سوم آبانماه ۱۳۸۰، ثریا اسفندیاری در ۶۹ سالگی درگذشت. او دومین همسر شاه بود و در فاصله سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۶ ملکه دربار پهلوی محسوب میشد. ثریا هنگام ازدواج با شاه، ۱۸ سال بیشتر نداشت. پدرش فرزند یکی از خانهای ایل بختیاری و مادرش آلمانی بود. او در سالهایی پرحادثه همسر شاه بود. در سال ۱۳۲۹ و در زمانی با شاه ازدواج کرد که ایران درگیر یک جنبش سیاسی مردمی برای ملی کردن صنعت نفت بود. سالهایی که شاه با مهمترین چالش دوران سلطنتش تا آن روز روبرو بود؛ یعنی زمامداری دکتر مصدق.
ثریا کسی بود که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ زمانی که موج اول کودتا شکست خورد، همراه با شاه از رامسر به عراق و سپس ایتالیا گریخت و چند روز بعد ناباورانه پس از سقوط دولت مصدق به ایران بازگشت. زندگی زناشویی ثریا با شاه دوام چندانی نداشت. چند سال پس از این ازدواج، مطابق با آزمایشهای پزشکی مشخص شد که او نمیتواند با شاه صاحب فرزند شود و به این ترتیب سلطنت ایران بیولیعهد میماند. با وجود رابطه عاشقانهای که میان او و شاه برقرار بود، سرانجام ازدواج آنان به جدایی انجامید. ازدواج و جداییای که به یک درام سیاسیعاشقانه میمانست. ثریا از زمان ازدواج با شاه، به دلیل زیبایی منحصربفردش مورد توجه گسترده مطبوعات داخلی و خارجی بود. تصویر او بارها روی جلد مجلات و روزنامههای غربی بهعنوان ملکه ایران رفته و شهرتش جهانی شده بود. او در زمانی به دربار ایران راه یافت که دوره بهار مطبوعات بود. در آن دوران، دهها روزنامه و مجله برای فروش بیشتر، عکسهای ثریا را چاپ میکردند و اخبار سفرها و دیدارهایش را بازتاب میدادند. ثریا برای شاه محبوبیت آورده بود اما شاه ولیعهد میخواست و همین باعث پایان این ازدواج شد.
خاطرات اعضای خانوادههای سلطنتی، بهخصوص زنانی که به دلایلی همچون طلاق از دربار شاهی رانده میشوند، همواره مورد توجه افکار عمومی و علاقهمندان به تاریخ شخصیتها بوده است. حتما نمونه پرسروصدای دایانا، همسر سابق ولیعهد انگلستان را به خاطر دارید. خاطرات اعضای جداشده از خانوادههای سلطنتی که دریچهای است به اندرونی کاخها، همیشه علاقهمندان خاص خودش را دارد. ثریا اسفندیاری نیز از این گروه جدا نمانده است. او خاطراتش را با عنوان «کاخ تنهایی»، در سال ۱۹۹۱ میلادی منتشر کرد. خاطرات ثریا را میتوان نمونهای موفق از «سایهنویسی» نیز دانست. چنانچه خانم اسفندیاری در مقدمه کتابش شرح داده، او این خاطرات را به کمک لویی والانتن از روزنامهنگاران فرانسوی نوشته است. این روشی رایج در نوشتن خاطرات است که صاحب خاطرات، کتابش را با همکاری و کمک یک نویسنده تهیه میکند. آن نویسنده را اصطلاحا «سایهنویس» مینامند. اگرچه ثریا اسفندیاری یک ملکه با علایق و کنشهای سیاسی نبود اما خاطرات ثریا یا به عبارت دیگر سایهنویسی آقای والانتن برای ملکه سابق ایران، خالی از اطلاعات مفید درباره تاریخ سیاسی ایران نیست. «کاخ تنهایی» بهخصوص برای شناخت بهتر از شخصیت محمدرضا پهلوی و روانشناسی شخصیت او و همچنین وقایع دوران زمامداری دکتر مصدق و کودتای مرداد۱۳۳۲ منبعی قابل ارجاع است. که که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
روحیات شاه در آینه خاطرات ثریا
در بخشهای مختلف خاطرات ثریا، با روحیات محمدرضا پهلوی و خلقیات او آشنا میشویم. به روایت ثریا: «با وجود اینکه محمدرضا پیش از ازدواج با من معشوقههای بسیاری داشت اما تا حدودی خجالتی بود. چون در مدارس نظامی تعلیم دیده بود، به انضباط عادت کرده بود و در بسیاری از مواقع دوست نداشت احساسات خود را بیان کند. همچنین قادر نبود کلمات عاشقانه را بر زبان بیاورد و بیشتر با نگاهش حرف میزد.» (ص۹۴). ثریا از وقایعی مینویسد که تا آن روز در زندگی شاه اثر داشته و روحیات او را شکل داده است: «ازدواج مصلحتیاش با فوزیه و شکست این ازدواج با وجود مادری تندخو و نرمشناپذیر، وضعیت بیثبات کشور و سایه سنگین و همیشه حاضر پدرش که خود محمدرضا در وصف وی میگفت بیش از اندازه مقتدر و متصلب بود. با این حال از پدرش با احترام سخن میگفت و نقش وی را در توسعه و آبادانی ایران بسیار پررنگ میدانست.» (همان).
