سلام شکستگان سال‌های سیاه

در سالمرگ سعید سلطان‌پور، شاعر زمانه‌اش

1400/03/31

سعید سلطان‌پور، نمایش‌نامه‌نویس،‌ کارگردان تئاتر و شاعری بود که در کانون نویسندگان ایران عضویت داشت و در همه سال‌های فعالیتش برای آزادی اندیشه و آزادی قلم مبارزه کرد. سلطان‌پور در هر سه دهه چهل، پنجاه و شصت، نامی نمادین در هنر و ادبیات ایران به شمار می‌رود و شعر و تئاترش در پیوند با اجتماع و زمانه‌اش قرار داشت. او در دهه چهل به عرصه رسید، در دهه پنجاه به یکی از چهره‌های نمادین عصیان بدل شد و سرانجام در روزهای آغازین سال شصت خاموش شد. یکی از نقاط عطف ادبیات ایران در دهه پنجاه، شب‌های شعرخوانی سال 56 است که به ده ‌شب مشهور است. اگرچه این ده شب اتفاقی مهم در تاریخ ادبیات و روشنفکری ایران دوران معاصر به شمار می‌رود، اما در دل همین اتفاق، حادثه دیگری هم می‌توان ردیابی کرد و آن شعرخوانی سلطان‌پور در یکی از این شب‌ها بود. حادثه‌ای که هم مخاطبان و هم برگزارکنندگانِ شب‌های شعر را غافلگیر کرد و روایت‌های مختلفی درباره آن ارائه شده است.

 

سعید سلطان‌پور در شب پنجمِ شعرخوانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان که به ده‌شب مشهور است، به شکستگان سال‌های سیاه و تشنگان آزادی سلام می‌کند و می‌گوید عضو کانون نویسندگان ایران است و با حفظ استقلال اندیشه از پایگاه کانون با مخاطبان حرف می‌زند و شعر می‌خواند و بعد این‌گونه خود را معرفی می‌کند:

«تاکنون چهار کتاب از من چاپ شده است: صدای میرا اولین مجموعه شعرهایم در سال چهل‌وهفت اجازه انتشار یافت ولی بلافاصله پس از انتشار جمع شد. کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه، تحلیلی درباره هنر و ادبیات، به‌ویژه تئاتر، هرگز اجازه انتشار نیافت. تنها به جرم نوشتن آن مدتی در بازداشت به سر بردم. کتاب حسنک نمایشنامه‌ای بر بنیاد گزارش ابوالفضل بیهقی تاکنون اجازه انتشار نیافته است. کتاب آوازهای بند که تنها به جرم سرودن آن سه سال در بازداشتگاه‌ها و بندها به سر بردم و چون دیگران عقوبت‌های نابه‌جا و وهن‌آور کشیدم منتشر نشده است. دو هفته پیش کتاب صدای میرا که در سال چهل‌وهفت تنها به بهانه چند صفحه جمع شده بود؛ اجازه مشروط یافت. گفتند انتشار این کتاب آزاد است در صورتی که بیست‌ویک صفحه آن را برداری؛ یعنی شعرها را تکه‌تکه کنی و از هویت بیندازی. نشر اندیشه و هنر در صورتی که آزاد نباشد، آزاد است. و از تئاتر، انجمن تئاتر ایران را در سال چهل‌وهفت بنیاد نهادیم».

                               سلطان‌پور در پشت پرده نمایشِ عباس آقا کارگر ایران ناسیونال 

سلطان‌پور در شب پنجم شب‌های شعر گوته، شعرهایی می‌خواند که به قول محمدعلی سپانلو شورش علیه برنامه‌ریزی مصوب هیأت دبیران کانون بوده است. با این ‌حال در شعرهایی که قرار نبود خوانده شود و سلطان‌پور در آن شب خواند، گروه‌های مخفی طرفدار مبارزه مسلحانه، صدای گمشده خود را بازمی‌یافتند. سپانلو در «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» نوشته:

«کافی است به شعرهایی که زیر نام سلطان‌پور در کتاب ده شب چاپ شده بنگریم؛ بسامد واژه خون آن‌قدر هست که تقریباً به هر سطر آن یک سهمیه خون می‌رسد. جمعیت ناراضی و عاصی بود، دیدش از دنیا مطلقاً سیاه و سفید بود، تصویری از ساختن جامعه نو داشت یا نداشت، نبرد و خون‌ریزی و شهادت، به‌مثابه آغازی ضروری، به دیده‌اش جذاب می‌نمود.»

