مهدی سحابی در حالی در هجدهم آبان 1388 از دنیا رفت که کارنامهای پربار در چند حوزه مختلف ادبی و هنری از او به جا مانده بود اما با اینحال مرگ او غیرمنتظره و زودهنگام بود. برای کسی چون سحابی که در سالهای حیاتش هم مترجم بود و هم نقاش و هم مجسمهساز و هم داستاننویس و هم روزنامهنگار و عکاس، مرگ در سن 66 سالگی مرگی زودهنگام است و او در سن پختگیاش میتوانست آثار قابل توجه دیگری ترجمه یا خلق کند. سحابی بیش از هر چیز با ترجمه پروست و «در جستوجوی زمان از دسترفته» به یاد آورده میشود. اما او مترجم بسیاری دیگر از شاهکارهای ادبی قرن بیستم و حتی کلاسیکهای قرن نوزدهم بود و در زمینه نقاشی و مجسمهسازی نیز هنرمندی شاخص به شمار میرفت.
مهدی سحابی اغلب با ترجمههایش شناخته میشود و درواقع ترجمه ادبی را میتوان مهمترین دغدغه و کار سحابی دانست و پس ازترجمه او به نقاشی و مجسمهسازی و البته داستاننویسی هم میپرداخت. او خودش را «نقاش روزهای تعطیل» مینامید و منظورش این بود که شش روز مینویسد و ترجمه میکند و یک روز مشغول نقاشی میشود. سحابی با سه زبان فرانسه و ایتالیایی و انگلیسی آشنا بود و شاید مهمترین کارهای او در عرصه ترجمه را بتوان ترجمهاش از شاهکار پروست و البته رمانهای لویی فردینان سلین دانست. در گفتوگویی با سیروس علینژاد درباره ترجمه «در جستوجوی زمان از دسترفته» و دلیل رفتن به سمت ترجمه اثری که کمتر مترجمی به سراغش میرود گفته بود:
«به ادموند هيلاری گفتند چطور شد از اورست بالا رفتی، گفت اورست آنجا بود ما هم رفتيم بالا. البته در اين جواب مقداری شوخی هست.بحث اين است كه من كوهنوردم و حالا از اين كوه هم بالا رفتهام. من تا پيش از پروست، ده بيست تايی كتاب ترجمه كرده بودم، شايد بيشتر. خرد خرد آمده بودم جلو، مثل دو سه كتاب سيلونه، يا آن كتاب زيبای سيمون دوبوار به نام همه میميرند. تلنگر پروست اين بود كه در سال ۸۸ ميلادی ديگر كپی رايت از پروست برداشته شد. آن سال، سال پروست بود و از او كتابهای زيادی در فرانسه منتشر شد. شايد اين تلنگری شد. اما واقعيت امر اين است كه من يك كارهايی كرده بودم و حالا میخواستم كار مهمتری بكنم. مثل هر آدمی كه میخواهد قدم بعدی را بلندتر بردارد.»
قدم بلند سحابی نامش را در ترجمه ادبی ایران جاودانه کرده است. اگرچه پس از انتشار ترجمه او از رمان پروست نقدهایی درباره ترجمهاش منتشر شد، اما واقعیت این است که به طور کلی ترجمههای خوب ترجمههای نقدپذیرند و ضمنا سحابی با ترجمه رمان پروست کاری را انجام داد که به اعتقاد بسیاری ناممکن بود.
سحابی به معنای واقعی چهرهای چندوجهی بود و در چند عرصه مختلف حضوری قابل توجه داشت. او در آغاز و در جوانی به طرف تصویر و سینما کشیده میشود و تحصیل در رشته نقاشی در تهران را رها میکند و به ایتالیا میرود تا در آنجا در رشته کارگردانی سینما تحصیل کند که البته آن را هم نیمهکاره رها میکند اما چند سالی در ایتالیا و فرانسه زندگی میکند و تجربههای مختلفی را از سر میگذراند. سحابی در اوایل دهه 50 به ایران برمیگردد اما چون با سینمای ایران ارتباطی برقرار نمیکند به روزنامهنگاری روی میآرود. او به سه زبان آشنا بود و در روزنامه کیهان به عنوان مترجم مشغول به کار میشود. خودش در مصاحبهای گفته بود:
«یاد گرفتن انگلیسی را مثل همه از دبیرستان شروع کردم. بعد در عمل بیشتر یاد گرفتم. بامزه است که من به عنوان مترجم زبان فرانسوی و ایتالیایی در کیهان استخدام شدم، بعد یک روز علیرضا فرهمند (دبیر سرویس خارجه وقت کیهان) گفت این جمله انگلیسی را ترجمه کن. نه تنها جمله، تمام متن را ترجمه کردم. چندی بعد علیاکبر مهدیان (از مترجمان سرویس خارجه کیهان و یکی از مترجمان خوب این سالها) مطلبی داد که ترجمه کنم. از روی فروتنی یا تنبلی گفتم این به سواد من قد نمیدهد. او هم با فروتنی خاص خودش گفت اگر به سواد تو قد نمیدهد پس به سواد ما هم قد نمیدهد. زبان ایتالیایی را در آکادمی هنرهای زیبای رم یاد گرفتم و البته بعدها باز در خلال زندگی آن را تقویت کردم. اما زبان فرانسه را توی خیابان یاد گرفتم. یعنی من هیچ درس فرانسه نخواندم».