همسر پهلوی دوم درباره شخصیت شاه نیز میگوید: «محمدرضا دوست داشت دیگران را داوری و قضاوت کند.کوچکترین بدگویی نسبت به خود را تحمل نمیکرد. از تملق و چاپلوسی درباریان لذت میبرد؛ مانند اکثر ایرانیان بسیار زودرنج و نازکنارنجی بود و کوچکترین انتقادی را برنمیتافت و از سعه صدر برخوردار نبود.» (ص۹۵). شاه آنچنانکه ثریا میگوید، خود را نظرکرده امامان و خداوند میدانست. کسی که پیامبر اسلام او را از سختیها نجات داده است. این روحیات شاه زمانی آشکار شد که ثریا مدتی قبل از مراسم عروسی به بیماری حصبه دچار شد و در بستر بیماری افتاد. در این زمان، شاه جوان برای پرستاری و احوالجویی از عروسش بر بالین او حاضر میشد و از این سخن میگفت که نظرکرده امامان است. هنگامی که ثریا در تب میسوخت، شاه به او قوت قلب میداد و میگفت که وی نیز در کودکی بهشدت بیمار شده بود و به تب شدیدی مبتلا گردید. ناگهان در همان حالت بیمارگونه در خواب حضرت علی (ع) را مشاهده کرد که ظرف آبی را به سوی او میبرد. وی ظرف آب را گرفت و نوشید و فردای آن روز دیگر اثری از تب در او مشاهده نشد (ص۱۰۵). شاه جان سالم بردن از ترورش در بهمن ماه سال ۱۳۲۷ را نیز به اراده و لطف حضرت محمد پیامبر اسلام نسبت میداد و معتقد بود، بزرگان دین اسلام بارها او را از مشکلات نجات دادهاند (ص۱۰۷).
شاه، مصدق و کودتای ۲۸ مرداد
ثریا که همزمان با زمامداری دوساله دکتر مصدق، تازهعروس، و نزدیکترین فرد به شاه محسوب میشد، خاطراتی شنیدنی هم از آن دوران دارد. مثلا توصیف او از مصدق خواندنیست. به گفته ثریا، مصدق که اشرافزادهای از خانواده قاجار بود، همواره برای ثریا احترام زیادی قائل بود و نسب خانوادگی ثریا را به او یادآوری میکرد: «برخورد دکتر مصدق با من همراه با آداب کامل بود. میگفت، به خاطر اینکه من تبار بختیاری دارم و خانوادهام مثل مال او، به طور محسوس والاتر از خانواده پهلوی است، برایم احترام قائل است» (ص۱۸۹).
