کدورت روح خیام

حکیم عمر خیام به روایت صادق هدایت

1401/02/28

از میان معاصران شاید بیش از همه صادق هدایت بود که نام خیام را بر سر زبان‌ها انداخت و با تأمل در رباعیات خیام و نوشتن مقالاتی درباره این شاعر او را از قرن‌ها پیش فراخواند تا روایتِ معاصری از او به دست دهد. غیاث‌الدین ابوالفتح عُمربن ابراهیم خیام نیشابوری که به‌تعبیر هدایت از مشاهیر حکمای زمان و اعجوبۀ شعرای دوران و از بزرگ‌ترین مفاخر ایرانیان محسوب می‌شود. خیام در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم می‌زیست و فردی متمکن بود که بخش عمده حیات خود را در نیشابور از شهرهای معتبر زمان بوده و در سنۀ 517 در همان شهر از دنیا رفت. صادق هدایت را خیامِ عصر خوانده‌اند، چراکه از دست‌نوشته‌ها و خاطراتش این‌چنین برمی‌آید که عذاب و تألمات خیام را او در فاصله قرن‌ها درک کرده است. چنان‌که خود هدایت نیز می‌نویسد: «ترانه‌های خیام آینه‌ای است که هرکس ولو بی‌قید و لاابالی باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأس‌های خود را در آن منعکس می‌بیند و تکان می‌خورد.» به‌مناسبتِ بیست‌وهشتمِ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام، زندگی پرابهامِ این منجم، ریاضی‌دان، شاعر و حکیم را به روایتِ صادق هدایت، معروف‌ترین نویسنده ادبیات مدرن ایران بازخوانی خواهیم کرد.

حکیم عمر خیام اگرچه در اکثر علوم، خاصه ریاضیات و نجوم، مهارتی به کمال داشته، لکن شهرتی که اخیرا در اروپا و امریکا به هم رسانیده، بیش‌تر به جهت رباعیات حکمت‌آمیزی است که در هنگام فراغت سروده و از طرز شعر او معلوم می‌شود که خود «حکیمی مبتدع» است و به‌تعبیر صادق هدایت هیچ‌یک از شعرای معروف، خیالات فلسفی خود را به شیوایی و زبردستی خیام ادا ننموده، اغلب دچار تنگی قافیه شده‌اند. «علت تخلص این حکیم را به خیام احتمال می‌دهند که پدر او حرفت خیمه‌دوزی داشته، لکن تصور نمی‌رود که خیام هم به‌نوبۀ خود این شغل را تعقیب کرده باشد. به هر حال، این عادت منحصر به خیام نیست، بلکه اغلب شعرا مانند فریدالدین عطار و غیره نیز به همین نهج تخلص اختیار نموده‌اند.» هدایت برای تحقیق در زندگی و روزگار خیام به کل آثاری که درباره او نوشته شده رجوع می‌کند و جالب آن است که بیشتر این آثار معتبر متعلق به مستشرقین معروف است؛ از شرق‌شناسِ معروف، پروفسور ادوارد براون نقل می‌کند: قدیمی‌ترین کتابی که از خیام ذکری به میان آورده، چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی است  که معاصر خیام بوده و دو حکایت در ضمن مقاله درباره خیام می‌نگارد: «در سنۀ سته و خمس مائه به شهر بلخ در کوی برده‌فروشان در سرای امیر ابوسعد جره، خواجه امام عمر خیام و خواجه امام مظفر اسفرائی نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجه‌الحق عمر شنیدم که او گفت: گور من در موضعی باشد که هر بهار باد شمال بر من گل‌افشان کند. مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چنویی گزاف نگوید.»

و بعد به یاد می‌آورد: «چون در سنۀ ثلثین به نیشابور رسیدم، چند سال بود تا آن بزرگوار روی در نقاب کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینه به زیارتش رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او را به من نماید. مرا به گورستان جره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ ازو شنیده بودم.» 

