وارث دهخدا و نیما

1401/04/13

دکتر محمد معین از برجسته‌ترین محققان و ادیبان معاصر است که در اردیبهشت ماه سال 1297 در رشت متولد شد. محمد معین اگرچه عمری نسبتا کوتاه داشت اما در سال‌های حیاتش پیوسته کار کرد و کارنامه‌ای پربار از او به جا مانده است. «فرهنگ فارسی معین» از مهم‌ترین واژه‌نامه‌های فارسی است که توسط او پدید آمد اما این همه کار معین در این عرصه نیست. در سال‌های حیات علامه دهخدا معین از جمله اساتیدی بود که در کار نوشتن و تدوین لغت‌نامه در کنار دهخدا حضور داشت و پس از مرگ دهخدا، او مسئولیت کار را به عهده گرفت. در کارنامه معین البته تالیفات و ترجمه‌های بسیار دیگری دیده می‌شود اما نام او بیش از هرچیز با واژه‌نامه و لغت‌نامه پیوند خورده است. از دیگر نکات قابل توجه در زندگی دکتر معین، به وصیت‌نامه‌های دهخدا و نیما یوشیج مربوط است که هر دو آثارشان را به معین سپرده بودند. محمد معین در تیرماه سال 1350 پس از سال‌ها بیماری و رنج درگذشت در حالی که بسیاری از کارهایش همچنان نیمه‌تمام بود.

«دوست ارجمند من، آقای دکتر معین، به ورثه خود وصیت می‌کنم که تمام فیش‌ها را به او بدهند و ایشان با آن دیانت ادبی که دارند (که در نوع خود بی‌عدیل است) همه آنها را عینا به چاپ برسانند ولو اینکه سراپا غلظ باشد و هیچ جرح و تعدیل روا ندارند.»

«به ورثه خود وصیت می‌کنم که تمام فیش‌های چاپ نشده لغت‌نامه را که ظاهرا بیش از یک میلیون است از الف تا یاء نوشته شده و یقینا یک کلمه دیگر بر آن نمی‌توان افزود، به عزیزترین دوستان من آقای دکتر معین بدهند که مثل سابق به چاپ برسد این زحمتی است جانکاه که اقلا معادل نصف تالیف است.»

این دو متن، دو وصیت‌نامه از علامه دهخدا است که در هر دو، دکتر محمد معین را مسئول انتشار و ادامه کار «لغت‌نامه» معرفی می‌کند. محمد معین از روزی که به دهخدا معرفی شد تا در کار لغت‌نامه در کنارش باشد، تا لحظه مرگ دهخدا در کنارش بود.

دکتر معین پیش از آنکه با  دهخدا آشنا شود با علامه قزوینی آشنا بوده و آن‌طور که خود معین نوشته، علامه قزوینی در آشنایی این دو نقش داشته زمانی که به معین پیشنهاد همکاری با لغت‌نامه می‌دهند از علامه قزوینی مشورت می‌گیرد و قزوینی در پاسخ می‌گوید: «از شما خواهش می‌کنم که در این امر خیر شرکت کنید و چون دهخدا دارای طبعی تند است به طوری که ... و .... و .... (نام گروهی از استادان را بردند) نتوانستند با ایشان همکاری کنند، از شما می‌خواهم که تحمل کنید و این کار بزرگ (لغت‌نامه) را به جایی برسانید.»

معین می‌گوید دو هفته پیش از مرگ دهخدا این موضوع را با او در میان گذاشته و گفته که علامه قزوینی مشوق او در همکاری با لغت‌نامه بوده است و دهخدا هم در پاسخ می‌گوید: «لغت‌نامه دیگر مال من نیست، نیمی از آن به استاد علامه تعلق دارد، خدایش رحمت کند، چه مرد دوراندیش و نازک‌بینی بود».

اما حکایت آشنایی معین و دهخدا خواندنی است و نشانه‌ای است از معلومات و دانش دکتر معین. معین می‌گوید در اواخر سال 1324 از طرف مجلس شورای ملی خدمت دهخدا معرفی می‌شود تا در کار تدوین لغت‌نامه همکاری کند. روزی که معین نزد دهخدا می‌رود، دکتر ذبیح‌الله صفا در منزل دهخدا بوده و به کار مشغول بوده است. معین نامه مجلس را تقدیم می‌کند و دهخدا برای آنکه فرد معرفی شده را محک بزند آزمونی برگزار می‌کند: «ایشان وفیات‌الاعیان ابن خلکان را خواستند، چون آوردند به من دادند و ترجمه حال یکی از بزرگان را نشان دادند و از من خواستند آن را ترجمه کنم.»