شعرخوانی سلطان‌پور اقدامی بوده است که همه را و به‌خصوص هیات دبیران کانون را غافلگیر می‌کند. روایت به‌آذین از آن شب و شعرخوانی سلطان‌پور چنین است:

«... سعید سلطان‌پور، با شعرهایی که بلند و پرشور -و شوراننده- می‌خواند و در آن از زندان و خون و رگبار و اعدامی و انقلاب سخن می‌رود، همه گردانندگان این شب‌ها را -آلمانی و ایرانی- به هراس می‌افکند. دبیران کانون، نه‌تنها برای ادامه این شب‌ها، بل برای موجودیت کانون احساس خطر می‌کنند. چرا این جوان که به هنرمندی‌اش ارج می‌گذرام و دوستش دارم، به‌رغم آنچه یک هفته پیش در خانه خودم به وی گفته‌ام، امشب این‌گونه دو اسبه می‌تازد؟ سرمستی این انبوه جوانان -بیشتر از هواداران چریک‌های فدایی خلق- که برایش کف می‌زنند و زنده‌باد می‌گویند و باز هم از او شعر می‌خواهند... واژه‌ها در شعر این جوان فلز گداخته است، سنگین و سوزان. دل را سوراخ می‌کند و جایگیر می‌شود. ولی افسوس! در چنین جایی و در چنین مقطع زمانی، طنین آن زودس است و پژواک آن کم‌دامنه.»

 به‌آذین نوشته که برخی از دبیران و اعضای کانون در مواجهه با کار سلطان‌پور به‌شدت برآشفته می‌شوند تا حدی که مثلاً باقر پرهام می‌گوید اگر سلطان‌پور از کانون اخراج نشود استعفا می‌دهد. یا در موردی دیگر ساعدی با پرخاش به به‌آذین اعتراض کرده که به او گفته‌اند از کلمه «سانسور» در سخنرانی‌اش استفاده نکند اما سلطان‌پور و مؤمنی چنین و چنان گفته‌اند.

شعرخوانی سلطان‌پور با استقبال شدید جمعیتی که آن شب حاضر بودند روبرو می‌شود. کار به جایی می‌کشد که مجبور می‌شوند از او بخواهند شعرخوانی‌اش را تمام کند. به‌آذین روایت کرده که:

«در میان شعرخوانی سعید، پیغامی روی تکه کاغذ مچاله‌شده‌ای به دستم دادند که هرچه زودتر خودم را در پای سکوی سخنرانی به هزارخانی برسانم. از لابلای جمعیت فشرده به زحمت رفتم. سعید همچنان شعر می‌خواند، با کلمات آتشین و لحن آتشین‌تر. گفتم:

- سعید! زود تمام کن. بیا پایین.

نخواست و ادامه داد. شعر را تا پایان خواند. باز گفتم:

- سعید جان! خواهش می‌کنم.

ولی او همچنان خواند و خواند. سرانجام در بلندگو اعلام کرد:

- برای آن‌که وقت به دوستان دیگر برسد، یک شعر دیگر می‌خوانم و می‌روم.

و شعر طولانی دیگری خواندن گرفت. سخت برایش کف زدند. کسانی که روی چمن حیاط نشسته بودند به پا خاستند و، کف‌زنان و فریادزنان، باز از او شعر خواستند. خوشبختانه، خودش برگشت و عذر خواست».

مسعود نقره‌کار که یکی از حضار هر ده شب بوده، از منظری دیگر به شعرخوانی سلطان‌پور اشاره کرده است. او می‌گوید «صدای زیبای دلاور» که درواقع اشاره‌ای است به شعری از سعید سلطان‌پور رهایشان نمی‌کرده است:

«ده شب شعر و سخن روز چهارشنبه 27 مهرماه 1356 پایان یافت و ما با فکر کردن و سخن گفتن درباره پیام هوشنگ گلشیری به‌سوی خانه‌هایمان راه افتادیم، اما صدایی ورای همه آن صداها رهایمان نمی‌کرد؛ با ما بود و نقل مجلس ما بود، صدای زیبای دلاور».

شعرخوانی سلطان‌پور در شب‌های شعر سال 56 حادثه‌ای بود که شاید تنها کسی چون او می‌توانست آن را رقم بزند. سلطان‌پور در آن زمان تازه از زندان آمده بود و درواقع تندتر از قبل برگشته بود که فعالیت کند. فعالیت سلطان‌پور شعر و تئاتر بود اما در دهه‌ای که او در آن بالید، دهه چهل، سیاست بخش جدایی‌نشدنی ادبیات و هنر بود. او برآمده از دهه چهل بود و به نسلی تعلق داشت که به قول ناصر زرافشان نسلی ویژه بودند که میان کودتای 28 مرداد و 22 بهمن زندگی کردند:

«سعید سلطان‌پور، گذشته از ویژگی‌های شخصی‌اش، که شخصیتی حساس، جسور، زلال و خلاق داشت که هر یک از این‌ها جداگانه قابل بررسی است- متعلق به نسلی است که وقتی چشم باز کرد خود را در جامعه پس از کودتای 28 مرداد یافت؛ نسلی که بین 28 مرداد و 22 بهمن زندگی کرد و این نسل، نسلی ویژه است. نسلی که بر روی خاکستر اعدام‌های پس از کودتا خود را شناخت، در فضای یأس و دلمردگی پس از شکست قد علم کرد مغلوب این فضا نشد، در همان شرایط خود را سازماندهی کرد و برخلاف نسل سرگردان، سردرگم و افسرده کنونی که چون کشتی بی‌بادبان به هر سو رانده می‌شود، صاحب آرمان بود و برای تحقق آرمان خود دست به عمل زد.»