هدایت از پروفسور ژوکفسکی، مستشرق روسی که در مورد خیام تحقیقات مهمی دارد، نیز نقل می‌کند: «حکیم عمر خیام. وی از پیشوایان حکمای خراسان است. او را در حکمت قریب به مرتبۀ ابوعلی می‌دانند. از تاریخ فاضل محمد شهر زوری معلوم می‌شود که مولد وی در نیشابور بوده و آبای وی نیز در نیشابوری بوده‌اند و بعضی او را از قریۀ شمشاد از توابع بلخ دانسته‌اند و بعضی مولدش را در قریۀ بسنگ من توابع استرآباد. الحاصل توطن اکثر اوقات در نیشابور داشته و آنچه از وی شهرت دارد رساله‌ای است مسمی به میزان‌الحکم در بیان یافتن قیمت چیزهای مرصع بدون کندن جواهر از آن و دیگر رساله مسمی به لوازم‌الامکنه غرض از آن رساله دریافتن فصول اربعه است و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم و از اکثر کتب وی چنین معلوم می‌شود که مذهب تناسخ داشته.»

و هدایت می‌رسد به رباعیات خیام که مورد توجه او بود و «مکرر در دیگر کشورها ازجمله هند و ایران و استامبول به چاپ رسیده و نسخ عدیده در دست می‌باشد، لکن در صحت آنها نمی‌شود اعتماد کرد، زیرا عجالتا تنها وثیقه‌ای که از رباعیات خیام موجود است، نسخه‌ای است که در شیراز سنۀ 865 کتابت شده و در تحت نمره 535 در کتابخانه بودله‌ین شهر آکسفورد محفوظ می‌باشد. این کتاب فقط دارای 158 رباعی است، در صورتی که رباعیات منسوبه به خیام امروز از 500 الی 750 متجاوز است و به‌ طوری با رباعیات سایر شعرا و متصوفین مانند ابوسعید ابوالخیر، افضل کاشی، مولوی و غیره مخلوط شده که تمیز دادن آن خالی از اشکال نیست.»

نخستین کسی که خیام را به بلاد غرب معرفی کرد، شاعر انگلیسی فیتز جرالد بود که رباعیات خیام را به نظم انگلیسی ترجمه کرد و در سنۀ 1859 منتشر ساخت و هدایت می‌نویسد از آنجا بود که عده کثیری از علما و ادبا متوجه افکار خیام شدند و به ترجمۀ حال و رباعیات او همت گماشتند. «می‌توان گفت فیتز جرالد ایجاد روح جدیدی در ادبیات انگلستان نمود، چنان‌که از آن به بعد ادبیات عمری خود یک سبک و سلیقه مخصوصی از ادبیات و اشعار گردید. همچنین مجامع و محافلی به افتخار و به نام خیام در انگلیس و امریکا تأسیس شد، از آن جمله کلوب خیام است در لندن که همواره علما و فضلا عضویت آن را دارا می‌باشند. پس باید اقرار کرد که شهرت عمر خیام در اروپا و آمریکا به‌مراتب بیش‌تر از وطن خود اوست، بلکه به هیچ وجه قابل مقایسه هم نیست و طرفه‌تر آنکه خیام هنوز در نزد اغلب ایرانیان مردود و منفور است.»

