در زمانهای بحرانی و پرتلاطم عجیبترین و مهمترین خبرها هم تنها چند ساعت یا نهایتا یکی دو روز مورد توجه قرار میگیرند و در سیر بیپایان اخبار زود به حاشیه رفته و فراموش میشوند. این خبر که کیومرث پوراحمد دیگر فیلمی نخواهد ساخت یکی از خبرهای نه چندان مهم چند ماه پیش بود که توجه زیادی هم به خود جلب نکرد. پوراحمد اگرچه در نشست پرسش و پاسخ آخرین فیلماش، «پرونده باز است»، غایب بود اما در همین نشست اعلام شد که او به عوامل این آخرین فیلمش گفته که دیگر چیزی نخواهد ساخت. در آن برهه شرکت نکردن پوراحمد در جشنواره فیلم فجر بیشتر از خداحافظیاش از سینما مورد توجه قرار گرفت. شاید تصور این بود که کارگردان 73 ساله در شرایطی خاص حرفی زده و پس از مدتی حرفش را پس میگیرد و باز به سینما بازمیگردد. زمان زیادی لازم نبود تا مشخص شود وضعیت برای پوراحمد به حدی وخیم بوده که او نه فقط نمیخواهد فیلم دیگری بسازد بلکه اساسا دیگر نمیخواهد به زندگی ادامه دهد.
مرگ خودخواسته پوراحمد البته زمانه بحرانی و پرتلاطم را متاثر کرد. این زمانه اما به مرگ بیش از زمانهای دیگر عادت کرده و شاید از اینروست که این مرگ خودخواسته به وضعیت این زمانه پیوند میخورد. کیومرث پوراحمد که در سال 1328 در نجفآباد اصفهان متولد شده بود در شانزدهم فروردین ماه 1402 درگذشت. بر اساس گزارشهایی که پس از مرگش منتشر شد مشخص شده که او در خانهاش در بندرانزلی جان خود را گرفته است.
کیومرث پوراحمد از فیلمسازان مشهور پس از انقلاب بود که به خصوص در دهههای 60 و 70 آثاری آفرید که ماندگار شدند. برخی منتقدان گفتهاند پوراحمد در تلویزیون موفقتر از سینما بود و شاید مخاطبان عادی هم با این نظر همراه باشند چرا که پوراحمد همواره بیش از هرچیز با «قصههای مجید» و بعد سریال «سرنخ» به یاد آورده میشود. در کارنامه پوراحمد «قصههای مجید» نمونه خوبی برای معرفی کارگردانش است. کارگردانی قصهگو که به نظر میرسد چندان با مسائل دوران و اجتماع درگیر نیست و در فیلمهایش رد چندانی از وقایع سیاسی و اجتماعی دیده نمیشود. البته او در سالهای ابتدایی دهه 60 فیلمی سیاسی ساخته بود که خودش هم از آن با عنوان تجربهای شکستخورده یاد میکرد:
«من در سال 58 قصهای داشتم از محمدرضا صفدری که تبدیل شد به فیلم تاتوره که سال 62 ساخته شد، اوایل انقلاب بود و جو سیاسی حاکم شده بود. من هم فکر میکردم باید فیلم سیاسی بسازم و بالاخره ساختم، فیلم از نظر من ناموفق بود هم در گیشه و هم در حیطه کاری من، بعدا متوجه شدم که اشتباه است که آدم بخواهد فیلم برای شرایط روز بسازد، فیلم برای خوش آمدن منتقد یا جشنواره بسازد، آدم باید فیلم خودش را بسازد. فیلمی که وجود خودش باشد. من همیشه برایم این مسئله مهم بوده که در مرحله اول و آخر خودم راضی باشم، خودم شرمنده نباشم از کاری که کردهام. حالا اگر نظر منتقدها هم مثبت بود و جایزه هم گرفت، خوب خوشم میآید و احساس رضایت دارم، حالا اگر پرفروش هم باشد، باز هم بهتر.»
چنین بود که پوراحمد به راه خود رفت اما در سالهای اخیر بارها به وقایع مختلف سیاسی واکنش نشان داد. او چندینبار به صراحت از سانسور انتقاد کرد و در میانه دهه 90 گفته بود:
«ما به طرز ظالمانهای پیر میشویم. حذفها ما را دق مرگ میکند و ما را میمیراند. ما اگر در ۹۰ سالگی هم بمیریم، جوانمرگ شدهایم.»
نام پوراحمد در سالهای اخیر در چند بیانیه از جمله بیانهای که چندی پیش برای آزادی زندانیان عقیدتی و سیاسی منتشر شد هم دیده میشد. همین چند ماه پیش نیز موضعگیریاش درباره جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار گرفته بود به خصوص اینکه گفته بود «با این همه داغی که بر دل داریم، دیگر چه جشنی، چه جشنوارهای؟»
پوراحمد به طور جدی در سالهای پس از انقلاب وارد سینما شد اما درگیری او با سینما به پیش از آن برمیگشت. پیش از آنکه او به فیلمساز مطرح تبدیل شود در آغاز با نقدنویسی جذب سینما شده بود:
«با نقدنویسی شروع کردم؛ زمانی که در اصفهان محصل بودم. طبعا، نقدنویسی تنها زمینهای بود که میتوانستم به سینما نزدیک شوم؛ خودم را آزمایش کنم، خودم را برای بهتر فیلم دیدن تربیت کنم.»