دکتر معین می‌پرسد که آیا همین الان باید ترجمه کند که دهخدا در پاسخ می‌گوید تا پس‌فردا متن ترجمه را با خود بیاورد. در روز موعود، دکتر معین متن ترجمه را به دهخدا می‌دهد. دهخدا کتاب را به دست معین می‌دهد و می‌گوید که او متن عربی را بخواند تا دهخدا متن ترجمه شده را تطبیق دهد. معین به گونه‌ای عربی می‌خواند که باعث تعجب دهخدا می‌شود چرا که او عربی را با اعراب و شکل کامل می‌خواند: «ایشان اعجاب نمودند و فرمودند چطور شما جملات عربی را با اعراب و شکل کامل می‌خوانید و درست می‌خوانید؟! گفتم: چرا تعجب می‌فرمایید گفتند مدارس جدید از این قبیل نمی‌پرورد. گفتم: من در خانواده‌ای از علمای روحانی پرورش یافتم و قسمتی از علوم قدیم و عربیت را در خارج از مدارس جدید تحصیل کرده‌ام. از آن پس علامه مرا به همکاری انتخاب کرد.»

از آن لحظه تا زمان مرگ دهخدا، معین کنار او باقی ماند. سید جعفر شهیدی در مهرماه 1350 در مراسم یادبود محمد معین گفته بود: «دکتر معین در سال 1325 طبق تصمیم هیات رئیسه مجلس شورای ملی مامور همکاری با علامه دهخدا در تدوین لغت‌نامه گردید و از آن تاریخ تا پایان سال 1334 –سال مرگ آن مرحوم- پیوند خود را از دهخدا و لغت‌نامه نگسست. و پس از مرگ دهخدا مسئولیت ادامه کار را به عهده گرفت و تا نهم آذرماه 1345، روزی که تف سموم دوزخی مرگ بر این چراغ تابان وزید و سرانجام خاموشش ساخت، با علاقه‌ای سرشار و پشت‌کاری کم‌مانند، که تنها می‌توان در دل و توان سالکان راه علم، آن هم به ندرت، نشانه آن را ریافت، این رسالت علمی را ادا کرد.»

شهیدی می‌گوید برخلاف آنچه شاید تصور شود، کار دکتر معین این نبوده که مطالب منظم‌شده و آماده گردیده دهخدا را «تصحیح مطبعی» کند بلکه «دکتر معین در طول بیست سال همکاری با مرحوم دهخدا و یا سرپرستی لغت‌نامه، هفتصد صفحه از مطالب این کتاب را شخصا تالیف کرد و بیش از نه هزار صفحه از مطالب مولفان دیگر را بررسی و جرح و تعدیل نمود.»

در کار لغتنامه افرادی با استعدادها و توانایی‌های مختلف در خانه دهخدا به کار مشغول بودند اما شهیدی می‌گوید به مرور اعتماد و وثاقت دهخدا به دکتر معین فزونی می‌گرفت تا جایی که بسیاری از تذکرهای او را درباره چگونگی تالیف لغتنامه می‌پذیرفت و به کار می‌بست. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه از سال 1332 به بعد وضعیت جسمانی دهخدا دگرگون می‌شود و دچار ضعیف و خستگی می‌شود. در اینجا کار معین نمود بیشتری می‌یابد: «دیگر نمی‌توانست مانند سال‌های پیش روزی هشت ساعت تمام صبح و عصر کار کند. در همین سال‌ها بود که نظارت و بررسی مطالب بعض مجلدات را به دکتر معین واگذار کرد، از آغاز سال 1334 دهخدا دچار آن چنان بیماری شد که گاه دو یا چند روز ملاقات او ممکن نبود و دکتر معین بر کار مولفان نظارت کامل یافت. در همین روزها مرحوم دهخدا وصیت‌نامه خود را بر روی پشت جلد جعبه سیگار خویش نوشت که در مقدمه لغت‌نامه و مطبوعات چاپ شده است و شاید بیشتر آقایان آن را ملاحظه فرموده‌اند.»

