کاخ تنهایی ثریا

خاطرات ثریا اسفندیاری همسر سابق شاه، دریچه‌ای برای شناخت بهتر دربار پهلوی در سال‌هایی پرحادثه

علی ملیحی
1400/08/03

سوم آبان‌ماه ۱۳۸۰، ثریا اسفندیاری در ۶۹ سالگی درگذشت. او دومین همسر شاه بود و در فاصله سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۶ ملکه دربار پهلوی محسوب می‌شد. ثریا هنگام ازدواج با شاه، ۱۸ سال بیشتر نداشت. پدرش فرزند یکی از خان‌های ایل بختیاری و مادرش آلمانی بود. او در سال‌هایی پرحادثه همسر شاه بود. در سال ۱۳۲۹ و در زمانی با شاه ازدواج کرد که ایران درگیر یک جنبش سیاسی مردمی برای ملی کردن صنعت نفت بود. سال‌هایی که شاه با مهم‌ترین چالش دوران سلطنتش تا آن روز روبرو بود؛ یعنی زمامداری دکتر مصدق.

 ثریا کسی بود که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ زمانی که موج اول کودتا شکست خورد، همراه با شاه از رامسر به عراق و سپس ایتالیا گریخت و چند روز بعد ناباورانه پس از سقوط دولت مصدق به ایران بازگشت. زندگی زناشویی ثریا با شاه دوام چندانی نداشت. چند سال پس از این ازدواج، مطابق با آزمایش‌های پزشکی مشخص شد که او نمی‌تواند با شاه صاحب فرزند شود و به این ترتیب سلطنت ایران بی‌ولیعهد می‌ماند. با وجود رابطه عاشقانه‌ای که میان او و شاه برقرار بود، سرانجام ازدواج آنان به جدایی انجامید. ازدواج و جدایی‌ای که به یک درام سیاسی‌عاشقانه می‌مانست. ثریا از زمان ازدواج با شاه، به دلیل زیبایی منحصربفردش مورد توجه گسترده مطبوعات داخلی و خارجی بود. تصویر او بارها روی جلد مجلات و روزنامه‌های غربی به‌عنوان ملکه ایران رفته و شهرتش جهانی شده بود. او در زمانی به دربار ایران راه یافت که دوره بهار مطبوعات بود. در آن دوران، ده‌ها روزنامه و مجله برای فروش بیشتر، عکس‌های ثریا را چاپ می‌کردند و اخبار سفرها و دیدارهایش را بازتاب می‌دادند. ثریا برای شاه محبوبیت آورده بود اما شاه ولیعهد می‌خواست و همین باعث پایان این ازدواج شد.

خاطرات اعضای خانواده‌های سلطنتی، به‌خصوص زنانی که به دلایلی همچون طلاق از دربار شاهی رانده می‌شوند، همواره مورد توجه افکار عمومی و علاقه‌مندان به تاریخ شخصیت‌ها بوده است. حتما نمونه پرسروصدای دایانا، همسر سابق ولیعهد انگلستان را به خاطر دارید. خاطرات اعضای جداشده از خانواده‌های سلطنتی که دریچه‌ای است به اندرونی کاخ‌ها، همیشه علاقه‌مندان خاص خودش را دارد. ثریا اسفندیاری نیز از این گروه جدا نمانده است. او خاطراتش را با عنوان «کاخ تنهایی»، در سال ۱۹۹۱ میلادی منتشر کرد. خاطرات ثریا را می‌توان نمونه‌ای موفق از «سایه‌نویسی» نیز دانست. چنانچه خانم اسفندیاری در مقدمه کتابش شرح داده، او این خاطرات را به کمک لویی والانتن از روزنامه‌نگاران فرانسوی نوشته است. این روشی رایج در نوشتن خاطرات است که صاحب خاطرات، کتابش را با همکاری و کمک یک نویسنده تهیه می‌کند. آن نویسنده را اصطلاحا «سایه‌نویس» می‌نامند. اگرچه ثریا اسفندیاری یک ملکه با علایق و کنش‌های سیاسی نبود اما خاطرات ثریا یا به عبارت دیگر سایه‌نویسی آقای والانتن برای ملکه سابق ایران، خالی از اطلاعات مفید درباره تاریخ سیاسی ایران نیست. «کاخ تنهایی» به‌خصوص برای شناخت بهتر از شخصیت محمدرضا پهلوی و روان‌شناسی شخصیت او و همچنین وقایع دوران زمامداری دکتر مصدق و کودتای مرداد۱۳۳۲ منبعی قابل ارجاع است. که که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

