13 فروردینماه ۱۳۸۲، کاوه گلستان در حال عکاسی در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک عراق، بر اثر انفجار مین کشته شد. از کاوه گلستان مجموعه عکسهای مهمی نظیر مجموعه سه گزارش درباره روسپی، مجنون و کارگر بین سالهای 1355- 1356 بهجا مانده و همچنین عکسهای او در برهه انقلاب و سپس جنگ هشتساله او را به ناظری برای رویدادهای مهم تاریخی ایران در چند دهه اخیر بدل کرده است. گلستان در سالهای حیاتش بهعنوان فیلمساز نیز به فعالیت پرداخت و مستند «ثبت حقیقت» در دهه هفتاد ازجمله آثار او در این زمینه است. کاوه گلستان نگاهی مختص به خود در عکاسی داشت و در عکاسی جنگ دارای سابقهای طولانی بود و حتی اولین تجربیاتش در عکاسی از درگیریهای ارتش آزادیبخش با سربازان انگلستان در ایرلند بود. او رویکردی انتقادی به جنگ داشت و این رویکرد در عکسهای او قابل مشاهده است. رویکرد متفاوت او در بازنمایی جنگ باعث شده تا او بیش از آنکه به خود جنگ توجه کند به بحرانها و مسائل برآمده از وضعیت جنگی بپردازد و آوارههای جنگی نقشی مهم در نگاه او دارند.
«بیرون از خانهام و خسته میان شب میگردم و به یاد حرف شاعر که میتوانی به داستانی فکر کنی که قهرمانش موشک باشد؟ نه، نمیتوانم. از آنچه ضد انسان است فقط میتوان نفرت داشت، فقط نفرت. دلم میخواهد به داستانی فکر کنم که قهرمانهایش دو سرباز ایرانی و عراقی باشند. دو سربازی که در صحنه پایانی یکدیگر را از غرقاب خلیج نجات بدهند. و از خود میپرسم: آیا همین حالا یک نویسنده عراقی، آن نفرینشده دیگر به چه فکر میکند؟ نه آیا به یک شاخه زیتون؟»
این سطور پایانی متنی است با عنوان «صلح و جنگ؛ پایان کابوس» از محمود دولتآبادی به تاریخ یازدهم مرداد 1367. نگاه دولتآبادی به جنگ چه در اینجا و در روایتهای داستانیاش متفاوت از روایت غالب و رسمی است. روایت نویسندهای است که زاویه دید خودش را دارد و همین تفاوت در زاویه دیدِ نویسنده با زاویه دید تاریخ رسمی است که مانع انتشار «کلنل» شده است.
زاویه دید، اینکه از کدام منظر به واقعیت بنگریم و چه روایتی از آن به دست دهیم، تفاوتها را برمیسازد و تمایزها را برمیکشد و این همان چیزی است که روایت غالب و رسمی برنمیتابد. روایت رسمی، همهچیز را یکدست میخواهد و علیه زاویه دید شخصی است. روایت رسمی تاریخ، روایتی خطی و صاف است که از نقطهای معلوم میآغازد و در نقطهای باز هم معلوم به انتها میرسد. در مقابل اما، نویسنده و هنرمند به اعتبار همین زاویه دید شخصی است که متمایز میشود و واقعیت را از صافی ذهنش عبور میدهد و پیش چشممان میگذارد آنچه را که در روایت رسمی طرد و سرکوب شده است. در عکسهای کاوه گلستان نیز آنچه پیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد همین وجود «زاویه دید»ی شخصی است که طردشدهها و تیپاخوردهها و آوارهها و اسیرها و کشتهها و حذفشدهها و به حاشیه راندهشدگان را در لحظهای تاریخی ثبت میکند.
کاوه گلستان نهفقط عکاس خبری یا عکاس اجتماعی که تاریخنگاری است که نادیدههایی از تاریخ معاصر ایران را ثبت کرده است. گلستان بسیاری از «اولینها» را ثبت کرده است اما آنچه او را متمایز میکند نهفقط حضور زودهنگامش در رویدادهای تاریخی و اجتماعی بلکه زاویهدید شخصیاش است که روایتهای او را در هر مجموعه از عکسهایش متمایز میکند. عکسهای گلستان روایتهایی تاریخی از حقیقت بدون حذف کردن چیز یا چیزهایی از آن است. در میان عکسهای او از روزهای انقلاب، عکسهایی وجود دارد که روایت رسمی تاریخ آگاهانه نمیبیندشان و حذفشان میکند. عکسهای گلستان اما بهمثابه یکی از جاندارترین روایتهای تاریخی از روزهای انقلاب و سلسله حوادث و اعتراضات پس از آن است. او در همه این عکسها در پی ثبت بیکموکاست حقیقت بوده است.
ثبت حقیقت از زاویه دیدی شخصی و نه از زاویه دید غالب، عنصری اصلی در کارنامه کاری کاوه گلستان است. او در آغاز دهه هفتاد مستندی بیستوسه دقیقهای ساخت با عنوان «ثبت حقیقت» و در آن صدای حذفشده یا کمرنگ شده روزنامهنگاران و نویسندگانی را ثبت کرد که با مسئله سانسور روبرو بودند. به این اعتبار گلستان تنها عکاس وقایع و رویدادهای تاریخی و اجتماعی نبود بلکه عکاسی بود خیره به حقیقت که درکی تاریخی از جامعهاش داشت. او درباره نگاه خیره به حقیقت گفته بود:
«این چشمها، چشمهای من شاهد حقیقتهای زیادی بودند. شاهد سختیهای زیادی در کشور من بودند. دوربین من حقیقت را ثبت میکند. اینجا زجر و بدبختی، واقعیت انسانها است، اما در واقعیت این حقیقت است که زجر میکشد. یکبار از یک پسر کرد پرسیدم: وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟ او جواب داد: اصلا مطمئن نیستم که بزرگ میشوم یا نه! برای کشتن، قاتلها سوار بر هویت خودشان هستند اما برای گفتن حقیقت، همیشه حقیقت را پنهان میکنند. یکبار یکی از رزمندگان که یکی از چشمهایش را از دست داده بود، به من گفت: برای دیدن هدف فقط یک چشم کافی است. و برای هشت سال من با یک چشم به مرگ نگاه میکردم و تصاویری که روی آنها تمرکز میکردم، تصاویر واقعیت بودند. آن زمان صحبت از خمپاره، جنگ و اینجور چیزها بود اما در حال حاضر تنها چیزی که باقی مانده است، مرگی است که یک فاصله زمانی و یک خاطره از آن مانده است. یکبار به مزرعهای رفته بودم. دیدم زمینهایی را که با خمپاره از بین رفته بود اما حالا مرگ فقط یک محاسبه زمان و مسافت است و نه هیچچیز دیگر. برای سالها با کمک شما، آنها ما را قطعهقطعه کردند اصلا نگاه کردی و اهمیت ندادی. من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس نمیتواند».
کاوه گلستان در گفتوگویی گفته بود که مهمترین کاری که در دوران جنگ کرده بود مربوط به آوارگان بوده است. اینکه چطور مردم ایران مجبور به جابهجایی شدهاند و مثلا عربهای خوزستان به اجبار به کردستان مهاجرت کردند و از آنجا به عراق فرار کردند. گلستان نگاهی انتقادی به جنگ داشت و جنگ را دشمن انسان میدانست و این رویکرد او برخلاف روایت رسمی از جنگ بود و به این دلیل بود که عکسهای او از فجایع ناشی از جنگ کمتر در روایت رسمی منتشر شدهاند.