مارگارت تاچر (اکتبر 1925 – آوریل 2013) بهجز سیاستهای نئولیبرالی که در طول دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در بریتانیا و اروپا رواج داد، همچنین به خاطر حمایت سفت و سخت از سیاستهای جنگطلبانه (علیه آرژانتین و عراق) شهرتی جهانی یافت. بخش تاریخ شفاهی شبکههای تلویزیونی و رادیویی پی بی اس (PBS) در پروژه «جنگ خلیج(فارس)» با چندین تن از مقامات غربی و عراقی مصاحبه کرد. یکی از آنها «بانوی آهنین» بود. او در این مصاحبه میگوید نقش قابلتوجهی در متقاعد کردن رئیسجمهور آمریکا برای حمله نظامی به ارتش صدام (علیرغم نظرات مخالف در واشینگتن) داشته است و همزمان میگوید آماده بوده در صورت لزوم از سلاح هستهای علیه نیروهای نظامی عراقی استفاده کند. در هشتمین سالگرد درگذشت تاچر بخشهایی از این مصاحبه ترجمه شده است که در ادامه میآید.
«لیدی تاچر»، آیا میتوانید لحظهای را که شنیدید صدام کویت را اشغال کرده به یاد بیاورید؟
بله، بهوضوح. چراکه برای سخنرانی در یک کنفرانس به آسپن رفته بودم. پرزیدنت بوش (پدر) سخنران افتتاحیه بود و اختتامیه با من بود، خب طبیعتاً آنجا رفته بودم تا ببینم او چه میگوید. زمان زیادی از رسیدن من به آنجا نگذشته بود که چارلز پاول (رئیس دفتر تاچر) که در هتل اقامت داشت به من زنگ زد و گفت صدام حسین وارد کویت شده، از مرز رد شده و وارد کویت شده است. فوراً گفتم: «خب لطفا ببین ناوها و هواپیماهای جنگی ما کجا هستند، و اینکه آیا هواپیماها و ناوهای خود را میتوانیم به خلیج (فارس) گسیل کنیم.» باید خیلی زود دست به اقدام بزنی و اول از همه باید از واقعیتها باخبر باشی.
اولین مکالمه شما با جورج بوش، رئیسجمهور آمریکا چه بود؟ تلفنی بود یا حضوری؟ میان شما چه گذشت؟
نه. فکر میکنم تماسها از طریق چارلز بود و فیالفور از او پرسیدم: «آیا پرزیدنت فردا صبح به آسپن میرسد؟»، باید منتظر میماندیم تا مطلع شویم؛ و فهمیدیم که پرزیدنت بوش در راه است، و از اینجا به بعد تمام فکر و ذکرم این بود که جلسه را چطور اداره کنیم و چه مباحثی باید مطرح شود.
خلاصه روز بعد صبح زود از خواب برخاستم و ذهنم را با مسائل واقعا مهم مرتب کردم، به پیادهروی رفتم که در دل کوهستان واقعا جذاب است، مسائل را در ذهنم مرور کردم، اما برایم خیلی واضح بود، تجاوز (صدام به کویت) باید متوقف شود. درس این قرن بود. و اگر متجاوز قسر در برود، دیگران نیز میخواهند قسر در بروند. بنابراین باید متوقف شود و عقب برود. نباید از تجاوز چیزی عایدتان شود.
عامل ثانویه هم وجود داشت. آن منطقه مرکز نفت دنیا است. نفت برای اقتصاد جهان حیاتی است. اگر او را متوقف نکنید، اگر او عقب نرود به سمت عربستان سعودی، بحرین و دوبی هم خواهد رفت... و بخش غربی خلیجفارس کنترل و دسترسی 65 درصد ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد و صدام میتوانست بهواسطه آن از کل کشورها باج بگیرد. پس دو مسئله وجود داشت، متجاوز باید متوقف و عقب رانده شود، و او نباید به سلاح شدیدا قدرتمند اقتصادی دست یابد.
غریزه اولیهتان درباره چگونگی متوقف کردن صدام چه بود؟ نظر اولتان یک اقدام تماما آمریکایی یا آنگلو-آمریکایی بود، یا اقدامی از طرف سازمان ملل مدنظرتان بود؟
غریزه اولیهام این بود که چه کاری از دستمان برمیآید؟ فایدهای ندارد که دیگران را نصیحت کنی که چه کار باید بکنند، مگر اینکه حداکثر آنچه در اختیار داری را به کار ببری تا آن را متوقف کنی. خلاصه آن روز صبح چارلز به من گفت که تعدادی از کشتیهای ما به سمت خلیج (فارس) گسیل شدهاند و قرار نیست به کشور بازگردند، و مطلع شدم که چند فروند تورنادو و جاگوار میتوانند به خلیج (فارس) اعزام شود و همچنین میدانستم که دوستان ما در خلیج (فارس) به میزبانی از جنگندههای ما عادت دارند. بنابراین کاملاً آماده بودیم، و آن موقع چارلز برای صبحانه آمد، همچنین آنتونی آکلند، رئیس اداره سیاست خارجی. یکبار دیگر مباحث را با یکدیگر مرور کردیم و دیگر تردیدی دربارهشان نداشتم.