روحیات شاه در آینه خاطرات ثریا

در بخش‌های مختلف خاطرات ثریا، با روحیات محمدرضا پهلوی و خلقیات او آشنا می‌شویم. به روایت ثریا: «با وجود اینکه محمدرضا پیش از ازدواج با من معشوقه‌های بسیاری داشت اما تا حدودی خجالتی بود. چون در مدارس نظامی تعلیم دیده بود، به انضباط عادت کرده بود و در بسیاری از مواقع دوست نداشت احساسات خود را بیان کند. همچنین قادر نبود کلمات عاشقانه را بر زبان بیاورد و بیشتر با نگاهش حرف می‌زد.» (ص۹۴). ثریا از وقایعی می‌نویسد که تا آن روز در زندگی شاه اثر داشته و روحیات او را شکل داده است: «ازدواج مصلحتی‌اش با فوزیه و شکست این ازدواج با وجود مادری تندخو و نرمش‌ناپذیر، وضعیت بی‌ثبات کشور و سایه سنگین و همیشه حاضر پدرش که خود محمدرضا در وصف وی می‌گفت بیش از اندازه مقتدر و متصلب بود. با این حال از پدرش با احترام سخن می‌گفت و نقش وی را در توسعه و آبادانی ایران بسیار پررنگ می‌دانست.» (همان).

همسر پهلوی دوم درباره شخصیت شاه نیز می‌گوید: «محمدرضا دوست داشت دیگران را داوری و قضاوت کند.کوچکترین بدگویی نسبت به خود را تحمل نمی‌کرد. از تملق و چاپلوسی درباریان لذت می‌برد؛ مانند اکثر ایرانیان بسیار زودرنج و نازک‌نارنجی بود و کوچک‌ترین انتقادی را برنمی‌تافت و از سعه صدر برخوردار نبود.» (ص۹۵). شاه آنچنان‌که ثریا می‌گوید، خود را نظرکرده امامان و خداوند می‌دانست. کسی که پیامبر اسلام او را از سختی‌ها نجات داده است. این روحیات شاه زمانی آشکار شد که ثریا مدتی قبل از مراسم عروسی به بیماری حصبه دچار شد و در بستر بیماری افتاد. در این زمان، شاه جوان برای پرستاری و احوال‌جویی از عروسش بر بالین او حاضر می‌شد و از این سخن می‌گفت که نظرکرده امامان است. هنگامی که ثریا در تب می‌سوخت، شاه به او قوت قلب می‌داد و می‌گفت که وی نیز در کودکی به‌شدت بیمار شده بود و به تب شدیدی مبتلا گردید. ناگهان در همان حالت بیمارگونه در خواب حضرت علی (ع) را مشاهده کرد که ظرف آبی را به سوی او می‌برد. وی ظرف آب را گرفت و نوشید و فردای آن روز دیگر اثری از تب در او مشاهده نشد (ص۱۰۵). شاه جان سالم بردن از ترورش در بهمن ماه سال ۱۳۲۷ را نیز به اراده و لطف حضرت محمد پیامبر اسلام نسبت می‌داد و معتقد بود، بزرگان دین اسلام بارها او را از مشکلات نجات داده‌اند (ص۱۰۷).

شاه، مصدق و کودتای ۲۸ مرداد

ثریا که همزمان با زمامداری دوساله دکتر مصدق، تازه‌عروس، و نزدیک‌ترین فرد به شاه محسوب می‌شد، خاطراتی شنیدنی هم از آن دوران دارد. مثلا توصیف او از مصدق خواندنی‌ست. به گفته ثریا، مصدق که اشراف‌زاده‌ای از خانواده قاجار بود، همواره برای ثریا احترام زیادی قائل بود و نسب خانوادگی ثریا را به او یادآوری می‌کرد: «برخورد دکتر مصدق با من همراه با آداب کامل بود. می‌گفت، به خاطر اینکه من تبار بختیاری دارم و خانواده‌ام مثل مال او، به طور محسوس والاتر از خانواده پهلوی است، برایم احترام قائل است» (ص۱۸۹).

