعالیت کرد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها تصحیح متون کلاسیک فارسی بود. گستردگی فعالیت‌های مینوی به قدری بود که محمدعلی جمالزاده درباره‌اش گفته بود «بیم آن می‌رود که ما دیگر به این آسانی‌ها نظیر و عدیل او را به دست نیاوریم».

 

گروه ربعه یکی از مشهورترین محفل‌ها یا جمع‌های ادبی در تاریخ ادبیات معاصر ایران بود که راه و روشی متفاوت از ادبای جاسنگین و استادان مشهور و معتبر آن دوران داشتند و اگرچه در ادامه تعداد دقیق‌شان بیشتر از چهار نفر شده بود اما همواره با عنوان گروه ربعه شناخته می‌شدند. مینوی از اعضای اصلی این جمع بود و این نشان‌دهنده جایگاه مهم اوست: اگرچه حوزه اصلی کار مینوی ادبیات کلاسیک فارسی بود اما با این‌ حال او به گروهی تعلق داشت که در مقابل ادبای مشهور آن دوران شکل گرفته بود و به تفکر مدرن نزدیک‌تر بودند.

پرویز ناتل‌خانلری پس از مرگ مینوی درباره گروه ربعه و تفاوت‌ آن‌ها با اساتید مشهور آن زمان نوشته بود:

«... در کافه رنوار در خیابان سعدی آن روزگار، که بعد لاله‌زار نو لقب گرفت- با گروهی آشنا شدم که جز معلمان دبیرستان و دانشکده من بودند. از همان آغاز دریافتم که این دسته راه و روشی جدا از استادان معروف و معتبر آن زمان دارند. همه جوان و دانشجو، گرایشی به این گروه پیدا کردم و کوشیدم که این رابطه را نگه‌دارم و پیوند را استوارتر کنم. صادق هدایت کتاب سه‌قطره‌ خون را منتشر کرده بود و رباعیات خیام را در دست چاپ داشت. ضمنا با همکاری مسعود فرزاد کتاب وغ‌وغ‌صاحاب را که طنزی اعتراض‌آمیز بر راه و روش ادیبان سنت‌پرست بود فراهم می‌کرد. بزرگ علوی اولین مجموعه داستان‌های کوتاه خود را با عنوان چمدان زیر چاپ داشت. مسعود فرزاد مجموعه‌ای از شعرهای خود را با عنوان وقتی که شاعر بودم گرد می‌آورد. مجتبی مینوی هم که از تهیه تاریخچه‌ای درباره مازیار فراغت یافته بود- یعنی آنچه با نمایشنامه‌ای به قلم صادق هدایت در یک جلد منتشر شد- به تصحیح و چاپ انتقادی ویس ‌و رامین مشغول بود».

رابطه خانلری با مینوی تا پایان عمر او ادامه یافته بود. خانلری نوشته بود که همیشه از «اطلاعات دقیق و وسیع» مینوی بسیار استفاده می‌کرده و در شورای مرکزی دانشگاه‌ها، در بنیاد فرهنگ ایران، در فرهنگستان ادب و هنر و در بسیاری از مجالس دوستانه از «محضر او فایده» می‌برده است؛ «هرگاه که در مسائل مربوط به رشته‌های تخصصی او به مشکلی برمی‌خوردم از او راهنمایی و گره‌گشایی می‌خواستم. آخرین دیدار ما هم در بیمارستان به همین مباحث صرف شد. و اکنون هنوز چون به مشکلی از این دست برمی‌خورم ذهنم بی‌اختیار مرا به این راه می‌کشاند که از مجتبی مینوی بپرسم و ناگهان به یاد می‌آورم که مجتبی مینوی دیگر نیست».

گستره فعالیت‌های مینوی از نسخه‌شناسی و تصحیح متون تا ادبیات عرب و فرهنگ ایران را در برگرفته و از این نظر جامعیت را می‌توان از مهم‌ترین ویژگی‌های مینوی دانست. به اعتقاد ایرج افشار، مینوی در «چندین زمینه از معارف و علوم مربوط به ایران و اسلام کار کرد و آثاری دست اول و ماندگار» باقی گذاشت و با این حال او می‌گوید که در مقام سنجش می‌توان کارهای مینوی در زمینه تصحیح متون مهم زبان فارسی را در صف مقدم قرار داد. کلیله‌ودمنه، ویس و رامین، نامه تنسر، دیوان ناصرخسرو، سیرت جلال‌الدین، نوروزنامه، عیون‌الحکمه، السعاده‌والاسعاد، تحریمه‌القلمسنائی، نورالعلوم ابوالحسن خرقانی، نصایح‌الملوک سعدی، مصنفات باباافضل مرقی‌کاشانی، اخلاق ناصری و بالاخره شاهنامه فردوسی ازجمله فعالیت‌های مینوی در این زمینه است. افشار می‌گوید که مینوی در تصحیح هریک از این متون «سعی کاملی به کار برده است، هم از این حیث که نسخ معتبر را در تصحیح اختیار کرده و روش علمی و انتقادی مرسوم میان غربیان و نقدشناسان را در آن‌ها به کار گرفته است. و هم از این حیث که تنظیم عبارات و صفحه‌بندی و نوع حرف و دقت در غلط‌گیری آن‌ها پسندیده باشد.»