ثریا در خاطراتش مصدق را «شیرمرد پیر» نام مینهد و درباره او مینویسد: «او ایرانیتر از هر ایرانیِ دیگر، ذوق ساختن یك درام، از پیشآمدهای عادی، برابر با مقتضیات روز، در او مشاهده میشد. با مهارت تام میان تراژدی و کمدی تاب میخورد و ضمن بیان مصیبتهای کشور میگریست و میخندید یا غرولند و شادی میکرد. در میان سخنرانی، از تعریف به تکذیب میپرداخت و در يك چشم بههمزدن حسابشده، غش میکرد و در يك چشم بههمزدن مقتضی دیگر، به هوش میآمد... بیشتر اوقات، پیژاما به تن، در حالیکه در تختخواب بود، سفیران را میپذیرفت. با این همه، مردی بود درخشان، کامل، درست، و ناسیونالیستی تندرو که روحانیت و ملت را با خود داشت. محمدرضا در نهان، برای این آریستوکرات که مانند خود او ناسیونالیست و خواهان عظمت ایران بود، احترام زیادی داشت» (ص۱۸۹).
بهرغم این تعاریف، ثریا از مصدق دل خوشی نداشت. زیرا دکتر مصدق، دست شاه را در اداره امور بسته بود و میخواست شاه فقط سلطنت کند و نه حکومت. ثریا به یاد میآورد که شاه به دنبال از دست دادن قدرتش، دچار «تحریک عصبی و نومیدی» میشد که باعث بیماری روده در او شده بود (ص۱۷۶). در آن دوران، شاهِ بیقدرت: «ساعات طولانی در اطاقش میماند، و رمانهای پلیسی میخواند، یا میخوابید. وزیران برای مشورت به دیدارش نمیآمدند. در وجودش احساس بیهودگی میکرد و خانهنشینی که مصدق به او تحمیل کرده بود خلق و خویش را تیره میساخت» (ص۱۷۷).
ثریا روزهایی را به یاد میآورد که شاه، پس از قیام سی تیر و بازگشت مقتدرانه مصدق به قدرت، بیش از گذشته عصبی و بلاتکلیف و از سرنوشت خود بیمناک بود. زمانی که شاه شبها با اسلحهای کمری زیر بالش به خواب میرفت. زمانی که کاخ سعدآباد برای هر دو ایشان به یک زندان بزرگ تبدیل شده بود. زمانی که در برابر شیرمرد پیر، «محمدرضا خودش را باخته بود» (ص۱۹۸). اینچنین بود که شاه دیگر رغبتی به ماندن در ایران نداشت و از این حرف میزد که چون نمیتواند در برابر مصدق اقدامی صورت دهد خوب است ایران را ترک گوید. او در زمستان سال ۱۳۳۱ تصمیم گرفت به این سخنان جامه عمل بپوشاند. ثریا بهخاطر میآورد که اولین بار در همین زمان بود که پایش به اثرگذاری در پشت پرده سیاست در ایران باز شد. وقتی، آیتالله کاشانی، فردی را نزد ثریا فرستاد و از او خواست شاه را به ماندن در کشور تشویق کند (ص۲۰۳). شاه به حرف ثریا گوش نداد اما در روز خروج او، هواداران سلطنت بههمراه روحانیون اجتماع بزرگی را در برابر کاخ تشکیل دادند و یکپارچه از او خواستند در ایران بماند. ثریا به یاد میآورد که در آن روز هم او و هم شاه از این واقعه از فرط شوق اشک ریختهاند.
تابستان سال ۱۳۳۲ در روزهایی آغاز شد که به روایت ثریا، شاه روحیه خود را در برابر مصدق قدری به دست آورده بود. شکست مذاکرات نفت، از همپاشیدگی جبهه ملی، نقشههای امریکا و انگلیس برای برانداختن مصدق و تحرکات افسران اخراجی ارتش به میدانداری سرلشگر زاهدی علیه دولت، شاه را به آینده سیاسی بدون مصدق امیدوار کرد. ثریا در این بخش از خاطراتش مدعی است که پس از بازگشت از سفر کوتاهی به اروپا، شاه را تشویق کرده علیه هرجومرج و کمونیستها کودتا کند ولو اینکه به ضرر مصدق باشد. البته در آن روزها، ثریا تنها فردی نبود که شاه را به براندازی مصدق برمیانگیخت. اشرف، خواهر شاه، علا وزیر دربار و فرستادگان امریکایی و انگلیسی نیز شاه را به برکناری مصدق با دخالت نظامی ترغیب میکردند. یک بار که شاه از ثریا پرسید که آیا براستی باید مصدق را برکنار کنم؟ ثریا با خشم و فریاد به او پاسخ داد که: «راستی که موجودی قابل ترحم هستید، گویا از این حال حقارت و افسردگی که دارید لذت میبرید؟... باید مقام و شخصیتی را که پیشتر داشتید و به آن احترام میگذاشتم باز به دست آورید. اگر حکومت مصدق ادامه یابد، باید چوب حراج ایران را به نفع مسکو زد. باور کنید که این اقدام به سود شخص مصدق هم خواهد بود!» (ص۲۱۷).
