مردی با کراوات سرخ

طرحی از زندگی جمالزاده

1399/10/23

«شرح احوال هر آدمی به اعتبار کارش و نتیجه‌ای که از کارش حاصل کرده است می‌تواند حائز اهمیت باشد. کار من نویسندگی است و عموما نتیجه فکرم در کتاب‌هایم و مقالاتم به چاپ رسیده است و مقداری از هموطنانم خوانده‌اند و آن‌هایی هم که نخوانده‌اند و می‌توانند به‌آسانی به دست بیاورند و بخوانند علی‌الخصوص که خودم هم چه در کتاب‌هایم و چه در مقالات متعدد شمه‌ای از وقایع زندگانی‌ام را که پنداشته‌ام گفتنی است به رشته تحریر درآورده‌ام.» محمدعلی جمالزاده اواخر اردیبهشت 1354 در ژنو شرح حالی از خود می‌نویسد که در آن بیش از همه به وقایع سیاسی و تأثیرات آن بر روحیه و زندگی‌اش پرداخته، همچنین است سایر زندگینامه‌های جمالزاده که به قلم دیگران نوشته شده و همین امر نشان می‌دهد جمالزاده بیش از هر چیز به سیاست و اجتماع توجه داشته و اتصال او به ادبیات نیز از این رهگذر بوده است.

 

