در برابر زوال

طرحی از زندگی فرهاد مهراد به بهانه سالگرد تولدش

امیر بهاری
1399/10/29

زمان یکی از شکست‌ناپذیرترین عناصر زندگی انسان است. زوال، مرگ و پایان ماحصل گذر زمان است و میل به جاودانگی، میلی در برابر این ناکامی. رجوع به معنویت و فعالیت‌های هنری از جمله راهکارهایی برای اغنای نیاز جاودانگی و مقابله با زمان است که به نحوی در طول تاریخ آزمون خود را پس داده. حقیقت یک هنرمند واقعی از زمان شکست نمی‌خورد یا به بیان دیگر زمان همیشه به نفع هنرمندان واقعی عمل می‌کند. فرهاد از این دست هنرمندان است.

 

اگر هنرمند را مهم‌ترین ضمیمه‌ی اثر هنری بدانیم، او خود به خود از زندگی مادی‌اش جدا می‌شود و با اثر هنری‌اش حرکت می‌کند و اگر خالقی راستین و توانا باشد، با مخلوقش (اثر هنری) نامیرا می‌شود و اثر هنری حقیقی با گذر زمان ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند و مورد بازنگری و بازخوانی و تأویل‌های مختلف قرار می‌گیرد و در کنار اثر هنری، هنرمند هم منزلتی اسطوره‌ای پیدا می‌کند و ورای نقاط ضعف و قوت شخصیت واقعی و ورای آن شخصیتِ حقیقی اجتماعی‌اش، تبدیل به واقعیتی پایدار می‌شود. و چه عجیب و بحث‌برانگیز که فرهاد را می‌توان به عنوان پدیده شاخص و افسانه‌ای در موسیقی معاصر ایران بررسی کرد.

کم کار کرد، در بخش عمده کارنامه کاری‌اش صرفاً خواننده بود و چندان اهل مصاحبه و سخنرانی نبود و عملاً از زبان خودش اطلاعات دست اول کمی موجود است. در حقیقت آن میراثی که از او مانده کمتر از سی «ترانه» است که به جز مواردی اندک، نه آهنگسازی و نه ترانه‌سرایی بر عهده خودش نبوده است. اغلب این ویژگی‌ها در موسیقی پاپ نقطه ضعف محسوب می‌شود. نکته مهم دیگر اینکه در این جنس موسیقی کسانی چنین منزلتی پیدا می‌کنند که مثل خنیاگران کهن مؤلفِ تمامی امور خودشان هستند یعنی سرودن، ساختن، نواختن و خواندن همگی را خودشان انجام می‌دهند اما فرهاد این چنین نبود.

فرهاد امروز جایگاهی در فرهنگ ایران دارد که حتا اگر با نیت اسطوره‌زدایی به سمت او برویم و به عنوان مثال بخواهیم از همین زاویه که او در بخش عمده آثارش یک خواننده صرف بود وارد بشویم، باز هم خدشه‌ای به شمایل او وارد نمی‌شود. چنین مواردی کمتر در فرهنگ معاصر ما موجود است. اما چرا فرهاد چنین منزلتی پیدا کرد؟ در پاسخ این سؤال ساعت‌ها می‌توان بحث کرد اما به زعم من فرهاد کاری را که باور نداشت انجام نداد و به همین سادگی «فرهاد» شد.

بدون اینکه کسی از او بخواهد او ترانه «وحدت» را در ستایش پیامر اسلام خواند و به رغم اینکه مسلمانی معتقد و اهل عبادت بود، وقتی چند سال بعد از انقلاب در دولت اصلاحات از او خواستند که اثری این‌گونه‌ای تولید کند تا مجوز فعالیت رسمی بگیرد، نپذیرفت. اگر ترانه‌ای را دوست نداشت، اجرا نمی‌کرد، هر چقدر هم که نام آهنگساز یا ترانه‌سرا بزرگ بود. زندگی ساده‌ای داشت و اتفاقاً زندگی هنری ساده‌ای را رقم زد، اما برای ثانیه به ثانیه آنچه از او منتشر شد و باقی ماند فکر و ایده داشت و با دقت بسیار آن‌ها را اجرا کرد.

فرهاد از همان ابتدا تصمیماتش در یک‌سری مسائل جدی بود. مثل بی‌میلی به مصاحبه و بی‌اهمیت شمردن فعالیت رسانه‌ای. در بزنگاه‌های مهمی سکوت کرد. وقتی هایده و هوشمند عقیلی فرهاد، شماعی‌زاده و فروغی را متهم به غرب‌زدگی و خیانت به موسیقی اصیل ایرانی کردند، سکوت کرد، در صورتی که این مناقشه در چندین شماره مجله «اطلاعات» (شهریور ۱۳۵۳) ادامه پیدا کرد و هنرمندان بسیاری از جمله مهرپویا، پوران و نادر گلچین چه موافق و چه مخالف، تنور بحث را داغ کردند، ولی فرهاد سکوت کرد. در سال‌های خاموشی و سکوت در ایران مدام پیگیر مجوز بود ولی باز هم مصاحبه نکرد. معترض بود، از مواضع هنری‌اش ذره‌ای کوتاه نمی‌آمد اما اهل جنجال نبود. اصولی برای خودش تعریف کرده بود و از آن‌ها کوتاه نیامد. همین.

درست که شرایط سختی را بعد از انقلاب تجربه کرد که با یکی دو «آری» ساده به طور کل مشکل حل می‌شد، اما چنین نکرد. زندگی هنری او فراز و فرود خاصی نداشت. خودش هم سودای موسیقایی عجیب‌وغریبی نداشت و در پی خلق اثری پر طمطراق نبود. ناگزیر خانه‌نشین بود و سعی می‌کرد با کلمات و ابیات چند شعر زیبا آن‌قدری کلنجار برود تا بتواند چیزی که موزیکالیته درستی دارد خلق کند و ماحصلش شد «برف».

فرهاد خیلی روشن و شفاف زندگی کرد. اصلاً ادعایی در موسیقی نداشت، ولی به صحت و سلامت و پاکیزگی موسیقی و هنر اصرار داشت و به خاطر همین پاکیزه زندگی کرد. فرهاد پاکیزه بود؛ آوازش پاکیزه بود، موسیقی‌اش پاکیزه بود و نامش نیز پاکیزه بود و پاکیزه ماند. و این سلامت شخصیتی و هنری او را بر مرکب زمان مسلط کرد و بعید است تاریخ بتواند این سوار را پایین بکشد.

 


فرهاد فرهاد مهراد

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.