 ثریا در خاطراتش مصدق را «شیرمرد پیر» نام می‌نهد و درباره او می‌نویسد: «او ایرانی‌تر از هر ایرانیِ دیگر، ذوق ساختن یك درام، از پیش‌آمدهای عادی، برابر با مقتضیات روز، در او مشاهده می‌شد. با مهارت تام میان تراژدی و کمدی تاب می‌خورد و ضمن بیان مصیبت‌های کشور می‌گریست و می‌خندید یا غرولند و شادی می‌کرد. در میان سخنرانی، از تعریف به تکذیب می‌پرداخت و در يك چشم به‌هم‌زدن حساب‌شده، غش می‌کرد و در يك چشم به‌هم‌زدن مقتضی دیگر، به هوش می‌آمد... بیشتر اوقات، پیژاما به تن، در حالی‌که در تخت‌خواب بود، سفیران را می‌پذیرفت. با این‌ همه، مردی بود در‌خشان، کامل، درست، و ناسیونالیستی تندرو که روحانیت و ملت را با خود داشت. محمدرضا در نهان، برای این آریستوکرات که مانند خود او ناسیونالیست و خواهان عظمت ایران بود، احترام زیادی داشت» (ص۱۸۹).

به‌رغم این تعاریف، ثریا از مصدق دل خوشی نداشت. زیرا دکتر مصدق، دست شاه را در اداره امور بسته بود و می‌خواست شاه فقط سلطنت کند و نه حکومت. ثریا به یاد می‌آورد که شاه به دنبال از دست دادن قدرتش، دچار «تحریک عصبی و نومیدی» می‌شد که باعث بیماری روده در او شده بود (ص۱۷۶). در آن دوران، شاهِ بی‌قدرت: «ساعات طولانی در اطاقش می‌ماند، و رمان‌های پلیسی می‌خواند، یا می‌خوابید. وزیران  برای مشورت به دیدارش نمی‌آمدند. در وجودش احساس بیهودگی می‌کرد و خانه‌نشینی که مصدق به او تحمیل کرده بود خلق و خویش را تیره می‌ساخت» (ص۱۷۷).

ثریا روزهایی را به یاد می‌آورد که شاه، پس از قیام سی تیر و بازگشت مقتدرانه مصدق به قدرت، بیش از گذشته عصبی و بلاتکلیف و از سرنوشت خود بیمناک بود. زمانی که شاه شب‌ها با اسلحه‌ای کمری زیر بالش به خواب می‌رفت. زمانی که کاخ‌ سعدآباد برای هر دو ایشان به یک زندان بزرگ تبدیل شده بود. زمانی که در برابر شیرمرد پیر، «محمدرضا خودش را باخته بود» (ص۱۹۸). این‌چنین بود که شاه دیگر رغبتی به ماندن در ایران نداشت و از این حرف می‌زد که چون نمی‌تواند در برابر مصدق اقدامی صورت دهد خوب است ایران را ترک گوید. او در زمستان سال ۱۳۳۱ تصمیم گرفت به این سخنان جامه عمل بپوشاند. ثریا به‌خاطر می‌آورد که اولین بار در همین زمان بود که پایش به اثرگذاری در پشت پرده سیاست در ایران باز شد. وقتی، آیت‌الله کاشانی، فردی را نزد ثریا فرستاد و از او خواست شاه را به ماندن در کشور تشویق کند (ص۲۰۳). شاه به حرف ثریا گوش نداد اما در روز خروج او، هواداران سلطنت به‌همراه روحانیون اجتماع بزرگی را در برابر کاخ تشکیل دادند و یکپارچه از او خواستند در ایران بماند. ثریا به یاد می‌آورد که در آن روز هم او و هم شاه از این واقعه از فرط شوق اشک ریخته‌اند.

تابستان سال ۱۳۳۲ در روزهایی آغاز شد که به روایت ثریا، شاه روحیه خود را در برابر مصدق قدری به دست آورده بود. شکست مذاکرات نفت، از هم‌پاشیدگی جبهه ملی، نقشه‌های امریکا و انگلیس برای برانداختن مصدق و تحرکات افسران اخراجی ارتش به میدان‌داری سرلشگر زاهدی علیه دولت، شاه را به آینده سیاسی بدون مصدق امیدوار کرد.  ثریا در این بخش از خاطراتش مدعی است که پس از بازگشت از سفر کوتاهی به اروپا، شاه را تشویق کرده علیه هرج‌ومرج و کمونیست‌ها کودتا کند ولو اینکه به ضرر مصدق باشد. البته در آن روزها، ثریا تنها فردی نبود که شاه را به براندازی مصدق برمی‌انگیخت. اشرف، خواهر شاه، علا وزیر دربار و فرستادگان امریکایی و انگلیسی نیز شاه را به برکناری مصدق با دخالت نظامی ترغیب می‌کردند. یک بار که شاه از ثریا پرسید که آیا براستی باید مصدق را برکنار کنم؟ ثریا با خشم و فریاد به او پاسخ داد که: «راستی که موجودی قابل ترحم هستید، گویا از این حال حقارت و افسردگی که دارید لذت می‌برید؟... باید مقام و شخصیتی را که پیش‌تر داشتید و به آن احترام می‌گذاشتم باز به دست آورید. اگر حکومت مصدق ادامه یابد، باید چوب حراج ایران را به نفع مسکو زد. باور کنید که این اقدام به سود شخص مصدق هم خواهد بود!» (ص۲۱۷).