در میان محققان و مفسرانِ خیام، در مورد مشرب و فلسفه او اختلاف آرای بسیاری وجود دارد، که منحصر به معاصران خیام و مستشرقین و خیامیون جدید نمی‌شود بلکه بین قدما نیز وجود داشته، چنان‌که طبق روایات، علما و متصوفین خیام را گاهی صوفی و حنیف و زمانی دهری و طبیعی تلقی کرده و این اشکالی است که به‌قولِ هدایت «همیشه در اطرافِ افکار بزرگ روی می‌دهد.» و برخی خیام را صوفی دانستند و برخی دیگر همچون فیتز جرالد او را طبیعی می‌خوانَد. لکن به‌اعتقاد هدایت، فلسفۀ خیام با این عقاید متفاوت است. هدایت از اتکای خیام به فلسفه یونانی سخن می‌گوید، او در برخی از رباعیات خود اقرار می‌کند به محدود بودن علم و ناتوانی انسان در معرفت حقیقت اشیا و اسراری که احاطه شده‌ایم. «به هر حال، خیام را زاهد هم نمی‌شود گفت، بلکه فیلسوفی بوده که از اشیا ظاهر و محسوس طلب آسایش می‌کرده است. چیزی که بیش‌تر ذهن خیام را به خود معطوف داشته، عبارت از مسائل مهمۀ زندگی، مرگ، قضا، جبر و اختیار بوده و هر قدر که علوم و فلسفه و مذهب را برای حل آن مسائل به کمک طلبیده، هیچ‌کدام او را قانع نمی‌کند. بنابراین یأس و ناامیدی تلخی بدو روی داده که منجر به شکاکی می‌شود. چنان که نسبت به تمام اشیا اظهار شبهه کرده و دائما طریق مشکوکی را پیموده است.»

هدایت از تردید روح خیام، شکاکی دردناک او در مقابل قضا و مطابق علوم ریاضی و افکار شاعرانه که داشته، یک سوداو اندوهی بر او مستولی می‌شود که پیوسته سعی کرده با شادی‌های مختصر و حقیقی تسکین دهد. شکاکیت و بدبینی خیام را هدایت چنین توصیف می‌کند: «خیام در اثر افکار تاریک خود، مشاهده عمر گریزپا و ناپایداری دنیا، محدود بودن دانش خصوصا خودپسندی و مظالم انسان و تزویر اطرافی‌های خود بر کدورت روح خیام افزود و شکاکی او مبدل به بدبینی می‌شود. یعنی از زندگی بیزار شده و قریحه او متوجه افکار حزن‌انگیزی می‌گردد که یک کابوس مهیب جانگدازی دایم در او تولید می‌کند.» از این منظر، هدایت معتقد است خیام را می‌توان با شوپنهاور و گوته قیاس کرد. «در نتیجۀ این افسردگی روحی، مجهول ماندن اسرار بر حکمیات بی‌اساس علما اظهار عصیان کرده، چنان‌که انسان را شبیه به کوزه می‌کند و صانع را به کوزه‌گر و می‌گوید: این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف/ می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش. و طعنه و تمسخر را با نفرین مخلوط کرده و به آهنگ مرموزی بیان می‌کند.»

هدایت، «لبخندهای بی‌اعتقادی خیام» را به ولتر و هانری هینه شبیه می‌داند و می‌گوید: «تقریبا یک ثلث رباعیات او ناشی از عقیده غنیمت شمردن دَم است و احتمال می‌رود که بیش‌تر آنها متعلق به متتبعین خیام بوده. خیام در اثر تجربیات تلخ خود دل‌سخت شده و لاابالیانه با نظر به بیم و امید حوادث دهر را نگریسته، زمانی راضی و موقعی شاکی خیالات فلسفی خود را به رشته نظم درمی‌آورده و این جمله جامع این عقیده خواهد بود: هیچ بهتر از این دمی نیست...». هدایت همچنین از نصایح و تهذیب اخلاق و محبت به دیگران در رباعیات خیام سخن می‌گوید و تفکرات حکیمانه‌ای در اهمیت قناعت و اعتدال در هر چیز ادا می‌کند. و جمیع جهات نشان می‌دهد که «انسانیت در خیام تمام بوده و قلبی مملو از محبت داشته، چنان‌که رباعیات او گواهی می‌دهد و همچنین تیزهوشی و زیرکی ایرانی را در آن زمان به‌خوبی نشان می‌دهد.»         

 

منبع: «شرح حال حکیم عمر خیام»، صادق هدایت، از کتاب «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، نشر ثالث

 

 


حکیم عمر خیام عمر خیام صادق هدایت

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.