فروغ فرخزاد، شاعر و کارگردان تکفیلمِ ماندگار «خانه سیاه است»، در تمام این سالیان جز شاعری بهعنوان یک زنِ پیشرو نیز در جامعه ایران مطرح بوده و مورد نقد و نظر قرار گرفته است. فروغ به گواه دوستان، آشنایان و خاطراتی که از او نقل میشود، و نیز آثارش، تابوشکن بود. نوآوری و بداعتِ او در شعرش در تقابل با قواعد حاکم بر شعر کلاسیک بود، همچنین نحوه زیست و حضورش در جامعه فرهنگی، با سنتهای حاکم بر جامعه آن دوران چندان سازگار نبود. فروغ آرزو داشت که محیط اجتماعی ایران چنان تحول پیدا کند که زنان بتوانند همگام مردان پیش بروند و حق داشته باشند مانند مردان هرچه میخواهند در شعرشان بگویند. در هشتم دی ماه، همزمان با زادروز فروغ فرخزاد از این جنبه به زندگی و تفکرات این شاعر پیشرو نیمنگاهی انداختهایم.
تمام آثار و شعرها و نوشتههای فروغ بهنوعی بازتابدهنده افکار او درباره زنان و نحوه زندگی آنان در روزگار خود است، فهرستی از موانع و محدودیتهایی که جامعه بر زنان بار میکند و نیز احساسات و عواطف و امکاناتی که میتواند زنان را به سهمِ خود از حضور موثر در جامعه برساند. از اینروست که مانیفست فمینیستی فروغ را در جای جای آثارش میتوان سراغ گرفت. در این میان دفتر «اسیر» که بهار 1334 به چاپ رسید، صریحترین بیانیه فمینیستی فروغ به شمار میرود. او در چاپِ دوم این دفتر یادداشتی با عنوانِ «توضیح در این چاپ که چاپ دوم است»، اضافه میکند و مینویسد: «فقط به نیروی استقامت خواهم توانست به سهم خود زنجیرهای قیود پوسیده را از دستوپای هنر باز کنم و این حق را برای همه... و بهخصوص زنان بهوجود بیاورم که بتوانند آزادانه از عواطف پنهانی و احساسات گریزنده و لطیفشان پرده بردارند و بتوانند آنچه را در دل دارند، بدون ترس و واهمه از سرزنش دیگران بیان کنند.» و البته این استقامت برای شاعری مقاوم و مصمم نیز بهشدت دشوار بود چراکه فروغ چندی بعد خسته و درمانده نوشت: «من خیلی تنها هستم. امروز خودم را در آینه تماشا میکردم. حالا کمکم از قیافه خودم وحشت میکنم. آیا من همان فروغ هستم؟ استقامتکردن کار آسانی نیست. ناامیدی مثل موریانه روح مرا گرد میکند؛ ولی در ظاهر روی پاهایم ایستادهام. گاهی میخندم و گاهی گریه میکنم؛ اما حقیقت این است که خسته هستم. میخواهم فرار کنم. میخواهم بروم، گم بشوم. با این اعصاب مريض نمیدانم سرانجامم چه میشود.«
فروغ فرخزاد جامعه آن روزگار را به ریاکاری متهم میکند و باور دارد این جامعه با مردان و زنان برخورد متفاوتی دارد؛ جامعهای که به مردان حق میدهد تا از معشوق خود به هر زبان خیالی و توصیفی سخن بگوید، اما نوبت که به زنان برسد فریاد برمیآورد که هنجارهای اخلاقی خدشهدار شده است.
بیراه نیست که رضا براهنی، نویسنده و شاعر مطرح در وصفِ فروغ فرخزاد او را «قهرمان تنهای یک تراژدی مصیبتبار» میخواند و معتقد است: «فرخزاد بهتنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی طی قرنهاست، فرخزاد انفجار عقده دردناک و بهتنگآمده سکون زن ایرانی است... زن ایرانی که قرنها از نظر خلاقیت شاعرانه عقیم بود در فرخزاد آبستن میشود و خود را با تمام شدت و روشنیِ خویش در آینههای زمان منعکس میکند. از این نظر، موقعیت او بیسَلَف و بینظیر و متاسفانه فعلا شاید برای همیشه بیخلف است.»
چاپِ شعر «گناه» یکی از نقاط عطف در زندگی حرفهای فروغ به عنوان شاعر بود، وقتی این شعر به چاپ رسید، هجمههای بسیاری به فروغ شد و از هر طرف اعتراضاتی به بیپرواییِ این شاعر زن مطرح شد. فریدون مشیری روایت میکند: «بسیاری به دفتر مجله تلفن میکردند و اعتراض میکردند که شما در مجلهتان شرح همخوابگی زنی را منتشر میکنید. خیلیها فروغ را زنی بیبندوبار میخواندند که تنها درپی لذتهای جسمانی است. از قم اعتراضهای شدید شد و روشنفکر را از ادامه انتشار چنین اشعاری برحذر داشت.» پوران فرخزاد از طوماری حرف میزند که علیه شاعرِ «گناه» امضا شد. پس از این وقایع دردناک بود که فروغ در چاپِ دوم «اسیر» که شعر «گناه» در آن نبود، به طعنه و انتقاد، موخرهای معنادار نوشت و در آن علیه جامعه مردسالاری شورید که توان شنیدن صدای زن را ندارد: «وقتی زنی قلم برداشت و برای خود این حق را قائل شد که آنچه احساس میکند بگوید، ناگهان چهارستون عرش میلزرد و از هر طرف فریادِ واویلا بلند میشود و همه در عزای ازدسترفتن عفت و اخلاق ماتم میگیرند.» او در همین دفتر شعر بدون آنکه از موضع خود کوتاه بیاید، بار دیگر بر عقایدش پافشاری کرد و خطاب به منتقدانش نوشت که نگران حرف دیگران نیست و فقط خواسته همان چیزی را در شعرش بنویسد که احساس کرده، بیپرده و بدون ریا.