سحابی به گواه اطرافیانش و نیز خاطراتی که از خودش باقی مانده، آدمی برونگرا بود و میتوان گفت میان زندگی و هنرش پیوندی عمیق وجود داشت. سحابی در سال 1322 در شهر قزوین و در خانوادهای متوسط به دنیا آمد و دهه اول زندگیاش را هم در قزوین گذراند. او بعدها و همیشه از شهر زادگاهش به نیکی یاد میکرد و البته دوران کودکیاش را هم میستود:
«من آنقدر از محبت سيراب بودم که احتياج به تکاپو نداشتم. به طور مثال تا چهارسالگي از مادر شير مي خوردم. نه تنها از مادرم که از همه زن هاي شيرده اطرافم. اين را مي گويم که بدانيد من از محبت سيراب بودم. بچگي آرامي داشتم. دعوا نمي کردم. حالم خوب بود».
پدر سحابی اگرچه راننده بوده است اما سحابی میگوید او میتوانست هنرمند باشد و شرایط زندگی چنین اجازهای را به او نداده است. سحابی میگوید به لطف پدرش با شعر و به خصوص سعدی آشنا شده و البته اینطور نبوده که پدرش به او آموزش دهد بلکه حرف زدن پدرش با شعر و سعدی آمیخته بوده است. سحابی تعبیری جالب درباره پدرش به کار میبرد و میگوید او یک هنرمندنشده بود:
«يکي از ويژگي هاي مهم پدر خصوصيات هنرياش بود. فرانسويها يک اصطلاح دارند که در ترجمه ما شايد بشود نشده. پدرم يک هنرمندنشده بود. پدرم سواد مدرسه نداشت اما نستعليق خوبي مي نوشت. بيشتر از هر آدمي که در عمرم ديدم در حرف هايش شعر خصوصاً سعدي را به کار مي برد. به نظرم پدر واقعاً هنرمندنشده بود. به نظرم مي توانست قلمدان، خطاط و... شود. در صورتي که راننده بود، کارش خشن بود. با کاميون از اينجا به آنجا مي رفت. مي دانيد شرايط طوري نشد که پدر اين طور شود. فکر کن اين آدم با همين رفتار اگر در رفاه بيشتر بود يا به کسي برخورد مي کرد يا... مي توانست شاعر، نقاش، موسيقيدان و... شود. اين را خيلي از آدم ها دارند اما در کار پدرم اين قابليت و نشدن معلوم بود. مثلاً اشعار آنقدر راحت در زبان او جاري بود که قابل توصيف نيست».
کودکی سحابی در حالی طی میشود که به قول خودش از محبت بینیاز بوده و دوران آرام و مناسبی را در آن سالها سپری کرده است. او میگوید به خاطر آرام بودم با تامل به سمت هنر میرود.
علیاصغر حداد، مترجم ادبیات آلمانی که نسبت فامیلی با سحابی داشته و در دوران کودکی با سحابی در کنار هم بودهاند درباره دوره کودکی او گفته است:
«ما مهدی را به اسم خروس لاری می شناختیم، اما مهدی خروس لاری به معنای متعارف که با بقیه سر جنگ دارد، نبود بلکه خویی نرم و منعطف داشت و با همه کنار میآمد. این انعطاف و توجه به تمامی نظرات و داشتن گوشی شنوا برای شنیدن تمامی سخنان، به اندازهای بود که ما در سنین 22 و 23 سالگی وی را به فرصت طلبی متهم می کردیم و چنین تعبیری را از رفتارهایش داشتیم. زمانی مخالفت با نسل قبلی افتخاری برای نسل ما بود و برخی از جوانان اصولا به خانواده و پدر و مادر وقعی نمیگذاشتند و آن را مد روز میدانستند، اما مرحوم سحابی تنها فردی از آن جمع بود که ضمن داشتن افکار نو، با خانواده و پدر و مادر کنار می آمد و با آنها خوب بود و خوب هم زندگی میکرد».
ترجمه «در جستوجوی زمان از دست رفته» پروست را میتوان مهمترین میراث به جا مانده از سحابی دانست که بیش از یک دهه از عمرش را وقف آن کرد. خودش گفته بود گاهی برای ترجمه تنها یک جمله از رمان مدتها وقت میگذاشته است. سحابی در این رمان و دیگر ترجمههایش سعی میکرد امکانات زبان فارسی را در عمل نشان دهد و گامهای او در ترجمه تلاشهایی مهم در ترجمه ادبی ایران به شمار میرود.
منابع:
- گفتوگو با مترجمان، سیروس علینژاد، نشر آگاه.
- علیاصغر حداد، مهدی سحابی زبان نگارش فارسی را در ترجمه تغییر داد، در مراسم یادبود مهدی سحابی.