سید محمدعلی جمالزاده در 23 دی 1270 شمسی، سیزدهم ژانویه 1892 در اصفهان به دنیا آمد. گرچه او تا مدت‌ها از تاریخ تولد خود بی‌خبر بود و بعدها، تاریخ دقیق تولدش را که پشت قرآن خانوادگی نوشته شده بود پیدا می‌کند. پدرش، سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی به خاندان بزرگ صدر تعلق داشت که در اصل لبنانی بودند. او در وعظ و خطابه یکی از برجسته‌ترین خطیبان مشروطه‌خواه در اوایل قرن حاضر به شمار می‌رفت. دوران کودکی جمالزاده در فضایی سپری شد که چارچوب و محیط آن چندان شباهتی با زندگی غرب نداشت: «کوچه‌پس‌کوچه‌های اصفهان، بازار آن شهر و پیشه‌وران خرده‌پایش، حمام محله، مکتب‌خانه و ملای سختگیرش، این‌ها خاطراتی است که محیط و شخصیت‌های بسیاری از داستان‌های نویسنده را در برمی‌گیرند.» رویدادهای سیاسی و اجتماعی که جمالزاده در میان آن‌ها زیسته و پرورده شده، در آثار او و نیز در طرز زندگی‌اش بازتاب داشته است. از این‌روست که زندگینامه او چه اتوبیوگرافی باشد چه زندگینامه‌هایی که سایه‌نویس آن را نوشته باشد، اغلب از مشروطه آغاز می‌شود: «هنگامی که ظل‌السلطان شاهزاده حاکم اصفهان، جمال‌الدین واعظ را که رهبری مخالفان را بر عهده داشت به مرگ تهدید کرد، جمال‌الدین شتابان همراه با متعلقان خود به تهران آمد، و در اینجا جسم و جان خود را در خدمت نهضت مشروطیت نهاد، و به یکی از مدافعان سرسخت آن بدل گردید. خطابه‌ها و سخنرانی‌های او افراد زیادی را در پیرامونش گرد آورد. سید حسن تقی‌زاده که جمال‌الدین واعظ را خیلی خوب می‌شناخته است، این حقیقت را متذکر می‌شود که او زبان مطنطن رایج در میان واعظان را به کار نمی‌گرفت، بلکه به زبانی عوام‌فهم سخن می‌گفت، و به همین جهت تأثیر کلام وی نظیر نداشت. نیز بعدها در سخن گفتن از جمالزاده، تقی‌زاده می‌گوید که این جوان بسیاری از صفات پدر مخصوصا بیان عوام‌فهم او را به ارث برده است. دوستان جمال‌الدین واعظ که در انتشار روزنامه صوراسرافیل همکاری داشتند به‌ویژه جهانگیرخان شیرازی و دهخدا نیز مانند خود او به این زبان گرایش داشتند.» دوران جوانی جمالزاده در کنار مبارزات سیاسی پدرش سپری شد. در تمام نوشته‌های مربوط به زندگی جمالزاده، از پیوند نزدیک او با پدرش سخن رفته است. خودِ او نیز می‌نویسد تحت نفوذ و تأثیر بزرگانی همچون ولتر، آناتول فرانس، مولیر و حافظ بوده است و بی‌درنگ اضافه می‌کند: «شاید تأثیر هیچ‌کدام از آن‌ها به‌قدر تأثیر پدرم نبوده است.» پس بیراه نیست که جمالزاده در آثارش بیش از همه در گذشته‌اش به دنبال رد پای پدرش می‌گردد و «نشانه‌هایی از زبان پدر، توجه بسیار به آماده کردن مردم برای دموکراسی، شکل داستان‌هایش، تزلزل گهگاهی میان داستان‌سرایی راوی و خطابه‌های خطیب» ازجمله تأثیراتی است که پدر جمالزاده بر او و آثارش گذاشته است. با این همه، جمال‌الدین واعظ در آوریل 1908 پسرش را به لبنان فرستاد تا تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان لازاریست عینطوره به اتمام برساند. در اینجا بود که نویسنده جوان برای نخستین بار کوشید تا آثاری ادبی به وجود آورد و این کوشش چندان چشمگیر بود که توجه استادان او را به خود جلب کرد. چند ماه از سفر جمالزاده نگذشته بود که از مرگ پدر باخبر می‌شود که به دستور محمدعلی شاه در زندان بروجرد مسموم شده بود. «زندگی پدرم را در کتابی قطور فراهم آورده‌ام. او به خاطر آزادی و نهضت مشروطه شهید شد. من به او افتخار می‌کنم و آن روز که خبر شهادتش را در بیروت شنیدم نوجوانی بیش نبودم اما کراوات سرخ زدم. چنین مرگ‌هایی عزاداری ندارد.» با این اتفاق جمالزاده در عقاید پدرش که او را به کام مرگ کشاند مصمم‌تر شد. «تردیدی نیست که اندوه وافری که پسر در فقدان پدری چنین عزیز احساس کرد او را بیش از پیش در اعتقادات اخلاقی و سیاسی که از پدر به ارث برده بود استوار نمود.» سرانجام با تمام اندوه و دشواری در غیاب پدر، جمالزاده در سال 1910 دوره متوسطه را به پایان می‌رساند و برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه لوزان رهسپار می‌شود. او در نوامبر 1914 فارغ‌التحصیل می‌شود و ازدواج می‌کند. از اینجا یک دوره پرفعالیت شش ساله در زندگی جمالزاده آغاز شد که بی‌تردید پربارترین دوران زندگی او بود. جمالزاده این همه را مدیون سید حسن تقی‌زاده، یکی از دوستان نزدیک پدرش بود. «نهضت مشروطیت که در اواخر 1906 به ثمر رسیده بود عملا با به توپ بستن مجلس در سال 1908 به‌وسیله محمدعلی شاه متوقف گردید. تهران، آنگاه تبریز، رشت، اصفهان کانون‌های مقاومت بودند که در راه خلق شاه سر برآوردند و پسر او احمدشاه را در سن یازده‌سالگی به سلطنت رساندند و این کار به هرج‌ومرج منجر گردید. روس و انگلیس شمال و جنوب کشور را اشغال کردند و با وجود رقابت میان خود در جنگ 1914 دست اتحاد به یکدیگر دادند. ایران به میدان نبردی بدل شده بود که در آن از سویی روس و انگلیس و از سوی دیگر عثمانی که خود از متحدان آلمان به شمار می‌رفت و در سال 1915 غرب کشور را تا اصفهان به اشغال خود درآورده بود، با یکدیگر مبارزه می‌کردند. در آغاز همین سال بود که تقی‌زاده بر آن شد تا ایرانیان آزادیخواه و میهن‌دوست را در برلن گرد خود جمع کنند.» جمالزاده خود ورودش به برلن را چنین روایت می‌کند: «سرانجام به برلن رسیدم. موقعی بود که دوستان بخصوص آقایان تقی‌زاده و میرزا محمدخان قزوینی روزنامه کاوه را علم کرده بودند و چند شماره از آن هم انتشار یافته بود.»