کمی پیش از درگذشت دهخدا اداره و کار نوشتن لغت‌نامه از منزل او به مجلس شورای ملی منتقل شد و دکتر معین عهده‌دار امور علمی لغت‌نامه شد. از سال 1337 لغت‌نامه به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منتقل شد و واحدی به نام سازمان لغت‌نامه به وجود آمد و مسئولیت آن به دکتر معین محول شد، مسئولیتی که تا آذر ماه 1345 ادامه داشت.

همان‌طور که اشاره شد، معین تا لحظه آخر در کنار دهخدا بود. نصرت‌الله امینی در گفت‌وگو با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد به روزی اشاره می‌کند که علامه دهخدا در بستر بیماری شدید بوده و خبر می‌آورند که حال دهخدا بد است و او به همراه الهیار صالح، غلامحسین مصدق و یک پرستار به منزل دهخدا می‌روند: «وقتی رفتیم دیدیم که بله حال ایشان به‌اصطلاح در حال سکرات هستند و در حال احتضار، ولی هنوز هوش‌وحواسی داشتند. مرحوم آقای دکتر [محمد] معین که خدایش رحمت کند ایشان را رو به قبله تقریباً نشانده بودند مثلاً … و مرحوم دهخدا همیشه هم از تنفس رنج می‌برد [چون] یک آسم خیلی شدیدی داشت. و آقای دکتر معین گفتند که آقا؛ جناب آقای الهیار صالح، جناب آقای دکتر غلامحسین مصدق و نصرت‌الله امینی به عیادت شما آمدند. ایشان توانایی این‌که خیلی حرف بزنند نداشتند. گفتند: "من مخلص دکتر مصدق‌ام" با همان طرز "من مخلص دکتر مصدق‌ام... که مپرس، که مپرس". این چندبار این "که مپرس" را تکرار کرد. آقای معین گفتند آقا منظورتان از "که مپرس" غزل حافظ است؟ گفت "آره." گفت "می‌خواهید بیاورم بخوانم؟" رفت و دیوان حافظ را آوردند آن غزل معروف حافظ را شروع کردند خواندن تا رسیدن به این بیت که: "گشته‌ام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیده‌ام که مپرس" گفتند و تمام شد و مردند.»

دکتر معین فقط وارث لغت‌نامه دهخدا نبود. نیمایوشیج نیز اگرچه او را ندیده بود اما در وصیت‌اش آثارش را به او می‌سپارد و این نشان از دقت و صلاحیت معین داشته است. نیما در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشته:

«دکتر محمد معین مثل صحیح علم و دانش است، کاغذپاره‌های مرا باز کند، دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام. اگر شرعا می‌توانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است. ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد...».

اما دکتر معین به موازات کار لغت‌نامه، در سال 1338 دست به کار سنگین دیگری هم زد و آن تالیف فرهنگ فارسی بود. شهیدی می‌گوید معین ساعات کارش را افزایش داد و از روزی هشت ساعت به دوازده و 16 و حتی گاهی 18 ساعت در شبانه‌روز رساند و علی‌رغم تذکرها و هشدارهایی که اطرافیان می‌دادند کار را با همین روند ادامه می‌داد. تا این‌که در نهم آذرماه 1345 در 53 سالگی در اتاق گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه وقتی می‌خواسته موافقت خود را با پذیرفتن پایان‌نامه تحصیلی یکی از دانشجویان دوره دکتری اعلام کند به زمین می‌افتد و دیگر توان بلند شدن ندارد. او نزدیک به پنج سال در بستر بیماری ماند تا اینکه در تیرماه 1350 از دنیا رفت.

 

منابع:

- مجموعه مقالات، دکتر محمد معین، به کوشش مهدخت مهین، جلد اول، موسسه انتشارات معین، 1364.

- مصاحبه نصرت‌الله امینی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار پنجم.

- یادنامه دکتر معین، به کوشش مظفر بختیار، انتشارات دانشکده ادبیات و علوم انسانی، شماره 10.

 

 


دکتر محمد معین

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.