 مینوی اگرچه دل‌بسته متون کهن و ادبیات کلاسیک بود اما با این حال همگام با زمانه‌اش پیش آمده بود و این ویژگی در نثر آثارش هم دیده می‌شود. غلامحسین یوسفی درباره نثر مینوی نوشته بود:  

«نثر مینوی گرفتار تفریط برخی از ادیبان نشده است که از زبان زنده و گرم عامه مردم روی بگرداند. زبان چشمه‌ای زاینده و فزاینده است و منبع جوشش و خداوندگار آن مردمند. چگونه می‌توان آفرینندگان اصلی را از یاد برد و فقط به میراث گذشتگان قناعت کرد؟ مینوی با همه مایه‌وری از ادبیات قدیم فارسی و دقت در درست به کار بردن کلمات- در برخورد با زبان گفتار محافظه‌کاری به خرج نمی‌دهد و نثرش را از نیروی زندگی‌بخش زبان عوام محروم نمی‌کند».

مینوی خود در مقدمه «پانزده گفتار» نوشته بود:

«در تحریر این مقالات زبان محاوره مردم تربیت‌یافته را به کار برده‌ام و از تکرار افعالی مثل کرد و بود و شد، یا از استعمال الفاظی مثل آدم‌ها و زیاد و قضاوت و نوین و حالا و شلوغ و ایلیات و نزاکت و رویه و دهاتی و نعلبکی، که در کتب قدیم نیامده، یا کلمات جاری نیمه‌عامیانه مثل چروک و زردنبو و بامبول و مچاله و چمبک و گندله و دستک و دنبک، دوز و کلک، دنگ‌وفنگ، غلغلک، که هیچ لفظی جای آن‌ها را نمی‌گیرد، احتراز نکرده‌ام. برای گفتارهایی که مخاطب آن‌ها جامعه وسیع‌تری از مردم مملکت باشد این اسلوب نگارش را می‌پسندم و از اعتراضی که محتمل است از جانب برخی از ارباب قلم بر آن وارد آید غمی به دل راه نمی‌دهم. انشای جاندار با قوت به الفاظ زنده جاری و متداول احتیاج دارد، و سعی در خالص کردن تحریرات از کلماتی که اصل و منشأ آن‌ها معلوم نیست منجر به بی‌جلائی و ملال‌انگیز آن‌ها می‌شود».

مینوی نکته‌سنج و دقیق هم بود و انتقاداتش را با زبانی صریح و شفاف هم بیان می‌کرد. یکی از نمونه‌های بارز این ویژگی مینوی، در گفت‌وگویی که در آن‌ نجف دریابندری، شفیعی‌کدکنی و ایرج افشار حضور دارند نمایان است. در جایی از این گفت‌وگو مینوی انتقاداتی از دائره‌المعارف مصاحب مطرح می‌کند و وقتی افشار و شفیعی‌کدکنی به دفاع از دائره‌المعارف می‌پردازند با تأکید بر نظر خود می‌گوید:

«... دکتر مصاحب به‌عنوان یک عالم بزرگ ایرانی مورد احترام بنده است. در لندن که بودیم، اغلب با هم بودیم، و گاه تا دل شب‌ها با هم شطرنج می‌زدیم و گفتگو می‌کردیم، حتی مدت سه سال که ایشان در کمبریج محصل بودند هر وقت به لندن می‌آمدند خانه بنده‌ منزل ایشان بود، و بنده مصاحب را دوست داشتم و دوست دارم... این‌ها به‌جای خود، اما برای یک دائره‌المعارف چند سال باید منتظر بود؟ مطلب این است. دائره‌المعارف در سال 1333 هم کهنه بود، چه برسد به امروز. آیا آبادانی که در این کتاب نوشته شده آبادان امروز است؟ و تازه، آیا باید چند سال دیگر صبر کرد تا جلد دوم و سوم آن چاپ شود؟...»

 

 

مجتبی مینوی گروه ربعه ادبیات کلاسیک فارسی

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.