گرچه جمالزاده نویسندگی را به‌طور حرفه‌ای با مقالاتی آغاز کرد که در نشریه «کاوه» منتشر شد، اما رویدادی که حرفه اول نویسنده را برای همیشه شکل داد و او را به پدر داستان‌نویسی ایران بدل کرد، نوشتن حکایتی است «محض تفریح خاطر و به دست دادن نمونه‌ای از فارسی معمولی و متداول روزمره» که در شماره اول سری جدید «کاوه» به تاریخ ژانویه 1921 به چاپ رسید و آن حکایت «فارسی شکر است» بود. «اگر تقی‌زاده، جمالزاده را به کار روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی کشاند، بیش از هر کس ادیب فاضل محمد قزوینی او را به حرفه نویسندگی و داستان‌نویسی تشویق کرد.» سالیانی بعد جمالزاده در این باره نوشت: «به‌خوبی احساس می‌کنم که در کارهای ادبی امروز هم محرک واقعی من همان تشویق و تحریض‌های آن بزرگوار است.» در پایان همان سال یعنی سال 1921، نخستین مجموعه داستان‌های جمالزاده با عنوان «یکی بود یکی نبود» منتشر شد که شامل شش داستان بود. «این داستان علاقه بعضی را برانگیخت و خشم برخی دیگر را: در تهران قدرتمندان محافظه‌کار در ملاءعام کتاب او را می‌سوزاندند. جمالزاده به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفت: هراس از واکنش منفی از یک‌سو، و نیز به گفته خود او لذت‌های زندگی منجر به سکوت محض در تمام دوران سلطنت رضاخان شد.» جمالزاده خود می‌نویسد که تا سن چهارده پانزده‌سالگی که در تهران بوده است زیاد با خواندن کتاب سروکار نداشته است و اولین بار که کتابی خوانده است در مدرسه عینطوره در جبل لبنان بوده که رفته‌رفته قدری با زبان فرانسه آشنا شده و از عهده فهمیدن کتاب فرانسوی برآمده است. «بعدها که در شهر لوزان دانشجو شدم فرصت بیشتری داشتم و با کتاب سروکار بیشتری یافتم. در آن تاریخ هنوز زبان آلمانی نمی‌دانستم و اگر کتابی می‌خواندم فرانسوی بود. با کتاب‌های نویسندگان و نمایشنامه‌نویسانی از قبیل هانری لاودان، مارسل پروست، هانری دورینه و آبل هرمان سروکار پیدا کرده بودم، ولی گمان می‌کنم هنوز اسم آناتول فرانس هم به گوشم نرسیده بود. از نویسندگان و شعرای نامدار فرانسوی در مدرسه عینطوره مطالبی آموخته بودم و حتی ولتر را هم اندکی می‌شناختم ولی آناتول فرانس کاملا بر من مجهول مانده بود، تا آن روزی در دکان روزنامه‌فروشی لوزان... کتابی را با عنوان جنایت سیلوستر بونارد به قلم آناتول فرانس خریدم... از این کتاب به‌غایت خوشم آمد و لذت مطالعه بسیاری از چیزها را از خاطرم محو ساخت... از همان لحظه به بعد از مریدان حلقه به گوش آناتول فرانس گردیدم.»

محمدعلی جمالزاده در نوامبر 1931 مقیم ژنو شد و در طول بیست‌وهفت سالی که در این شهر گذراند، به تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه ژنو مشغول بود و نمایندگی ایران در سازمان بین‌المللی کار را بر عهده داشت. زندگی او که در میان هیاهوی سیاسی و اجتماعی بسیار آغاز شده بود، در سوئیس با آرامش و نظم ادامه یافت و در این سال‌ها او مقالات و داستان‌ها و رمان‌های بسیاری را به نظم و سیاق کتاب درآورد و منتشر کرد. جمالزاده در طول شش دهه داستان‌نویسی خود از «یکی بود تا یکی نبود» تا «قصه ما به سر رسید» شالوده ادبیات جدید ایران را به دست داد تا آنجا که به قولِ ک. ای. چایکین «تنها با یکی بود یکی نبود است که مکتب و سبک رئالیستی در ایران آغاز یافت و فقط از آن روز به بعد می‌توان از پیدایش نوول و قصه و زمان در ادبیات هزار ساله ایران سخن راند.»

منابع:

- «یاد سیدمحمد علی جمالزاده»، به کوشش علی دهباشی، نشر ثالث

- «شهید راه آزادی: سید واعظ اصفهانی» به کوشش اقبال یغمایی، نشر توس

- «طرحی از زندگی جمالزاده» نوشته میشل کویی پرس، ترجمه دکتر احمد کریمی حکاک

- «سرگذشت و کار جمالزاده»، مهرداد مهرین، نشر کانون معرفت

 

محمدعلی جمالزاده جمالزاده مردی با کراوات سرخ سید واعظ اصفهانی

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.