در اینجا به خانه سفیر کاتو رفتیم و پرزیدنت بوش هم به آنجا رسیده بود. جورج بوش فورا به من گفت: «حالا مارگارت، چی فکر میکنی؟» رک و پوستکنده. و من هم دقیقا همین چیزی را که به شما گفتم، به او گفتم. زمانی که مشغول صحبت بودیم پیامی تلفنی آمد از جانب رهبر یمن، و من به بوش گفتم: «پرزیدنت، حتما میدانید که یمن عضو شورای امنیت سازمان ملل است و دیشب علیه صدام حسین رأی نداده است.» بنابراین از قبل هشیار بودیم که افرادی هستند که در واقع قرار نیست دیدگاه من و پرزیدنت بوش را داشته باشند، افراد دیگری هم تلفن کردند، فکر میکنم ملک حسین (شاه اردن)، از طرف یمن، که بیاید راهحل عربی را امتحان کنید.
من خیلی عجله داشتم. مذاکرات میتوانست ادامه و ادامه پیدا کند و در همین حین، صدام حسین کنترل مردم کویت را به دست میگرفت. بنابراین برای کوتاهمدت راهحل عربی را رها کردیم. واقعا اصلا علاقهای به امکان راهحل عربی نداشتیم، برای اینکه فکر نمیکردیم واقعا همچین راهحلی وجود داشته باشد.
میشود لطفا کلمات دقیق اولین مکالمه خود با جورج بوش را به خاطر بیاورید؟ همانطور که گفتید پرزیدنت به شما میگوید: «مارگارت، باید چه کار بکنیم؟»
«مارگارت، نظر تو چیست؟» و من هم در واقع به او گفتم که متجاوز باید متوقف شود، نهفقط متوقف شود، بلکه باید بیرون رانده شود. متجاوز نباید چیزی از تجاوز عایدش شود. صدام باید بیرون رانده شود و واقعا در آن زمان این در ذهنم بود که جوری قاطعانه او را بیرون بیندازیم که دیگر فکر اقدامی مشابه به سرش نزند.
یادتان نرود من تجربه فالکلند را هم داشته و هیچ شکی درباره چگونگی مواجه با متجاوز را نداشتم، و نسل من، و در واقع نسل پرزیدنت بوش، میدانستند جنگ جهانی هولناک (دوم) رقم خورد، چراکه در مراحل اول سفت و سخت مقابل هیتلر نایستادیم و ژاپنیها به پرل هاربر یورش بردند، در نتیجه از اهمیت متوقف کردن فیالفور متجاوز و بعد وارونه کردن اوضاع باخبر بودیم.
اما پرزیدنت بهطور حتم توصیههای ضد و نقیضی دریافت میکرد؟
بله. شما اغلب مشاورههای ضد و نقیض دریافت میکنید. برای همین بسیار مهم است که ایدههای خود و دلایلتان برای آن را در ذهن مرتب کنید. نمیبایست توصیههایی را که نامطلوب است بپذیرید، اما ضروری است چیزی که فکر میکنید انجام شود و آنچه را برایش دلایلی دارید عملی کنید. کفایت نمیکند بگویید، خب من میتوانم مسائل را بیان کنم. باید دلایل را بدانید و ما استدلالهای بهشدت محکمی داشتیم. دیکتاتورها باید متوقف شوند. آنها نمیبایست وارد قلمرو مردم دیگر شوند، بر زندگی آنها حکمرانی کنند، کلیت شیوه زندگی آنها را تغییر دهند و بهراحتی قسر در بروند.
توصیههای متناقض به کنار، چقدر نگران مشاورههای محکمی بودید که ژنرال کالین پاول، رئیس ستاد نیروهای مسلح آمریکا، به پرزیدنت بوش میداد. او گفته بود: «بگذارید به تحریمها شانسی بدهیم شاید کار کند.»
تحریمها وجود داشت به این خاطر که قطعنامه سازمان ملل مقرر کرده بود دورهای از تحریمها آغاز شود و به آن شانسی دهیم... میدانید که تحریمها اغلب کار نمیکنند.
آن روز ما بهخوبی میدانستیم که اگر قرار است تحریمها شانسی داشته باشد باید خیلی سریع صادرات جریان نفت دشمن متوقف شود؛ معنایش این بود که با رهبران عربستان سعودی و ترکیه تماس گرفته شود، چراکه خط لولههای خیلی مهمی از عراق به سمت جنوب وجود داشت که از عربستان سعودی عبور میکرد و جریان نفت از آن خط لولهها باید متوقف میشد تا کشتیها نتوانند نفت آن را دریافت کنند.
پرزیدنت بوش همچنین میبایست با رئیسجمهور ترکیه تماس بگیرد. فردی که عالیمقام بود و مواضع محکمی داشت. خبر داشتیم که متوقف کردن خط لوله ترکیه چه هزینه گزافی دارد، به این دلیل که درآمد خیلی خوبی از طریق آن به دست آورده بود، اما با توقف نفت آن خط لوله موافقت کرد. در نتیجه خیلی زود واکنشی مؤثر در خصوص تحریم نفتی نشان دادیم. و این به خاطر ملک فهد و (تورگوت) اوزال بود. نمیتوانم به خاطر بیاورم که اوزال نخستوزیر بود یا رئیسجمهور. اما ترکیه خیلی عالی رفتار کرد.