غلامحسین ساعدی، در مصاحبه‌اش در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، این دوران مورد اشاره را دورانی غریب می‌نامد و نمونه شناخته‌شده روشنفکری‌اش را هم سلطان‌پور می‌داند:

«آن دوره دوران غریبی بود، یعنی احساسات در واقع به‌صورت پراکنده بود. تمام گروه‌ها، گروه که نبود در واقع به‌صورت زیرزمینی یک چند نفری دور هم جمع می‌شدند یا اعلامیه‌ای در می‌آمد یا از این گوشه و آن گوشه بیشتر از این چیزی نبود. سازمان‌های سیاسی هم کاملاً زیرزمینی بودند. آن دوره دوران در واقع، چطوری بگویم... اشخاص خیلی راحت داشتند... خودشان را نشان می‌دادند، از نظر سیاسی و اینها. مثلاً نمونه‌های فراوانی را می‌شود گفت. بروبچه‌هایی که مدام یک پایشان زندان بود یک پایشان خانه بود. بیرون تأمین نبودند و همیشه در تهدید بودند، همه آن‌ها را می‌شناختند. مثلاً یک نمونه شناخته‌شده‌اش سعید سلطان‌پور. مثلاً طفلی یا زندان بود یا بدبختی می‌کشید، بی‌پولی و این‌ها و در عین‌حال خودش را هم به یک صورت خاصی تجلی نمی‌داد. حتی این کار خواهد شد یا پس فردا این کار خواهد شد نبود. برنامه‌ریزی به این صورت نبود. این زندان رفتن‌ها و آمدن‌ها و اوج تسلط وحشتناک ساواک، بعد از سال ۱۳۵۰ شروع شد دیگر».

شعرخوانی سلطان‌پور در شب پنجم از ده شب، اتفاقی نبوده که یکباره افتاده باشد. اگرچه شعرهایی که سلطان‌پور خواند شب پنجم از ده شب را بدل به حادثه‌ای فراتر از شعرخوانی کرد، اما در سابقه سلطان‌پور شعرهای سیاسی خواندن آن هم در حضور جمع وجود داشته است. درواقع او نخست در شب‌های شعر خوشه شعرهایی سیاسی در حضور جمع خوانده بود و سپانلو می‌گوید با این اتفاق بود که گرایش سیاسی آن شعرخوانی‌ها مطرح شد. سپانلو در خاطراتش که در کتابی با عنوان «بن‌بست‌ها و شاهراه» منتشر شده آورده:

«... پیش از آن، چند شاعر برای همدیگر شعرهایشان را می‌خواندند، ولی فهمیدند که چه‌قدر انگیزش دادن مهم است. مثلاً یادم است سعید سلطانپور که بازیگر تئاتر بود، یک شعر کاملاً سیاسی را خواند که از همان‌جا گرایش‌های سیاسی شب‌ها هم مطرح شد. یک مسئله اساسی این بود که اگر کسی در سال‌های آخر دبیرستان یک دبیر به درد بخور داشت یا این‌که وارد دانشگاه شده بود، دیگر طرفدار و علاقه‌مند شعر می‌شد. به این ترتیب، در دهه چهل، شعر مستمعی بزرگ پیدا کرد و این پدیده در تاریخ ایران سابقه نداشت. این هم یک جنبه دیگر آن است.»

سلطان‌پور فرزند زمانه‌اش بود. او ریشه در سنت مبارزاتی دهه چهل داشت اما به‌واسطه نوع حضورش در ادبیات و هنر آن دوران به چهره‌ای نمونه از زمانه‌اش بدل شد.

 

منابع:

- از هر دری، م. آ. به‌آذین، نشر دوستان

- بن‌بست‌ها و شاهراه،‌ محمدعلی سپانلو، نشر پن‌پاب

- ده‌ شب، شب‌های شاعران و نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران-آلمان، به کوشش ناصر مؤذن، نشر امیرکبیر

- سرگذشت کانون نویسندگان ایران،‌ محمدعلی سپانلو، نشر باران

- مصاحبه غلامحسین ساعدی در پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد


سعید سلطان‌پور شعرخوانی ده شب

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.