اما اوضاع آنچنان‌که شاه و خانواده سلطنتی انتظار داشتند پیش نرفت. شاه بالاخره در مرداد آن سال، همکار توطئه براندازی مصدق با نقشه سازمان‌های جاسوسی غربی و با مجری‌گری سرلشگر زاهدی شد اما موج اول تلاش برای برانداختن مصدق شکست خورد. ثریا به یاد می‌آورد که شاه، در بامداد ۲۵ مرداد در ویلای سلطنتی در کلاردشت، به بالین او آمد و خبر داد که زاهدی شکست خورده و آن‌ها باید به عراق بگریزند. ثریا در حالی که نگران جا گذاشتن سگش بود، سوار هواپیمای یک‌موتوره شاه شد تا به رامسر پرواز کنند و از آن‌جا با یک هواپیمای دوموتوره به عراق بگریزند. شرح فرار پرمخاطره‌ هوایی شاه و ثریا از مازندران به بغداد از بخش‌های خواندنی خاطرات ثریا است. زمانی که شاه در پاسخ به سوال برج مراقبت فرودگاه بغداد، خود را معرفی نکرد و فقط هشدار می‌داد هواپیمای جهانگردی‌اش دچار سانحه شده است. پس از فرود در بغداد، زوج سلطنتی ساعت‌ها زیر آفتاب چهل‌درجه بغداد علاف بودند تا اینکه ملک فاروق شاه عراق، از هویت واقعی مسافران این پرواز مطلع شد و ایشان را پناه داد. (ص۲۲۹).

با این حال شاه و ثریا در بغداد نماندند و عزم سفر به اروپا کردند. مقصد آنان رم پایتخت ایتالیا بود. شاه در رم، به روایت ثریا، هیچ امیدی به بازگشت به ایران نداشت و تاج و تخت خود را از دست‌رفته می‌پنداشت. به ثریا گفت که قصد دارد به آمریکا رود، به مادرش ملحق شود، تکه‌زمینی بخرد و خانواده فراری سلطنتی را دور هم جمع کند. به همین دلیل از ثریا می‌خواست که در مخارج صرفه‌جویی کند زیرا او دیگر پول چندانی ندارد (ص۲۳۵). اما در همین ایام در تهران ورق به سود شاه برگشت و در روز ۲۸ مرداد مصدق سرنگون شد. ثریا در ارزیابی واقعه ۲۸ مرداد اگرچه دخالت خارجی را انکار نمی‌کند اما معتقد است که شاه در آن سال نزد ایرانیان منفور نبود و اگر مردم از او نفرت داشتند، نه پول سازمان سیا و نه هواداران کاشانی و نه ارتش نمی‌توانستند او را به قدر بازگردانند.

---

«کاخ تنهایی»، مانند بسیاری از دیگر خاطرات درباریان، خالی از مبالغه و یا روایت نادرست برخی وقایع نیست. چنان‌که در بسیاری از اتوبیوگرافی‌ها دیده می‌شود، نویسنده معمولا نقش خود را در برخی حوادث پررنگ می‌کند و تقصیرش در برخی دیگر حادثه‌ها را ناچیز می‌انگارد. با این حال خاطرات ثریا، دریچه‌ای‌ست برای بازخوانی دورانی مهم و سراسر حادثه از ایران معاصر، از زبان یک ملکه‌ سابق. ملکه‌ای که به دلیل فرزند‌دار نشدن، عنوان درباری‌اش را از دست داد. ثریا بعد از جدایی از شاه در سال ۱۳۳۷، به ایتالیا رفت تا سودای نوجوانی‌اش را پی بگیرد و بازیگر سینما بشود اما در این رشته نیز موفقیت چندانی نداشت. اما تا پایان عمر مورد توجه مجلات علاقه‌مند به شاهزادگان باقی ماند و تصاویر او از صفحات آن‌ها دور نشد.

منبع:

کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری با همکاری لویی والانتن، ترجمه امیرهوشنگ کاوسی، نشر البرز

 


خاطرات_ثریا ثریا_اسفندیاری مصدق محمدرضاشاه

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.