پوراحمد در آن دوران نقدهای کوتاهی برای مجله «فردوسی» مینوشت، نقدهایی بسیار کوتاه در حد چند خط که به اسم یکی از دوستانش نوشته میشد. البته بعدتر او نقدهای بلندتری برای مجله «فیلم و هنر» نوشت و این قدم جدیتری برای ارتباط او با عرصه سینما بود:
«در آن موقع، وقتی نوشتههایم توی کادر قرار میگرفت و با یک عکس همراه میشد، احساس میکردم که مسئله جدیتری شده است. بعد به تهران آمدم و پیش آقای مرتضوی مسئول مجله رفتم و گفتم که آن کسی که نقد میفرستد، من هستم. این سبب شد که نقد نوشتن را در آن مجله به طور رسمی ادامه دهم.»
پوراحمد گفته بود بعدها که وارد سینما شده به این نتیجه رسیده که آن نقدها موثر بوده است و درواقع تلاشهایش در آن دوران بعدها که خود او به عنوان فیلمساز وارد سینما شده به کارش آمده است:
«میخواستم وارد سینما بشوم. منتها نه به این معنی که این نقدها برای من کارنامهای برای آینده باشند. نه اصلا اینطوری فکر نمیکردم. منظور بیشتر، حرفهایتر دیدن فیلم بود. میخواستم در جریان سینما باشم تا از این طریق مطالعه کنم و خود را به شکل عملی آماده سازم. قصد من از نقدنویسی اصلا شکل حسابشدهای نداشت. اما به هر حال بیتاثیر هم نبود.»
در کارنامه پوراحمد همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دیده میشود و بیشک مشهورترین اثرش هم مجموعه «قصههای مجید» است. پوراحمد بارها گرفته بود درباره فضاها و چیزهایی فیلم میسازد که آنها را خوب میشناسد و قصههایی را انتخاب میکند که حس کند قصه خودش است یا بتواند آن را به قصه خودش تبدیل کند. او درباره اینکه چرا تجربههایش در کار کردن برای کودکان و نوجوانان موفق بود گفته بود:
«من به روانشناسی علاقه داشتم و دارم و بخشی هم برمیگردد به اینکه من معلم بودم، در تهران، در جزیره قشم و در روستاهای کرمان و با بچهها رابطه داشتم و حالا شاید به این دلیل و توجه به جزئیات رفتار بچهها مجموعه اینها در آرشیو اطلاعات ذهنی من جمع شدهاند و تبدیل به یک موضوع میشوند. به نظر من شناخت عینی و تجربی خیلی مهم است.»
پوراحمد در روستاهای جزیره قشم معلم بوده و اگرچه مسئله زبان میان او و بچهها وجود داشته اما به مرور عادت میکند و ارتباط با بچهها برقرار میشود. او درباره تجربه معلمیاش گفته بود:
«سر کلاس من هیچوقت اون مقررات خشک وجود نداشت، بچهها آزاد بودند و من همیشه میان بچهها و روی نیمکت مینشستم و همین بچهها از نظر درس همون سال در جزیره اول شدند. در کرمان و تهران هم وضع همینطور بود. یعنی ارتباط تنگاتنگ با بچهها وجود داشت.»
اولین حضور جدی پوراحمد در سینما در دهه 50 بود زمانی که به عنوان دستیار کارگردان در مجموعه تلویزیونی «آتش بدون دود»، ساخته نادر ابراهیمی، حضور داشت. اولین فیلم بلند خود او اما به خاطر همزمانی با انقلاب چندان دیده نشد تا اینکه در اوایل انقلاب به مسیری وارد شد که بسیاری دیگر از فیلمسازان آن دوره تحت تاثیر انقلاب به همان مسیر رفتند. در آن دوره پوراحمد تجربه دستیاری عباس کیارستمی در فیلم «خانه دوست کجاست» را هم پیدا کرد بعدها کتابی هم درباره ساخت این فیلم منتشر کرد. اما نیمه دوم دهه شصت و پس از یکی دو تجربه موفق فیلمسازی، پوراحمد به سراغ ساخت «قصههای مجید» میرود. مجموعهای که در اوایل دهه هفتاد از تلویزیون پخش شد و به یکی از موفقترین تجربههای سریالسازی تلویزیون تبدیل شد. پوراحمد بارها گفته بود که قصههای هوشنگ مرادی کرمانی به نوعی قصههای خودش بوده و او کودکیاش را در این قصهها دیده و البته هنگام ساخت فیلم رد پررنگتری از خود در آن به جا گذاشته است از جمله اینکه فضای سریال را به اصفهان برده یعنی جایی که به خوبی آن را میشناخته است. پوراحمد بعدتر با ساخت سریال «سرنخ» تجربه موفق دیگری در تلویزیون به دست آورد و البته فیلمهای پرفروشی مثل «خواهران غریب» را هم در آن سالها ساخت. پوراحمد در سالهای اخیر نتوانست موفقیتهای قبلیاش را چه در تلویزیون و چه در سینما تکرار کند و برخی معتقدند که همین نکته در بحرانی روحی او بیتاثیر نبوده است.
منابع:
- گفتگو با کیومرث پوراحمد، سینما تئاتر، سال سوم، شماره شانزدهم، مهرماه 1375.
- گفتگو با کیومرث پوراحمد، نقد سینما، شماره مهم، 1375.