اما اوضاع آنچنانکه شاه و خانواده سلطنتی انتظار داشتند پیش نرفت. شاه بالاخره در مرداد آن سال، همکار توطئه براندازی مصدق با نقشه سازمانهای جاسوسی غربی و با مجریگری سرلشگر زاهدی شد اما موج اول تلاش برای برانداختن مصدق شکست خورد. ثریا به یاد میآورد که شاه، در بامداد ۲۵ مرداد در ویلای سلطنتی در کلاردشت، به بالین او آمد و خبر داد که زاهدی شکست خورده و آنها باید به عراق بگریزند. ثریا در حالی که نگران جا گذاشتن سگش بود، سوار هواپیمای یکموتوره شاه شد تا به رامسر پرواز کنند و از آنجا با یک هواپیمای دوموتوره به عراق بگریزند. شرح فرار پرمخاطره هوایی شاه و ثریا از مازندران به بغداد از بخشهای خواندنی خاطرات ثریا است. زمانی که شاه در پاسخ به سوال برج مراقبت فرودگاه بغداد، خود را معرفی نکرد و فقط هشدار میداد هواپیمای جهانگردیاش دچار سانحه شده است. پس از فرود در بغداد، زوج سلطنتی ساعتها زیر آفتاب چهلدرجه بغداد علاف بودند تا اینکه ملک فاروق شاه عراق، از هویت واقعی مسافران این پرواز مطلع شد و ایشان را پناه داد. (ص۲۲۹).
با این حال شاه و ثریا در بغداد نماندند و عزم سفر به اروپا کردند. مقصد آنان رم پایتخت ایتالیا بود. شاه در رم، به روایت ثریا، هیچ امیدی به بازگشت به ایران نداشت و تاج و تخت خود را از دسترفته میپنداشت. به ثریا گفت که قصد دارد به آمریکا رود، به مادرش ملحق شود، تکهزمینی بخرد و خانواده فراری سلطنتی را دور هم جمع کند. به همین دلیل از ثریا میخواست که در مخارج صرفهجویی کند زیرا او دیگر پول چندانی ندارد (ص۲۳۵). اما در همین ایام در تهران ورق به سود شاه برگشت و در روز ۲۸ مرداد مصدق سرنگون شد. ثریا در ارزیابی واقعه ۲۸ مرداد اگرچه دخالت خارجی را انکار نمیکند اما معتقد است که شاه در آن سال نزد ایرانیان منفور نبود و اگر مردم از او نفرت داشتند، نه پول سازمان سیا و نه هواداران کاشانی و نه ارتش نمیتوانستند او را به قدر بازگردانند.
---
«کاخ تنهایی»، مانند بسیاری از دیگر خاطرات درباریان، خالی از مبالغه و یا روایت نادرست برخی وقایع نیست. چنانکه در بسیاری از اتوبیوگرافیها دیده میشود، نویسنده معمولا نقش خود را در برخی حوادث پررنگ میکند و تقصیرش در برخی دیگر حادثهها را ناچیز میانگارد. با این حال خاطرات ثریا، دریچهایست برای بازخوانی دورانی مهم و سراسر حادثه از ایران معاصر، از زبان یک ملکه سابق. ملکهای که به دلیل فرزنددار نشدن، عنوان درباریاش را از دست داد. ثریا بعد از جدایی از شاه در سال ۱۳۳۷، به ایتالیا رفت تا سودای نوجوانیاش را پی بگیرد و بازیگر سینما بشود اما در این رشته نیز موفقیت چندانی نداشت. اما تا پایان عمر مورد توجه مجلات علاقهمند به شاهزادگان باقی ماند و تصاویر او از صفحات آنها دور نشد.
منبع:
کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری با همکاری لویی والانتن، ترجمه امیرهوشنگ کاوسی، نشر البرز