فرزانه میلانی در کتاب زندگینامه فروغ خود، روایتِ کلیتری از شعر «گناه» دارد که خواندنی است: «در فضای یأس و سکوت سرد سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ زمانی که دیوار حاشا بلند و انگشت ملامتگر فراوان بود، زنی جوان شخص دیگری غیر از خود را متهم نکرد و فریاد برآورد که این او است که گناهکار است. نه خود را ناجی خواند، نه رسالتی تاریخی و سیاسی برای خود قائل شد، نه ادعای مبارزه برابریطلبانه داشت. در عین حال، نقش قربانی را نپذیرفت با بیانی عریان چهار بار خود را خاطی خواند؛ اما حاضر نشد معشوق را گناهکار یا حتی شریک گناه بداند. مسئولیت اعمال و امیالش را پذیرفت و به انتخابش احترام گذاشت و به آن وفادار ماند. تأکیدش بر آزادی فردی و شاید، از آن مهمتر، بر مسئولیت فردی بود.»
میلانی در کتابِ خود، شاعر زنی را به تصویر میکشد که بنا دارد شعر را از بند «ادبیات مردمحور» آن دوره نجات دهد و در «پیکری زنانه» از نو بیافریند. شاعری که در این مسیر هرگونه تهمت و افترا و تهدید و حتی تکفیر را به جان میخرد و شعر «گناه» را در مجله «روشنفکر» چاپ میکند و بعد از آن سختیها نیز پا پس نمیکشد و حتی فراتر میرود و مانیفست فمینیستی خود را به ثبت میرساند. فروغ نهتنها از تکشعر خود دفاع میکند بلکه در قامتِ مدافع جایگاه زنان در شعر فارسی ظاهر میشود و از حقوق نادیده گرفتهشده زنان سخت به میان میآورد، از همین روست که میلانی معتقد است فروغ در شعر «گناه»، «سرانجام از معشوق مرد در ادبیات فارسی کشف حجاب کرد.»
البته مقاومت فروغ به سالها پیش از این برمیگردد، به نخستین شعری که منتشر کرد و «به خواهرانم» نام داشت. او این شعر را در دی ماه۱۳۳۰ در اهواز سرود، و مدتی بعد در مجله «امید تهران»، و بعدها در دفتر «اسیر» به چاپ رساند. فروغ هفدهسالگی خود همان آرزویی را در سر داشت که تمام عمر دنبال کرد و سرود؛ همان از میان رفتنِ تبعیض جنسیتی در عرف جامعه و چه در قوانین مکتوب. او در همین شعر با شور بسیار خواهران خود را خطاب میکند تا علیه این تبعیض به پا خاسته و به وضع موجود تن ندهند.
از دیدِ فروغ، زن همیشه در جامعه آن روزگار تنها بود و این تنهایی همه وقت در زندگیاش جاری میشد، تا حدی که او را از همه چیز دلزده و خسته میکرد: «زندگی همین است، یا باید خودت را با سعادتهای زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی یا با سعادتهای دیریاب و غیرمعقول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات! اما بههرحال همیشه تنها هستی و تنهایی تو را میخورد و خرد میکند.«
فروغ فرخزاد در میان روشنفکران و شاعران نیز منتقدان سرسختی داشت، اما غالبِ شاعران معاصر او را زنی پیشرو در شعر و در جامعه میدانستند تا حدی که شاعری و پژوهشگری در طراز شفیعی کدکنی، فروغ را «مرکز دورۀ چهارم شعر معاصر» (از حدود ۱۳۳۹ تا حدود ۱۳۴۹) میخواند و درباره او گویی حرف آخر را میزند: «فروغ نمایشگر روشنفکر آوانگارد طراز اول ادبیات چهل پنجاه سال اخیر ایران است. با همه خصلتهایی که یک روشنفکر دارد، با همه نقاط مثبت و منفی. همهچیز در شعر فروغ لرزان است. او هیچوقت نمیگوید مضطربم. او اضطراب را به شما نشان میدهد.«
منابع:
- فروغ فرخزاد، زندگینامه ادبی همراه با نامههای چاپنشده، فرزانه میلانی، نشر پرشین سیرکل.
- زنی تنها: فروغ و شعرش، مایکل هیلمن، ترجمه تینا حمیدی، نشر هنوز.
- زنی تنها: درباره زندگی و شعر فروغ فرخزاد، سیروس طاهباز، نشر زریاب.
- شناختنامه فروغ، شهناز مرادیکوچی، نشر قطره.
- اسیر، فروغ فرخزاد، نشر امیرکبیر، چاپ دوم بهاضافه موخره فروغ با عنوان «توضیح در این چاپ که چاپ دوم است».