چرا فکر میکردید صدام میتواند از اشغال کویت قسر در رود؟
خُب، در رابطه با افرادی که با آنها سر و کار داشت دچار سوءقضاوت شده بود. به نظرم صدام فکر میکرد اگر آهسته آهسته پیش برود میتواند قسر در برود. در واقع ما، و دیگر کشورهای عربی، مشغول مذاکره با صدام حسین بودیم و در میانه مذاکرات بودیم که صدام تصمیم گرفت دست به چنین اقدامی بزند. خلاصه مذاکرات خیلی خوبی نبود، این مرد قول خود را شکسته بود. در واقع در جریان مذاکرات گفته بود من از مذاکره خسته شدهام. میخواهم وارد کویت شوم و آن را تصاحب کنم.
کالین پاول به بوش و دیک چنی (معاون بوش) گفته بود به تحریمها شانسی بدهید...
ببینید. تحریم نتیجه نمیدهد. این امکان بود که ما جریان پولی هنگفتی به سمت عراق را قطع کنیم. عراق هنوز تحت تحریم است، اما تحریمها جواب نداده است. شما باید تحریم را وضع کنید و کاملا روشن کنید که دارید تحریم میکنید، اما متأسفانه حجم زیادی قاچاق در آن سوی مرزها در جریان است. همیشه قاچاق وجود دارد و مدارکی برای آن وجود دارد، تحریمها اثر ندارد، هنوز عراق تحت تحریم است و بهراستی اگر دست به عمل نمیزدیم، کویت در اشغال میماند و مردم تحت استبداد هولناکی قرار میگرفتند. حتما خبر دارید که عراقیها هنگام عقبنشینی از کویت دست به گروگانگیری زدند، گروگان گرفتند. نهفقط اسیر جنگی بلکه گروگان. آنها را از خانههایشان بیرون کشیدند و با خودشان بردند، و برخی از آنها - فکر میکنم حدود 500 تا 600 نفر- هنوز به خانههایشان در کویت برنگشتهاند. اوضاع از این قرار است، با این تیپ آدم باید سفت و سخت برخورد کرد.
اما چقدر نگران سربازان خودمان در صحرا بودید؟ منظورم این است که هر نوع احتمالی وجود داشت، در ذهن شما چه گذشت؟
من مسئله تسلیحات هستهای و بیولوژیک را با پرزیدنت بوش مطرح کردم و همه میدانستیم اگر این کار را بکند، ما سلاح شیمیایی یا بیولوژیک در اختیار نداریم. اینکه ما مجبور میشدیم تهدید بسیار سختتری بکنیم و آن تهدید برای منصرف کردن صدام از تسلیحات شیمیایی کافی میبود، و همینطور هم شد. من اغلب مجبور بودم به برخی از ژنرالها بگویم... ببینید من نگرانم که ما هیچ سلاح شیمیایی برای بیاثر کردن سلاح شیمیایی نداریم... پاسخ شما چیست؟ و آنها میگفتند پاسخ این است که اگر کسی از سلاح شیمیایی استفاده کند شما در واقع از سلاح هستهای استفاده خواهید کرد، و من میگفتم دیدگاه خودتان را مطرح کنید، آیا فکر میکنید سلاح هستهای سلاح شیمیایی را بیاثر میکند؟ و پاسخ این بود که سلاح هستهای قدرت بازدارندگی بسیار قدرتمندتری نسبت به سلاح شیمیایی دارد. از سلاح هستهای استفاده نشد، لازم نبود تهدید عملی شود، اما صدام میدانست که سلاح هستهای همیشه وجود دارد.
شما فکر میکنید صدام حسین متوجه شد گزینه سلاح هستهای روی میز است؟
میدانست که اگر از سلاح شیمیایی یا بیولوژیک استفاده کند، پاسخ وحشتناکی دریافت خواهد کرد. شما روشن میکنید که این مسئله را در نظر گرفتهاید تا عدم استفاده از این نوع تسلیحات تضمین شود. به نظرم متوجه شدند. تجربه این را داشتیم که صدام حسین از این نوع تسلیحات در جنگ ایران و عراق استفاده کرده است، تجربه آن را داشتیم که این تسلیحات را علیه مردم خودش به کار گرفته است، علیه کردها. هیچ وقت علنی نگفتند که متوجه قدرت بازدارندگی ما هستند، اما آن را فهمیدند.
اما شما بهعنوان نخستوزیر بریتانیا دستور استفاده از تسلیحات هستهای علیه عراق را صادر میکردید، اگر آنها...
شما موقعیتی که با آن مواجه هستید را در نظر میگیرید. سربازهای شما آنجا هستند و تصمیم شما بر آنها تأثیر دارد، و چه راهحلهای جایگزینی وجود داشت، اما آن را اعمال نمیکنید.
منبع: پی بی اس